eitaa logo
قرار اندیشه
243 دنبال‌کننده
501 عکس
238 ویدیو
5 فایل
✦؛﷽✦ 🍀چیزهای زیادی برای دیدن هست، ولی چه وقت می‌توان دید؟ قرار اندیشه، محفلی است برای دیدن‌های ساده و گفتن‌های بی‌پیرایه تا لابلای قلم‌زدن‌ها خود را بیابیم و تحقق خود را رقم زنیم... راه ارتباط: @ta_ghaf @Rrajaee
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹حجاب، چرا؟ حیف از مهساها، دختران این مرز و بوم، دخترانی که برای زایش و زندگی اند، ژیناهایی که نوید زیستن و زندگی به همراه دارند، و چه زیباست که دختر دردانه پیامبر نور و رحمت کوثر خوانده شده؛ کوثر، چشمه جوشان. آری دختران چشمه های جوشان زندگی اند. اما ما را چه می شود که این چشمه ها را کدر می کنیم؟ چرا مجال به آشوب کشیدن و به آشوب کشانده شدنشان را فراهم می کنیم؟ وقتی قصه های زندگی خوب تعریف نشوند، معاندان و جاهلان به تعریف ناراست آن می پردازند و صد البته که از ناراستی، زیبایی و دلنشینی برنمی آید و برعکس مجالی می شود برای دل آزاری و آشوب. قصه حجاب یکی از این قصه هاست که به قدری بد گفته می شود که فطرت پاک دختران نورسته را نیز تاب تحمل آن نیست. امروز یکی از این قصه های معوج را برایتان روایت میکنم، بیانی از حجاب که چون از کرامت بانوان نمی گوید وحدت این جامعه را خدشه دار می کند و بانوان بی حجاب- با حجاب را در مقابل یکدیگر قرار می دهد، جامعه ای که باید در صفا و صمیمیت یکدیگر را پذیرا باشند تحت روایت های ضعیف حجاب، دیگری دل نانشینی از یکدیگر می سازند و به هر نحو ممکن انزجار خود از دیگری را نشان می دهند و قلبی که جای محبت و یکی شدن است را مکدر میکنند. دختری محجبه ام، از سفر آمده بودم، سفری که به قدری زیبایی داشت که مجالی برای وب گردی نمی گذاشت، در همین حد شنیده بودم که مهسایی توسط گشت ارشاد بازداشت شده و حال مساعدی ندارد. من نیز به خاطر حال نامساعدم به درمانگاه مراجعه کرده بودم، منتظر بودم تا سرم و آمپول هایی که باید در آن تزریق میشد را آماده کنند و برایم بیاورند، دختر دیگری که با همراهش حجاب مناسبی نداشتند در تخت مجاور من زیر سرم بود. از بدو ورودم متوجه واکنش نه چندان مناسب آن دو به حجابم شدم، اما چون تب بالایی داشتم چندان اهمیت ندادم که پیگیر چرایی آن شوم. وقتی پرستار سرم را زد و رفت دختر همراه تخت مجاورم به بیمارش، البته با گوشه نگاهی به من، از یکی از پست هایی که برایش آمده بود می گفت، موقع خواندن آن پست هم نگاه معناداری به من کرد، اما من همچنان حیران شرایط نامساعد جسمی و روانی آن موقعیت بودم و واکنش خاصی نشان نمی دادم. پستش این بود «بگیر آسوده بخواب، دیگر لازم نیست مراقب حجابت باشی تا دل مرد هوس بازی نلرزد» بعد از خواندن این پست گویی متوجه واکنش سرد ابتدایی آنان شدم و جالب این جا بود که من هم از اوان نوجوانی و حتی از کودکی از این روایت از حجاب بیزار بودم و آن را حاصل بیان انسان های کوته فکر می دانستم. اما متاسفانه ماجرا چنان چیده شده که خانم با حجاب در برابر خانم بی حجاب فرض میشود و این دو قطبی امکان گفتگو و تعامل سازنده را از میان می برد. شاید آنان به ناروا توجیه من برای حجابم را این روایت ضعف محور می دانستند. سرم آن دختر آن روز زود تمام شد و رفت اما این چند روز قصه این نگاه های دل آزار را از محجبه های دیگر نیز شنیده ام. کاش حجاب را به گونه ای می گفتیم که جامعه بانوان را یکرنگ و یکدل می کرد. اگر برای قصه حجاب به جای پرداختن به ضعف مردان از کرامت بانوان می گفتند و روایتی مبنی بر اوج انسانیت انسان ها ارائه می دادند وحدت بانوان عمق بیشتری می یافت و تحقق ضروریات جامعه مدنی مبتنی بر رعایت قوانین برخاسته از آزادی انسانی سهل الوصول تر میشد. آری حجاب شرط آزادی و عین آزادی یک زن است، جایی ست که او را از تعاریف ضعیف نجات می دهد و مجال ظهور نهایی ترین معنایش را فراهم می‌کند. ✍ @gharare_andishe
🔹حجاب، چرا؟ دبیر عربی دبیرستانم بانویی خوش پوش و البته چادری بود، با خط اتوی لباسش میشد به اصطلاح خربزه قاچ زد، تمیزی مانتو و مقنعه او حتی بعد از درس آن هم با گچ و تخته سیاه همیشه مرا حیران میکرد، ایشان در ذهن من سمبل بانویی محجبه، تمیز و شیک پوش است. استدلال او برای حجاب این بود که جسم ارزشمند و قیمتی را مثل طلا و جواهر در گاوصندوق نگهداری میکنند اما جسم بدل و تقلبی بدون هیچ ملاحظه ای همه جا آویزان و در دسترس است. در این ماجراهای دل آزار اخیر که به بهانه حجاب به سوگ عزیزانمان نشستیم و قلب ها آکنده از اندوه گشت، با مرور استدلالات و بیان هایی از حجاب که برای توجیه بانوان خصوصا دختران جوان و نوجوان آورده میشود، به یاد دبیر باشخصیت و بیان ایشان از حجاب افتادم. این بیان و روایت از حجاب شاید مانند روایت ضعف محور قبلی که حجاب را عاملی برای به هوس نیفتادن مردان می دانست، بویی از کرامت زنان بدهد اما وقتی کمی در آن تأمل می کنیم گویی یک تضادی در دل دارد که نشان از نشناختن جایگاه زن و زنانگی اوست. در این بیان هویت زن چیزی ست که باید پنهان بماند تا جایی و موقعیت خاصی نمایان شود، اشکال این روایت این است که تنها، معنای زن را خلاصه میکند در آن موقعیت خاص و برای شرایط و موقعیت های دیگر معنایی به او نمی دهد جز نظر به هویتی که باید پنهان بماند! گویی زن با این بیان باید در یک حسرت همیشگی اوقات خود را سپری کند. تعارض پنهان در این بیان از آن جاست که گرچه به نوعی والامقامی اشاره دارد اما به اصطلاح متافیزیک زده و انتزاعی ست، تمامی زندگی یک خانم را تهی میکند و در تمنای موقعیتی که بتواند زنانگی اش را آشکار کند نگه میدارد، خاطرم هست که این اشکال را با زبان بی زبانی با دبیرمان مطرح می کردیم، به ایشان می‌گفتیم آخر چیزی که همیشه باید پنهان نگه داشته شود به چه درد می خورد؟ ایشان می گفتند در منزل و در مراسم هایی که ملاحظات مربوطه رعایت میشود مثلا مجلس عروسی که مردی در جلسه حضور ندارد می توانید آن را به نمایش گذارید. اما هم او و هم بچه ها می فهمیدند که این جواب وجود آنان را راضی نمیکند، ما دوست نداشتیم هویتمان صرفا به مجالس عروسی یا مهمانی های خاص خلاصه شود؛ این عدم رضایت که از تمنای معنایی گسترده تر برخاسته بود بی وجه نبود و نشان از وجودی فراگیرتر می داد. اما ناتوانی در جواب به این سوال که از عدم درک حقیقت سوال و ضرورت پاسخگویی به آن بر می آمد به اینجا رسید که رسید؛ جایی که نباید می رسید. کم کم همه جا و حتی کف خیابان شد آن مجلس عروسی که که گاه می توانستی با آرایش و خودنمایی هویت پنهانی خود را به نمایش گذاری و خود را بروز دهی. آری این بیان با این که متوجه ارزشمندی بانوان شده است اما در تعمیم این معنا ناتوان است. حجاب را شاید نباید صرفا در وجه پنهان کنندگی اش خلاصه کرد، حجاب پوششی ست برای نمایان شدن، وجهی را می پوشاند تا وجوه دیگر نمایان شود، زن با حجاب خود در واقع میگوید من صرفا ظرافت و لطافت جسمی ام نیستم، من عالمی لطیف و ظریفم که در تمامی امور جلوه و تحقق دارم، بانوان به واسطه حجاب می توانند قابلیت ها و ظرافت های وجودی خود را در تمامی شئونی که هستند تسری دهند و عالمی زیبا و لطیف را به عالمیان بنمایانند. 🖊 @gharare_andishe