۲۰ آذر زادروز میرزاده عشقی
(زاده ۲۰ آذر ۱۲۷۳ همدان -- درگذشته ۱۲ تیر ۱۳۰۳ تهران) شاعر، نویسنده و روزنامه نگار
او از هفت سالگی در مدرسههای الفت و الیانس تهران به تحصیل پرداخت و زبان فارسی و فرانسه را بهخوبی آموخت و پیش از فراغت از تحصیل بهسمت مترجمی نزد یک بازرگان فرانسوی مشغول بهکار شد.
در اوایل جنگ جهانی اول با دیگر مردان سیاسی به استانبول مهاجرت کرد و نخستین آثار شاعرانهاش مانند نوروزینامه و اپرای رستاخیز شهریاران ایران را پدید آورد.
پس از بازگشت با گروهی از نویسندگان ارتباط پیدا کرد و در صف طرفداران حزب سوسیالیست و همکاران اقلیت مجلس بهمبارزه پرداخت. در این مبارزه و کوشش سیاسی نیش قلمش بیش از همه متوجه وثوقالدوله نخستوزیر بود.
سخنرانیهای تند و مقالات و اشعار آتشین او برضد قرارداد ۱۹۱۹ باعث شد که وثوقالدوله دستور دستگیری وی را صادر کند و او را روانه زندان کنند. مبارزات سیاسی و مقالات انتقادی شاعر جوان که مجرد میزیست تا پایان زندگی کوتاهش ادامه داشت.
در سال ۱۳۰۲ که نغمه جمهوری ساز شد، عشقی با وجود روشنفکر بودن با آن ساز مخالفت گذاشت و در مقالهای بهعنوان جمهوری قلابی، مخالفت خود را نشان داد و در نخستین شماره روزنامه کاریکاتور قرنبیستم که در همان سال دایر کرده بود، چندین کاریکاتور و شعر تند، مبنی بر هزل بودن جمهوری و جمهوریخواهان درج کرد.
میزان مخالفت او به آنجا رسید که شهربانی وقت دستور توقیف روزنامه را صادر و تمامی نسخههای آن را از سطح شهر جمعآوری کرد. وی در خانهاش به دست دوتن ناشناس هدف گلوله قرار گرفت و در بیمارستان شهربانی جان سپرد.
این شعر معروف بر سنگ قبرش حک شده است:
خاکم بهسر، ز غصه بهسر خاک اگر کنم
خاک وطن که رفت، چه خاکی بهسر کنم؟
كه استقبالى است از غزل معروف حافظ با مطلع
عشقت نه سرسرىست كه از سر بهدر شود
مهرت نه عارضىست كه جاى دگر شود
عاشقی را شرط تنها ناله و فریاد نیست
تا کسی از جان شیرین نگذرد فرهاد نیست
تا نشد رسوای عالم کس نشد استاد عشق
نیم رسوا عاشق، اندر فن خود استاد نیست
ای دل از حال من و بلبل چه می پرسی، برو
ما دو تن شوریده را کاری به جز فریاد نیست
قلب "عشقی" بین که چون سرتاسر ایران زمین
از جفای گلرخان یک گوشه اش آباد نیست
#میرزاده_عشقی
#۲۰آذر / #زادروز
سلام ودرود
دوستان گرامی محفل ادبی قند پارسی
دوستان شاعری که امروز عصر در محفل، شعر خوانی داشتند،لطفآ اشعارشان را به شخصی سرکار خانم بنی ایمان بفرستند
ممنون از محبت شما🌺🌺🌹
چشم تو را اگرچه خمار آفریده اند
آمیزه ای ز شور و شرار آفریده اند
از سرخی لبان تو ای خون آتشین
نار آفریده اند انار آفریده اند
یک قطره بوی زلف ترت را چکانده اند
در عطردان ذوق و بهار آفریده اند
زندانی است روی تو در بند موی تو
ماهی اسیر در شب تار آفریده اند
مانند تو که پاک ترینی فقط یکی
مانند ما هزار هزار آفریده اند
دستم نمی رسد به تو ای باغ دور دست
از بس حصار پشت حصار آفریده اند
این است نسبت تو و این روزگار یأس
آیینه ای میان غبار آفریده اند
#سعید_بیابانکی
۲۱ آذر زادروز احمد شاملو
(زاده ۲۱ آذر ۱۳۰۴ تهران – درگذشته ۲ امرداد ۱۳۷۹ تهران) شاعر، نویسنده و مترجم
او متخلص به "الف. بامداد" یا الف. صبح. شاعر، نویسنده، روزنامهنگار، پژوهشگر، مترجم، فرهنگنویس و از دبیران کانون نویسندگان ایران پیش و پس از انقلاب بود.
وی تحصیلات کلاسیک نامرتبی داشت؛ زیرا پدرش افسر ارتش بود و پیوسته از این شهر به آن شهر اعزام میشد و از همین روی، خانوادهاش هرگز نتوانستند برای مدتی طولانی جایی ماندگار شوند. زندانی شدنش در سال ۱۳۲۲ بهسبب فعالیتهای سیاسی، پایانِ همان تحصیلات نامرتب را رقم زد. شهرت اصلی او به خاطر نوآوری در شعر معاصر فارسی و سرودن گونهای شعر است که با نام شعر سپید یا شعر شاملویی شناخته میشود. این یکی از مهمترین قالبهای شعری مورد استفاده بهشمار میرود و تقلیدی از شعر سپید فرانسوی یا شعر منثور است.
وی که هر شاعر آرمانگرا را در نهایت امر یک آنارشیست تام و تمام میانگاشت، در سال ۱۳۲۵ با نیمایوشیج ملاقات کرد و تحت تأثیر او به شعر نیمایی روی آورد؛ اما نخستین بار در شعر «تا شکوفه سرخ یک پیراهن» که درسال ۱۳۲۹ با نام «شعر سفید غفران» منتشر شد، وزن را رها کرد و به صورت پیشرو سبک نویی را در شعر معاصر فارسی شکل داد. او علاوه بر شعر، فعالیتهای مطبوعاتی، پژوهشی و ترجمههایی شناختهشده دارد. مجموعه کتاب کوچه او بزرگترین اثر پژوهشی در باب فرهنگ عامه مردم ایران است.
آثار او به زبانهای: سوئدی، انگلیسی، ژاپنی، فرانسوی، اسپانیایی، آلمانی، روسی، ارمنی، هلندی، رومانیایی، فنلاندی، کردی و ترکی ترجمه شده است. وی از سال ۱۳۳۱ بهمدت دوسال، مشاور فرهنگی سفارت مجارستان بود.
«نخستین شب شعر بزرگ ایران» در سال ۱۳۴۷ از سوی وابسته فرهنگی سفارت آلمان در تهران برای او ترتیب داده شد.
آرامگاه وی در امامزاده طاهر کرج است.
سنگ مزار شاملو را چندین بار افراد ناشناسی شکستهاند.
هر چند که در دیدهٔ ما خار شکستند
خاری به دل کس نخلاندیم و گذشتیم
#صائب_تبریزی
چون بیابان خستهام از این به ظاهر زیستن!
نیستن، باری شرف دارد به بایر زیستن!
فرقِ بودن یا نبودن، گاه در پیمودن است
بادْ امکانی ندارد جز مسافر زیستن
جمعِ «زیبا بودن» و «زیبا سرودن» ساده نیست!
شعر گفتن ساده و... سخت است شاعر زیستن!
عصرِ خون، عصرِ جنون، عصرِ ز خود بیگانگی
نه، گریزی نیست شاعر از معاصر زیستن
من غمم، آری، مرا با خود رها کن، در تو نیست
طاقتِ حتّیٰ شبی با غم مجاور زیستن...
#سعید_پورطهماسبی