گویا همواره آدمی به دنبال پناهی برای خود است و برای تحقق وجودش ماوا گرفتن در آغوش آن پناه را ضرورت میپندارد، هر گاه این پناه را از دست بدهد، اصرار بر ساختن آن دارد و یا در ساحل امنی مامنی برای خود مییابد و همواره با آن به سر میبرد.
نداشتن این پناه، نوعی نیستانگاریست، در واقع در این حالت معنای حیات برای انسان فرو میریزد و خود را در ظلمت و سیاهی و بیافقی حس میکند و این است که همچنانکه گفته شد به پناههای پوشالی روی میآورد و یا شریان حیات خود را قطع میکند و از این دنیا رخت میبندد.
شاید بتوان، اشکها و نالههای رقیه(س) را به نوعی نالههای درونی همهی ما دانست، ما که در ظلمت و خرابیهای شامِ امروز، به اسارت گرفته شدهایم و با تمام وجود کسی را میخواهیم که افق راه آینده را بگشاید و تلالو آن را در آسمان وجود منعکس کند.
گویا انسان بعد از متفکر که در شان تذکرِ وضعیتِ خمودهی انسان در هر وقت و زمانیست و همواره در کارِ فروریختن اوهامات بشر و ادعاهای اوست، به کسی نیازمند است که بتواند نوری بتاباند و در میانهی ظلمت و سیاهیها، روشناییِ وجود را به چشم آورد و دستی برای دستگیری انسان برآورد و همهجا را سرشار از هُرمِ آینده کند.
جایی که رقیهوار ناله سر دهیم و برای گشودگی، پناه خود را فرابخوانیم...
#پناه
#ولیّ
#راه_آینده
@gharare_andishe