۶.
[5] نهج البلاغه ، خطبه ی 60.
[6] نهج البلاغه ، خطبه ی 92.
[7] نهج البلاغه فیض الاسلام، خطبه ی 150.
[8] نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه ی 238.
[9] نهج البلاغه ، خطبه ی 125.
[10] انعام/57.
[11] نهج البلاغه، خطبه ی 40.
[12] توبه/84.
[13] نهج البلاغه، خطبه ی 127.
[14] نهج البلاغه، خطبه ی 127.
[15] حوادثی كه بر عالم اسلام رو آورد، آنچه در ارزیابی، بیشتر جلب توجه می كند ضربه های روحی و معنوی است كه بر مسلمین وارد آمد. قرآن كریم زیربنای دعوت اسلامی را بر #بصیرت و #تفكر قرار داده بود و #قرآن، خود راه اجتهاد و درك عقل را برای مردم باز گذاشته بود:
فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی اَلدِّینِ . (توبه/122) .
پس چرا از هر گروهی از ایشان دسته ای كوچ نمی كنند تا در دین تفقه كنند؟
درك ساده ی چیزی را «تفقه» در آن نمی گویند بلكه تفقه درك با إعمال نظر و بصیرت است:
إِنْ تَتَّقُوا اَللّهَ یَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً. (انفال/29) .
اگر تقوای الهی داشته باشید خدا در جان شما نوری قرار می دهد كه مایه ی تشخیص و تمیز شما باشد.
وَ اَلَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا. (عنكبوت/69) .
آنان كه در راه ما كوشش كنند ما راههای خود را به آنها می نمایانیم.
خوارج درست در مقابل این طرز تعلیم قرآنی كه می خواست فقه اسلامی برای همیشه متحرك و زنده بماند، جمود و ركود را آغاز كردند، معارف اسلامی را مرده و ساكن درك كردند و شكل و صورتها را نیز به داخل اسلام كشاندند.
اسلام هرگز به شكل و صورت و ظاهر زندگی نپرداخته است. تعلیمات اسلامی همه متوجه روح و معنی و راهی است كه بشر را به آن هدفها و معانی می رساند. اسلام هدفها و معانی و ارائه ی طریقه ی رسیدن به آن هدفها را در قلمرو خود گرفته و بشر را در غیر این امر آزاد گذاشته است و به این وسیله از هر گونه تصادمی با توسعه ی تمدن و فرهنگ پرهیز كرده است.
در اسلام یك وسیله ی مادی و یك شكل ظاهری نمی توان یافت كه جنبه ی «تقدس» داشته باشد و مسلمان وظیفه ی خود بداند كه آن شكل و ظاهر را حفظ نماید. از این رو، پرهیز از تصادم با مظاهر توسعه ی علم و تمدن یكی از جهاتی است كه كار انطباق این دین را با مقتضیات زمان آسان كرده و مانع بزرگ جاوید ماندن را از میان برمی دارد.
این همان درهم آمیختن تعقل و تدیّن است. از طرفی اصول را ثابت و پایدار گرفته و از طرفی آن را از شكلها جدا كرده است. كلیات را به دست داده است. این كلیات مظاهر گوناگونی دارند و تغییر مظاهر، حقیقت را تغییر نمی دهد.
اما تطبیق حقیقت بر مظاهر و مصادیق خود هم آنقدر ساده نیست كه كار همه كَس باشد، بلكه نیازمند دركی عمیق و فهمی صحیح است.
و خوارج مردمی جامدفكر بودند و ماوراء آنچه می شنیدند یاری درك نداشتند و لذا وقتی امیرالمؤمنین علیهالسلام، ابن عباس را فرستاد تا با آنها احتجاج كند به وی گفت:
لا تُخاصِمْهُمْ بالْقُرْانِ فَاِنَّ الْقُرْانَ حَمّالٌ ذو وُجوهٍ تَقولُ وَ یَقولونَ وَ لكِنْ حاجِجْهُمْ بِالسُّنَّةِ فَاِنَّهُمْ لَنْ یَجِدوا عَنْها مَحیصاً. ( نهج البلاغه ، نامه ی 77. ) .
با قرآن با آنان استدلال مكن؛ زیرا كه قرآن احتمالات و توجیهات بسیار می پذیرد، تو می گویی و آنان می گویند، ولكن با سنت و سخنان پیغمبر با آنان سخن بگو و استدلال كن كه صریح است و از آن راه فراری ندارند.
یعنی قرآن كلیات است. در مقام احتجاج، آنها چیزی را مصداق می گیرند و استدلال می كنند و تو نیز چیز دیگری را، و این در مقام محاجّه و مجادله قهراً نتیجه بخش نیست.
آنان آن مقدار درك ندارند كه بتوانند از حقایق قرآن چیزی بفهمند و آنها را با مصادیق راستینش تطبیق دهند، بلكه با آنها با سنت سخن بگو كه جزئی است و دست روی مصداق گذاشته است.
در اینجا حضرت به جمود و خشك مغزی آنان در عین تدینشان اشاره كرده است كه نمایشگر انفكاك تعقل از تدین است.
خوارج تنها زاییده ی جهالت و ركود فكری بودند. آنها قدرت تجزیه و تحلیل نداشتند و نمی توانستند كلی را از مصداق جدا كنند. خیال می كردند وقتی حكمیت در موردی اشتباه بوده است، دیگر اساس آن باطل و نادرست است و حال آنكه ممكن است اساس آن محكم و صحیح باشد؛ اما اجرای آن در موردی ناروا باشد، و لذا در داستان تحكیم سه مرحله را می بینیم:
1. علی به شهادت تاریخ راضی به حكمیت نبود؛ پیشنهاد اصحاب معاویه را «مكیده» و «غدر» می دانست و بر این مطلب سخت اصرار داشت و پافشاری می كرد.
2. می گفت اگر بناست شورای تحكیم تشكیل شود، ابوموسی مرد بی تدبیری است و صلاحیت این كار را ندارد؛ بایست شخص صالحی را انتخاب كرد و خودش ابن عباس و یا مالك اشتر را پیشنهاد می كرد.
3. اصل حكمیت صحیح است و خطأ نیست. در اینجا نیز علی علیهالسلام اصرار داشت.
۷.
ابوالعباس مبرّد در الكامل فی اللّغة و الادب، ج 2، ص 134 می گوید:
«علی شخصاً با خوارج محاجّه كرد و به آنان گفت: شما را به خدا سوگند! آیا هیچ كَس از شما همچون من با تحكیم مخالف بود؟
گفتند: خدایا! تو شاهدی كه نه. گفت: آیا شما مرا وادار نكردید كه بپذیرم؟
گفتند: خدایا! تو شاهدی كه چرا.
گفت: پس چرا با من مخالفت می كنید و مرا طرد كرده اید؟
گفتند: گناهی بزرگ مرتكب شده ایم و باید توبه كنیم. ما توبه كردیم، تو نیز توبه كن.
گفت: «اَسْتَغْفِرُ اللّهَ مِنْ كُلِّ ذَنْبٍ». آنها هم كه در حدود شش هزار نفر بودند برگشتند و گفتند كه علی علیهالسلام توبه كرد و ما منتظریم كه فرمان دهد و به طرف شام حركت كنیم.
اشعث بن قیس در محضر او آمد و گفت: مردم می گویند شما تحكیم را گمراهی می دانید و پایداری بر آن را كفر.
حضرت منبر رفت و خطبه خواند و گفت: هركَس كه خیال می كند من از تحكیم برگشته ام دروغ می گوید و هركَس كه آن را گمراهی شمرد، خود گمراهتر است.
خوارج نیز از مسجد بیرون آمدند و دوباره بر علی علیهالسلام شوریدند. »
حضرت می فرماید این مورد اشتباه بوده است از این نظر كه معاویه و اصحابش می خواستند حیله كنند و از این نظر كه ابوموسی نالایق می بوده و من هم از اول می گفتم، شما نپذیرفتید، و اما این دلیل نیست كه اساس تحكیم باطل باشد.
از طرفی مابین حكومتِ قرآن و حكومت افراد مردم فرق نمی گذاشتند. قبولِ حكومت قرآن این است كه در حادثه ای به هرچه قرآن پیش بینی كرده است عمل شود، و اما قبول حكومت افراد پیروی كردن از آراء و نظریات شخص آنان است و قرآن كه خود سخن نمی گوید، باید حقایق آن را با إعمال نظر به دست آورد و آن هم بدون افراد مردم امكان پذیر نیست.
حضرت خود در این باره می فرماید:
اِنّا لَمْ نُحَكِّمِ الرِّجالَ وَ اِنَّما حَكَّمْنَا الْقُرْانَ، وَ هذَا الْقُرْانُ اِنَّما هُوَ خَطٌّ مَسْطورٌ بَیْنَ الدَّفَّتَیْنِ، لا یَنْطِقُ بِلِسانٍ و لابُدَّ لَهُ مِنْ تَرْجُمانٍ، وَ اِنَّما یَنْطِقُ عَنْهُ الرِّجالُ، وَ لَمّا دَعانَا الْقَوْمُ اِلی اَنْ نُحَكِّمَ بَیْنَنَا الْقُرْانَ لَمْ نَكُنِ الْفَریقَ الْمُتَوَلِّیَ عَنْ كِتابِ اللّهِ تَعالی، وَ قَدْ قالَ اللّهُ سُبْحانَهُ: «فَاِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْ ءٍ فَرُدّوهُ اِلَی اللّهِ وَ الرَّسولِ» فَرَدُّهُ اِلَی اللّهِ اَنْ نَحْكُمَ بِكِتابِهِ، وَ رَدُّهُ اِلَی الرَّسولِ اَنْ نأْخُذَ بِسُنَّتِهِ، فَاِذا حُكِمَ بِالصِّدقِ فی كِتابِ اللّهِ فَنَحْنُ اَحَقُّ النّاسِ بِهِ، وَ اِنْ حُكِمَ بِسُنَّةِ رَسولِ اللّهِ فَنَحْنُ أَوْلاهُمْ بِهِ. (خطبه ی 125) .
ما حاكم قرار ندادیم مردمان را بلكه قرآن را حاكم قرار دادیم و این قرآن خطوطی است كه در میان جلد قرار گرفته است، با زبان سخن نمی گوید و بیان كننده لازم دارد و مردانند كه از آن سخن می گویند و چون اهل شام از ما خواستند كه قرآن را حاكم قرار دهیم، ما كسانی نبودیم كه از قرآن روگردان باشیم و حال آنكه خداوند سبحان خود در قرآن می فرماید: «اگر در چیزی نزاع داشتید آن را به خدا و پیغمبرش برگردانید» . رجوع به خدا این است كه كتابش را حاكم قرار دهیم و به كتابش حكم كنیم و رجوع به پیغمبر این است كه از سنتش پیروی كنیم. و اگر براستی در كتاب خدا حكم شود، ما سزاوارترین مردمیم به آن و اگر به سنت پیغمبرش حكم شود، ما بدان اولی هستیم.
❓در اینجا اشكالی است كه مطابق اعتقاد شیعه و شخص امیرالمؤمنین ( نهج البلاغه ، خطبه ی 2، قسمت آخر) زمامداری و امامت در اسلام انتصابی و بر طبق نص است؛ پس چرا حضرت در مقابل حكمیت تسلیم شد و سپس سخت از آن دفاع می كرد؟
✅ جواب این اشكال را ما به خوبی از ذیل كلام امام می فهمیم، زیرا همچنانكه می فرمایند اگر در قرآن درست تدبر و قضاوت شود جز خلافت و امامت او را نتیجه نمی دهد و سنت پیغمبر نیز به همین منوال است.
تأثیر فرق اسلامی در یكدیگر
مطالعه در احوال خوارج از این نظر برای ما ارزنده است كه بفهمیم چقدر در تاریخ اسلامی از لحاظ سیاسی و از لحاظ عقیده و سلیقه و از لحاظ فقه و احكام اثر گذاشته اند.
فرق مختلف و دسته ها هر چند در چهارچوب شعارها از یكدیگر دورند؛ اما گاهی روح یك مذهب در یك فرقه ی دیگر حلول می كند و آن فرقه در عین اینكه با آن مذهب مخالف است روح و معنای آن را پذیرفته است.
طبیعت آدمی، دزد است.
گاهی اشخاصی پیدا می شوند كه مثلاً سنی هستند؛ اما روحاً و معناً شیعی هستند و گاهی به عكس. گاهی شخصی طبیعتاً متشرع و ظاهری است و روحاً متصوف، و گاهی بر عكس. همچنین بعضی انتحالاً و شعاراً ممكن است شیعی باشند؛ اما روحاً و عملاً خارجی. این، هم در مورد افراد صادق است و هم درباره ی امتها و ملتها.
۸.
و هنگامی كه نحله ها با هم معاشر باشند هرچند شعارها محفوظ است؛ اما عقاید و سلیقه ها به یكدیگر سرایت می كند، همان طوری كه مثلاً قمه زنی و بلند كردن طبل🥁 و شیپور 🎺 از ارتدوكسهای قفقاز به ایران سرایت كرد و چون روحیه ی مردم برای پذیرفتن آنها آمادگی داشت، همچون برق در همه جا دوید.
بنابراین باید به روح فرقه های مختلف پی برد. گاهی فرقه ای مولود حُسن ظنّ و «ضَعْ فِعْلَ اَخیكَ عَلی اَحْسَنِه» هستند مثل سُنّیها كه مولود حسن ظن به شخصیتها هستند، و فرقه ای مولود یك نوع بینش مخصوص و اهمیت دادن به اصول اسلامی نه به افراد و اشخاص و قهراً مردمی منتقد خواهند بود مثل شیعه ی صدر اول، فرقه ای مولود اهمیت دادن به باطن [و] روح و تأویل باطن مثل متصوفه و فرقه ای مولود تعصب و جمود هستند مثل خوارج.
وقتی كه روح فرقه ها و حوادث تاریخی اول آنها را شناختیم بهتر می توانیم قضاوت كنیم كه در قرون بعد چه عقایدی از فرقه ای به فرقه ی دیگر رسیده و در عین حفظ شعارها و چهارچوب نامها، روح آنها را پذیرفته اند.
از این جهت عقاید و افكار نظیر لغتها هستند كه بدون آنكه تعمّدی در كار باشد لغتهای قومی در قوم دیگر سرایت می كند. مثل اینكه بعد از فتح ایران به وسیله ی مسلمین، كلمات عربی وارد لغت فارسی شد و بر عكس كلمات فارسی هم چند هزار در لغت عرب وارد شد.
همچنین تأثیر تركی در زبان عربی و فارسی، مثل تركی زمان متوكل و تركی سلاجقه و مغولی، و همچنین است سایر زبانهای دنیا و همچنین است ذوقها و سلیقه ها.
طرز تفكر خوارج و روح اندیشه ی آنان (جمود فكری و انفكاك تعقل از تدین) در طول تاریخ اسلام به صورتهای گوناگونی در داخل جامعه ی اسلامی رخنه كرده است. هرچند سایر فرق خود را مخالف با آنان می پندارند؛ اما باز روح خارجیگری را در طرز اندیشه ی آنان می یابیم و این نیست جز در اثر آنچه كه گفتیم: طبیعت آدمی دزد است و معاشرتها این دزدی را آسان كرده است.
همواره عده ای خارجی مسلك بوده و هستند كه شعارشان مبارزه با هر شئ جدید است.
حتی وسایل زندگی را- كه گفتیم هیچ وسیله ی مادی و شكل ظاهری در اسلام رنگ تقدس ندارد- رنگ تقدس می دهند و استفاده از هر وسیله ی نو را كفر و زندقه می پندارند.
در بین مكتبهای اعتقادی و علمی اسلامی و همچنین فقهی نیز مكتبهایی را می بینیم كه مولود روح تفكیك تعقل از تدین است و درست مكتبشان جلوه گاه اندیشه ی خارجیگری است؛ عقل در راه كشف حقیقت و یا استخراج قانون فرعی به طور كلی طرد شده است، پیروی از آن را بدعت و بی دینی خوانده اند و حال اینكه قرآن در آیاتی بسیار بشر را به سوی عقل خوانده و #بصیرت انسانی را پشتوانه ی دعوت الهی قرار داده است.
معتزله كه در اوایل قرن دوم هجری به وجود آمده اند- و پیدایششان در اثر بحث و كاوش در تفسیر معنای كفر و ایمان بود كه آیا ارتكاب كبیره موجب كفر است یا نیست و قهراً پیدایش آنان با خوارج پیوند می خورد- مردمی بودند كه تا اندازه ای می خواستند آزاد فكر كنند و یك حیات عقلی به وجود آورند. هرچند از مبادی و مبانی علمی بی بهره بودند؛ اما مسائل اسلامی را تا حدی آزادانه مورد بررسی و تدبر قرار می دادند، احادیث را تا حدودی نقّادی می كردند، تنها آراء و نظریاتی را كه به عقیده ی خود تحقیق و اجتهاد كرده بودند متّبَع می شناختند.
این مردم از اول با مخالفتها و مقاومتهای اهل حدیث و ظاهرگرایان روبرو بودند، آنهایی كه تنها ظواهر حدیث را حجت می دانستند و به روح و معنی قرآن و حدیث كاری نداشتند، برای حكم صریح عقل ارزشی قائل نبودند. هرچه معتزله برای اندیشه قیمت قائل بودند، آنان قیمت را تنها برای ظواهر می پنداشتند.
در طول یك قرن و نیمی كه از حیات مكتب عقلی اعتزال گذشت، با نوسانهای عجیبی دست به گریبان بودند تا عاقبت مذهب اشعری به وجود آمد و یكباره ارزش تفكر و اندیشه های عقلی محض و محاسبات فلسفی خالص را منكر شدند. مدعی بودند كه بر مسلمانان فرض است كه به آنچه در ظاهرِ تعبیرات نقلی رسیده است متعبد باشند و در عمق معانی تدبر و تفكر نكنند، هر گونه سؤال و جواب و چون و چرایی بدعت است.
امام احمد حنبل كه از ائمه ی چهارگانه ی اهل سنت است، سخت با طرز تفكر اعتزالی مخالفت می كرد آنچنان كه به زندان افتاد و در زیر ضربات شلاق واقع گشت و باز به مخالفت خویش ادامه می داد.
۹.
بالأخره اشعریان پیروز شدند و بساط تفكر عقلی را برچیدند و این پیروزی ضربه ی بزرگی بر حیات عقلی عالم اسلام وارد آورد.
اشاعره، معتزله را اصحاب بدعت می شمردند. یكی از شعرای اشعری پس از پیروزی مذهبشان می گوید:
ذَهَبَتْ دَوْلَةُ اَصحابِ الْبِدَع
وَ وَهی حَبْلُهُمْ ثُمَّ انْقَطَع
وَ تَداعی بِانْصِرافِ جَمْعِهِمْ
حِزْبُ اِبْلیسَ الَّذی كانَ جَمَع
هَلْ لَهُمْ یا قَوْمُ فی بِدْعَتِهِمْ
مِنْ فَقیهٍ اَوْ اِمامٍ یُتَّبَع
( المعتزله ، تألیف زهدی جاراللّه، ص 185)
←دوران قدرت صاحبان بدعت از میان رفت و ریسمانشان سُست شد و سپس منقطع گشت.
و حزبی كه شیطان جمعشان كرده بود همدگر را خواندند تا جمعشان را متفرق كنند.
هم مسلكان! آیا آنان در بدعتهایشان فقیه یا امام قابل اتّباعی داشتند؟
مكتب اخباریگری نیز- كه یك مكتب فقهی شیعی است و در قرنهای یازدهم و دوازدهم هجری به اوج قدرت خود رسید و با مكتب ظاهریون و اهل حدیث در اهل سنت بسیار نزدیك است و از نظر سلوك فقهی هر دو مكتب سلوك واحدی دارند و تنها اختلافشان در احادیثی است كه باید پیروی كرد- یك نوع انفكاك تعقل از تدین است.
اخباریها كار عقل را بكلی تعطیل كردند و در مقام استخراج احكام اسلامی از متون آن، درك عقل را از ارزش و حجیت انداختند و پیروی از آن را حرام دانستند و در تألیفات خویش بر اصولیین (طرفداران مكتب دیگر فقهی شیعی) سخت تاختند و می گفتند فقط كتاب و سنت حجتند. البته حجیت كتاب را نیز از راه تفسیر سنت و حدیث می گفتند و در حقیقت قرآن را نیز از حجیت انداختند و فقط ظاهر حدیث را قابل پیروی می دانستند.
ما اكنون در صدد نیستیم كه طرزهای مختلف تفكر اسلامی را دنبال كنیم و مكتبهای پیرو انفكاك تعقل از تدین را كه همان روح خارجیگری است بحث كنیم- این بحثی است كه دامنه ای بسیار وسیع دارد- بلكه تنها غرض اشاره ای به تأثیر فرق در یكدیگر بود و اینكه مذهب خارجیگری با اینكه دیری نپایید؛ اما روحش در تمام قرون و اعصار اسلامی جلوه گر بوده است تا اكنون كه عده ای از نویسندگان معاصر و روشنفكر دنیای اسلام نیز طرز تفكر آنان را به صورت مدرن و امروزی درآورده اند و با فلسفهٔ حسّی پیوند داده اند.
╭═══════๛- - - ┅╮
│📳 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
💬 حاج شیخ جعفر ناصری دام عـزّه
🔻 فاطمهی زهرا سلام الله علیها فرمودند که من با فدک و غیر فدک چکار دارم؟! صحبت از حق و حقوق #امیرالمؤمنین علیه السلام، #ولایت ایشان و معرّفی ایشان توسط رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است که علی باید بر این جایگاه تکیه بزند؛ زیرا دانای به این امر است و دیگران، چنین جایگاهی را ندارند؛
🔸 ولی تحمّل نکردند، دشمنی کردند و اجازه ندادند که راه برای همه باز شود؛ ولی روزگاری میرسد که این هویّت، شکل بگیرد و این مجموعهها، دست به دست هم دهند.
🔹 زمانی نالههای امیرالمؤمنین علیه السلام جواب خواهد داد و دعاهای حضرت صدّیقهی طاهره سلام الله علیها به اجابت خواهد رسید. اینگونه نمیمانَد.
@nasery_ir
#فاطمیه
╭────๛- - - - - ┅╮
│🥀 @Mabaheeth
╰───────────
#حضرت_زهرا سلام الله علیها
💬 حاج شیخ جعفر ناصری دام عـزّه:
🔻 اگر ما هیچ سند و مدرکی در مورد حضرت زهرا سلام الله علیها به جز خطبهی ایشان نداشتیم، کافی بود.
🔸 این خطبه خیلی جای کار دارد! در این خطبه شاید بیش از پنجاه و هفت مورد، به آیات قرآن استناد یا اشاره شده است. این تازه در یک سخنرانی بوده است.
🔹 چنین سخنرانی [پر استناد به #قرآن]، واقعاً سخنرانی است! و این شخصیّت هم شخصیّتی است!
@nasery_ir
#فاطمیه
╭────๛- - - - - ┅╮
│🥀 @Mabaheeth
│ 📚 @ghararemotalee
╰──────────
✨#خطبه_فدکیه | قسمت اول
⚫️ لمّا اَجْمَعَ اَبُوبَكْرٍ عَلىٰ مَنْعِ فاطِمَةَ عليهاالسلام فَدَكاً وَ صَرَفَ عامِلَها مِنْها وَ بَلَغَها ذَلِكَ
آنگاه كه ابوبكر تصميم قطعى گرفت فدك را از دست حضرت فاطمه عليهاالسلام بگيرد، نمايندهى او را از فدك بيرون راند. اين خبر به حضرتش رسيد.
📜 لاثَتْ خِمارَها عَلىٰ رَأْسِها وَ اشْتَمَلَتْ بِجِلْبابِها، وَ اَقْبَلَتْ فى لُمَّةٍ مِنْ حَفَدَتِها وَ نِساءِ قَوْمِها، تَجُرُّ أَدْراعَها، تَطَأُ ذُيُولَها، ما تَخْرِمُ مِشْيَتُها مِشْيَةَ رَسُولِ اللّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ.
او مقنعه بر سر كرد و پوشش سرتاسرى پوشيد و در ميان بانوان خدمتگزار و خويشاوند به راه افتاد. لباسهاى او به زمين كشيده مىشد و زير پايش مىرفت. راه رفتن او از راه رفتن پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم چيزى كم نداشت و آن را به ياد مىآورد.
📖 حتّى دَخَلَتْ عَلىٰ اَبِىبَكْرٍ الْمَسْجِدَ وَ هُوَ فى حَشْدٍ مِنَ الْمُهاجِرِينَ وَ الاَنْصارِ وَ غَيْرِهِمْ. فَنِيطَتْ دُونَها وَ دُونَ النّاسِ مُلاءَةٌ فَجَلَسَتْ.
در مسجد وارد بر ابوبكر شد كه با بسيارى از مهاجران و انصار و ديگر مردمان نشسته بود؛ پس ميان مردمان و حضرتش پرده اى آويخته شد. آن حضرت نشست.
#ایام_فاطمیه
#فاطمیه
╭────๛
│🥀 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - - - - - - - ┅
هدایت شده از مباحث
مداحی_آنلاین_کجایند_فاطمیون_استاد_عالی-mc.mp3
2.21M
180.mp3
14.93M
🎧 #بشنویم
🏷 جاذبه و دافعه | ۴
🎙 شهید مطهری رضوان الله تعالی علیه
╭═══════๛- - - ┅┅╮
│📳 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
⎚ #جاذبه_دافعه |
╭ ─━─━─• · · · · · ·
سیاست قرآن بر نیزه كردن
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
سیاست «قرآن بر نیزه كردن» سیزده قرن است كه كم و بیش میان مسلمین رایج است. مخصوصاً هر وقت مقدس مآبان و متظاهران زیاد می شوند و تظاهر به تقوا و زهد بازار پیدا می كند، سیاست قرآن بر نیزه كردن از طرف استفاده چی ها رایج می گردد.
درسهایی كه از اینجا باید آموخت:
الف. درس اول این است كه هر وقت جاهلها و نادانها و بی خبرها مظهر قدس و تقوا شناخته شوند و مردم آنها را سَمبُل مسلمان عملی بدانند، وسیله ی خوبی به دست زیركهای منفعت پرست می افتد. این زیركها همواره آنها را آلت مقاصد خویش قرار می دهند و از وجود آنها سدی محكم جلو افكار مصلحان واقعی می سازند. بسیار دیده شده است كه عناصر ضد اسلامی رسماً از این وسیله استفاده كرده اند، یعنی نیروی خود اسلام را علیه اسلام به كار انداخته اند. استعمار غرب تجربه ی فراوانی در استفاده از این وسیله دارد و در موقع خود از تحریك كاذب احساسات مسلمین خصوصاً در زمینه ی ایجاد تفرقه میان مسلمین بهره گیری می نماید. چقدر شرم آور است كه مثلاً مسلمان دلسوختهای درصدد بیرون راندن #نفوذ خارجی برآید و همان مردمی كه او می خواهد آنها را نجات دهد با نام و عنوان دین و مذهب، سدی در مقابل او گردند.
آری اگر توده ی مردم، جاهل و بی خبر باشند، منافقان از سنگر خود اسلام استفاده می نمایند. در ایران خودمان كه مردمْ افتخار دوستی و ولایت اهل بیت اطهار را دارند، منافقان از نام مقدس اهل بیت و از سنگر مقدس «ولاء اهل البیت» سنگری علیه قرآن و اسلام و اهل البیت به نفع یهود غاصب می سازند و این، شنیع ترین اقسام ظلم به اسلام و قرآن و پیغمبر اكرم و اهل بیت آن بزرگوار است. رسول اكرم صلیالله علیه وآله فرمود:
اِنّی ما اَخافُ عَلی اُمَّتِیَ الْفَقْرَ وَ لكِنْ اَخافُ عَلَیْهِمْ سوءَ التَّدْبیرِ [1].
من از هجوم فقر و تنگدستی بر امت خودم بیمناك نیستم. آنچه از آن بر امتم بیمناكم كج اندیشی است. آنچه فقر فكری بر امتم وارد می كند، فقر اقتصادی وارد نمی كند.
ب. درس دوم این است كه باید كوشش كنیم طرز استنباطمان از قرآن صحیح باشد. قرآن آنگاه راهنما و هادی است كه مورد تدبّر صحیح واقع شود، عالمانه تفسیر شود، از راهنماییهای اهل قرآن- كه راسخین در علم قرآن اند- بهره گرفته شود.
تا طرز استنباط ما از قرآن صحیح نباشد و تا راه و رسم استفاده از قرآن را نیاموزیم، از آن بهره مند نخواهیم گشت. سودجویان و یا نادانان گاهی قرآن را می خوانند و احتمال باطل را دنبال می كنند. همچنانكه از زبان نهج البلاغه شنیدید آنها كلمه ی حق را می گویند و از آن باطل را اراده می كنند. این، عمل به قرآن و احیای آن نیست بلكه اماته ی قرآن است. عمل به قرآن آنگاه است كه درك از آن دركی صحیح باشد.
قرآن همواره مسائل را به صورت كلی و اصولی طرح می كند ولی استنباط و تطبیق كلی بر جزئی بسته به فهم و درك صحیح ماست. مثلاً در قرآن ننوشته در جنگی كه در فلان روز بین علی و معاویه در می گیرد حق با علی علیهالسلام است. در قرآن همین قدر آمده است كه:
وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ اِقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَی اَلْأُخْری فَقاتِلُوا اَلَّتِی تَبْغِی حَتّی تَفِیءَ إِلی أَمْرِ اَللّهِ [2].
اگر دو گروه از مؤمنان كارزار كردند، آشتی دهید آنان را و اگر یكی بر دیگری سركشی و ستمگری كند، با آن كه ستمگر است نبرد كنید تا به سوی فرمان خدا برگردد.
این قرآن و طرز بیان قرآن؛ اما قرآن نمی گوید در فلان جنگ فلان كَس حق است و دیگری باطل.
قرآن یكی یكی اسم نمی برد، نمی گوید بعد از چهل سال یا كمتر و یا بیشتر مردی به نام معاویه پیدا می شود و با علی علیهالسلام جنگ می كند، شما به نفع علی علیهالسلام وارد جنگ شوید.
و نباید هم وارد جزئیات بشود. قرآن نباید موضوعات را شماره كند و انگشت روی حق و باطل بگذارد. چنین چیزی ممكن نیست. قرآن آمده است تا جاودانه بماند.
پس باید اصول و كلیات را روشن كند تا در هر عصری باطلی رو در روی حق قرار می گیرد، مردم با معیار آن كلیات عمل كنند.
این دیگر وظیفه ی خود مردم است كه با ارائه ی اصل «وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ اِقْتَتَلُوا. . . » چشمشان را باز كنند و فرقه ی طاغی را از فرقه ی غیرطاغی تشخیص دهند و اگر واقعاً فرقه ی سركش دست از سركشی كشید بپذیرند و اما اگر دست نكشید و حیله كرد و برای اینكه خود را از شكست نجات دهد تا فرصت جدیدی برای حمله به دست آورد و دوباره سركشی كند به ذیل آیه كه می فرماید: «فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما» متمسك شد، حیله ی او را نپذیرند.
تشخیص همه ی اینها با خود مردم است.
قرآن می خواهد مسلمانان رشد عقلی و اجتماعی داشته باشند و به موجب همان رشد عقلی، مردِ حق را از غیر مرد حق تمیز دهند.
قرآن نیامده است كه برای همیشه با مردم مانند ولیّ صغیر با صغیر عمل كند، جزئیات زندگی آنها را با قیمومیّت شخصی انجام دهد و هر مورد خاص را با علامت و نشانه ی حسّی تعیین نماید.
اساساً شناخت اشخاص و میزان صلاحیت آنها و حدود شایستگی و وابستگی آنها به اسلام و حقایق اسلامی، خود یك وظیفه است و غالباً ما از این وظیفه ی خطیر غافلیم.
علی علیه السلام می فرمود:
. . . اَنَّكُمْ لَنْ تَعْرِفُوا الرُّشْدَ حَتّی تَعْرِفُوا الَّذی تَرَكَهُ [3]. .
هرگز حق را نخواهید شناخت و به راه راست پی نخواهید برد مگر آن كَس كه راه راست را رها كرده بشناسید.
یعنی شناخت اصول و كلیات به تنهایی فایده ندارد تا تطبیق به مصداق و جزئی نشود؛ زیرا ممكن است با اشتباه دربارهی افراد و اشخاص و با نشناختن مورد، با نام حق و نام اسلام و تحت شعارهای اسلامی بر ضد اسلام و حقیقت و به نفع باطل عمل كنید.
در قرآن، ظلم و ظالم و عدل و حق آمده است؛ اما باید دید مصداق آنها كدام است. ظلمی را حق، و حقی را ظلم تشخیص ندهیم و بعد به موجب همین كلیات و به حكم قرآن (به خیال خودمان) سر #عدالت و حق را نبُریم.
____________
[1] عوالی اللالی ، ج /4ص 39.
[2] حجرات/9.
[3] نهج البلاغه ، خطبه ی 147.
╭═══════๛- - - ┅┅╮
│📳 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
⎚ #جاذبه_دافعه |
╭ ─━─━─• · · · · · ·
لزوم پیكار با نفاق
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
مشكلترین مبارزه ها مبارزه با #نفاق است كه مبارزه با زیركهایی است كه احمقها را وسیله قرار می دهند. این پیكار از پیكار با كفر به مراتب مشكلتر است؛ زیرا در جنگ با كفر، مبارزه با یك جریان مكشوف و ظاهر و بی پرده است و اما مبارزه با نفاق، در حقیقت مبارزه با كفر مستور است.
نفاق دو رو دارد: یك رو ظاهر كه اسلام است و مسلمانی و یك رو باطن كه كفر است و شیطنت، و درك آن برای توده ها و مردم عادی بسیار دشوار و گاهی غیر ممكن است و لذا مبارزه با نفاقها غالباً به شكست برخورده است؛ زیرا توده ها شعاع دركشان از سرحد ظاهر نمی گذرد و نهفته را روشن نمی سازد و آنقدر بُرد ندارد كه تا اعماق باطنها نفوذ كند.
امیرالمؤمنین علیه السلام در نامه ای كه برای محمد بن ابی بكر نوشت می گوید:
وَ لَقَدْ قالَ لی رَسولُ اللّهِ: اِنّی لا اَخافُ عَلی اُمَّتی مُؤْمِناً وَ لا مُشْرِكاً، اَمَّا الْمُؤْمِنُ فَیَمْنَعُهُ اللّهُ بِایمانِهِ وَ اَمَّا الْمُشْرِكُ فَیَقْمَعُهُ اللّهُ بِشِرْكِهِ، وَ لكِنّی اَخافُ عَلَیْكُمْ كُلَّ مُنافِقِ الْجَنانِ عالِمِ اللِّسانِ، یَقولُ ما تَعْرِفونَ وَ یَفْعَلُ ما تُنْكِرونَ [1].
پیغمبر به من گفت: من بر امتم از مؤمن و مشرك نمی ترسم؛ زیرا مؤمن را خداوند به سبب ایمانش باز می دارد و مشرك را به خاطر شِركش خوار می كند، ولكن بر شما از هر منافقدلِ دانا زبان می ترسم كه آنچه را می پسندید می گوید و آنچه را ناشایسته می دانید می كند.
⚠️ در اینجا رسول اللّه از ناحیه ی نفاق و #منافق اعلام خطر می كند، زیرا عامه ی امت، بی خبر و ناآگاهند و از ظاهرها فریب می خورند [2] و باید توجه داشت كه هر اندازه احمق زیاد باشد، بازار نفاق داغتر است.
مبارزه با احمق و حماقت، مبارزه با نفاق نیز هست؛ زیرا احمق ابزار دست منافق است. قهراً مبارزه با احمق و حماقت خلع سلاح كردن منافق، و شمشیر از دست منافق گرفتن است.
____________
[1] . نهج البلاغه ، نامه ی 27.
[2] و لذا در طول تاریخ اسلام می بینیم هر وقت مصلحی به خاطر مردم و اصلاح وضع اجتماعی و دینی آنان قیام كرده است و منافع سود جویان و بیدادگران به مخاطره افتاده است، آنها بلافاصله لباس قدس پوشیده اند و به تقوا و دین تظاهر كرده اند.
مأمون الرشید، خلیفه ی عباسی- كه عیّاشیها و اسرافهای او در تاریخ زمامداران معروف و مشهور است- چون علویان را می بیند كه دست به نهضت زده اند، جبّه اش را وصله می زند و با لباس وصله دار در اجتماعات ظاهر می گردد كه ابوحنیفه ی اسكافی- كه از درهم و دینار او نیز استفاده نكرده و بهره ای نبرده است- مأمون را بر این كار می ستاید و مدح می گوید:
مأمون، آن كز ملوك دولت اسلام
هرگز چون او ندید تازی و دهقان
جبّه ای از خز بداشت بر تن و چندان
سوده و فرسوده گشت بر وی و خلقان
مر ندما را از آن فزود تعجب
كردند از وی سؤال از سبب آن
گفت ز شاهان حدیث ماند باقی
در عرب و در عجم نه توزی و كتان /
و دیگران هر كدام به نحوی سیاست مخرّب و كوبنده ی «قرآن بر نیزه» را پیش گرفتند و تمام زحمتها و فداكاریها را درهم كوبیدند و نهضتها را در نُطفه خفه كردند و این نیست جز از جهالت و نادانی مردم كه مابین شعارها و واقعیات تمیز نمی دهند و از این رو راه نهضت و اصلاح را به روی خویش بستند و آنگاه بیدار گشتند كه مقدمات، همه خنثی گشته و باید راه را باز از سر گرفت.
از جمله نكته های بزرگی كه از سیرت علی علیهالسلام می آموزیم این است كه اینچنین مبارزه ای اختصاص به جمعیتی خاص ندارد بلكه در هر جا كه عده ای از مسلمانان و آنان كه در زیّ دین قرار گرفته اند آلت پیشرفت بیگانگان و پیشبرد اهداف استعماری شدند و استعمارگران برای تضمین منافع خود به آنان تَتَرُّس كردند و آنان را برای خویش سپر🛡 گرفتند كه مبارزه ی آنان بدون از بین بردن آن سپرها امكان پذیر نیست، باید ابتدا با سپرها مبارزه كرد و آنها را از بین برد تا سدّ راه بر طرف گردد و بتوان بر قلب دشمن حمله برد.
شاید تحریكات معاویه(علیه اللعنة و العذاب) در خرابكاری خوارج مؤثر بوده و بنابراین آن روز هم معاویه و یا دست كم امثال اشعث بن قیس، عناصر خرابكار و ناراحت، به خوارج تترّس كرده بودند.
داستان خوارج این حقیقت را به ما می آموزد كه در هر نهضتی اول باید سپرها را نابود كرد و با حماقتها جنگید همچنانكه علی علیهالسلام پس از جریان تحكیم، اول به خوارج پرداخت و سپس خواست تا باز به سراغ معاویه رود.
╭═══════๛- - - ┅┅╮
│📳 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
⎚ #جاذبه_دافعه |
╭ ─━─━─• · · · · · ·
علی علیه السلام، امام و پیشوای راستین
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
سراسر وجود علی علیهالسلام، تاریخ و سیرت علی علیهالسلام، خلق و خوی علی علیهالسلام، رنگ و بوی علی علیهالسلام، سخن و گفتگوی علی علیهالسلام درس است و سرمشق است و تعلیم است و رهبری است.
همچنانكه جذبهای علی علیهالسلام برای ما آموزنده و درس است، دفعهای او نیز چنین است. ما معمولاً در زیارتهای علی علیهالسلام و سایر اظهار ادب ها مدعی می شویم كه ما دوستِ دوست تو و دشمنِ دشمن تو هستیم. تعبیر دیگر این جمله این است كه ما به سوی آن نقطه می رویم كه در جوّ جاذبی تو قرار دارد و تو جذب می كنی و از آن نقاط دوری می گزینیم كه تو آنها را دفع می كنی.
آنچه در بحثهای گذشته گفتیم گوشه ای از جاذبه و دافعه ی علی علیه السلام بود.
مخصوصاً در مورد دافعه ی علی به اختصار برگزار كردیم، اما از آنچه رگفتیم معلوم شد كه علی دو طبقه را سخت دفع كرده است:
1. منافقان زیرك.
2. زاهدان احمق.
همین دو درس برای مدعیان تشیع او كافی است كه چشم باز كنند و فریب منافقان را نخورند، تیزبین باشند و ظاهربینی را رها نمایند، كه جامعه ی تشیع در حال حاضر سخت به این دو درد مبتلاست.
وَ اَلسَّلامُ عَلی مَنِ اِتَّبَعَ اَلْهُدی
╭═══════๛- - - ┅┅╮
│📳 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -