پانزدهم.
این فقره به مطلب معروف و با اهمیتى اشاره کرده و مى فرماید: «و آن کَس که به ارزش و قدر خود اکتفا کند موقعیتش پایدارتر خواهد بود»; (وَ مَنِ اقْتَصَرَ عَلَى قَدْرِهِ کَانَ أَبْقَى لَهُ).
این جمله شبیه جمله دیگرى است که در #غررالحکم از آن حضرت نقل شده که فرمود: «رَحِمَ اللهُ امْرَءً عَرِفَ قَدْرَهُ وَ لَمْ یَتَعَدَّ طَوْرَهُ; خدا رحمت کند کسى را که قدر خود را بشناسد و از حد خود تجاوز نکند».(۲۳)
تجربه نشان داده کسانى که پا را از گلیم خویش فراتر مى نهند مردم را بر ضد خود مى شورانند و مردم نه تنها آن جایگاه نادرست را براى آنان به رسمیت نمى شناسند، بلکه جایگاه سزاوارشان را هم از آنان مى گیرند.
دلیل آن روشن است؛ زیرا مردم این گونه مدعیان نالایق و بلندپروازان بى مقدار و گاه ابله را افرادى متقلب و دروغگو و خائن مى شناسند و به همین دلیل کمترین ارزشى براى آنها قائل نیستند; ولى افراد صادق و راستگو و قانع به حق خویش را انسان هاى باارزشى مى دانند که همیشه حقشان را ارج مى نهند.
شانزدهم.
«مطمئن ترین وسیله اى که مى توانى به آن چنگ زنى آن است که میان تو و خدایت رابطه اى برقرار سازى»; (وَ أَوْثَقُ سَبَب أَخَذْتَ بِهِ سَبَبٌ بَیْنَکَ وَ بَیْنَ اللهِ سُبْحَانَهُ).
←اشاره به اینکه پناه بردن به وسایل مادى و توسل به مخلوق، هرگز قابل اطمینان نیست و به آسانى ممکن است هم آنها شکست بخورند و هم تو که دست به دامان آنها زده اى.
ثابت و جاودانه و پایدار، ذات پاک خداست که هیچ چیز نمى تواند قدرتش را محدود سازد؛ بنابراین آن کَس که تکیه بر ذات پاکش کند تکیه بر جاى مطمئن و غیر قابل زوالى کرده و این همان توحید افعالى است که مى گوید: «لا مُؤَثِّرَ فِى الوُجُودِ إلاّ اللهُ; مؤثر واقعى در عالم هستى تنها خداست».
قرآن مجید مى گوید: «(فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى); بنابراین، کسى که به طاغوت (بُت 🗿 و شیطان 😈 ، و هر موجود طغیانگر) کافر شود و به خدا ایمان آورد، به محکم ترین دستگیره چنگ زده است».(۲۴)
بعضى گفته اند منظور از وسیله، #ایمان و قرآن مجید است ولى روشن است که جمله مفهومِ گسترده ترى دارد و تمام وسائلى که انسان را به خدا نزدیک تر مى کند را در بر مى گیرد.
❌ البتّه این سخن بدین معنا نیست که ما به سراغ عالم اسباب نرویم و نیز بدان معنا نیست که توسل به معصومین(علیهم السلام)نداشته باشیم، چرا که اگر ذات پاک مسبب الاسباب را در پشت عالم اسباب ببینیم و #توسل به معصومین(علیهم السلام) را به عنوان #شفاعت در پیشگاه خدا بشمریم تمام اینها مصادیقى از رابطه با خدا محسوب مى شود.
هفدهم.
«کسى که به (کار و حق) تو اهمّیّت نمى دهد در واقع دشمن توست»; (وَ مَنْ لَمْ یُبَالِکَ فَهُوَ عَدُوُّکَ).
←البتّه منظور کسانى هستند که به نحوى با انسان ارتباط دارند و شاید دم از دوستى مى زنند; اما هنگامى که پاى دفاع از حق، آبرو و شخصیت به میان مى آید کاملاً خونسرد و بى تفاوتند.
این نشان مى دهد که آنها در اظهار دوستى صادق نیستند و نوعى عداوت مُضمَر در درون دارند.
بنابراین مجبور نیستیم که این جمله را فقط ناظر به رابطه مردم با زمامداران جامعه بدانیم و بگوییم افرادى از مردم که در پیش آمدهاى سیاسى و اجتماعى و مانند آن هیچ گونه اظهار هماهنگى با برنامه هاى زمامداران ندارند و بى اعتنا از کنار آن مى گذرند، آنها در واقع مخالف آن نظام و دشمن آن وادى هستند.(۲۵)
به خصوص اینکه حال و هواى این وصیّت نامه مربوط به رابطه خلق با زمامداران نیست، بلکه رابطه مردم با یکدیگر را روشن مى سازد.
هجدهم.
حضرت در این توصیه پربار خود مى فرماید: «گاه نومیدى نوعى رسیدن به مقصد است در آنجا که طَمع موجب هلاکت مى شود»; (قَدْ یَکُونُ الْیَأْسُ إِدْرَاکاً، إِذَا کَانَ الطَّمَعُ هَلاَکاً).
←اشاره به اینکه گاه انسان، پیوسته براى رسیدن به مقصدى تلاش و کوشش مى کند و طمع دارد به آن دست یابد در حالى که خدا مى داند شر او در آن است، لذا او را مأیوس و محروم مى سازد در اینجا گرچه ظاهراً او به هدف نرسیده ولى در واقع هدف که سلامت و حفظ منافع است براى او حاصل شده است؛ بنابراین همیشه نباید یأس و نومیدى را شکست و زیان محسوب داشت بلکه در بسیارى از موارد پیروزى و موفقیت است.
نوزدهم.
«چنان نیست که هر عیب پنهانى آشکار شود»; (لَیْسَ کُلُّ عَوْرَة تَظْهَرُ).
در تفسیر این جمله احتمالاتى است:
نخست اینکه اگر افرادى را ظاهراً بى عیب دانستید زیاد به وضع ظاهرى آنها مغرور نشوید؛ زیرا ممکن است عیوب پنهانى داشته باشند که بر شما ظاهر نگردیده است؛ بنابراین احتیاط را در هر حال از دست ندهید.
این تفسیر را جمعى از شارحان نهج البلاغه پذیرفته اند.
دیگر اینکه انسان اگر ظاهراً خودش را بى عیب دید نباید مغرور شود، چرا که بسیارى از عیوب است که جز با تأمل و تفکر آشکار نمى شود همان گونه که در حالات بعضى از بزرگان گفته اند که بعد از مثلا سى سال ناگهان بر اثر پیشامدى به بعضى از عیوب خود واقف شدند.
احتمال سومى نیز در اینجا وجود دارد و آن اینکه اگر عیوبى داشتى و خود را نسبت به دیگران معیوب تر دیدى، نگران نباش و در اصلاح خویش بکوش؛ زیرا دیگران هم غالباً عیوبى دارند که در پنهان داشتن آن مى کوشند.
البتّه این تفسیرها با هم تضادى ندارند و ممکن است هر سه در مفهومِ جمله جمع باشند، هرچند تفسیر نخست مناسب تر به نظر مى رسد.
بیستم.
«و نه هر فرصتى مورد استفاده قرار مى گیرد»; (وَ لاَ کُلُّ فُرْصَة تُصَابُ).
یعنى اگر فرصتى از دست تو رفت زیاد غمگین نباش؛ زیرا گاه #فرصت چنان غافلگیرانه است که انسان موفق به بهره گیرى از آن نمى شود، هرچند باید نهایت کوشش را براى استفاده از فرصت ها به خرج داد و اگر مردم مى توانستند از همه فرصت ها بدون فوت وقت استفاده کنند چهره زندگى بشر بسیار با وضع فعلى متفاوت بود.
🪧 این کلام نورانى درس بزرگى به ما مى دهد؛ زیرا بسیار دیده ایم افرادى یک عمر براى فرصتى که از دست داده اند غصه مى خورند و مى گویند: اگر فلان روز فلان کار را کرده بودیم چنین و چنان مى شد و اى کاش بیدار بودیم و این فرصت را از دست نمى دادیم.
آنها به جاى اینکه به آینده بپردازند دائما اندوه گذشته را مى خورند.
بیست و یکم.
امام(علیه السلام) در این توصیه خود به موضوع مهم دیگرى اشاره کرده و مى فرماید: «گاه مى شود که شخص بینا به خطأ مى رود و نابینا به مقصد مى رسد»; (وَ رُبَّمَا أَخْطَأَ الْبَصِیرُ قَصْدَهُ، وَ أَصَابَ الاَْعْمَى رُشْدَهُ).
←اشاره به اینکه در مورد کارهاى افراد آگاه نیز بیندیش و مپندار همیشه آنها بدون ارتکاب خطأ راه صواب را مى پویند و نیز درباره کارهاى ناآگاهان بیندیش و نپندار که همیشه آنها راه خطأ را مى پویند.
اى بسا بر اثر عواملى به نتیجه مطلوبى برسند که بینایان نرسیده اند.
در روایتى از امام على بن موسى الرضا(علیهما السلام) مى خوانیم که از پدرانش از جدّش رسول خدا(صلى الله علیه وآله) چنین نقل کرد: «کَلِمَتَانِ غَرِیبَتَانِ فَاحْتَمِلُوهُمَا کَلِمَةُ حِکْمَة مِنْ سَفِیه فَاقْبَلُوهَا وَ کَلِمَةُ سَفَه مِنْ حَکِیم فَاغْفِرُوهَا; دو سخن شگفت آور است:
سخن حکمت آمیزى که از سفیهى صادر شود آن را بپذیرید و سخن سفیهانه اى که از حکیمى و دانایى صادر شود آن را بر او ببخشید».(۲۶)
در امالى، ذیل این حدیث چنین آمده است: «فَإِنَّهُ لاَ حَکِیمَ إِلاَّ ذُو عَثْرَة وَ لاَ سَفِیهَ إِلاَّ ذُو تَجْرِبَةِ; زیرا هیچ دانایى بدون لغزش و هیچ نادانى بدون تجربه نیست».(۲۷)
بیست و دوم.
«بدى را به تأخیر بیفکن (و در آن عجله نکن)؛ زیرا هر زمان بخواهى مى توانى انجام دهى»; (أَخِّرِ الشَّرَّ فَإِنَّکَ إِذَا شِئْتَ تَعَجَّلْتَهُ).
←اشاره به اینکه خوبى احتیاج به مقدماتى دارد که انسان باید براى آن عجله کند در حالى که بدى در هر زمان و در هر شرایط از هر شخصى ساخته است.
این سخن ممکن است به این معنا باشد که در مجازات ها و توبیخ و سرزنش هاى به حق عجله مکن چرا که در هر زمان میسّر است شاید بعداً پشیمان شوى و راهِ بازگشت بر تو بسته شده باشد.
این احتمال نیز در تفسیر جمله مورد بحث وجود دارد که کنایه از ترک هرگونه شر و بدىِ به ناحق باشد مثل اینکه گاه بعضى از افراد مى گویند: ما چنان ناراحت شده ایم که مى خواهیم دست به خودکشى بزنیم و ما به آنها مى گوییم خودکشى دیر نمى شود و هر زمان ممکن است.
بیا تا راه اصلاح مشکلات را جستجو کنیم.
به یقین مفهوم این سخن آن نیست که بعداً اقدام به خودکشى کن، بلکه کنایه از ترک آن است.
بیست و سوم.
«بریدن از جاهل معادلِ پیوند با عاقل است»; (وَ قَطِیعَةُ الْجَاهِلِ تَعْدِلُ صِلَةَ الْعَاقِلِ).
اشاره به اینکه همان گونه که از ارتباط با عقلا سود مى گیرى از جدایى با جاهلان نیز بهره مند خواهى شد.
(مطابق این معنا جاهل و عاقل مفهوم قطیعه و صله است).
این احتمال نیز در تفسیر این جمله وجود دارد که اگر جاهل از تو قطع پیوند کرد هرگز ناراحت مباش؛ زیرا به منزله این است که عاقلى با تو رابطه برقرار کند; از زیانش برکنار مى مانى و شر او از تو قطع مى شود.
(مطابق این تفسیر، جاهل و عاقل جنبه فاعلى دارد).
بیست و چهارم.
«کسى که خود را از حوادث زمان ایمن بداند زمانه به او #خیانت خواهد کرد و کسى که آن را بزرگ بشمارد او را خوار مى سازد»; (مَنْ أَمِنَ الزَّمَانَ خَانَهُ، وَ مَنْ أَعْظَمَهُ أَهَانَهُ).
جمله اوّل اشاره به این است که هیچ یک از نعمت هاى دنیا مورد اعتماد نیست; پیروزى ها، ثروت ها، حسن و جمال، محبوبیت ها و سایر مواهب مادى در هر لحظه در معرض زوال است.
آنها که بر این امور اعتماد کنند ناگهان دنیا به آنها خیانت کرده و یکى را پس از دیگرى از آنها مى گیرد.
این درست به آن مى ماند که انسان در مسیر سیلاب خانه مجلّلى بنا کند که هر لحظه ممکن است سیلاب عظیمى جارى شود و خانه را در هم بکوبد؛ بنابراین منظور از زمان در اینجا دنیا و مواهب مادى دنیاست.
و منظور از جمله دوم این است که دنیا در نظرش مهم باشد و براى به چنگ آوردن آن تن به هر کارى بدهد.
به یقین چنین کسى خوار و بى مقدار و در نظرها موهون خواهد شد.
این احتمال نیز در تفسیر دو جمله بالا هست که منظور از زمان، اهل زمان است; یعنى انسان نباید به همه مردم زمان خود اطمینان کند، چرا که ممکن است ناگهان از پشت به او خنجر زنند و منظور از بزرگ داشتن زمان، اهل زمان است مخصوصاً طاغوت ها و صاحبان قدرت که اعتماد بر آنها و بزرگ شمردنشان سبب وهن انسان مى شود؛ لذا بسیارى از بزرگان و علماى گذشته، نزدیک شدن به طاغوت ها را خطر شمرده و افراد محترم را از قُرب سلطان برحذر داشته اند.
و اینکه در شرح حال بزرگان پیشین مى بینیم که از فساد زمان خود شکوه داشته اند منظور فساد مردم زمانشان بوده است.(۲۸)
در اشعار منسوب به حضرت عبدالمطّلب مى خوانیم:
یَعِیبُ النَّاسُ کُلُّهُمْ زَمَاناً
وَ مَا لِزَمَانِنَا عَیْبٌ سِوَانَا
نَعِیبُ زَمَانَنَا وَ الْعَیْبُ فِینَا
وَ لَوْ نَطَقَ الزَّمَانُ بِنَا هَجَانَا
وَ إِنَّ الذِّئْبَ یَتْرُکُ لَحْمَ ذِئْب
وَ یَأْکُلُ بَعْضُنَا بَعْضاً عِیَاناً
«مردم هر کدام زمانى را نکوهش مى کنند در حالى که زمان ما عیبى جز ما ندارد.
ما بر زمان خود عیب مى گیریم در حالى که عیب در خود ماست و اگر زمان زبان بگشاید ما را مسخره خواهد کرد (شاهد این سخن اینکه:) گرگ ها گوشت یکدیگر را نمى خورند ولى ما گوشت یکدیگر را آشکارا مى خوریم».(۲۹)
بیست و پنجم.
حضرت در این وصیّت پربارش مى فرماید: «چنین نیست که هر تیراندازى به هدف بزند»; (لَیْسَ کُلُّ مَنْ رَمَى أَصَابَ).
اشاره به اینکه نباید انسان توقع داشته باشد همیشه به مقصد برسد و تلاش هایش نتیجه بخش باشد به گونه اى که اگر یک بار به هدف نرسید مأیوس گردد یا کسانى را که مرتکب خطایى شدند و به هدف نرسیدند زیر رگبار ملامت و سرزنش قرار دهد.
انسان ها همیشه جایز الخطأ هستند.(جز معصومین(علیهم السلام)).
این سخن براى تسلّى خاطر و تقویت اراده در مقابل بعضى از شکست ها و نیز براى طرد نکردن دوستان و مدیران به علت یک یا چند خطاست.
نیز محتمل است منظور آن باشد که هر تیراندازى موفق نمى شود به هدف بزند، بلکه تیراندازان ماهر و لایق از عهده چنین کارى برمى آیند.
جمع هر دو معنا در تفسیر این جمله نیز بعید نیست.
بیست و ششم.
این توصیه مبارک خود به مسأله دگرگون شدن اوضاع زمان پرداخته مى فرماید: «هرگاه حاکم تغییر پیدا کند زمانه نیز دگرگون مى شود»; (إِذَا تَغَیَّرَ السُّلْطَانُ تَغَیَّرَ الزَّمَانُ).
اشاره به اینکه اوضاع جامعه بر محور وضع حاکمان مى گردد; نه تنها «اَلنّاسُ عَلى دینِ مُلُوکِهِم» از واقعیّت برخوردار است، غالب حرکات و سکنات مردم بر محور نوع حکومت ها مى چرخد.
💚 اگر حاکمان، افرادى آگاه، #عدالت پیشه و باتقوا باشند، مردم به سوى #تقوا و عدالت حرکت مى کنند،
🖤 و اگر افرادى سودجو، ظالم، بى تقوا و سنگدل باشند، تمام این روحیات در جامعه منعکس مى شود.
به همین دلیل پیغمبران بزرگ الهى سعى داشتند قبل از هر چیز حکومت عادلانه اى برقرار کنند تا اصلاح مردم در سایه آن میسّر شود.
🛑 آنها که تصور مى کنند سیاست از دیانت جداست سخت در اشتباهند؛ زیرا ترویج دیانت بدون اصلاح حکومت امکان پذیر نیست و به همین دلیل پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) در اوّلین فرصت دست به تشکیل حکومت اسلامى زد تا بتواند با قدرت، راه را براى تبلیغات صحیح و مؤثر اسلامى بگشاید و #فرهنگ سازى صحیح را جانشین فرهنگ جاهلیّت کند.
مخصوصاً در دنیاى امروز که رسانه هاى عمومى با تأثیر عمیقى که در افکار مردم دارد و همچنین برنامه هاى مربوط به آموزش و پرورش از سطوح پایین تا سطح عالى در اختیار حکومت ها یا عناصر وابسته به حکومت است.
آیا ممکن است بدون در دست داشتن این امور، جامعه را از فساد رهایى بخشید؟
از آنچه در بالا گفتیم معلوم شد که منظور از تغییر زمان، تغییر مردم جامعه است و منظور از تغییر سلطان، تغییر حالات سلطان است.
پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى فرماید: «صِنْفَانِ مِنْ أُمَّتِی إِذَا صَلَحَا صَلَحَتْ أُمَّتِی وَ إِذَا فَسَدَا فَسَدَتْ أُمَّتِی قِیلَ یَا رَسُولَ اللهِ وَ مَنْ هُمَا قَالَ الْفُقَهَاءُ وَ الاُْمَرَاءُ;
دو گروه از امّت من هستند که اگر اصلاح شوند، مردم اصلاح مى شوند و اگر فاسد بشوند مردم فاسد مى گردند: بعضى از حاضران از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) پرسیدند: آن دو گروه کدامند؟ فرمود: عالمان و حاکمان».(۳۰)
در بعضى از تواریخ آمده است که روزى انوشیروان کارگزاران روستاهاى خود را جمع کرد و گوهر گرانبهایى در دست داشت و آن را در دست خود مى گرداند.
به آنها خطاب کرد و گفت: چه چیز بیش از هر چیز به روستاها زیان مى رساند و آن را به نابودى مى کشاند؟ هر کَس از شما پاسخ صحیح آن را بگوید این گوهر 💎 گرانبها را در دهانش مى گذارم.
بعضى گفتند: قطع شدن آب و بعضى گفتند: خشکسالى.
بعضى دیگر گفتند: غلبه بادهاى مخالف (انوشیروان هیچ کدام را نپسندید) آن گاه رو به وزیرش (بوذرجمهر) کرد و به او گفت: تو پاسخ بگو من تصور مى کنم عقل تو به اندازه عقل همه رعایا یا بیشتر است.
بوذرجمهر گفت: عامل ویرانى و فساد آبادیها تغییر رأى سلطان درباره رعیّت و تصمیم بر ظلم و جور گرفتن اوست.
انوشیروان گفت: آفرین بر این عقل تو...
آن گاه گوهر گرانبها را در دهان او قرار داد.(۳۱)
بیست و هفتم.
«پیش از سفر ببین که هم سفرت کیست و پیش از انتخاب خانه ببین که #همسایه ات کیست»; (سَلْ عَنِ الرَّفِیقِ قَبْلَ الطَّرِیقِ، وَ عَنِ الْجَارِ قَبْلَ الدَّارِ).
←این سخن امام(علیه السلام) واقعیتى است که بارها مردم آن را تجربه کرده اند؛ زیرا به هنگام سفر غالباً پرده ها کنار مى رود و درون اشخاص ظاهر مى شود; اگر هم سفر انسان آدمى نادرست و بى تقوا یا بخیل و سنگدل یا بدخُلق باشد آرامش را به کلى از او سلب مى کند.
همچنین همسایگان بد سبب سلب #آرامش از انسان حتى در خانه او هستند.
در حدیثى از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: «کانَ إذا سافَرَ یَقُولُ: مَنْ کانَ یُسىءُ إلى جارِهِ فَلا یَصْحَبْنا لاِنّ الْجارَ رَفیقٌ مُلازِمٌ; آن حضرت هنگامى که مسافرت مى کرد مى فرمود: کسى که به همسایه اش بدى مى کند با ما هم سفر نشود; زیرا همسایه رفیق همیشگى انسان است».
مرحوم تسترى در شرح نهج البلاغه خود از کتاب تاریخ بغداد چنین نقل مى کند که محمد بن میمون ابى حمزه(۳۲) (از معاریف عصر خود) همسایه اى داشت که مى خواست خانه اش را بفروشد.
مشترى پرسید: به چند مى فروشى؟
گفت: دو هزار (دینار) قیمت خانه است و دو هزار (دینار) ارزش همسایه ابى حمزه بودن.
این سخن به گوش ابو حمزه رسید چهار هزار (دینار) براى او فرستاد و گفت: این را بگیر و خانه ات را نفروش.(۳۳)
بیست و هشتم.
حضرت در آخرین اندرز این بخش از وصیّت نامه پربار مى فرماید: «از گفتن سخنان خنده آور (و بى محتوا) بپرهیز، هرچند آن را از دیگرى نقل کنى»; (إِیَّاکَ أَنْ تَذْکُرَ مِنَ الْکَلاَمِ مَا یَکُونُ مُضْحِکاً وَ إِنْ حَکَیْتَ ذَلِکَ عَنْ غَیْرِکَ).
زیرا این گونه سخنان از یک سو هیبت و اُبُّهت انسان را بر باد مى دهد و از سویى دیگر غالباً همراه با غیبت یا استهزاى فرد آبرومندى است؛ بنابراین هم مایه نقص انسان در دنیا و هم در آخرت است.
خواه این سخن از خودش باشد یا به نقل از دیگرى.
چه تفاوت مى کند که غیبت یا سُخریه ابداع خود انسان باشد یا حکایت از دیگرى.
البتّه این سخن به آن معنا نیست که انسان از شوخى و مزاحِ مشروع بپرهیزد و خشک و عبوس در مجالس بنشیند؛ زیرا مى دانیم شخص پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و ائمه اهل بیت(علیهم السلام) و بزرگان علما این گونه شوخى و مزاح مشروع را داشته اند.
حتى توصیه شده در سفرها براى از بین بردن فشار مشکلاتِ سفر مزاح بیشتر کنید.
مرحوم علاّمه بحر العلوم در اشعار فقهى خود مى گوید:
وَ اَکْثِرِ الْمِزاحَ فِى السَّفَرِ إذا
لَمْ یَسْخَطِ الرَّبَ وَ لَمْ یَجْلِبْ أذىً «در سفرها مزاح بیشتر کن مشروط بر اینکه موجب خشم خدا و آزار شنوندگان نباشد».
این سخن برگرفته از حدیث پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) است که فرمود: «وَ أَمَّا الَّتِی فِی السَّفَرِ فَبَذْلُ الزَّادِ وَ حُسْنُ الْخُلُقِ وَ الْمِزَاحُ فِی غَیْرِ الْمَعَاصِی; مروت در سفر آن است که انسان از زاد و توشه خود به دیگران ببخشد و حُسن خلق داشته باشد و مزاح خالى از معصیت کند».(۳۴)
کوتاه سخن اینکه این امور در حد اعتدالش نیکوست و اگر از حد اعتدال بگذرد یا موجب وهن #شخصیت انسان مى شود و مردم همچون دلقکى 🤡 به او نگاه مى کنند،
و یا اینکه وارد گناهانى 🔥 مى شود که خشم خدا را مى طلبد.
باید انصاف داد که این #نصایح بیست و هشت گانه که در عباراتى کوتاه و پرمعنا ایراد شده بود و هر کدام درس مهمى درباره زندگى مادى یا معنوى انسان در بر داشت، از باارزش ترین اندرزهاست که سزاوار است با آب طلا نوشته شود و در برابر دیدگان همگان قرار گیرد.
سلام و درود بر روان پاکت و سخنان پر محتوایت اى امیرمؤمنان(علیهالسلام)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🪶 پاورقی :
۱ . نهج البلاغه، کلمات قصار، ۳۷۹.
۲ . هود، آيه ۶.
۳ . طلاق، آيه ۲ و ۳.
۴ . ذاريات، آيه ۲۲.
۵ . جاثيه، آيه ۵.
۶ . شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج ۱۶، ص ۱۱۴.
۷ . شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج ۱۶، ص ۱۱۵.
۸ . يونس، آيه ۲۲ و ۲۳.
۹ . نهج البلاغه، کلمات قصار، ۴۰۶.
۱۰ . «مثوىٰ» همان طور که قبلاً اشاره شد به معناى جايگاه و در اينجا به معناى جايگاه آخرت است.
۱۱ . نهج البلاغه، کلمات قصار، ۳۳۵.
۱۲ . بحارالانوار، ج ۷۰، ص ۱۳۸، ح ۶.
۱۳ . «تَفَلّت» از ريشه «فلت» بر وزن «فقر» در اصل به معناى خلاص شدن و نيز به معناى امورى است که ناگهانى و بدون تأمل از انسان صادر مى شود.
۱۴ . نهج البلاغه، خطبه ۱۵۷.
۱۵ . توبه، آيه ۵۱.
۱۶ . شرح نهج البلاغه مغنيه، ج ۳، ص ۵۲۶.
۱۷ . لقمان، آيه ۱۷.
۱۸ . «مناسب» از ريشه «نسب» در اينجا به معناى خويشاوند است.
۱۹ . شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج ۱۶، ص ۱۱۷.
۲۰ . جاثيه، آيه ۲۳.
۲۱ . کافى، ج ۲، ص ۱۳۶، ح ۲۳.
۲۲ . تغابن، آيه ۱۴.
۲۳ . غررالحکم، ح ۴۶۶۶.
۲۴ . بقره، آيه ۲۵۶.
۲۵ . شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد و شرح نهج البلاغه مرحوم مغنيه.
╭═══════๛- - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
│✨ @Nafaahat
│ 📖 @feqh_ahkam
│ 💌 @arame_janam
│ 📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
انسان۲۵۰ساله.pdf
3.17M
📘کتاب" انسان ۲۵۰ ساله"👆
┄┅═✧❁▪️❁✧═┅┄
┄┅═✧❁▪️❁✧═┅┄
#انسان_۲۵۰_ساله
╭═══════๛- - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
│ 📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
Part02_انسان 250 ساله.mp3
20.63M
📻 #کتاب_صوتی
📘 #انسان_۲۵۰_ساله
🎙 قسمت دوم
╭═══════๛- - - ┅ ╮
│📱 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
📖 فصل اول | پیامبر اعظم صلیالله علیه وآله وسلم
مطلب را از روی متن بخوانید ...
https://eitaa.com/ghararemotalee/3564
📖 متن کتاب انسان دویست و پنجاه ساله ...
╭═══════๛┅┅┅┅╮
│📳 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
هدایت شده از مباحث
13920728_7563_192k.mp3
5.42M
#کلیپ_صوتی
#انسان_۲۵۰_ساله | #امام_هادی علیه السلام و جنگ روانی علیه خلیفه قدرتمند.
این بزرگوار در سال دویست و دوازده هجری ولادت یافت و در زمان متوکل عباسی زیر فشار قوی قرار گرفت.
🗓️ ۱۳۹۲/۰۷/۲۸
╭───
│ 🌐 @Mabaheeth
╰──────────
📝 #پیشنهاد_مطالعه
▫️ مظلومِ پیروز | بیانات رهبر انقلاب درباره زندگی نورانی حضرت #امام_هادی (علیهالسلام)
🔍 بخوانیم👇
khl.ink/f/19896
╭═══════๛- - - ┅╮
│📚@ghararemotalee
╰๛- - - - -
هدایت شده از مباحث
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
༄✿⃟🖤
༄✿⃟🖤
🥀💔🖤
『 #نماهنگ؛ هوایِ سامراء...🌱•』
┄┉•◾<❈◼️❈>◾•┉┄
#امام_هادی علیه السلام
#سامراء
╭───
│ 🏴 @Mabaheeth
╰──────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💬 رهبر انقلاب؛ فعلاً شهید نشید
اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ وَ الذَّابِّینَ عَنْهُ وَ الْمُسَارِعِینَ إِلَیْهِ فِی قَضَاءِ حَوَائِجِه...
#اللهم_احفظ_قائدنا_الخامنه_ای
╭═══════๛- - - ┅╮
│📚@ghararemotalee
╰๛- - - - -