عمل شاعرانه و مرگ
برای من شهید سلیمانی فرصت مکاشفه انسان و عشق او به خداست... دلم نمیخواهد سلیمانی را تحلیل کنم... مثل شعری که نباید با تحلیل خرابش کرد...
از شعر گفتم! می اندیشم حیات شهید، از اول تا آخر یک شعر بود. و آخرین فرازش، بیت الغزلش یعنی شهادت بود. و از چون منی بر نمی آید که این شعر را روشن تر و ساده تر از خود او بر زبان آورم... این زیره به "کرمان" بردن است...
آنچه هنر را می سازد، ممکن است کلیشه ها و قواعدی بسیار باشد، اما باید در بصیرتی شگرف به هم برسند تا اثری منحصر به فرد فراهم آید.
باید راهی پیچیده پیمود تا به این سادگی و تازگی رسید...
شهید حقایق را ساده فهم کرد و باور داشت و به صرافت، عمل کرد و با جان خود در آمیخت.
اگر پیچیدگی و تکرار در رفتار تو بود، این نشان می دهد، به آن بصیرت نرسیده ای و عمل تو انتزاعی و سخن تو شعاری است.
این همان تفاوت اخلاق مرسوم و تقوی است... تفاوت انقلابی بودن شعاری و انقلابی بودن اصیل است... تفاوت چشم به دهان رهبر دوختن و گوش به ندای قلب او سپردن است...
و این پیوند دادن و وحدت بخشیدن، فعلی ذاتاً شاعرانه است...
اینجاست که عمل، شاعرانه می شود و زیستن چون رقصی شورانگیز...
می پندارم ریشه این شاعرانگی، مواجهه با مرگ است.
مردن است که انسان را به رقص شاعرانه وا می دارد... همان رقصی که شهید میگفت...
رقص و جولان بر سر میدان کنند
رقص اندر خون خود مردان کنند
لکنت زبان با این رقص، رخت بر می بندد...
شنیده ایم که شهید آوینی در گفتار عادی، لکنت داشت ولی هنگامی که متن روایت فتح را میخواند، آنچنان سلیس و گیرا میخواند. اما پدیده سلیمانی حتی شگفت تر است؛ چون او جنگجویی است که حقیقتاً شاعر شده است...
آنقدر که او در میانه جنگ و جهاد، با خون و آتش، مضمون زیبا و شاعرانه آفرید، کمتر شاعری چنین کرد...
و این مرگ را باید برگزید تا او تو را برگزیند. باید به او عشق ورزید! باید مرگ را "زیبای من" صدا کنی... باید قبل از شهید شدن، شهید شده باشی...
اصلاً فکر کنم خیلی پیش تر شهید، آن انفجار را بوسیده و از خواب پریده و در طول حیات خودش، رد پای این انفجار را دنبال کرده تا به آن لحظه رسیده که انفجار بر او بوسه بزند...
و این آتش جز "برد و سلام" برای شهید نبود...
مرگ اگر مرد است آید پیش من
تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ
من از او جانی برم بی رنگ و بو
او ز من دلقی ستاند رنگ رنگ
ای دریغ که ما اسیران دلقهای رنگ رنگ دنیا، ما دلقکان، از انس با مرگ چه میفهمیم...؟
اگر نوشتار من بریده بریده و پُر پَرش بود، از لکنت کلام من بود. تو خود با شاعرانگی ات جای خالی را پر کن...
#هنر
#شهید
#شاعرانگی
✍#ح_نوروزی
@gharare_andishe