در پندار اکثر ما دوربین جسم بی جانیست که صرفا ابزاری برای تصویربرداریست و یا سختافزاری است که میتوان تکنیک آن را آموخت و به ضبط و ثبت اتفاقات پرداخت.در این نگاه دوربین است که تصاویر را روایت کرده و انسان را هدایت میکند.
اما اگر عمیقتر نگاه کنیم، دوربین از آن جهت که با انسان نسبت دارد، وجه انسانی دارد، به عبارت دیگر دوربین، فرهنگیست که شیئیت پیدا کردهاست. در واقع در این نگاه این دوربین نیست که تصاویر را دریافت میکند بلکه انسان و جهت وجودی اوست که لنز دوربین را رو به سوی تصاویر تنظیم میکند.بنابراین انسان با دوربین به امکانی دست پیدا میکند تا عالَمِ درونی خویش را به تصویر بکشد و روایت کند.
دریچهی دوربین آوینی گویا لحظه به لحظه نگاه و احوالات درونی او را نمایش میدهد و به همین دلیل استکه دوربین او تصاویری میگیرد که لنز دوربینهای دیگران نمیتوانستند آن لحظهها را ببینند.
او با نشان دادن آن پیرمرد روستایی با صفا که با آنکه فرزندانش شهید شدهاند، بازهم خود با تمام وجود در طلب و تمنای شهادت است، به جایی اشاره میکند و نوعی از بودن را نشان میدهد که انسان اینگونه میتواند با مرگ انس بگیرد، مرگ در دل زندگی، در دل لحظههای هر روزی.
شاید آوینی با گذر کردن از مرز دوربین بودن دوربین، توان به نمایش گذاردن هنری "و ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی" را به دست آورد. آنجا که تصویر با کلمه گره میخورد و جملاتی بیان میشود و در لحظهای بعد دوربین صحنهی رزمنده را ثبت میکند که " ما واسطهایم ....همه چیز به دست اوست." و اینگونه دوربین او روایتگر زندگی و حیات انسانیست که بر روی کره خاکی میتواند در همهجا به ملاقات خدا برود.
گویا محال است بدون دلدادهگی و تعلق شاعرانه به جهان صحنههایی چنین ساده و بیپیرایه را به نمایش گذارد، همانگونه که دوربین آوینی نیز بدون قهرمانسازیهای هالیوودگونه و سوژهگی انسانها، توانست با روایت برههای از تاریخ، وجود خدا را در دل عزم انسانها نشان دهد و بگوید.انسانهایی که اسلحهها را به بازی گرفتند و با هیچ پنداشتن خود، کربلای خود را یافتند.
#کربلای_لحظه_ها
@gharare_andishe