eitaa logo
محفل شعر قند پارسی
266 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
245 ویدیو
88 فایل
ارتباط با ادمین‌های کانال : محمد محمدی‌رابع @shiraz_wound ارسال شعر ‌و مطلب : حسین کیوانی @h_keyvani
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام ودرود دوستان گرامی محفل ادبی قند پارسی دوستان شاعری که امروز عصر در محفل، شعر خوانی داشتند،لطفآ اشعارشان را به شخصی سرکار خانم بنی ایمان بفرستند ممنون از محبت شما🌺🌺🌹
چشم تو را اگرچه خمار آفریده اند  آمیزه ای ز شور و شرار آفریده اند از سرخی لبان تو ای خون آتشین  نار آفریده اند انار آفریده اند یک قطره بوی زلف ترت را چکانده اند  در عطردان ذوق و بهار آفریده اند زندانی است روی تو در بند موی تو ماهی اسیر در شب تار آفریده اند مانند تو که پاک ترینی فقط یکی مانند ما هزار هزار آفریده اند دستم نمی رسد به تو ای باغ دور دست  از بس حصار پشت حصار آفریده اند این است نسبت تو و این روزگار یأس  آیینه ای میان غبار آفریده اند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ۲۱ آذر زادروز احمد شاملو (زاده ۲۱ آذر ۱۳۰۴ تهران – درگذشته ۲ امرداد ۱۳۷۹ تهران) شاعر، نویسنده و مترجم او متخلص به "الف. بامداد" یا الف. صبح. شاعر، نویسنده، روزنامه‌نگار، پژوهشگر، مترجم، فرهنگ‌نویس و از دبیران کانون نویسندگان ایران پیش و پس از انقلاب بود. وی تحصیلات کلاسیک نامرتبی داشت؛ زیرا پدرش افسر ارتش بود و پیوسته از این شهر به آن شهر اعزام می‌شد و از همین روی، خانواده‌اش هرگز نتوانستند برای مدتی طولانی جایی ماندگار شوند. زندانی شدنش در سال ۱۳۲۲ به‌سبب فعالیت‌های سیاسی، پایانِ همان تحصیلات نامرتب را رقم زد. شهرت اصلی او به‌ خاطر نوآوری در شعر معاصر فارسی و سرودن گونه‌ای شعر است که با نام شعر سپید یا شعر شاملویی شناخته می‌شود. این یکی از مهم‌ترین قالب‌های شعری مورد استفاده به‌شمار می‌رود و تقلیدی از شعر سپید فرانسوی یا شعر منثور است. وی که هر شاعر آرمانگرا را در نهایت امر یک آنارشیست تام و تمام می‌انگاشت، در سال ۱۳۲۵ با نیمایوشیج ملاقات کرد و تحت تأثیر او به‌ شعر نیمایی روی آورد؛ اما نخستین بار در شعر «تا شکوفه سرخ یک پیراهن» که درسال ۱۳۲۹ با نام «شعر سفید غفران» منتشر شد، وزن را رها کرد و به‌ صورت پیشرو سبک نویی را در شعر معاصر فارسی شکل داد. او علاوه بر شعر، فعالیت‌های مطبوعاتی، پژوهشی و ترجمه‌هایی شناخته‌شده دارد. مجموعه کتاب کوچه او بزرگ‌ترین اثر پژوهشی در باب فرهنگ عامه مردم ایران است. آثار او به زبان‌های: سوئدی، انگلیسی، ژاپنی، فرانسوی، اسپانیایی، آلمانی، روسی، ارمنی، هلندی، رومانیایی، فنلاندی، کردی و ترکی ترجمه شده‌ است. وی از سال ۱۳۳۱ به‌مدت دوسال، مشاور فرهنگی سفارت مجارستان بود. «نخستین شب شعر بزرگ ایران» در سال ۱۳۴۷ از سوی وابسته فرهنگی سفارت آلمان در تهران برای او ترتیب داده شد. آرامگاه وی در امامزاده طاهر کرج است.  سنگ مزار شاملو را چندین بار افراد ناشناسی شکسته‌اند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هر چند که در دیدهٔ ما خار شکستند خاری به دل کس نخلاندیم و گذشتیم
چون بیابان خسته‌ام از این به ظاهر زیستن! نیستن، باری شرف دارد به بایر زیستن! فرقِ بودن یا نبودن، گاه در پیمودن است بادْ امکانی ندارد جز مسافر زیستن جمعِ «زیبا بودن» و «زیبا سرودن» ساده نیست! شعر گفتن ساده و... سخت است شاعر زیستن! عصرِ خون، عصرِ جنون، عصرِ ز خود بیگانگی نه، گریزی نیست شاعر از معاصر زیستن من غمم، آری، مرا با خود رها کن، در تو نیست طاقتِ حتّیٰ شبی با غم مجاور زیستن...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
راه عشق عشق راهی نیست کان را منزلی پیدا شود این نه دریایی است کاو را ساحلی پیدا شود سالها باید چو مجنون پای در دامن کشید تا زدامان بیابان محملی پیدا شود وحشت تنهایی از همصحبت بد خوشترست سر به صحرا می نهم چون عاقلی پیدا شود می توانم سالها با دام و دد محشوربود می خورم بر یکدیگر چون جاهلی پیدا شود نعل وارون و کلید فتح از یک آهن است تن به طوفان می دهم تا ساحلی پیدا شود گر کند غربال صد ره دور گردون خاک را نیست مسکن همچو من بی حاصلی پیدا شود رتبه گفتار ما و طوطی شیرین زبان می شود معلوم اگر روشندلی پیدا شود تخم در هر شوره زاری ریختن بی حاصل است صبر دارم تا زمین قابلی پیدا شود هیچ قفلی نیست نگشاید به آه آتشین دامن دل گیر هر جا مشکلی پیدا شود گوهر خود را مزن صائب به سنگ ناقصان باش تا جوهرشناس کاملی پیدا شود  
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5949482771087889230.opus
563.3K
نقد رباعی دکتر حسنا محمدزاده دکتر داودرضا کاظمی ادبیات دانشگاه چالوس
از من نخواه بگذرم از چشم‌های تو ما پس نمی‌دهیم دلی را که بُرده‌ایم!
آغاز تو "شیرین" و سرانجام تو "تلخ" است! ای عشق چه میشد که پس و پیش نباشی؟
🌹🌹🌹به مناسبت ۲۱ آذر، سالروز تولد احمد شاملو (۱۳۰۴) شعری که زندگی است از احمد شاملو موضوع شعرِ شاعر پیشین از زندگی نبود در آسمان خشک خیالش ، او جز با شراب و یار نمی‌کرد گفت‌و‌گو... موضوع شعر امروز موضوع دیگری‌ست امروز شعر حربه‌ی خلق است زیرا که شاعران خود شاخه‌ای ز جنگل خلقند..‌. وزن و لغات و قافیه‌ها را همیشه من در کوچه جُسته‌ام آحاد شعر من، همه افراد مردمند از زندگی که بیشتر مضمون قطعه است تا لفظ و وزن و قافیه‌ی شعر، جمله را من در میان مردم می‌جویم این طریق بهتر به شعر، زندگی و روح می‌دهد... در جدال با خاموشی، هوای تازه، شاملو، ص ۵۳ - ۵۸. 🌻🌻🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در وقت طلوع دیده‌ام قامت صبح با شعر شدم شبانه هم‌صحبت صبح تا فجر رسید خلوتم شد پر نور گفتم به ادب سلام بر حضرت صبح
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🤍افشین علاء که از شاعران پرکار و سرشناس ایرانی است، معمولاً نسبت به پدیده‌های مختلف سیاسی و اجتماعی، اثر شاعرانه‌ای خلق می‌کند.او این بار درباره سقوط دولت بشار اسد و کینه غرب از اسلام شعری با عنوان «سراب باختر» گفته است که می‌توانید آن را در ادامه ببینید: رفت بشار و هنوز آکنده از کین است غرب باز مشغول ستم بر شام خونین است غرب دیکتاتور سرنگون شد، پس چه می‌خواهد دگر؟ در ستیز اکنون چرا با خلق مسکین است غرب؟ گفت خواهد شد پس از بشار، اینجا چون بهشت شد جهنم! بر کدامین عهد و آیین است غرب؟ حمله‌ور شد گرچه اسراییل در ظاهر به شام منشأ این غده بدخیم و چرکین است غرب نقشه‌ شومی به سر، از نیل دارد تا فرات پس به غرب آسیا مشغول تمرین است غرب گر چو قذافی ز اسب افتاد بشارالاسد ای عرب! شادی مکن زیرا که بر زین است غرب بردی از خاطر چه ارزان شاه ایران را فروخت؟ فکر کردی روز سختی با سلاطین است غرب؟ هم تو خواهی دید با تکفیریانش ای دمشق! هم تو می‌بینی کی‌یف! همدست پوتین است غرب ترک‌تازی کم کن اردوغان! در این ویرانه‌ها چون که فردا بر سرت آوار سنگین است غرب خاور از این دیو جز کشتار و ویرانی ندید مثل کابوس است دشنام است نفرین است غرب شیر غران است نزد ارتش بی ساز و برگ مخفی اما مثل موش از هیبت چین است غرب مثل جغدی بر فراز غزه این زندان تنگ ناظر سلاخی خلق فلسطین است غرب سخت، اما در شگفتم نزد برخی دوستان همچنان صیاد عقل و رهزن دین است غرب هان مبادا دل ببندید ای جوانان عجم بر سراب آرزو در باختر، این است غرب!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دست طمع چو پیش کسان کرده ای دراز پل بسته‌ای که بگذری از آبروی خویش
"سمبولیسم انتقادی و شعر شاملو" سمبولیسم انتقادی، با نگاهی انسانی و معتدل به انتقاد از وضعیت موجود می‌پردازد و به‌سازی رابطه‌ها و رفتارهای اجتماعی را تنها راه رسیدن به جامعه‌ای نسبتا آرمانی می‌داند؛ بی‌آن که الگویی از یک جامعه ی کاملا آرمانی ارائه دهد. پس از نیما بسیاری از اشعار اجتماعی شاعرانی چون: احمد شاملو، فروغ فرخزاد و برخی شعرهای اخوان، شفیعی کدکنی، محمدعلی سپانلو و... را از این دست می‌توان دانست. سمبولیسم انتقادی از منظر بستر انتقادها و تاکیدی که شاعر بر فرد یا جامعه دارد به دو موج سمبولیسم انسانی و شهری نیز قابل تقسیم است؛ البته در کنار این دو شاخه‏‌ی اصلی، می‏‌توان از نوعی دیگر با عنوان سمبولیسم طبیعت‏گرا نیز نام برد که در حد فاصل سمبولیسم فردی و اجتماعی قرار می‏گیرد. دیگر ویژگی‌های اصلی سمبولیسم انتقادی را می‌توان این گونه طبقه‌بندی کرد: -نزدیکی به بوطیقای شاعرانه‌ی نیما بیش از دیگر جریان‌های شعر اجتماعی و امکان برداشت چندلایه از شعرها. -استفاده از تمام امکانات موسیقایی شعر نیمایی، بلند و کوتاه‌شدن قابل توجه مصراع‌ها، کاربرد نسبی قافیه و استفاده‌ی بیش‌تر از وزن‌های مرسوم بحر رمل، مضارع و هزج. - تکرارشوندگی نمادهای طبیعی و عمدتا منفی در شعرها و همچنین بهره‌گیری از فضاسازی برای ترسیم وضعیت نابه‌سامان جامعه. - غلبه‌ی سیاهی و فضای یاس‌آلود بر شعر و توجه بیش‌تر به فردیت در مقایسه با جریان سمبولیسم سیاسی. -گستره‌ی دامنه‌ی واژگان و تنوع لحن و شگردهای زبانی شاعران. - اندیشه‌محوری، توجه به مخاطب خاص و وسعت دایره‌ی تفسیر اشعار و نمادهای آن. شعر زیر از احمد شاملو را می توان نمونه‌ای موفق از سمبولیسم انتقادی دانست. "مه" بیابان را سراسر مه گرفته‏ است. چراغ قریه پنهان است؛ موجی گرم در خون بیابان است. بیابان – خسته لب‌بسته نفس بشکسته در هذیان گرم مه عرق می‏‌ریزدش آهسته از هر بند. «-بیابان را سراسر مه گرفته است. (می‏‌گوید به خود عابر) «سگان قریه خاموشند. «در شولای مه پنهان، به خانه می‏‌رسم، گل‏کو نمی‏‌داند. مرا ناگاه در درگاه مي‏‌بیند به چشمش قطره‌اشکی بر لبش لبخند، خواهد گفت: «-بیابان را سراسر مه گرفته است … با خود فکر می‏‌کردم اگر مه همچنان تا صبح [می‌پايید مردان جسور از خفیه‌گاه خود به دیدار عزیزان باز می‌گشتند». بیابان را سراسر مه گرفته‏‌است. چراغ قریه پنهان است؛ موجی گرم در خون بیابان است. بیابان- خسته لب‌بسته نفس بشکسته در هذیان گرم مه عرق می‏‌ریزدش آهسته از هر بند... "نیما و پیروانش: جریان‌شناسی شعر نیمایی" https://eitaa.com/mmparvizan