۲۹ آذر ۱۴۰۳
۲۹ آذر سالروز درگذشت گلچین گیلانی
(زاده ۱۱ دی ۱۲۸۸ رشت -- درگذشته ۲۹ آذر ۱۳۵۱ انگلستان) شاعر
او در دارالفنون تحصیل کرد و شاگرد استادان عباس اقبالآشتیانی و وحید دستگردی بود و از تشویق دستگردی در زمینه سرودن شعر و نشر برخی از آنها در مجله ارمغان بهرهمندی یافت.
وی برای ادامه تحصیل رشته زبان و ادبیات فرانسوی "درسهای فلسفه و علوم تربیتی" را در دارالمعلمین عالی و دانشگاه تربیت معلم برگزید. او پس از فراغت از تحصیل، در آزمون اعزام دانشجو به اروپا شرکت کرد و در سال ۱۳۱۲ از راه بندرانزلی به روسیه و اروپا رفت و سرانجام در انگلستان ساکن شد..
پس از آموختن زبان انگلیسی، با توجه به رشتهای که وزارت معارف ایران برای او مقرر کرده بود، به تحصیل در رشته ادبیات انگلیسی پرداخت اما پس از مدتی بیعلاقگی خود را به این رشته نشان داد و با وجود مخالفت مقامات مسئول ایرانی، با گذراندن دوره مقدماتی به تحصیل در رشته پزشکی دانشگاه لندن مشغول شد.
وی مشغول تحصیل در رشته پزشکی بود که شعلههای جنگ جهانی دوم درگرفت و تحصیلش مدتی به تعویق افتاد اما به خلاف دیگر دانشجویان ایرانی، در انگلستان ماند و با گویندگی در فیلمهای خبری و اخبار رادیو با ترجمه اخبار و حتی رانندگی آمبولانس، آن شرایط دشوار را سپری کرد. تحصیلات گلچین در پزشکی عمومی و دورهی تخصصی بیماریهای گرمسیری، سرانجام در سال ۱۹۴۷ به پایان رسید، اما او در لندن اقامت کرد و به ایران بازنگشت. در این شهر مطب داشت و مشاور پزشکی سفارت ایران در لندن بود. علاوه بر این، از کمک به ایرانیانی که برای معالجه به انگلستان میآمدند، دریغ نمیکرد.
گلچین با ای، جی، آربری، ایرانشناس نامور انگلیسی دوستی داشت. شعرهای او را به انگلیسی برگردانده و شرحهایی درباره آنها نوشته است. مسعود فرزاد، که سالها در انگلستان اقامت داشت، دوستی صمیمانهای با گلچین داشت. برخی شاعران و نویسندگان و ادیبان ایرانی که به انگلستان سفرهایی داشتند نیز با او دوستی یافتند: رعدی آذرخشی، ناتل خانلری، صادق چوبک، اسلامیندوشن، محمد زهری، ابتهاج "ه.ا.سایه" هم که پسرخاله گلچین بود، دیدارهایی با او در انگلستان داشتند.
شعر معروف "باز باران با ترانه" که در کتابهای درسی قدیم چاپ شده بود از گلچین گیلانی است.
۲۹ آذر ۱۴۰۳
۲۹ آذر ۱۴۰۳
۲۹ آذر ۱۴۰۳
غلط کردم که دست از دامن لطفت جدا کردم
پشیمانم که مشتی بنده را عمری خدا کردم
غلط کردم که عزت را دو زانو خاک ره کردم
پشیمانم که با زحمت گدایی از گدا کردم
تکدر بود، حسرت بود، حرمان بود محصولش
به هر سمتی به جز سمت نجیب تو دعا کردم
چه حاصل داشت امّیدم به مردم جز پشیمانی
پشیمانم که از هر کس جفا دیدم،وفا کردم
تمام گنبد و گلدسته هایم ریخت، ویران شد
به جز سنگی که با یاد تو در قلبم بنا کردم
خداوندا حلالم کن که می دانی پشیمانم
غلط کردم که این سی سال دستت را رها کردم
سجاد حیدری قیری
۲۹ آذر ۱۴۰۳
۲۹ آذر ۱۴۰۳
🌹یلــدا🌹
وآذر خانم دختر ته تغاری پاییز،
پاورچین پاورچین
واپسین قدم های طنازش را نثار کوچه باغهای هزار رنگ پاییز میکند.
آذر خانم، بقچه سپیدی را به دستهای آکنده از امید یلدا خانم، مهربانوی سپید بخت زمستان میسپارد.
یلدا خانم دختری با کوله باری از مرواریدهای برف و باران،موهای مشکی بلندش را با عشق شانه میکشد تا دلبرانه،
همراه با اولینگامهایش مجلس بزم طبیعت را گرم و گرمتر کند.
و عشق و صمیمیت را به یمن ورودش در دلهای سرد بنشاند واز خود خاطرهای رنگین در سرزمین دلها به یادگار بگمارد.
او قناری های عاشق را به خوانش سرود دل انگیز حافظ و شاهنامه، نوید میدهد و
یادگار آیین سنتی را سال به سال و نسل به نسل به دوش میکشد
تا مردمان سرزمین پارس هویت اجداد خویش را پاس بدارند،
و گرد و غبار فراموشی را از چهره هویت و فرهنگ اصیل ایرانی بزدایند.
مهربانوی بلند قامت یلدا می آید تا بگوید، اگر چه روزگار بی وفا همیشه بر ریل خوشبختی و سعادت به مسیر خود ادامه نمیدهد
ولی
باید دل خوشیهای کوچک را و
هویت اصیل مردمان پارس را قدم به قدم
و لحظه به لحظه
به وارثان فردای این مرز و بوم سپرد
تا بار دیگر حافظها و فردوسیهای زمان قدعلم کنند،
ولوح زرین افتخار ایرانی را بر بلندای زمین و زمان
تا روزگاران بعد به منصه ظهور بنشانند،
یلدا خانم!
امیدست به یمن قدوم مبارکت
بقچه رنگین کمانت لبریز از مرواریدهای نقره گون برف و باران باشد،
و نای خشکیده طبیعت را
روز به روز پر آبتر سیرابتر نماید.
خوش قدم باشی دختر ارشد برف و باران!
ک.قالینی نژاد_افروز
پیشاپیش یلداتون پر از گرمی و صمیمیت🌹🌹🌹
۲۹ آذر ۱۴۰۳
" یلدا را با دور همی ، بهاری کنیم "
پیرسوکا دارن میرن زمسّون از را رَسیده
کُلکُلاتیا میان باز ننهسرما رَسیده
همه رفتن زیر کرسی ، چَپیدن تو پَستوا
سرمُو بیداد میکنه آخِر دنیا رَسیده
باد و تیفونش آدم خشک میکنه عینِ چیچی
بالوبَندا زده برف ، صومِش به اینجا رَسیده
وقتی تَشبرق میزنه یا وقتی قُرتِراق میاد
همچی چیر میزنه بَچُو اِنگو هیولا رَسیده
دَس پَنوی چراغ بیگیر با احتیاط برو ، نَخُسی
داره جِلجِل میزنه ، آب زیر طاقّا رَسیده
بیبی در میاره از تو یَخدونش خُرمُوخَرک
جَمُمون جَمه بَبَم ، باز شب یلدا رَسیده
مُنج ومُنجَم میجُویم برنجَکِه کُرُنج کُرُنج
وقتِ ناخونک زدن به پِسّه مِسّا رَسیده
شب تار و ما بیدار و گل دوسی قصه میگه :
دل مجنون سُریده خبر به لیلا رَسیده
یاد تختِ حوضی و بساط نقّالی به خیر
حالو که وَجِش تلگرام و اینِستا رَسیده
سرتون درد نمیارم پریشُو خُو میدیدم
که هوا تَکِش شِکِسّه فصل گرما رَسیده
دیگه چِلّهی کوچیکو دس پاشه جم کرده بِرِه
عامونوروز اومده ، باهارِ زیبا رَسیده
هاجر جانثار
شیراز
۲۹ آذر ۱۴۰۳
۲۹ آذر ۱۴۰۳
یلدا که می رسد...
یلدا که می رسد به سخاوت سلام کن
خود را رهین عاطفه و احترام کن
ما بندگان حضرت حقیم زین جهت
با یاد حق به شوق و صفا اهتمام کن
یلدا که می رسد بنشین در کنار دوست
بر گردن غرور و تکبر لگام کن
این شب شب محبت و اخلاص و همدلی است
تاکید بر تمیز حلال و حرام کن
بر سفره های ِ خالی ِمردم سری بزن
در حقشان برابری ات را تمام کن
اسراف را رها کن و با همرهان بخند
در راه ِ اعتلای محبت قیام کن
هرگز طعام را به رخ دیگران مکش
شمشیر عقده را به صفا در نیام کن
هر دم بریز جام محبت به کام دوست
این گونه شوق خوشدلی ات را مدام کن
ای اشرف خلایق و ای بنده ی خدا
خود را برای راه خدا مستدام کن
#محمد_جعفر_زارع_خوشدل ۱۰۱۱
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/3838312753Cd75444eef6
تلگرام
https://t.me/khoshdeltanzjedi
#یلدا #برف_باران #پائیز_زمستان #عشق_امید #محبت #صفا_صمیمیت #شعر_ادبیات_شاعر
۲۹ آذر ۱۴۰۳
با سلام خدمت دوستان، به ویژه برگزیدگان کنگره شعر و داستان یوسف دفاع مقدس استان فارس
مراسم اختتامیه که قرار بود روز 4 دی برگزار شود، به وقت دیگری موکول شد.
زمان بعدی متعاقبا اعلام خواهد شد.
ستاد اجرایی کنگره شعر دفاع مقدس فارس
۲۹ آذر ۱۴۰۳
«طنز یلدایی»
امشب شب درازیست یلداست مثل اینکه!
تا صبح شادمانی برپاست مثل اینکه!
هنگام عصر رفتم بازار میوه_آجیل
دیدم کمی جلوتر دعواست مثل اینکه
جنجال بود و غوغا در صفِ بال و گردن!
گفتم دخالت من بیجاست مثل اینکه!
رفتم کمی جلوتر پسته که جای خود داشت
حتی خرید تخمه رویاست مثل اینکه!
آنجا انار قرمز دارد هزار ناز و
در بین میوهها هم والاست مثل اینکه!
در آن ته مغازه با هیبت عجیبی!
یک کوه هندوانه!🍉 پیداست مثل اینکه
یک دسته موز خوش رنگ 🍌 چشمک زد آن طرفتر!
دیدم که قیمتش وای بالاست مثل اینکه!
سیب گران 🍎 نشسته با پرتقال نافی 🍊
او صاحبِ عیار و فتواست مثل اینکه!
آن سو لبوی داغ و این سو کباب بره_
غارتگر و حبیب دلهاست مثل اینکه!
در این میانه دیدم یک بستهٔ نخودچی_
با جیبمان ایاق و با ماست مثل اینکه!
اینجور شد که یخ زد تا مغز استخوانم!
باید به خانه برگشت سرماست مثل اینکه!
پروین جاویدنیا
#طنز
۲۹ آذر ۱۴۰۳