eitaa logo
قرار اندیشه
258 دنبال‌کننده
466 عکس
191 ویدیو
3 فایل
✦؛﷽✦ 🍀چیزهای زیادی برای دیدن هست، ولی چه وقت می‌توان دید؟ قرار اندیشه، محفلی است برای دیدن‌های ساده و گفتن‌های بی‌پیرایه تا لابلای قلم‌زدن‌ها خود را بیابیم و تحقق خود را رقم زنیم... راه ارتباط: @ta_ghaf @Rrajaee
مشاهده در ایتا
دانلود
دیگر چگونه روی دو پایم بایستم! وقتی به نیزه تکیه زدی تا بایستی... عمري گریه به یاد روزی که به اندازه تمام تاریخ است و این روز را با اشک تسری دادن تا هر روز عاشورا باشد و هر زمینی کربلا... دعایی می‌طلبد که هر لحظه زندگی جاری باشد، هنگام صبح و شام، به وقت دیدن هلال ماه، با هر نفسي که برمی آید و هر نفسی که فرو می رود... و دعا همان اشک است که میریزد و اشک همان دعاست که جاری می‌شود تا روندگان را به کربلا برساند... به راستی کربلا را چگونه می توان دید؟ بعد کربلا چگونه می توان بود و تاب آورد؟ جنگی دوباره که تازیانه وجدان است نه کربلایی بودن! گویی کربلایی بودن بعد کربلا، صبري از جنس کربلا می‌طلبد! کربلایی بدون جنگ، از جنس اشک... و این صبر چه کربلایی است برای خودش... @gharare_andishe
1_552823890(3).m4a
5.96M
زبانش ذوالفقاری صیقلی بود صدا، آيينه صوت علي بود . . . . . زنی مجنون عشق کبریایی زنی سالار مردان خدایی زنی عاشق، زنی اینگونه عاشق زنی پیغمبر قرآن ناطق زنی خون خدایی را پیمبر زن و پیغمبری! الله اکبر قیصر امین پور @gharare_andishe
نا نداشتیم. گرما امانمان را بریده بود، اما دیدن تابلوی کربلا توی مسیر یکباره همه چیز را عوض کرد. باورش سخت بود. فکر رسیدن به کربلا نیروی تازه ای به همه کاروان داده بود. حس و امید رسیدن، خستگی را از تنمان درآورده بود. اما انگار پاه ها شرم داشتندبا کفش تا کربلا بروند. انگار از اهل بیت امام خجالت می کشیدند. شروع کردیم به درآوردن کفش هایمان. بعضی از بچه ها کفشهایشان را از بند به کیفشان آویزان کرده بودند. یاد حر افتادم. وقتی می خواست با تمام خطاهایی که کرده بود، از امام حسین علیه السلام عذرخواهی کند. حری که چکمه هایش را پر از خاک و سنگ کرد و سر به زیر انداخت و رفت طرف ارباب. گمان میکنم توی آن شرایط، همه حس و حال مرا داشتند. به کفشهام که از گردن آویزان بودند، زل زده بودم و گفتم: خدا کند ما را هم قبول کند... @gharare_andishe
و انسان، آدم، این فروافتاده در عالم کیست؟ چیست؟ ساکن کجاست؟ روان در پی چیست؟ و در این روزگار این سوال مضاعف میشود: انسان امروز کجاست؟ حضور خود را اصلا حس می‌کند؟ خود را کجا می‌بیند؟ زندگی ای که جسمی مکانیکی از آن مانده، کم کم بی فروغ تر شد و تا جایی پیش رفت که اینگونه به سمت مجازی شدن پیش رفت! چه شد که کرونا پیش آمد؟ آفتی که به جان آدمیان افتاد، آفتی مخصوص انسان که حیوانات و.. از آن در امانند. انس های کم جان را بی رمق تر کرد و زندگی را سردتر‌؛ فاصله ای که بود را عیان کرد و انسانی که حیاتش به انس و تعلق و حب وابسته است را در خود فرو می‌برد؛ چطور می رود؟ چگونه از آن می‌توان درآمد؟ شاید فرصتی است برای انسان، فرصتی تاریخی که بتوان با انس با خود حقیقی از آن به در آمد و حیات را یافت.... و به راستی انسان ساکن کجاست؟ دوست داری دست بر سینه گذاری و زمزمه کنی: سلام علی ساکن کربلا... @gharare_andishe
در غیبتت حال و هوای ما این چنین که مینماییم نیست. خیالت راحت نمیخاهم خاطر شریف را به احوال مظلم قلبمان مکدر کنم ولی رأفتت را نشانه میگیرم شاید از رضایتت بکاهد. ما اگر راهی به با تو بودن باز میکردیم بحال ما راضی نمیشدی میدانی با خود چه کرده ایم چه مصلحتی تو را راضی به این که ما گرفتارش هستیم کرده من به دروغ خود را منسوب به تو کردم و چه گواراست این دروغ سلاح من دروغ است شهر را پر خواهم کرد از این شایعه که من به تو ربط و نسبتی دارم فکری به حالم کن برای خودت بد میشود, گفتم که من اساس نسبتم دروغ است پیداست که همچین شخصی بند و باری ندارد و معترف به دروغ را دیگر به خاطر نسبتی که داده امتحان نمیکنند گفتم دروغ که تا تهش را بروی آری همان که مفتاح کل شر است چاره ای ندارم دیگر این آخرین تیر چله من است که از رأفتت باج بگیرم بیچاره ام میفهمی بدت نیاید شاید هیچ کس با تو اینگونه سخن نگوید ولی در باتلاق فرو رفته را چه کار با ادب راهی باز کن ای.... هزار مرتبه شویم دهان به عطر گلاب هنوز نام تو گفتن ...... السلام علیک حین .... میدانم که حینی که به یادم میوفتی پیش خود میگویی آخر من با این چه کنم ناراحت نباش خدا بزرگ است شاید مرا برای اثبات امکان جمع تناقض آفریده @gharare_andishe
سالیان دور زمانی که همه در خواب شیرین فرو رفته بودند غولی به سرزمینم حمله کرد جوانان رشید، با ایثار و از خود گذشتگی، خود را سپر مردم قرار دادند در حالی که دستشان خالی ولی قلبشان لبریز از ايمان به خداوند بود گوش جانشان به دهان، ولی امرشان بود و هر آنچه آن پیرمراد می گفت: با وجودشان می شنیدند... از اینرو سر و دُم غول را قطع کردند امنیت ناموس را حفظ کردند و نگذاشتند یک وجب از خاک سرزمینم جابجا شود...... . . . تاریخ تکرار شد زمانی که همه در خواب ناز فرو رفته بودیم غولی از آشیانه سر بر آورد و سایه اش را بر بشریت انداخت که سر و صدایش محسوس نبود فقط جان می گرفت‌؛ آن هم با علائم بسیار معمولی سرماخوردگی.. تا جایی که با تنگی نفس، دیگر نفسی بالا نیاید... تازه فهمیدیم گران ترین و با ارزش ترین سرمایه را داریم و از آن غافلیم "نفس کشیدن" سرمایه ای که خریدنی نیست.... به راستی زمانی که جوانان با دست خالی حتی با تحریم سیم خاردار توانستند با دست پر از خدا اینگونه تاریخ را رقم بزنند حال ما چگونه باید تاریخ را رقم بزنیم؟ آیا باید چشم انتظار واکسن و... باشیم؟! یا راه دیگری وجود دارد؟ @gharare_andishe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به راستی داستان کربلا شگفت انگیزتر است یا قصه اصحاب کهف؟
صدای مداحی میآید:"... ساده ترین راه حسین است" و با خود می گویم به راستی ساده ترین راه... چگونه؟ راهی اینچنین ساده ترین راه باشد! پس چرا ما راه ساده را گم میکنیم؟ ساده است؟ حسین بودن ساده است؟ به سادگی تشنگی و عطش، به سادگی عطر سیب، به سادگی نسیم که جان می‌دهد و جانهای خسته را آزاد می‌کند. به دشواری همین سادگی است.. خون، نیزه و کمان، مشک و دست و پا و گلو... همه پاره، همه خونین، و این است انسان... به همین سادگی، به همین زیبایی... و این سادگی چه دشوار است اگر تو را گم کنیم. @gharare_andishe
37.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. 🎥 "زبانِ مادری" ▫️روایتی از امروز و فردای مردم مظلوم افغانستان ▫️ویدئوی با کیفیت این روایت را از صفحه آپارات سیمای هنر و اندیشه تماشا کنید🔻 https://aparat.com/v/T58B6 @soha_sima
مادر چقدر این واژه آشنایِ دور است هم می شناسم هم نمی شناسم به راستی چه معنایی برایش قابل تصور است؟ مادر در تاریخ ما چه افقی می بینی و کجاها سیر می کنی سیر صعودی غیر قابل تصور یا ... کدامش امکان ماست و شدن ما در آن رقم می خورد؟ به غیر از خدا چه کسی از غیب ما خبر دارد؟ و به جز این خانه آیا ماوای دیگری هست؟؟! @gharare_andishe
...کمی آن‌‌سو تر از ما، کودکی از ترس تبانی‌های سیاسی روسای حقیر کشورش به خود می‌لرزد، جوانی با دیدن سقوط وطن، همه‌ی آرزوهایش را بر باد می‌بیند و زنی زیر سایه‌ی شوم متحجرانی کم‌خرد، هویتی برای خود نمی‌بیند‌.مردمانی گرفتار سویه‌های متضاد متحجران و غرب‌گرایان بی عزت، نیرویی برایشان نمانده و طالب روزنه‌ی نجاتند. این تصویر افغانستان امروز است. و ما که در این زمانه‌ی روایت‌های مغشوش و غبارآلود در طلب حقیقتیم و دل‌خون از ظلم رواشده بر هم‌کیشانمان! چه بستری‌است که می‌تواند همه‌ی انسان‌ها را کنار هم بنشاند تا یک‌دیگر را در مقام همدلی ببینند، دست یکدیگر را بفشارند و هم‌قدم با خواهران و برادران، داد ظلم بخواهند؟ شاید، هویت حسینی‌مان باشد که نیروهای خالص و ناب مردمی از سرزمین‌های دور و نزدیک را به یکدیگر گره می‌زند ، متحد می‌کند تا با خودآگاهی چاره‌ی کار و بار خود کنند و "خود" میهن خویش را آباد کنند. @gharare_andishe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شاید موکب های حسینی اربعین شان در افغانستان رقم می خورد تا هویت حسینی به ظهور دیگری برسد آغازی دیگر @gharare_andishe
هلال ماه صفر، ماه اسارت آل الله بر آسمان ظلمانی عالم حلول کرده. صدای قدم‌های خیل پیادگان اربعین گوش عالم را کر کرده جان را صفا دهید که امیر کاروان عشق در این برهه از تاریخ به جای قدم‌ها قلب‌ها را به کوی یار فراخوانده . جز این نيست که عشق با پیوند قلب‌ها سهل است و کدام عشق پاک‌تر از عشق به آل الله است که تجلی خدا در زمین و سکون آن هستند؛ همان محل هبوط آدم و حوا رانده شدگان بهشت. شاید بتوان در این سفر با پای دل در عالم آخرین ذخیره الهی، عالم بقیه اللهی وارد شد و خون‌های بی گناه ریخته شده ادوار تاریخ را به دست منتقم خون خدا ستاند. وعده موعود نزدیک است شتاب کنید لحظه‌ها را غنیمت شمارید که زود دیر می‌شود..... @gharare_andishe
روضه که روضة سه ساله باشد، اشک است که باید روضة بخواند، کلمه ها انگار در گلوی قلم خشک می شوند... سه ساله ای که بانی گریه بر پدر شد دختر بی تاب باباست که همه را بی تاب می‌کند... @gharare_andishe
سلام بر ظهور آيه او... سلام بر كشته حقيقت... السلام عليك يا امين الله في ارضه حجت تمام شده همه تاريخ ... السلام عليك يا ثارالله و ابن ثاره سوخته دلاني در فراقت با خود زمزمه مي كنند: مشتاقةً الي فرحةِ لقائك... خوب ميدانم كه ميداني سوزان اين فراق هستم؛ اين را هم ميدانم تو هم مي سوزي از اين فراق ... آخر عاشق و معشوق هر دو در فراق سوزانند اين نشانه كريم بودن را خوب مي شناسم كه به قبل و بعد محب خودش كاري ندارد فقط مي گويد دستت را دراز كن ... اي همه حقيقت...! محبةً لصفوةِ اوليائك... بگشاي درهاي اجابتت را " و ابواب الاجابة لهم مفتحةٌ" با تمام هستي كه در بند هست خودت هست شده ، ما را برسان به "محبوبةً في ارضك و سمائك " در اطمينان به اين فراز "فاستجب دعائي " ما را ذوب در اين فراق كن تا "واجمع بيني و بين اوليائي بحق محمدٍ و عليٍ و فاطمةَ و الحسن والحسين " و اميد به " منتهي مناي و غايةُ رجائي في منقلبی و مثواي " در جستجوي حقيقت هستي به خود بيا " و شغلهم عن اذانا و اظهر كلمة الحق و اجعلهاالعليا" هميشه به ياد داشته باش " انك علي كل شي ءٍ قدير " شايد قطره هاي سوزان اين فراق مرحمي شود براي وصالت زيارتت قبول اي سوخته دل... @gharare_andishe
ما کرونا را چون سایه ی سیاهی می دانیم که دامنش را برای بشریت پهن کرد و گویا قصد هلاکتمان در ابعاد مختلف را دارد. اما شاید از دریچه ی دیگری هم بشود به کرونا نگریست کرونا مظهر "اسم الله" است که در اسم جلال و جمال الهی به ظهور رسیده حال اینکه ما چگونه به آن بنگریم ظهورش متفاوت است. شاید کسی منحصرا از آیینه جلال الهی، کرونا را بنگرد و جز منحوس بودن و آواره شدن سایه ی سیاهش بر زندگی بشریت چیزی نبیند اما می شود در عین دیدن جلالیت خداوند از آیینه جمالی هم به کرونا نگریست مواجه شدن انسانها با خودشان و فرصتی برای خلوت کردن یکی شدن دلها در ‌شرایط سخت اقتصادی ساختن دستگاه ماسک زنی با دیدن چند عکس که نشانه ی ظهور "ما می توانیم" در شرایط تحریم است هدیه دادن ماسک، ماسک زدن همبستگی و همدلی که قابل وصف نیست... اما یک عنایت ویژه ای هم خداوند متعال روزیمان کرد ظهور آیاتی چند از قیامت در چنین شرایطی يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ [34] وَأُمِّهِ وَأَبِيهِ [35]وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِيهِ [36] لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنِيهِ [37] چشم ها را باید شست جور دیگر به قیامت نگریست که چقدر نزدیک است از همین لحظات توشه ی اخروی را اندوختن و از همه مهمتر از تعلق ها دل بریدن به حریت رسیدن فقط به او دل بستن الان قیامتی قائم @gharare_andishe
16.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میان ما که نرفتیم و رفته ها، شاید تفاوتی است در آغاز و در نهایت نیست همیشه آن که نرفته است، بیقرارتر است همیشه آن که نرفته است، کم سعادت نیست @gharare_andishe
"روضه ما رو بیاید، دهه محرم روضة داریم" مادر با شوق از مجلس روضة می‌گوید، از اینکه سالها آرزو داشته در خانه روضة بگیرد ولی مهیا نمیشد: "هرسال میگفتم دلم میخواد روضة بگیریم و هربار میگفت باشه مادر میگیریم ولی میرفت و تا بعد محرم نبود...... آن سال خودش گفت امسال حتما میخوام روضة بگیرم گفتم: راست میگی؟ گفت : آره گفتم: مادر تو که داری میری! 15 روز تا محرم مانده بود گفت: میام ان شاء الله ... پنجم محرم شهید شد از آن سال دهه محرم مجلس روضه ما برپاست... " شهید نعمت الله مجلسی @gharare_andishe
"چشمت روشن" حکایتی دارند این تکیه کلام ها... گاه که عزيزي از سفر بازمی‌گردد، دل و دیده از دیدارش روشن می‌شود. گویی در آن زمان عسرت دوری مانع دیدن می‌شده و حال چشم می تواند به کار خود برسد، به نظاره بنشیند! گاه صحنه هایی در تاریخ وجود دارد که گرچه با چشم سر نمی توان آنها را به نظاره نشست، اما حیات بخش است و روشنای دل است. گویا برای دیدن آنها باید با چشم خیال به تماشا رفت، باید دوربین خیال را در آن صحنه ها حاضر کرد، آن صحنه ها را خوب تماشا کرد، ورق زد، نه برای فهمیدن بلکه باید به تماشایشان نشست، دل داد، بی خیالشان نشد، پی شان را گرفت که ما را به دیدار برند، تا چشم دل روشن شود! گویا زینب کبری سلام الله علیها افق نگاهی به وسعت همه تاریخ دارد، نگاهی تاریخ ساز به توان امیدی به درازای همه تاریخ که از این افق می‌توان نظاره گر زیبایی های کربلا شد. نگاهی که زیرو رو می‌کند قصه ای که می‌خواستند در تاریخ بسازند و چشمها را روشن می‌کند به ماجرای کربلا... @gharare_andishe
گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید @gharare_andishe