امشب، شب قاسم(ع) بود، وقتی میگوییم شب قاسم، یعنی شبی که تماما با بودن او معنی میشود و روضهی او یعنی سخن از هستی قاسم...
نوجوانی که راه آینده را در شهادت میبیند و آن را احلی من العسل مییابد...
شاید در روضهی قاسم باید منتظر راهی برای نوجوان امروز بود، راهی که او را به سوی کربلای وجودش رهنماست، نوجوان امروز که در دنیای پر مخاطرهی فضای مجازی غرق شده و همهی معنای خود را در آن مییابد و همهی شئونات زندگیاش با تکنیک عجین شده _و چه باک که امروز تکنیک تا بندندان وجود همهی ما را فراگرفته_ نیازمند سخنی از وجود قاسم است، تا او نیز همنوا با قاسم بن حسن طلب شهادت در راهی کند و آن را احلی من العسل بیابد و مسئولیتی بر دوش خود ببیند تا مانند آن رزمندهی نوجوان که با اصرار به جبهه میرفت و نقش خود را در آنجا میدید، عازم راهی بشود.
داستان کربلای قاسم شاید بتواند، چنان توان اوج به نوجوان بدهد، که برای طی راه از انجام هیچکاری فروگذار نکند و بدانجا برسد که امام خمینی میگویند: رهبر من آن طفل سیزده ساله است...
گویا گشودهشدن این راه برای ما با اشک بر قاسم و دیدن عجز خود در برابر فروبستگیست تا شاید سخنی به میان آید و گره از کار ما بگشاید...
✍#ز_رجائی
@gharare_andishe