به لطافت بوی درخت چنار بعد از هوای بارانی،
به آرامی پرواز پروانهها در پهنهی یک دشت در اوج مثل کبوترهای در یک عصر آفتابی شدید در اعماق قلب، آنگاه که اشکی به گرمی میغلتد،
این چنین لطیف و آرام و در اوج و شدید میآید و رخ مینماید و پرده میاندازد
و
هنوز هم
حتی...
در ورای چرخ دندههای منظم و سخت،
در رگهای بیمار روی تخت،
نزدیکتر از دستگاهی که به ریههایش حیات میدمد،
هر روز ...زمان شناس تر از اتوبوس، آنگاه که در جلوی پای من میایستد،
او هست!
واقعا هست!
برای من سختتر است اینجا حیات را دیدن!
من عادت ندارم به سرعت و خشونت ماشینها!
اما او و من
و او که هست
و این زیباست.
#حیات
#ماشین
✍#یا_زهرا
@gharare_andishe