هدایت شده از تلاوت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ویدئو کمتر دیده شده سخنرانی حاج آقای قرائتی در کنار حضرت آقا😊
پیرامون اهمیت #قرآن کریم
#تلاوت | #تدبّر
╭═══════๛- - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
│✨ @Nafaahat
╰๛- - - - -
جاذبه و دافعه علی علیهالسلام
📗 کتاب «جاذبه و دافعه علی علیهالسلام» نخستینبار در زمان حیات استاد مطهری، سال 1349 منتشر شده است.
این کتاب متن مکتوب و تنظیمیافته چهار جلسه سخنرانی است که در حسینیه ارشاد در سال 1346 (رمضان 1388هجری قمری) ایراد شده بود.
کتاب جاذبه و دافعه استاد مطهری را باید در ردیف مجموعهای از آثار ایشان دانست که ذیل عنوان «سیره شناسی» قابل طبقهبندی هستند.
کتاب، دارای پیشگفتار و مقدمه است و علاوهبر آن دو بخش دارد که در بخش اول، جاذبه علی(علیهالسلام)، فلسفه، فایده و اثر آن، مورد بحث قرار گرفته است.
← در این بخش به آثار اجتماعی عنصر محبت و نیز به آثار تربیتی آن توجه شده است.
بخش دوم کتاب به تبیین کیفیت دافعه امیرالمؤمنین(علیهالسلام) از راه معرفی آنها که از سوی حضرت طرد شدهاند، میپردازد.
← استاد در این بخش جریان «خوارج» را معرفی کرده است.
استاد مطهری در این کتاب در پی اثبات این نکته است که علی(علیهالسلام) شخصیتی دو نیرویی بوده است و هر کَس که بخواهد در مکتب او پرورش یابد، باید همچون علی ابن ابیطالب (علیهماالسلام) از جاذبه و دافعه برخوردار باشد.
استاد البته به بیان ضرورتِ جاذبه و دافعه بسنده نمیکند؛ بلکه علاوه بر این، تلاش میکند کیفیت جاذبه و دافعه را نیز روشن نماید.
بسم الله الرحمن الرحیم
مقدمه چاپ پنجاه و دوم
جاذبه و دافعه على علیه السلام - همان طور که در پیشگفتار کتاب به قلم مؤلف شهید آمده است - مشتمل بر چهار جلسه سخنرانی شهید آیت الله مطهری در سال ۱۳۴۶ شمسی در حسینیه ارشاد میباشد که پس از حک و اصلاح به چاپ رسیده است.
نیمی از کتاب توسط یکی از فضلا تنظیم و به رشته تحریر در آمده و نیم دیگر توسط خود استاد، لذا کتاب از نظر سلاست و روانی و شیوایی بیان در یک سطح نیست و بخشی که توسط استاد تدوین شده است برتری دارد.
این کتاب از نظر نوع موضوع و قوت تحلیل، از شاهکارهای آن متفکر شهید محسوب می شود و تا کنون از استقبال کم نظیری برخوردار بوده است که تعداد چاپ آن بهترین گواه بر این واقعیت است.
چاپ اول کتاب در سال ۱۳۴۹ منتشر شده و بعد از انقلاب اسلامی نیز دو بار تجدید حروفچینی شد.
نظر به برخی نقصها از نظر صفحه بندی و غیره لازم دیده شد که این کتاب بار دیگر از حیث علامت گذاری و امور مربوط به زیبایی کتاب و رفع برخی اغلاط و مطابقت با متن اولیه بازبینی و از نو حروفچینی گردد.
به فضل خدا این کار با اعمال دقتهای لازم صورت گرفت، لذا این چاپ با مزایای بیشتری منتشر می شود، خصوصا که طرح جلد آن نیز تغییر کرده است.
امید است رضایت خاطر علاقه مندان به آثار آن عالم ربانی و مجاهد شهید فراهم آمده باشد.
از خدای متعال توفیق بیشتر مسئلت می نماییم.
مرداد ۱۳۸۵ برابر با رجب ۱۴۲۷
پیشگفتار
شخصیت عظیم و گسترده امیرالمؤمنین علی علیه السلام وسیعتر و متنوعتر از این است که یک فرد بتواند در همه جوانب و نواحی آن وارد شود و توسن اندیشه را به جولان آورد.
برای یک فرد، حداکثری که میسر است این است که یک یا چند ناحیه معین و محدود را برای مطالعه و بررسی انتخاب کند و به همان قناعت ورزد.
یکی از جوانب و نواحی وجود این شخصیت عظیم، ناحیه تأثیر او بر روی انسانها به شکل مثبت یا منفی است و به عبارت دیگر «جاذبه و دافعه» نیرومند اوست که هنوز هم نقش فعال خود را ایفا مینماید و در این کتاب دربارهاش گفتگو شده است.
شخصیت افراد از نظر عکسالعمل سازی در روحها و جانها یکسان نیست. به هر نسبت که شخصیت حقیرتر است کمتر خاطرها را به خود مشغول میدارد و در دلها هیجان و موج ایجاد میکند، و هر چه عظیمتر و پرنیروتر است خاطرهانگیزتر و عکسالعمل سازتر است، خواه عکسالعمل موافق یا مخالف.
شخصیتهای خاطرهانگیز و عکسالعمل ساز، زیاد بر سر زبانها میافتند، موضوع مشاجرهها و مجادلهها قرار میگیرند، سوژه شعر و نقاشی و هنرهای دیگر واقع میشوند، قهرمان داستانها و نوشتهها میگردند. اینها همه، چیزهایی است که در مورد علی علیه السلام به حد اعلی وجود دارد و او در این جهت بیرقیب و یا بسیار کم رقیب است.
گویند محمد بن شهرآشوب مازندرانی- که از اکابر علمای امامیه در قرن هفتم است- هنگامی که کتاب معروف مناقب را تألیف میکرد، هزار کتاب به نام «مناقب» که همه درباره علی علیه السلام نوشته شده بود در کتابخانه خویش داشت. این یک نمونه میرساند که شخصیت والای مولی در طول تاریخ چقدر خاطرها را مشغول میداشته است.
امتیاز اساسی علی علیه السلام و سایر مردانی که از پرتو حق روشن بودهاند این است که علاوه بر مشغول داشتن خاطرها و سرگرم کردن اندیشهها، به دلها و روحها نور و حرارت و عشق و نشاط و ایمان و استحکام میبخشند.
فیلسوفانی مانند سقراط و افلاطون و ارسطو و بوعلی و دکارت نیز قهرمان تسخیر اندیشهها و سرگرم کردن خاطرها هستند.
رهبران انقلابهای اجتماعی مخصوصاً در دو قرن اخیر، علاوه بر این، نوعی تعصب در پیروان خود به وجود آوردند.
مشایخ عرفان پیروان خویش را احیاناً آنچنان وارد مرحله «تسلیم» میکنند که اگر پیر مغان اشارت کند سجاده به می رنگین مینمایند.
اما در هیچ کدام از آنها گرمی و حرارت توأم با نرمی و لطافت و صفا و رقّتی که در پیروان علی(علیهالسلام)، تاریخ نشان میدهد نمیبینیم.
اگر صوفیه از دراویش، لشکری جرّار و مجاهدانی کارآمد ساختند، با نام علی (علیهالسلام) کردند نه با نام خودشان.
حُسن و زیبایی معنوی که محبت و خلوص ایجاد میکند از یک مقوله است، و سیادت و منفعت و مصلحت زندگی که کالای رهبران اجتماعی، و یا عقل و فلسفه که کالای فیلسوف است، و یا اثبات سُلطه و اقتدار که کالای عارف است، از مقولههای دیگر.
معروف است که یکی از شاگردان بوعلی سینا به استاد میگفت اگر تو با این فهم و هوش خارقالعاده مدعی نبوت شوی، مردم به تو میگروند، و بوعلی سکوت کرد.
تا در سفری در فصل زمستان که با هم بودند، سحرگاه بوعلی از خواب بیدار شد و شاگرد را بیدار کرد و گفت: تشنهام، قدری آب بیاور. شاگرد تعلّل کرد و شروع کرد به عذر تراشیدن.
هرچه بوعلی اصرار کرد، شاگرد حاضر نشد در آن زمستان سرد، بستر گرم را ترک کند.
در همین وقت فریاد مؤذن از بالای مأذنه بلند شد که «اللهُ اکبَرُ، اشْهَدُ انْ لا الهَ الَّا اللهُ، اشْهَدُ انَّ مُحَمَّداً رَسولُ اللهِ».
بوعلی فرصت را مناسب دید که جواب شاگرد را بدهد.
گفت: تو که مدعی بودی اگر من ادعای پیغمبری کنم مردم ایمان خواهند آورد، اکنون ببین فرمان حضوری من به تو که سالها شاگرد من بودهای و از درس من بهره بردهای آن قدر نفوذ ندارد که لحظهای بستر گرم را ترک کنی و آبی به من بدهی؛ اما این مرد مؤذن پس از چهارصد سال فرمان پیغمبر را اطاعت کرده، از بستر گرم خارج شده و رفته بر روی این بلندی و به وحدانیت خدا و رسالت او گواهی میدهد. ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا!
آری فیلسوفان شاگرد میسازند نه پیرو،
رهبران اجتماعی پیروان متعصب میسازند نه انسانهای مهذّب،
اقطاب و مشایخ عرفان ارباب تسلیم میسازند نه مؤمن مجاهد فعال.
در علی ، هم خاصیت فیلسوف است و هم خاصیت رهبر انقلابی و هم خاصیت پیر طریقت و هم خاصیتی از نوع خاصیت پیامبران.
مکتب او، هم مکتب عقل و اندیشه است و هم مکتب ثوره و انقلاب و هم مکتب تسلیم و انضباط و هم مکتب حُسن و زیبایی و جذبه و حرکت.
علی علیه السلام پیش از آنکه امام عادل برای دیگران باشد و درباره دیگران به عدل رفتار کند، خود شخصاً موجودی متعادل و متوازن بود. کمالات انسانیت را با هم جمع کرده بود. هم اندیشهای عمیق و دوررس داشت و هم عواطفی رقیق و سرشار. کمال جسم و کمال روح را توأم داشت. شب، هنگام عبادت از ماسوی میبرید و روز در متن اجتماع فعالیت میکرد.
روزها چشم انسانها، مواسات و ازخودگذشتگیهای او را میدید و گوشهایشان پند و اندرزها و گفتارهای حکیمانهاش را میشنید، و شب چشم ستارگان اشکهای عابدانهاش را میدید و گوش آسمان مناجاتهای عاشقانهاش را میشنید. هم مفتی بود و هم حکیم، هم عارف بود و هم رهبر اجتماعی، هم زاهد بود و هم سرباز، هم قاضی بود و هم کارگر، هم خطیب بود و هم نویسنده. بالأخره به تمام معنی یک انسان کامل بود با همه زیباییهایش.
کتاب حاضر مجموعهای است از چهار سخنرانی که در روزهای 18 تا 21 ماه مبارک رمضان سال 1388 در حسینیه ارشاد ایراد شده است.
این کتاب مشتمل است بر یک مقدمه و دو بخش.
در مقدمه کلیاتی درباره جذب و دفع به طور عموم و جاذبه و دافعه انسانها به طور خصوص بحث شده است.
در بخش اول، جاذبه علی علیه السلام- که همواره دلهایی را به سوی خود کشیده و میکشد- و فلسفه آن و فایده و اثر آن، موضوع بحث قرار گرفته است.
در بخش دوم، دافعه نیرومند آن حضرت که چگونه عناصری را به سختی طرد میکرد و دور میانداخت، توضیح و تشریح شده است؛ ثابت شده که علی علیه السلام دو نیرویی بوده است و هرکَس که بخواهد در مکتب او پرورش یابد باید دونیرویی باشد.
نظر به اینکه دونیرویی بودن به تنهایی کافی نیست که معرّف مکتب علی علیهالسلام باشد، در این کتاب کوشش شده تا حد امکان نشان داده شود که جاذبه علی افرادی از چه طراز را جذب میکرد و دافعه او چه سنخ افرادی را طرد مینمود.
ای بسا برخی از ما که مدعی پیروی مکتب او هستیم، آنان را که علی علیهالسلام جذب میکند دفع کنیم و آنان را که او دفع میکرد جذب کنیم.
در قسمت دافعه علی(علیهالسلام) به بحث درباره خوارج اکتفا شده است و حال آنکه طبقات دیگری نیز هستند که مشمول دافعه علی (علیهالسلام) میباشند.
شاید در وقت دیگر و لااقل چاپ دیگر این کتاب، این نقص مانند سایر نواقص کتاب جبران شود.
زحمات اصلاح و تکمیل سخنرانیها را فاضل بلندقدر جناب آقای فتح الله امیدی متحمل شدهاند.
نیمی از کتاب به قلم معظم له است که پس از استخراج از نوارهای 📼 ضبط صوت، از نو به قلم خود نوشته و احیاناً اصلاح و یا تکمیل کردهاند.
نیم دیگر آن تقریر لفظی خود اینجانب است و یا احیاناً بعد از اصلاح معظم له به قلم خود چیزهایی اضافه کردهام. امیدوارم مجموعاً اثر مفید و آموزندهای باشد.
از خداوند متعال مسألت داریم که ما را از متابعان واقعی علی علیه السلام قرار دهد.
تهران، یازدهم اسفند 1349 شمسی.
مطابق چهارم محرم الحرام 1391 قمری.
مرتضی مطهری
╭═══════๛- - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
│ 📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
وَ الْمُؤْمِنونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ اوْلِیاءُ بَعْضٍ یأْمُرونَ بِالْمَعْروفِ وَ ینْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکرِ وَ یقیمونَ الصَّلوةَ وَ یؤْتونَ الزَّکوةَ وَ یطیعونَ اللهَ وَ رَسولَهُ، اولئِک سَیرْحَمُهُمُ اللهُ، انَّ اللهَ عَزیزٌ حَکیمٌ..(1)
الْمُنافِقونَ وَ الْمُنافِقاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ یأْمُرونَ بِالْمُنْکرِ وَ ینْهَوْنَ عَنِ الْمَعْروفِ...
قانون جذب و دفع.
https://eitaa.com/ghararemotalee/2231
جاذبه و دافعه در جهان انسان.
https://eitaa.com/ghararemotalee/2234
اختلاف انسانها در جذب و دفع.
https://eitaa.com/ghararemotalee/2237
علی، شخصیت دونیرویی
https://eitaa.com/ghararemotalee/2255
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚫️ چرا حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) با چنان مقام قدسی برای بازپسگیری فدک اقدام کردند؟
🎥 از اندک فیلمهای باقیمانده از #شهید_مطهری
◾️سالروز شهادت پاره تن رسولالله(ص) حضرت صدیقه کبری سلام الله علیها تسلیت باد!
#ایام_فاطمیه
#فاطمیه
╭────๛- - - - - ┅╮
│🥀 @Mabaheeth
╰───────────
⎚ #جاذبه_دافعه | ۱
مقدمه
باسمه تعالی
قانون جذب و دفع
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
قانون «جذب و دفع» یک قانون عمومی است که بر سرتاسر نظام آفرینش حکومت میکند.
از نظر جوامع علمیِ امروزِ بشر مسلّم است که هیچ ذرهای از ذرات جهان هستی از دایره حکومت جاذبه عمومی خارج نبوده و همه محکوم آنند.
از بزرگترین اجسام و اجرام عالم تا کوچکترین ذرات آن دارای این نیروی مرموز به نام نیروی جاذبه هستند و هم به نحوی تحت تأثیر آن میباشند.
بشر دورانهای باستان به جاذبه عمومی جهان پی نبرده بود ولیکن به وجود جاذبه در برخی اجسام پی برده بود و بعضی از اشیاء را سمبل آن میدانست، چون مغناطیس و کهربا.
تازه، ارتباط جاذبی آنها را نسبت به همه چیز نمیدانست بلکه به یک ارتباط خاصی رسیده بود: ارتباط مغناطیس 🧲 و آهن، کهربا و کاه.
ذره ذره کاندر این ارض و سماست
جنس خود را همچو کاه و کهرباست
از اینها که بگذریم، نیروی جاذبه را در مورد سایر جمادات نمیگفتند و فقط درباره زمین که چرا در وسط افلاک وقوف کرده است سخنی داشتند.
معتقد بودند که زمین 🌏🪐🌍🌎 در وسط آسمان معلّق است و جاذبه از هر طرف آن را میکشد و چون این کشش از همه جوانب است قهراً در وسط ایستاده و به هیچ طرف متمایل نمیگردد.
بعضی معتقد بودند که آسمان، زمین را جذب نمیکند بلکه آن را دفع میکند، و چون نیروی وارد بر زمین از همه جوانب متساوی است در نتیجه زمین در نقطه خاصی قرار گرفته و تغییر مکان نمیدهد.
در نباتات و حیوانات نیز همه قائل به قوه جاذبه و دافعه بودهاند، به این معنی که آنها را دارای سه قوه اصلی: غاذیه، نامیه و مولّده میدانستند و برای قوه غاذیه چند قوه فرعی قائل بودند: جاذبه، دافعه، هاضمه و ماسکه. و میگفتند در معده نیروی جذبی است که غذا را به سوی خود میکشد و احیاناً هم، آنجا که غذا را مناسب نیابد دفع میکند [¹] و همچنین میگفتند در کبد نیروی جذبی است که آب را به سوی خود جذب میکند.
معده نان را میکشد تا مستقر
میکشد مر آب را تَفّ جگر 🥵
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[¹] . اما امروز ساختمان بدن را ماشینی میدانند و عمل دفع را نظیر تلمبه تلقی میکنند.
جاذبه و دافعه در جهان انسان
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
در اینجا غرض از جذب و دفع، جذب و دفعهای جنسی نیست (اگرچه آن نیز خود نوع خاصی از جذب و دفع است؛ اما با بحث ما ارتباط ندارد و خود موضوعی مستقل است) بلکه مراد آن جذب و دفعهایی است که در میان افراد انسان در صحنه حیات اجتماعی وجود دارد.
در جامعه انسانی نیز برخی همکاریهاست که بر اساس اشتراک منافع است. البته اینها نیز از بحث ما خارج است.
قسمت عمدهای از دوستیها و رفاقتها، و یا دشمنیها و کینه توزیها، همه مظاهری از جذب و دفع انسانی است. این جذب و دفعها بر اساس سنخیت و مشابهت و یا ضدیت و منافرت پی ریزی شده است [²] و در حقیقت علت اساسی جذب و دفع را باید در سنخیت و تضاد جستجو کرد، همچنانکه از نظر بحثهای فلسفی مسلّم است که: «السِّنْخِیةُ عِلَّةُ الْانْضِمام».
گاهی دو نفر انسان یکدیگر را جذب میکنند و دلشان میخواهد با یکدیگر دوست و رفیق باشند. این رمزی دارد و رمزش جز سنخیت نیست. این دو نفر تا در بینشان مشابهتی نباشد همدیگر را جذب نمیکنند و متمایل به دوستی با یکدیگر نخواهند شد، و به طور کلی نزدیکی هر دو موجود بر یک نحو مشابهت و سنخیتی است در بین آنها.
در مثنوی، دفتر دوم، داستان شیرینی را آورده است:
حکیمی زاغی🦜 را دید که با لک لکی🦩 طرح دوستی ریخته، با هم مینشینند و با هم پرواز میکنند! دو مرغ از دو نوع. زاغ نه قیافهاش و نه رنگش با لک لک شباهتی دارد. تعجب کرد که زاغ با لک لک چرا؟! نزدیک آنها رفت و دقت کرد دید هر دو تا لنگند.
آن حکیمی گفت دیدم هم تکی
در بیابان زاغ را با لک لکی
در عجب ماندم، بجستم حالشان
تا چه قدر مشترک یابم نشان
چون شدم نزدیک و من حیران و دنگ
خود بدیدم هر دو آن بودند لنگ
این یکْ پایی بودن، دو نوع حیوان بیگانه را با هم انس داد.
انسانها نیز هیچ گاه بدون جهت با یکدیگر رفیق و دوست نمیشوند، کما اینکه هیچ وقت بدون جهت با یکدیگر دشمن نمیشوند.
به عقیده بعضی ریشه اصلی این جذب و دفعها نیاز و رفع نیاز است. انسان موجودی نیازمند است و ذاتاً محتاج آفریده شده؛ با فعالیتهای پیگیر خویش میکوشد تا خلأهای خود را پرکند و حوایجش را برآورد، و این نیز امکانپذیر نیست به جز اینکه به دستهای بپیوندد و از جمعیتی رشته پیوند را بگسلد تا بدین وسیله از دستهای بهره گیرد و از زیان دسته دیگر خود را برهاند، و ما هیچ گرایش و یا انزجاری را در وی نمیبینیم مگر اینکه از شعور استخدامی او نضج گرفته است.
و روی این حساب، مصالح حیاتی و ساختمان فطری، انسان را جاذب و دافع پرورده است تا با آنچه در آن خیری احساس میکند بجوشد و آنچه را با اهداف خویش منافر میبیند از خود دور کند و در مقابل آنچه غیر از اینهاست که نه منشأ بهرهای هستند و نه زیانبارند بیاحساس باشد؛ و در حقیقت جذب و دفع دو رکن اساسی زندگی بشرند و به همان مقداری که از آنها کاسته شود در نظام زندگیاش خلل جایگزین میگردد.
و بالأخره آن که قدرت پر کردن خلأها را دارد دیگران را به خود جذب میکند و آن که نه تنها خلأی را پر نمیکند بلکه بر خلأها میافزاید انسانها را از خود طرد میکند و بیتفاوتها هم همچو سنگی 🪨 در کناری.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[¹] . بر خلاف آنچه در جریان الکتریسیته گفته میشود که دو قطب همنام یکدیگر را دفع میکنند و دو قطبنا همنام یکدیگر را جذب میکنند.
اختلاف انسانها در جذب و دفع
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
افراد از لحاظ جاذبه و دافعه نسبت به افراد دیگر انسان، یکسان نیستند بلکه به طبقات مختلفی تقسیم میشوند:
1. افرادی که نه جاذبه دارند و نه دافعه؛ نه کسی آنها را دوست و نه کسی دشمن دارد، نه عشق و علاقه و ارادت [کسی] را برمیانگیزند و نه عداوت و حسادت و کینه و نفرت کسی را، بی تفاوت در بین مردم راه میروند، مثل این است که یک سنگ 🪨 در میان مردم راه برود.
این، یک موجود ساقط و بیاثر است.
آدمی که هیچ گونه نقطه مثبتی در او وجود ندارد (مقصود از مثبت تنها جهت فضیلت نیست، بلکه شقاوتها نیز در اینجا مقصود است) نه از نظر فضیلت و نه از نظر رذیلت، حیوانی است؛ غذایی میخورد و خوابی میرود و در میان مردم میگردد همچون گوسفندی🐑 که نه دوست کسی است و نه دشمن کسی، و اگر هم به او رسیدگی کنند و آب و علفش دهند برای این است که در موقع از گوشتش🍖 استفاده کنند. او نه موج موافق ایجاد میکند و نه موج مخالف.
اینها یک دسته هستند: موجودات بیارزش و انسانهای پوچ و تُهی؛ زیرا انسان نیاز دارد که دوست بدارد و او را دوست بدارند و هم میتوانیم بگوییم نیاز دارد که دشمن بدارد و او را دشمن بدارند.
2. مردمی که جاذبه دارند؛ اما دافعه ندارند؛ با همه میجوشند و گرم میگیرند و همه مردم از همه طبقات را مُرید خود میکنند؛ در زندگی، همه کَس آنها را دوست دارد و کسی منکر آنان نیست، وقتی هم که بمیرند مسلمان با زمزمشان میشوید و هندو بدن آنها را میسوزاند.
چنان با نیک و بد خو کن که بعد از مُردنت عرفی
مسلمانت به زمزم شوید و هندو بسوزاند
بنا به دستور این شاعر، در جامعهای که نیمی از آن مسلمان است و به جنازه مردم احترام میکند و آن را غسل میدهد و گاهی برای احترام بیشتر با آب مقدس زمزم غسل میدهند، و نیمی هندو که مرده را میسوزانند و خاکسترش را بر باد میدهند، در چنین جامعهای آنچنان زندگی کن که مسلمان تو را از خود بداند و بخواهد تو را پس از مرگ با آب زمزم بشوید و هندو نیز تو را از خویش بداند و بخواهد پس از مرگ تو را بسوزاند.
غالباً خیال میکنند که حسن خلق و لطف معاشرت و به اصطلاح امروز «اجتماعی بودن» همین است که انسان همه را با خود دوست کند؛ اما این برای انسان هدفدار و مسلکی- که فکر و ایدهای را در اجتماع تعقیب میکند و درباره منفعت خودش نمیاندیشد- میسر نیست. چنین انسانی خواه ناخواه یکرو و قاطع و صریح است مگر آنکه منافق و دورو باشد؛ زیرا همه مردم یک جور فکر نمیکنند و یک جور احساس ندارند و پسندهای همه یکنواخت نیست.
در بین مردم دادگر هست، ستمگر هم هست، خوب هست، بد هم هست. اجتماع منصف دارد، متعدی دارد، عادل دارد، فاسق دارد، و آنها همه نمیتوانند یک نفر آدم را که هدفی را به طور جدی تعقیب میکند و خواه ناخواه با منافع بعضی از آنها تصادم پیدا میکند دوست داشته باشند. تنها کسی موفق میشود دوستی طبقات مختلف و صاحبان ایدههای مختلف را جلب کند که متظاهر و دروغگو باشد و با هر کسی مطابق میلش بگوید و بنمایاند؛ اما اگر انسان یکرو باشد و مسلکی، قهراً یک عدهای با او دوست میشوند و یک عدهای نیز دشمن؛ عدهای که با او در یک راهند به سوی او کشیده میشوند و گروهی که در راهی مخالف آن راه میروند او را طرد میکنند و با او میستیزند.
بعضی از مسیحیان که خود را و کیش خود را مبشّر محبت معرفی میکنند، ادعای آنها این است که انسان کامل فقط محبت دارد و بس؛ پس فقط جاذبه دارد و بس، و شاید برخی هندوها نیز اینچنین ادعایی را داشته باشند.
در فلسفه هندی و مسیحی از جمله مطالبی که بسیار به چشم میخورد محبت است. آنها میگویند باید به همه چیز علاقه ورزید و ابراز محبت کرد و وقتی که ما همه را دوست داشتیم چه مانعی دارد که همه نیز ما را دوست بدارند، بدها هم ما را دوست بدارند چون از ما محبت دیدهاند.
اما این آقایان باید بدانند تنها اهل محبت بودن کافی نیست، اهل مسلک هم باید بود و به قول گاندی در ″این است مذهب من″ محبت باید با حقیقت توأم باشد و اگر با حقیقت توأم بود باید مسلکی بود، و مسلکی بودن خواه ناخواه دشمن ساز است و در حقیقت دافعهای است که عدهای را به مبارزه برمیانگیزد و عدهای را طرد میکند.
#اسلام نیز قانون محبت است. قرآن، پیغمبر اکرم صلیالله علیه وآله را «رحمة للعالمین» معرفی میکند:
وَ ما ارْسَلْناک الّا رَحْمَةً لِلْعالَمینَ [¹].
نفرستادیم تو را مگر که مهر و رحمتی باشی برای جهانیان.
یعنی نسبت به خطرناکترین دشمنانت نیز رحمت باشی و به آنان محبت کنی [²] اما محبتی که قرآن دستور میدهد آن نیست که با هر کسی مطابق میل و خوشایند او عمل کنیم، با او طوری رفتار کنیم که او خوشش بیاید و لزوماً به سوی ما کشیده شود.
محبت این نیست که هر کسی را در تمایلاتش آزاد بگذاریم و یا تمایلات او را امضا کنیم. این محبت نیست بلکه #نفاق و دورویی است.
محبت آن است که با حقیقت توأم باشد.
محبت خیر رساندن است و احیاناً خیر رساندنها به شکلی است که علاقه و محبت طرف را جلب نمیکند.
چه بسا افرادی که انسان از این رهگذر به آنها علاقه میورزد و آنها چون این محبتها را با تمایلات خویش مخالف میبینند به جای قدردانی دشمنی میکنند.
به علاوه محبت منطقی و عاقلانه آن است که خیر و مصلحت جامعه بشریت در آن باشد نه خیر یک فرد و یا یک دسته بالخصوص.
بسا خیر رساندنها و محبت کردنها به افراد که عین شر رساندن و دشمنی کردن با اجتماع است.
در تاریخ مصلحین بزرگ، بسیار میبینیم که برای اصلاح شؤون اجتماعی مردم میکوشیدند و رنجها را به خود هموار میساختند؛ اما در عوض جز کینه و آزار از مردم جوابی نمیدیدند؛ پس اینچنین نیست که در همه جا محبت، جاذبه باشد بلکه گاهی محبت به صورت دافعهای بزرگ جلوه میکند که جمعیتهایی را علیه انسان متشکل میسازد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[¹] . انبیاء/ 107
[²]. بلکه او نسبت به همه چیز مهر میورزید حتی حیوانات و جمادات، و لذا در سیره او میبینیم که تمام آلات و ابزار زندگیاش اسمی خاص داشت، اسبها و شمشیرها و عمامه هایش همه اسمی خاص داشتند و این نیست جز اینکه موجودات، همگان مورد ابراز محبت و عشق او بودند و گویی برای همه چیز شخصیتی قائل بود. تاریخ این روش را در مورد انسانی غیر او سراغ ندارد و در حقیقت این روش حکایت میکند که او سَمبُل عشق و محبت انسانی بوده است.
وقتی از کنار کوه احد میگذشت، با چشمان پرفروغ و نگاه از محبت لبریزش اُحد را مورد عنایت خویش قرار داد و گفت: «جَبَلٌ یحِبُّنا وَ نُحِبُّهُ» کوهی است که ما را دوست دارد و ما نیز آن را دوست داریم. انسانی که کوه و سنگ نیز از مِهر او بهرهمند است.
[³] . بحارالانوار، چاپ جدید، ج 42/ ص 193 و 194.
عبد الرحمن بن ملجم مرادی از سختترین دشمنان علی علیهالسلام بود. علی خوب میدانست که این مرد برای او دشمنی بسیار خطرناک است. دیگران هم گاهی میگفتند که آدم خطرناکی است، کلکش را بکن؛ اما علی میگفت: قصاص قبل از جنایت بکنم؟! اگر او قاتل من است، من قاتل خودم را نمیتوانم بکشم. او قاتل من است نه من قاتل او. و درباره او بود که علی گفت: «اریدُ حَیاتَهُ وَ یریدُ قَتْلی» [³] من میخواهم او زنده بماند و سعادت او را دوست دارم؛ اما او میخواهد مرا بُکشد. من به او محبت و علاقه دارم؛ اما او با من دشمن است و کینه میورزد.
و ثالثاً محبت، تنها داروی علاج بشریت نیست. در مذاقها و مزاجهایی خشونت نیز ضرورت دارد و مبارزه و دفع و طرد لازم است. #اسلام، هم دین جذب و محبت است و هم دین دفع و نقمت [¹]
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[¹] . ممکن است بگوییم نقمتها نیز مظاهری از عواطف و محبتهاست. در دعا میخوانیم «یا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَهُ» ای کسی که رحمت و مهرت بر خشمت پیشی گرفت و چون خواستی رحمت کنی غضب کردی و خشم گرفتی، والّا اگر آن رحمت و مهر نبود غضب نیز نمیبود. - مانند پدری که بر فرزندش خشم میگیرد چون او را دوست دارد و به آینده او علاقهمند است؛ اگر خلافی را انجام دهد ناراحت میشود و گاهی کتکش میزند و حال اینکه چه بسا رفتاری ناهنجارتر را از فرزندان و بچههای دیگران ببیند ولی هیچ گونه احساسی را در مقابل ندارد.
در مورد فرزندش خشمگین😠 شد؛ زیرا که علاقه داشت، ولی در مورد دیگران به خشم نیامد چون علاقه نبود. - و از طرفی علاقهها گاهی کاذب است یعنی احساسی است که عقل بر آن حکومت ندارد، کما اینکه در قرآن میفرماید: - وَ لا تَأْخُذْ کمْ بِهِما رَأْفَةٌ فی دینِ اللهِ. (نور/ 2) - در اجرای قانون الهی رأفت و مهرتان به مجرم گل نکند (زیرا اسلام همان گونه که نسبت به افراد علاقه میورزد به اجتماع نیز علاقهمند است).. - بزرگترین گناه گناهی است که در نظر انسان کوچک آید و بیاهمیت تلقی گردد.
امیرالمؤمنین میفرماید: - اشَدُّ الذُّنوبِ مَا اسْتَهانَ بِهِ صاحِبُهُ. (نهج البلاغه فیض الاسلام، حکمت 340) - سختترین گناهان گناهی است که گناهکار آن را آسان و ناچیز پندارد. - شیوع گناه تنها چیزی است که عظمت گناه را از دیدهها میبرد و آن را در نظر فرد ناچیز جلوه میدهد.
و لذا اسلام میگوید هنگامی که گناهی انجام گرفت و این گناه در خفای کامل نبود و افرادی بر آن آگاهی یافتند، باید گناهکار مورد سیاست قرار گیرد: یا حد بخورد و یا تعزیر شود.
در فقه اسلامی بهطور کلی گفتهاند ترک هر واجب و انجام هر حرامی اگر حد برای آن تعیین نشده تعزیر دارد.
«تعزیر» کیفر کمتر از مقدار «حد» است که بر طبق نظریه حاکم تعیین میگردد. - در اثر گناه یک فرد و اشاعه آن، اجتماع یک قدم به گناه نزدیک شد و این از بزرگترین خطرات است برای آن. پس باید گناهکار را به مقتضای اهمیت گناهش کیفر داد تا باز اجتماع به راه برگردد و عظمت گناه از دیدهها بیرون نرود؛ بنابراین خود کیفر و نقمت، مهری است که نسبت به اجتماع مبذول میگردد.
3. مردمی که دافعه دارند؛ اما جاذبه ندارند، دشمن سازند اما دوست ساز نیستند.
اینها نیز افراد ناقصی هستند، و این دلیل بر این است که فاقد خصایل مثبت انسانی میباشند زیرا اگر از خصایل انسانی بهرهمند بودند گروهی ولو عده قلیلی طرفدار و علاقهمند داشتند؛ زیرا در میان مردم همواره آدم خوب وجود دارد هر چند عددشان کم باشد. اگر همه مردم باطل و ستم پیشه بودند این دشمنیها دلیل حقیقت و عدالت بود؛ اما هیچ وقت همه مردم بد نیستند، همچنانکه در هیچ زمانی همه مردم خوب نیستند.
قهراً کسی که همه دشمن او هستند، خرابی از ناحیه خود اوست والّا چگونه ممکن است در روح انسان خوبیها وجود داشته باشد و هیچ دوستی نداشته باشد.
این گونه اشخاص در وجودشان جهات مثبت وجود ندارد حتی در جهات شقاوت.
وجود اینها سرتاسر تلخ است و برای همه هم تلخ است. چیزی که لااقل برای بعضیها شیرین باشد [در آن] وجود ندارد.
علی علیه السلام میفرماید:
اعْجَزُ النّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنِ اکتِسابِ الْاخْوانِ وَ اعْجَزُ مِنْهُ مَنْ ضَیعَ مَنْ ظَفَرَ بِهِ مِنْهُمْ [¹].
ناتوانترین مردم کسی است که از دوست یافتن ناتوان باشد و از آن ناتوانتر آن که دوستان را از دست بدهد و تنها بماند.
4. مردمی که هم جاذبه دارند و هم دافعه. انسانهای با مسلک که در راه عقیده و مسلک خود فعالیت میکنند، گروههایی را به سوی خود میکشند، در دلهایی به عنوان محبوب و مراد جای میگیرند و گروههایی را هم از خود دفع میکنند و میرانند؛ هم دوست سازند و هم دشمن ساز؛ هم موافقپرور و هم مخالفپرور.
اینها نیز چندگونهاند؛ زیرا گاهی جاذبه و دافعه هر دو قوی است و گاهی هر دو ضعیف و گاهی باتفاوت. افراد باشخصیت آنهایی هستند که جاذبه و دافعهشان هر دو قوی باشد، و این بستگی دارد به اینکه پایگاههای مثبت و پایگاههای منفی در روح آنها چه اندازه نیرومند باشد.
البته قوّت نیز مراتب دارد تا میرسد به جایی که دوستانِ مجذوب، جان را فدا میکنند و در راه او از خود میگذرند و دشمنان هم آنقدر سرسخت میشوند که جان خود را در این راه از کف میدهند، و تا آنجا قوّت میگیرند که حتی بعد از مرگ قرنها جذب و دفعشان در روحها کارگر واقع میشود و سطح وسیعی را اشغال میکند.
و این جذب و دفعهای سه بعدی، از مختصات اولیاست، همچنانکه دعوتهای سه بعدی مخصوص سلسله پیامبران است [²]
از طرفی باید دید چه عناصری را جذب و چه عناصری را دفع میکنند.
مثلاً گاهی عنصر دانا را جذب و عنصر نادان را دفع [میکنند] و گاهی برعکس است.
گاهی عناصر شریف و نجیب را جذب و عناصر پلید و خبیث را دفع [میکنند] و گاهی بر عکس است. لهذا دوستان و دشمنان، مجذوبین و مطرودین هر کسی دلیل قاطعی بر ماهیت اوست.
صرف جاذبه و دافعه داشتن و حتی قوی بودن جاذبه و دافعه برای اینکه شخصیت شخص قابل ستایش باشد کافی نیست، بلکه دلیل اصل #شخصیت است، و شخصیت هیچ کَس دلیل خوبی او نیست.
تمام رهبران و لیدرهای جهان (حتی جنایتکاران حرفهای از قبیل چنگیز و حجّاج و معاویه) افرادی بودهاند که هم جاذبه داشتهاند و هم دافعه. تا در روح کسی نقاط مثبت نباشد هیچ گاه نمیتواند هزاران نفر سپاهی را مطیع خویش سازد و مقهور اراده خود گرداند.
تا کسی قدرت رهبری نداشته باشد نمیتواند مردمی را اینچنین به دور خویش گرد آورد.
نادرشاه یکی از این افراد است. چقدر سرها بریده و چقدر چشمها را از حدقهها بیرون آورده است!
اما شخصیتش فوق العاده نیرومند است. از ایرانِ شکست خورده و غارت زده اواخر عهد صفوی لشکری گران به وجود آورد و همچون مغناطیس که برادههای آهن را جذب میکند، مردان جنگی را به گرد خویش جمع کرد که نه تنها ایران را از بیگانگان نجات بخشید بلکه تا اقصی نقاط هندوستان براند و سرزمینهای جدیدی را در سلطه حکومت ایرانی درآورد.
بنابراین هر شخصیتی هم سنخ خود را جذب میکند و غیر هم سنخ را از خود دور میسازد.
شخصیت عدالت و شرف، عناصر خیرخواه و عدالتجو را به سوی خویش جذب میکند و هواپرستها و پولپرستها و منافقها را از خویش طرد میکند. شخصیت جنایت، جانیان را به دور خویش جمع میکند و نیکان را از خود دفع میکند.
و همچنانکه اشاره کردیم تفاوت دیگر در مقدار نیروی جذب است. همچنانکه درباره [قانون] جاذبه نیوتن میگویند به تناسب جرم جسم و کمتر بودن فاصله، میزان کشش و جذب بیشتر میشود، در انسانها قدرت جاذبه و فشار وارد از ناحیه شخص صاحب جاذبه متفاوت است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[¹] . نهج البلاغه فیض الاسلام، حکمت 11
[²] . مقدمه جلد اول محمد صلی الله علیه و آله خاتم پیامبران، ص 11 و 12
»» علی شخصیت دونیرویی
علی شخصیت دونیرویی
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
علی از مردانی است كه هم جاذبه دارد و هم دافعه، و جاذبه و دافعهی او سخت نیرومند است.
شاید در تمام قرون و اعصار جاذبه و دافعه ای به نیرومندی جاذبه و دافعه ی علی پیدا نكنیم.
دوستانی دارد عجیب، تاریخی، فداكار، باگذشت؛ از عشق او همچون شعله هایی از خرمنی آتش، سوزان و پرفروغ اند؛ جان دادن در راه او را آرمان و افتخار می شمارند و در دوستی او همه چیز را فراموش كرده اند.
از مرگ علی سالیان بلكه قرونی گذشت؛ اما این جاذبه همچنان پرتو می افكند و چشمها را به سوی خویش خیره می سازد.
در دوران زندگی اش عناصر شریف و نجیب، خداپرستانی فداكار و بی طمع، مردمی باگذشت و مهربان، عادل و خدمتگزارِ خلق، گِرد محور وجودش چرخیدند كه هر كدام تاریخچه ای آموزنده دارند، و پس از مرگش در دوران خلافت معاویه و امویان جمعیتهای زیادی به جرم دوستی او در سخت ترین شكنجه ها قرار گرفتند؛ اما قدمی را در دوستی و عشق علی كوتاه نیامدند و تا پای جان ایستادند.
سایر شخصیتهای جهان، با مرگشان همه ی چیزها می میرد و با جسمشان در زیر خاكها پنهان می گردد؛ اما مردانِ حقیقت، خود می میرند ولی مكتب و عشقها كه بر میانگیزند با گذشت قرون تابنده تر می گردد.
ما در تاریخ می خوانیم كه سالها بلكه قرنها پس از مرگِ علی، افرادی با جان از ناوك دشمنانش استقبال می كنند.
از جمله ی مجذوبین و شیفتگان علی، میثم تمّار را می بینیم كه بیست سال پس از شهادت مولی بر سر چوبهی دار از علی و فضایل و سجایای انسانی او سخن می گوید.
در آن ایامی كه سرتاسر مملكت اسلامی در خفقان فرو رفته، تمام آزادیها كشته شده و نفسها در سینه زندانی شده است و سكوتی مرگبار همچون غبار مرگ بر چهره ها نشسته است، او از بالای دار فریاد برمی آورد كه بیایید از علی برایتان بگویم.
مردم از اطراف برای شنیدن سخنان میثم هجوم آوردند.
حكومت قدّاره بند اموی كه منافع خود را در خطر می بیند، دستور می دهد كه بر دهانش لجام زدند و پس از چند روزی هم به حیاتش خاتمه دادند.
تاریخ از این قبیل شیفتگان برای علی علیهالسلام بسیار سراغ دارد.
این جذبه ها اختصاصی به عصری دون عصری ندارد.
در تمام اعصار جلوه هایی از آن جذبه های نیرومند می بینیم كه سخت كارگر افتاده است.
مردی است به نام ابن سِكّیت؛ از علما و بزرگان ادب عربی است و هنوز هم در ردیف صاحب نظران زبان عرب مانند سیبویه و دیگران نامش برده می شود.
این مرد در دوران خلافت متوكل عباسی می زیسته (در حدود دویست سال بعد از شهادت علی). در دستگاه متوكل متهم بود كه شیعه است؛ اما چون بسیار فاضل و برجسته بود، متوكل او را به عنوان معلم فرزندانش انتخاب كرد. یك روز كه بچه های متوكل به حضورش آمدند و ابن سكّیت هم حاضر بود و ظاهراً در آن روز امتحانی هم از آنها به عمل آمده بود و خوب از عهده برآمده بودند، متوكل ضمن اظهار رضایت از ابن سكّیت و شاید [به خاطر] سابقه ی ذهنی كه از او داشت- كه شنیده بود تمایل به تشیع دارد- از ابن سكّیت پرسید: این دو تا (دو فرزندش) پیش تو محبوبترند یا حسن و حسین فرزندان علی؟
ابن سكّیت از این جمله و از این مقایسه سخت برآشفت.
😡 خونش به جوش آمد.
با خود گفت كار این مرد مغرور به جایی رسیده است كه فرزندان خود را با حسن و حسین مقایسه می كند!
این تقصیر من است كه تعلیم آنها را بر عهده گرفته ام.
در جواب متوكل گفت: به خدا قسم قنبر غلام علی به مراتب از این دو تا و از پدرشان نزد من محبوبتر است.
متوكل فی المجلس دستور داد زبان ابن سكّیت را از پشت گردنش درآورند.
تاریخ، افراد سر از پا نشناختهی زیادی را می شناسد كه بی اختیار جان خود را در راه مهر علی فدا كرده اند.
این جاذبه را در كجا می توان یافت؟
گمان نمی رود در جهان نظیری داشته باشد.
علی به همین شدت دشمنان سرسخت دارد، دشمنانی كه از نام او به خود می پیچیدند.
علی از صورت یك فرد بیرون است و به صورت یك مكتب موجود است، و به همین جهت گروهی را به سوی خود می كشد و گروهی را از خود طرد می نماید.
آری، علی شخصیت دونیرویی است.
╭═══════๛- - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
│ 📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
هدایت شده از مباحث
🌸 با عرض سلام و وقت بخیر
💬 ممنون خواهم شد نظرات و پیشنهادات خود را در مورد کانال ها مطرح بفرمائید.
📨 بیان پیشنهادات و نظرات در گروه فِتیان ؛
https://eitaa.com/joinchat/3833987446C3b822ae8ff
یا
📩 @ali_Shamabadi
╭══════════
│ 🌐 @Mabaheeth
│ ✨@Nafaahat
│ 📖 @feqh_ahkam
╰๛--- ‑ ‑ - -