395452160_-551635355.mp3
20.13M
🎙زندگی یعنی نفس، یعنی هوا، یعنی حسین...
زندگی در اصل یعنی کربلا، یعنی حسین...
#به_وقت_محرم
@gharare_andishe
نمیدانم از سر بازی در آوردن برای هجای کلمهی فکر است که امشب دیگر امشب نیست یا چیز دیگر. چیزی شبیه گیر کردن در غروبی که تماشاگرش تازه از خواب بیدار شده و نمیداند ساعت چند است. گوشیاش هم از کار افتاده و نمیتواند ساعت را راحت نگاه کند. باتری ساعت هم تمام شده. حتی نمیداند چند ساعت خوابیده و پریشان به این سو و آن سو نگاه میکند و کم کم دارد گریه اش میگیرد. خوب که اطرافش را نگاه میکند میبیند در جایی شبیه بیابان است. نه ابری پیداست و نه ستارهای و گویا ماهی میدرخشد و البته در بیابان ساعت و گوشی هم پیدا نمیشود. اینجا خبری از چراغها نیست و همین حالش را بدتر میکند. هنوز با خودش کنار نیامده که میبیند کسی از دور دارد می آید. احتمالا مردی چهل یا پنجاه ساله که به افق خیره شده و مطمئن میآید. من قصه ما دیگر نمیتواند به این وضع ادامه دهد و بلند میشود و میایستد تا کمی از این پریشان چحالی که ناشی از آمدن آن مرد است را کم کند. اما این خیالی باطل بیش نیست. او واقعا دارد میآید. باز هم جلو میآید. شب خیلی تاریک نیست اما چهره مرد به هیچوجه مشخص نیست. دستش را میگیرد و لب باز میکند:
اگر میخواهی بروی برو! من هر آنچه از گذشته تا حال بین من و تو بوده را کنار میگذارم.
اشک من قصه ما جاری میشود. بدطور هم جاری میشود. او حتی نمیداند چطور و کی و با کی آمده و حالا باید انتخاب کند که بماند یا برود. این حتما عجیبترین انتخابی است که در زندگیاش داشته و قطعا چیزی نیست که بتواند در موردش فکر کند. ناچار زانو میزند و باز بلند بلند گریه میکند.در میان گریههایش صدایی بلند میشود. صدایی از پشت سر: ما نمیرویم. میمانیم. صداهای دیگری هم با همین مضمون بلند میشود. همه میمانند اما کدام همه؟ اصلا کو نفری که بخواهد بماند؟
سرش را برمیگرداند و با دیدن جمعیت تقریبا صد نفری که پشت سرش نشستهاند، ماتش میبرد. مشعلها حالا دیگر برافروختهاند و همهچیز پیداست. صورتها، روزها و شبها. تازه به یاد میآورد امشب شب نهم و است و فردا دهم. امشب هم لابد شب دهم است. شب عاشورا و لابد او هم کسی که میان خیمهها روبروی امام(ع) و جلوی بقیه نشسته است. حالا او باید انتخاب کند. بماند یا برود. شب را صبح کند و به ظهر برسد یا آنکه بخوابد و باز در برزخی بیدار شود که نداند طلوع است یا غروب...
پیوست:
بعد از سخنان امام حسین (ع) برادران، فرزندان، برادرزادگان آن حضرت و فرزندان عبدالله بن جعفر گفتند: برای چه این کار را بکنیم؟ تا پس از تو زنده باشیم؟ خداوند هرگز آن روز را برای ما پیش نیاورد.
#به_وقت_دهم_محرم
✍#خط_تیره
@gharare_andishe
دوست دارم همیشه در هوایت معلق باشم حسین
هر زمان هر لحظه در کنارت باشم حسین
شما امید بیپناهانی آقا
کشتی نجات و نور راهی حسین
داستان غمت تکراری نمیشود هیچوقت
بلکه هر سال تازهتر میشود حسین
نمیدانم چه سرّی است که در غمت نشاط و زندگی جاریست
زنده میکنی همه را با یادت حسین
وقتی یادت اینگونه زنده میکند،
حرمت چه میکند با ما حسین!
میخواهم اربعین کربلا باشم
جایی که بالاتر از اینجاست حسین
و بالاتر از آن را هنوز نمیدانم
شاید جهان دیگری باشد آنجا حسین
#به_وقت_محرم
✍#به_عشق_زهرا
@gharare_andishe
.
زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
گر نکته دان عشقی خوش بشنو این حکایت
بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم
یا رب مباد کس را مخدوم بیعنایت
رندان تشنهلب را آبی نمیدهد کس
گویی ولیشناسان رفتند از این ولایت
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا
سرها بریده بینی بیجرم و بیجنایت
چشمت به غمزه ما را خون خورد و میپسندی
جانا روا نباشد خونریز را حمایت
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشهای برون آی ای کوکب هدایت
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راه بینهایت
ای آفتاب خوبان میجوشد اندرونم
یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت
این راه را نهایت صورت کجا توان بست
کش صد هزار منزل بیش است در بدایت
هر چند بردی آبم روی از درت نتابم
جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت
عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ
قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت
#به_وقت_یازدهم_محرم
#روضه
@gharare_andishe
هدایت شده از صدا
[سخت است هم امان دلها باشی هم عقاب توی قفس…]
ابالفضل قد کشیده بود برای دفاع از حسین، نذر شده بود برای حسین، بر و بازو ترکانده بود، شمشیر زنی آموخته بود، از بلاغت کلام علی ارث برده بود، پهلوانی شده بود بی مثال برای آنکه روزی همه را خرج حسین کند، تا کسی به برادرش خش نیاندازد. سی و پنج سال همه وجودش را گذاشته بود برای روزی مثل عاشورا. روزی که رجز بخواند، به میدان برود، همه دشمنان را از دم درو کند و رخصت ندهد کسی دم پر حسین شود. اما قصه عباس عجیب است…
حالا تو بیا برویم روز عاشورا. از صبح هر که رخصت میدان خواست امام فرصتش داد، اما هر بار عباس سر خم کرد پیش حسین که بگذار بروم، امام اجازه نداد. سخت است هم امان دل ها باشی هم عقاب توی قفس. همه یاران و بنی هاشم به میدان رفتند، همه دلاورانه جنگیدند، همه رجز خواندند، الا عباس. هر وقت اجازه میدان میخواست، ابیعبدالله رخصت نمیداد جز برای آوردن آب… عباس عمرش را گذاشته بود برای میدان رفتن روز عاشورا…بزرگ شده بود برای همین… اما تسلیم امر امامش بود!
میدان نرفت. پهلوانی اش را به رخ دشمن نکشید… با دلاوری و در رزم میان چکاچک شمشیرها حین جنگ شهید نشد… عباس تسلیم امامش بود…
من همیشه فکر میکنم ما آنجایی از زندگی که بین دوراهی میمانیم که باید کاری را که برایش خودمان را آماده کردهایم انجام دهیم تا احساس مفید بودن کنیم یا آن کاری که بر عهدهمان گذاشته شده را انجام دهیم، چقدر تسلیمیم؟
مصداقش توی زندگی هر آدمی پیدا میشود…
هدایت شده از سیمای هنر و اندیشه/ سُها
گر درِ ميكده را پير به عشاق گشود
پس از آن آرزوى فتح و ظفـر بايد كرد
...روح الله موسوی خمینی...
🔸هماندیشی و گفتگو با محوریت کتاب:
📗 سلوک ذیل شخصیت امامخمینی[ره]
اثر: #استاد_طاهرزاده
📆 جلسه اول شنبه ۳۰ تیر ماه ۱۴۰۳
🕠 ساعت ۱۶:۳۰
📍مکان: سرای هنر و اندیشه
جلسه به صورت حضوری و مجازی برگزار میگیرد.
لینک دعوت مجازی🔻
https://www.skyroom.online/ch/sohasima/soharoom
@soha_sima
#فلسفه_و_زندگی
«زندگی به اندازه همه تاریخ وسعت دارد و تاریخ گزارش تحقق زمان است و مردمی که زمان و تاریخ ندارند، زندگی هم ندارند.»
📚نگاهی فلسفی به مسائل کنونی ایران
✍رضا داوری اردکانی
📖صفحه ۳۲
@gharare_andishe
هدایت شده از سیمای هنر و اندیشه/ سُها
...روایت زن امروز...
🔹در بازخوانی شخصیت بانو مجتهده امین(ره)
گفت وگو با حضور #استاد_طاهرزاده
📆 سه شنبه ۲ مرداد ماه ۱۴۰۳
ساعت ۱۷:۰۰
#سرای_هنر_و_اندیشه
جلسه به صورت حضوری و مجازی برگزار میگردد.
لینک دعوت مجازی🔻
https://www.skyroom.online/ch/sohasima/soharoom
@ziafat_andishe
@soha_sima
بعد از محرم کارمان سختتر میشود؛
نقش و وظیفهمان جور دیگر میشود؛
اصلا نه! بعد از محرم باید زندگیمان عوض شود!
فکر و ذهن و روح و ریشهمان عوض شود؛
یعنی بفهمیم حسین برای چه شهید شد...
یعنی بفهمیم عشق، کربلا، حسین را...
یعنی بفهمیم خون علی اصغر حسین را...
یعنی بفهمیم عزت و بلندی و غرور را...
بعد از محرم جور دیگر میشود نگاه..
آنگونه که نقطه به نقطهی کربلای حسین
سبکی شود برای چطور بودن با حسین...
✍#به_عشق_زهرا
@gharare_andishe
.
ای شمایانی که بر رؤیاهای ما میگذرید، این غزه است...
🔹ای کسانی که از میان حرفهای زودگذر میگذری، وقت رفتنت است
هر جا که دوست داری زندگی کن، اما در میان ما زندگی نکن،
وقت رفتن تو فرا رسیده است،
هر جا دوست داری بمیر، اما در میان ما نرو، زیرا ما کار داریم. در سرزمین خود
ما گذشته را اینجا داریم
اولین فریاد زندگی را داریم
حال و حال و آینده داریم
این دنیا را اینجا داریم و اینجا پس از آن پس
کشورمان را ترک کن
سرزمین ما دریا
ما گندم، ما نمک، زخمهای ما
همهچیز، و
خاطرات خاطره را رها کن
ای کسانی که از میان حرفهای زودگذر میگذرند!
«محمود درویش»
#غزه
#کربلای_امروز
@gharare_andishe