بیست و دوم.
«بدى را به تأخیر بیفکن (و در آن عجله نکن)؛ زیرا هر زمان بخواهى مى توانى انجام دهى»; (أَخِّرِ الشَّرَّ فَإِنَّکَ إِذَا شِئْتَ تَعَجَّلْتَهُ).
←اشاره به اینکه خوبى احتیاج به مقدماتى دارد که انسان باید براى آن عجله کند در حالى که بدى در هر زمان و در هر شرایط از هر شخصى ساخته است.
این سخن ممکن است به این معنا باشد که در مجازات ها و توبیخ و سرزنش هاى به حق عجله مکن چرا که در هر زمان میسّر است شاید بعداً پشیمان شوى و راهِ بازگشت بر تو بسته شده باشد.
این احتمال نیز در تفسیر جمله مورد بحث وجود دارد که کنایه از ترک هرگونه شر و بدىِ به ناحق باشد مثل اینکه گاه بعضى از افراد مى گویند: ما چنان ناراحت شده ایم که مى خواهیم دست به خودکشى بزنیم و ما به آنها مى گوییم خودکشى دیر نمى شود و هر زمان ممکن است.
بیا تا راه اصلاح مشکلات را جستجو کنیم.
به یقین مفهوم این سخن آن نیست که بعداً اقدام به خودکشى کن، بلکه کنایه از ترک آن است.
بیست و سوم.
«بریدن از جاهل معادلِ پیوند با عاقل است»; (وَ قَطِیعَةُ الْجَاهِلِ تَعْدِلُ صِلَةَ الْعَاقِلِ).
اشاره به اینکه همان گونه که از ارتباط با عقلا سود مى گیرى از جدایى با جاهلان نیز بهره مند خواهى شد.
(مطابق این معنا جاهل و عاقل مفهوم قطیعه و صله است).
این احتمال نیز در تفسیر این جمله وجود دارد که اگر جاهل از تو قطع پیوند کرد هرگز ناراحت مباش؛ زیرا به منزله این است که عاقلى با تو رابطه برقرار کند; از زیانش برکنار مى مانى و شر او از تو قطع مى شود.
(مطابق این تفسیر، جاهل و عاقل جنبه فاعلى دارد).
بیست و چهارم.
«کسى که خود را از حوادث زمان ایمن بداند زمانه به او #خیانت خواهد کرد و کسى که آن را بزرگ بشمارد او را خوار مى سازد»; (مَنْ أَمِنَ الزَّمَانَ خَانَهُ، وَ مَنْ أَعْظَمَهُ أَهَانَهُ).
جمله اوّل اشاره به این است که هیچ یک از نعمت هاى دنیا مورد اعتماد نیست; پیروزى ها، ثروت ها، حسن و جمال، محبوبیت ها و سایر مواهب مادى در هر لحظه در معرض زوال است.
آنها که بر این امور اعتماد کنند ناگهان دنیا به آنها خیانت کرده و یکى را پس از دیگرى از آنها مى گیرد.
این درست به آن مى ماند که انسان در مسیر سیلاب خانه مجلّلى بنا کند که هر لحظه ممکن است سیلاب عظیمى جارى شود و خانه را در هم بکوبد؛ بنابراین منظور از زمان در اینجا دنیا و مواهب مادى دنیاست.
و منظور از جمله دوم این است که دنیا در نظرش مهم باشد و براى به چنگ آوردن آن تن به هر کارى بدهد.
به یقین چنین کسى خوار و بى مقدار و در نظرها موهون خواهد شد.
این احتمال نیز در تفسیر دو جمله بالا هست که منظور از زمان، اهل زمان است; یعنى انسان نباید به همه مردم زمان خود اطمینان کند، چرا که ممکن است ناگهان از پشت به او خنجر زنند و منظور از بزرگ داشتن زمان، اهل زمان است مخصوصاً طاغوت ها و صاحبان قدرت که اعتماد بر آنها و بزرگ شمردنشان سبب وهن انسان مى شود؛ لذا بسیارى از بزرگان و علماى گذشته، نزدیک شدن به طاغوت ها را خطر شمرده و افراد محترم را از قُرب سلطان برحذر داشته اند.
و اینکه در شرح حال بزرگان پیشین مى بینیم که از فساد زمان خود شکوه داشته اند منظور فساد مردم زمانشان بوده است.(۲۸)
در اشعار منسوب به حضرت عبدالمطّلب مى خوانیم:
یَعِیبُ النَّاسُ کُلُّهُمْ زَمَاناً
وَ مَا لِزَمَانِنَا عَیْبٌ سِوَانَا
نَعِیبُ زَمَانَنَا وَ الْعَیْبُ فِینَا
وَ لَوْ نَطَقَ الزَّمَانُ بِنَا هَجَانَا
وَ إِنَّ الذِّئْبَ یَتْرُکُ لَحْمَ ذِئْب
وَ یَأْکُلُ بَعْضُنَا بَعْضاً عِیَاناً
«مردم هر کدام زمانى را نکوهش مى کنند در حالى که زمان ما عیبى جز ما ندارد.
ما بر زمان خود عیب مى گیریم در حالى که عیب در خود ماست و اگر زمان زبان بگشاید ما را مسخره خواهد کرد (شاهد این سخن اینکه:) گرگ ها گوشت یکدیگر را نمى خورند ولى ما گوشت یکدیگر را آشکارا مى خوریم».(۲۹)
بیست و پنجم.
حضرت در این وصیّت پربارش مى فرماید: «چنین نیست که هر تیراندازى به هدف بزند»; (لَیْسَ کُلُّ مَنْ رَمَى أَصَابَ).
اشاره به اینکه نباید انسان توقع داشته باشد همیشه به مقصد برسد و تلاش هایش نتیجه بخش باشد به گونه اى که اگر یک بار به هدف نرسید مأیوس گردد یا کسانى را که مرتکب خطایى شدند و به هدف نرسیدند زیر رگبار ملامت و سرزنش قرار دهد.
انسان ها همیشه جایز الخطأ هستند.(جز معصومین(علیهم السلام)).
این سخن براى تسلّى خاطر و تقویت اراده در مقابل بعضى از شکست ها و نیز براى طرد نکردن دوستان و مدیران به علت یک یا چند خطاست.
نیز محتمل است منظور آن باشد که هر تیراندازى موفق نمى شود به هدف بزند، بلکه تیراندازان ماهر و لایق از عهده چنین کارى برمى آیند.
جمع هر دو معنا در تفسیر این جمله نیز بعید نیست.
بیست و ششم.
این توصیه مبارک خود به مسأله دگرگون شدن اوضاع زمان پرداخته مى فرماید: «هرگاه حاکم تغییر پیدا کند زمانه نیز دگرگون مى شود»; (إِذَا تَغَیَّرَ السُّلْطَانُ تَغَیَّرَ الزَّمَانُ).
اشاره به اینکه اوضاع جامعه بر محور وضع حاکمان مى گردد; نه تنها «اَلنّاسُ عَلى دینِ مُلُوکِهِم» از واقعیّت برخوردار است، غالب حرکات و سکنات مردم بر محور نوع حکومت ها مى چرخد.
💚 اگر حاکمان، افرادى آگاه، #عدالت پیشه و باتقوا باشند، مردم به سوى #تقوا و عدالت حرکت مى کنند،
🖤 و اگر افرادى سودجو، ظالم، بى تقوا و سنگدل باشند، تمام این روحیات در جامعه منعکس مى شود.
به همین دلیل پیغمبران بزرگ الهى سعى داشتند قبل از هر چیز حکومت عادلانه اى برقرار کنند تا اصلاح مردم در سایه آن میسّر شود.
🛑 آنها که تصور مى کنند سیاست از دیانت جداست سخت در اشتباهند؛ زیرا ترویج دیانت بدون اصلاح حکومت امکان پذیر نیست و به همین دلیل پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) در اوّلین فرصت دست به تشکیل حکومت اسلامى زد تا بتواند با قدرت، راه را براى تبلیغات صحیح و مؤثر اسلامى بگشاید و #فرهنگ سازى صحیح را جانشین فرهنگ جاهلیّت کند.
مخصوصاً در دنیاى امروز که رسانه هاى عمومى با تأثیر عمیقى که در افکار مردم دارد و همچنین برنامه هاى مربوط به آموزش و پرورش از سطوح پایین تا سطح عالى در اختیار حکومت ها یا عناصر وابسته به حکومت است.
آیا ممکن است بدون در دست داشتن این امور، جامعه را از فساد رهایى بخشید؟
از آنچه در بالا گفتیم معلوم شد که منظور از تغییر زمان، تغییر مردم جامعه است و منظور از تغییر سلطان، تغییر حالات سلطان است.
پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى فرماید: «صِنْفَانِ مِنْ أُمَّتِی إِذَا صَلَحَا صَلَحَتْ أُمَّتِی وَ إِذَا فَسَدَا فَسَدَتْ أُمَّتِی قِیلَ یَا رَسُولَ اللهِ وَ مَنْ هُمَا قَالَ الْفُقَهَاءُ وَ الاُْمَرَاءُ;
دو گروه از امّت من هستند که اگر اصلاح شوند، مردم اصلاح مى شوند و اگر فاسد بشوند مردم فاسد مى گردند: بعضى از حاضران از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) پرسیدند: آن دو گروه کدامند؟ فرمود: عالمان و حاکمان».(۳۰)
در بعضى از تواریخ آمده است که روزى انوشیروان کارگزاران روستاهاى خود را جمع کرد و گوهر گرانبهایى در دست داشت و آن را در دست خود مى گرداند.
به آنها خطاب کرد و گفت: چه چیز بیش از هر چیز به روستاها زیان مى رساند و آن را به نابودى مى کشاند؟ هر کَس از شما پاسخ صحیح آن را بگوید این گوهر 💎 گرانبها را در دهانش مى گذارم.
بعضى گفتند: قطع شدن آب و بعضى گفتند: خشکسالى.
بعضى دیگر گفتند: غلبه بادهاى مخالف (انوشیروان هیچ کدام را نپسندید) آن گاه رو به وزیرش (بوذرجمهر) کرد و به او گفت: تو پاسخ بگو من تصور مى کنم عقل تو به اندازه عقل همه رعایا یا بیشتر است.
بوذرجمهر گفت: عامل ویرانى و فساد آبادیها تغییر رأى سلطان درباره رعیّت و تصمیم بر ظلم و جور گرفتن اوست.
انوشیروان گفت: آفرین بر این عقل تو...
آن گاه گوهر گرانبها را در دهان او قرار داد.(۳۱)
بیست و هفتم.
«پیش از سفر ببین که هم سفرت کیست و پیش از انتخاب خانه ببین که #همسایه ات کیست»; (سَلْ عَنِ الرَّفِیقِ قَبْلَ الطَّرِیقِ، وَ عَنِ الْجَارِ قَبْلَ الدَّارِ).
←این سخن امام(علیه السلام) واقعیتى است که بارها مردم آن را تجربه کرده اند؛ زیرا به هنگام سفر غالباً پرده ها کنار مى رود و درون اشخاص ظاهر مى شود; اگر هم سفر انسان آدمى نادرست و بى تقوا یا بخیل و سنگدل یا بدخُلق باشد آرامش را به کلى از او سلب مى کند.
همچنین همسایگان بد سبب سلب #آرامش از انسان حتى در خانه او هستند.
در حدیثى از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: «کانَ إذا سافَرَ یَقُولُ: مَنْ کانَ یُسىءُ إلى جارِهِ فَلا یَصْحَبْنا لاِنّ الْجارَ رَفیقٌ مُلازِمٌ; آن حضرت هنگامى که مسافرت مى کرد مى فرمود: کسى که به همسایه اش بدى مى کند با ما هم سفر نشود; زیرا همسایه رفیق همیشگى انسان است».
مرحوم تسترى در شرح نهج البلاغه خود از کتاب تاریخ بغداد چنین نقل مى کند که محمد بن میمون ابى حمزه(۳۲) (از معاریف عصر خود) همسایه اى داشت که مى خواست خانه اش را بفروشد.
مشترى پرسید: به چند مى فروشى؟
گفت: دو هزار (دینار) قیمت خانه است و دو هزار (دینار) ارزش همسایه ابى حمزه بودن.
این سخن به گوش ابو حمزه رسید چهار هزار (دینار) براى او فرستاد و گفت: این را بگیر و خانه ات را نفروش.(۳۳)
بیست و هشتم.
حضرت در آخرین اندرز این بخش از وصیّت نامه پربار مى فرماید: «از گفتن سخنان خنده آور (و بى محتوا) بپرهیز، هرچند آن را از دیگرى نقل کنى»; (إِیَّاکَ أَنْ تَذْکُرَ مِنَ الْکَلاَمِ مَا یَکُونُ مُضْحِکاً وَ إِنْ حَکَیْتَ ذَلِکَ عَنْ غَیْرِکَ).
زیرا این گونه سخنان از یک سو هیبت و اُبُّهت انسان را بر باد مى دهد و از سویى دیگر غالباً همراه با غیبت یا استهزاى فرد آبرومندى است؛ بنابراین هم مایه نقص انسان در دنیا و هم در آخرت است.
خواه این سخن از خودش باشد یا به نقل از دیگرى.
چه تفاوت مى کند که غیبت یا سُخریه ابداع خود انسان باشد یا حکایت از دیگرى.
البتّه این سخن به آن معنا نیست که انسان از شوخى و مزاحِ مشروع بپرهیزد و خشک و عبوس در مجالس بنشیند؛ زیرا مى دانیم شخص پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و ائمه اهل بیت(علیهم السلام) و بزرگان علما این گونه شوخى و مزاح مشروع را داشته اند.
حتى توصیه شده در سفرها براى از بین بردن فشار مشکلاتِ سفر مزاح بیشتر کنید.
مرحوم علاّمه بحر العلوم در اشعار فقهى خود مى گوید:
وَ اَکْثِرِ الْمِزاحَ فِى السَّفَرِ إذا
لَمْ یَسْخَطِ الرَّبَ وَ لَمْ یَجْلِبْ أذىً «در سفرها مزاح بیشتر کن مشروط بر اینکه موجب خشم خدا و آزار شنوندگان نباشد».
این سخن برگرفته از حدیث پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) است که فرمود: «وَ أَمَّا الَّتِی فِی السَّفَرِ فَبَذْلُ الزَّادِ وَ حُسْنُ الْخُلُقِ وَ الْمِزَاحُ فِی غَیْرِ الْمَعَاصِی; مروت در سفر آن است که انسان از زاد و توشه خود به دیگران ببخشد و حُسن خلق داشته باشد و مزاح خالى از معصیت کند».(۳۴)
کوتاه سخن اینکه این امور در حد اعتدالش نیکوست و اگر از حد اعتدال بگذرد یا موجب وهن #شخصیت انسان مى شود و مردم همچون دلقکى 🤡 به او نگاه مى کنند،
و یا اینکه وارد گناهانى 🔥 مى شود که خشم خدا را مى طلبد.
باید انصاف داد که این #نصایح بیست و هشت گانه که در عباراتى کوتاه و پرمعنا ایراد شده بود و هر کدام درس مهمى درباره زندگى مادى یا معنوى انسان در بر داشت، از باارزش ترین اندرزهاست که سزاوار است با آب طلا نوشته شود و در برابر دیدگان همگان قرار گیرد.
سلام و درود بر روان پاکت و سخنان پر محتوایت اى امیرمؤمنان(علیهالسلام)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🪶 پاورقی :
۱ . نهج البلاغه، کلمات قصار، ۳۷۹.
۲ . هود، آيه ۶.
۳ . طلاق، آيه ۲ و ۳.
۴ . ذاريات، آيه ۲۲.
۵ . جاثيه، آيه ۵.
۶ . شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج ۱۶، ص ۱۱۴.
۷ . شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج ۱۶، ص ۱۱۵.
۸ . يونس، آيه ۲۲ و ۲۳.
۹ . نهج البلاغه، کلمات قصار، ۴۰۶.
۱۰ . «مثوىٰ» همان طور که قبلاً اشاره شد به معناى جايگاه و در اينجا به معناى جايگاه آخرت است.
۱۱ . نهج البلاغه، کلمات قصار، ۳۳۵.
۱۲ . بحارالانوار، ج ۷۰، ص ۱۳۸، ح ۶.
۱۳ . «تَفَلّت» از ريشه «فلت» بر وزن «فقر» در اصل به معناى خلاص شدن و نيز به معناى امورى است که ناگهانى و بدون تأمل از انسان صادر مى شود.
۱۴ . نهج البلاغه، خطبه ۱۵۷.
۱۵ . توبه، آيه ۵۱.
۱۶ . شرح نهج البلاغه مغنيه، ج ۳، ص ۵۲۶.
۱۷ . لقمان، آيه ۱۷.
۱۸ . «مناسب» از ريشه «نسب» در اينجا به معناى خويشاوند است.
۱۹ . شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج ۱۶، ص ۱۱۷.
۲۰ . جاثيه، آيه ۲۳.
۲۱ . کافى، ج ۲، ص ۱۳۶، ح ۲۳.
۲۲ . تغابن، آيه ۱۴.
۲۳ . غررالحکم، ح ۴۶۶۶.
۲۴ . بقره، آيه ۲۵۶.
۲۵ . شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد و شرح نهج البلاغه مرحوم مغنيه.
╭═══════๛- - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
│✨ @Nafaahat
│ 📖 @feqh_ahkam
│ 💌 @arame_janam
│ 📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
انسان۲۵۰ساله.pdf
3.17M
📘کتاب" انسان ۲۵۰ ساله"👆
┄┅═✧❁▪️❁✧═┅┄
┄┅═✧❁▪️❁✧═┅┄
#انسان_۲۵۰_ساله
╭═══════๛- - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
│ 📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
Part02_انسان 250 ساله.mp3
20.63M
📻 #کتاب_صوتی
📘 #انسان_۲۵۰_ساله
🎙 قسمت دوم
╭═══════๛- - - ┅ ╮
│📱 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
📖 فصل اول | پیامبر اعظم صلیالله علیه وآله وسلم
مطلب را از روی متن بخوانید ...
https://eitaa.com/ghararemotalee/3564
📖 متن کتاب انسان دویست و پنجاه ساله ...
╭═══════๛┅┅┅┅╮
│📳 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
هدایت شده از مباحث
13920728_7563_192k.mp3
5.42M
#کلیپ_صوتی
#انسان_۲۵۰_ساله | #امام_هادی علیه السلام و جنگ روانی علیه خلیفه قدرتمند.
این بزرگوار در سال دویست و دوازده هجری ولادت یافت و در زمان متوکل عباسی زیر فشار قوی قرار گرفت.
🗓️ ۱۳۹۲/۰۷/۲۸
╭───
│ 🌐 @Mabaheeth
╰──────────
📝 #پیشنهاد_مطالعه
▫️ مظلومِ پیروز | بیانات رهبر انقلاب درباره زندگی نورانی حضرت #امام_هادی (علیهالسلام)
🔍 بخوانیم👇
khl.ink/f/19896
╭═══════๛- - - ┅╮
│📚@ghararemotalee
╰๛- - - - -
هدایت شده از مباحث
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
༄✿⃟🖤
༄✿⃟🖤
🥀💔🖤
『 #نماهنگ؛ هوایِ سامراء...🌱•』
┄┉•◾<❈◼️❈>◾•┉┄
#امام_هادی علیه السلام
#سامراء
╭───
│ 🏴 @Mabaheeth
╰──────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💬 رهبر انقلاب؛ فعلاً شهید نشید
اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ وَ الذَّابِّینَ عَنْهُ وَ الْمُسَارِعِینَ إِلَیْهِ فِی قَضَاءِ حَوَائِجِه...
#اللهم_احفظ_قائدنا_الخامنه_ای
╭═══════๛- - - ┅╮
│📚@ghararemotalee
╰๛- - - - -
📚📖 مطالعه
زمان امام صادق علیه السلام زمانی بود كه برخورد افكار و آراء و جنگ عقاید شروع شده بود و ضرورت ایجاب م
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⎚ سیری در #سیره_ائمه_اطهار علیهم السلام | ۸
╭ ─━─━─• · · · · · ·
❒ امام صادق علیهالسلام و مسأله خلافت (۱)
◣ استفاده ی بنی العباس از نارضایی مردم
◣ نامه ی ابو سلمه به امام صادق علیهالسلام و عبد اللّه محض
◣ عكس العمل امام و عبد اللّه محض
◣ بررسی
◣ اجتماع محرمانه ی سران بنی هاشم
◣ بیعت با «محمد نفس زكیّه»
◣ ویژگیهای زمان امام صادق علیه السلام
╭═══════๛- - - ┅┅╮
│📳 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
❒ امام صادق علیه السلام و مسأله ی خلافت (۱)
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
بحث ما در مسأله ی خلافت و امامت، رسید به مسأله ی صلح امام حسن علیهالسلام و بعد از آن، مسأله ی ولایتعهد حضرت رضا علیهالسلام¹؛ و در مورد هر دوی اینها سؤالاتی وجود داشت كه بحث كردیم.
برای اینكه این سِری مسائل را تتمیم و تكمیل كرده باشیم، عرض می كنم كه یك مسأله ی دیگر هم برای ائمه ی ما در این زمینه رخ داده است كه از بعضی جهات شبیه اینهاست و یك سلسله سؤالات و بلكه ایرادات در این زمینه هست و آن مربوط به حضرت صادق علیهالسلام است.
برای غیر این چهار امام یعنی حضرت امیر و حضرت امام حسن و حضرت رضا و حضرت صادق مسأله ی خلافت به هیچ شكل طرح نبوده است.
درباره ی حضرت صادق علیهالسلام یك مسأله ی عرضه شدن خلافتی اجمالاً وجود دارد.
در مورد ایشان در واقع دو سؤال وجود دارد.
❓یك سؤال اینكه در زمان حضرت كه آخر دوره ی بنی امیه و اول دوره ی بنی العباس بود، یك فرصت مناسب سیاسی به وجود آمده بود، بنی العباس از این فرصت استفاده كردند، چگونه شد كه حضرت صادق علیهالسلام نخواست از این فرصت استفاده كند؟
و فرصت از این راه پیدا شده بود كه بنی امیه تدریجاً مخالفانشان زیاد می شد، چه در میان اعراب و چه در میان ایرانیها، و چه به علل دینی و چه به علل دنیایی.
علل دینی همان فسق و فجورهای زیادی بود كه خُلفا علناً مرتكب می شدند. مردم متدین شناخته بودند كه اینها فاسق و فاجر و نالایق اند؛ به علاوه ی جنایاتی كه نسبت به بزرگان اسلام و مردان باتقوای اسلام مرتكب شدند. (این گونه قضایا تدریجاً اثر می گذارد. ) مخصوصاً از زمان شهادت امام حسین علیهالسلام این حسّ تنفر نسبت به بنی امیه در میان مردم نُضج گرفت و بعد كه قیامهایی بپا شد- مثل قیام زید بن علی بن الحسین و قیام یحیی بن زید بن علی بن الحسین- وجهه ی مذهبی اینها به كلی از میان رفت.
كار فِسق و فُجور آنها هم كه شنیده اید چگونه بود.
شراب🍷 خواری و عیاشی🕺🏻؛ و بی پرده این كارها را انجام دادن وجهه ی اینها را خیلی ساقط كرد.
بنابراین از وجهه ی دینی، مردم نسبت به اینها تنفر پیدا كرده بودند.
از وجهه ی دنیایی هم حُكّامشان ظلم می كردند، مخصوصاً بعضی از آنها مثل حجاج بن یوسف در عراق و چند نفر دیگر در خراسان ظلمهای بسیار زیادی مرتكب شدند.
ایرانیها بالخصوص، و در ایرانیها بالخصوص خراسانیها (آن هم خراسان به مفهوم وسیع قدیمش) ، یك جُنب و جوشی علیه خلفای بنی امیه پیدا كردند.
یك تفكیكی میان مسأله ی اسلام و مسأله ی دستگاه خلافت به وجود آمد. مخصوصاً برخی از قیامهای علویّین فوق العاده در خراسان اثر گذاشت؛ با اینكه خود قیام كنندگان از میان رفتند ولی از نظر تبلیغاتی فوق العاده اثر گذاشت.
زید پسر امام زین العابدین علیهالسلام در حدود كوفه قیام كرد. باز مردم كوفه با او عهد و پیمان بستند و بیعت كردند و بعد وفادار نماندند جز عده ی قلیلی، و این مرد به وضع فجیعی در نزدیكی كوفه كشته شد و به شكل بسیار جنایتكارانه ای با او رفتار كردند؛ با آنكه دوستانش شبانه نهر آبی را قطع كردند و در بستر آن قبری كندند و بدن او را دفن كردند و دو مرتبه نهر را در مسیرش جاری كردند كه كسی نفهمد قبر او كجاست، ولی در عین حال همان حفّار⛏ گزارش داد و بعد از چند روز آمدند بدنش را از آنجا بیرون آوردند و به دار آویختند و مدتها بر دار بود كه روی دار خُشكید؛ و می گویند چهار سال بدن او روی دار ماند.
زید پسری دارد جوان به نام یحیی. او هم قیامی كرد و شكست خود و رفت به خراسان. رفتنِ یحیی به خراسان اثر زیادی در آنجا گذاشت. با اینكه خودش در جنگ با بنی امیه كشته شد ولی محبوبیت عجیبی پیدا كرد. ظاهراً برای اولین بار برای مردم خراسان قضیه روشن شد كه فرزندان پیغمبر در مقابل دستگاه خلافت اینچنین قیام كرده اند.
آن زمانها اخبار حوادث و وقایع به سرعت امروز كه نمی رسید، در واقع یحیی بود كه توانست قضیه ی امام حسین علیهالسلام و پدرش زید و سایر قضایا را تبلیغ كند، به طوری كه وقتی خراسانیها علیه بنی امیه قیام كردند- نوشته اند- مردم خراسان هفتاد روز عزای یحیی بن زید را بپانمودند. (معلوم می شود انقلابهایی كه اول به نتیجه نمی رسد ولی بعد اثر خودش را می بخشد چگونه است. ) به هر حال در خراسان زمینه ی یك انقلاب فراهم شده بود، البته نه یك انقلاب صددرصد رهبری شده، بلكه اجمالاً همین مقدار كه یك نارضایتی بسیار شدیدی وجود داشت.
________________
[1] . [این بحث از نظر زمانی بعد از بحث «مسأله ی ولایتعهد امام رضا علیهالسلام» ایراد شده است. ]
│📚@ghararemotalee
╰๛-------------------------------
استفاده ی بنی العباس از نارضایی مردم
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
بنی العباس از این جریان حدأكثر استفاده را بردند.
سه برادرند به نامهای ابراهیم امام، أبو العباس سفّاح و أبو جعفر منصور.
این سه برادر از نژاد عباس بن عبدالمطلب عموی پیغمبر هستند، به این معنا كه اینها پسر عبد اللّه بودند، عبد اللّه پسر علی و علی پسر عبد اللّه بن عباسِ معروف بود، و به عبارت دیگر آن عبد اللّه بن عباس معروف كه از اصحاب امیرالمؤمنین است پسری دارد به نام علی و او پسری دارد به نام عبد اللّه، و عبد اللّه سه پسر دارد به نامهای ابراهیم و أبو العباس سفّاح و أبو جعفر كه هر سه هم انصافاً نابغه بوده اند. اینها در اواخر عهد بنی امیه از این جریانها استفاده كردند و راه استفاده شان هم این بود كه مخفیانه دُعاة و مبلغین تربیت می كردند.
یك تشكیلات محرمانه ای به وجود آوردند و خودشان در حجاز و عراق و شام مخفی بودند و این تشكیلات را رهبری می كردند و نمایندگان آنها در اطراف و اكناف- و بیش از همه در خراسان- مردم را دعوت به انقلاب و شورش علیه دستگاه اموی می كردند ولی از جنبه ی مثبت شخص معینی را پیشنهاد نمی كردند، مردم را تحت عنوان «الرّضی من آل محمد» یا «الرّضا من آل محمد» (یعنی یكی از اهل بیت پیغمبر كه مورد پسند باشد) دعوت می كردند.
از همین جا معلوم می شود كه اساساً زمینه مردم زمینه ی اهل بیت پیغمبر و زمینه ی اسلامی بوده است؛ و اینهایی كه امروز می خواهند به این قیامهای خراسان مثل قیام أبو مسلم رنگ ایرانی بدهند كه مردم روی تعصبات ملی و ایرانی این كار را كردند، صدها شاهد و دلیل وجود دارد كه چنین چیزی نیست كه اكنون نمی خواهم در این قضیه بحث كنم ولی شواهد و دلایل زیادی [بر این مدعا وجود
دارد.] البته مردم از اینها ناراضی بودند ولی آن چیزی كه مردم برای نجات خودشان فكر كرده بودند پناه بردن از بنی امیه به اسلام بود نه چیز دیگر. تمام شعارهاشان شعار اسلامی بود.
در آن خراسان عظیم و وسیع، قدرتی نبود كه بخواهد مردمی را كه علیه دستگاه خلافت قیام كرده اند مجبور كرده باشد كه شعارهایی كه انتخاب می كنند شعارهای اسلامی باشد نه ایرانی. در آن وقت برای مردم خراسان مثل آب خوردن بود اگر می خواستند از زیر بار خلافت و از زیر بار اسلام هر دو، شانه خالی كنند، ولی این كار را نكردند، با دستگاه خلافت مبارزه كردند به نام #اسلام و برای اسلام؛ و لهذا در اولین روزی كه در سال 129 در مرو در دهی به نام «سفیدنج» قیام خودشان را ظاهر كردند- كه روز عید فطری را برای این كار انتخاب كردند و بعد از نماز عید فطر اعلام قیام نمودند- شعاری كه بر روی پرچم خود نوشته بودند همان اولین آیه ی قرآن راجع به جهاد بود: أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اَللّهَ عَلی نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ [1].
چه آیه ی خوبی! مسلمین تا در مكه بودند تحت اجحاف و ظلم قریش بودند و اجازه ی جهاد هم نداشتند تا بالأخره در مدینه اجازه ی جهاد داده شد به عنوان اینكه مردمی كه مظلوم هستند به آنها اجازه داده شد كه از حق خودشان دفاع كنند. اصلاً جهاد اسلام با این آیه- كه در سوره ی حج است- شروع شده.
و آیه ی دیگری كه شعار خودشان قرار داده بودند آیه ی «یا أَیُّهَا اَلنّاسُ إِنّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثی وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اَللّهِ أَتْقاكُمْ» [2]بود، كنایه از اینكه امویها بر خلاف دستور اسلام عربیت را تأیید می كنند و امتیاز عرب بر عجم قائل می شوند و این بر خلاف اصل مسلّم اسلام است. در واقع عرب را به اسلام دعوت می كردند.
حدیثی هست- و آن را در كتاب خدمات متقابل اسلام و ایران نقل كرده ام- كه پیغمبر اكرم صلیالله علیه وآله یا یكی از اصحاب در جلسه ای نقل كرد كه من خواب دیدم كه گوسفندانی 🐏🐑 سفید داخل گوسفندانی سیاه شدند و اینها با یكدیگر آمیزش كردند و از اینها فرزندانی به وجود آمد.
بعد پیغمبر اكرم صلیالله علیه وآله این طور تعبیر فرمود كه عجم با شما در اسلام شركت خواهد كرد و با شما ازدواج خواهد نمود، مردهای شما با زنهای آنها و زنهای آنها با مردان شما. (غرضم این جمله است) من می بینم آن روزی را كه عجم با شما بجنگد برای اسلام آنچنان كه روزی شما با عجم می جنگید برای اسلام؛ یعنی یك روز شما با عجم می جنگید كه عجم را مسلمان كنید، و یك روز عجم با شما می جنگد كه شما را برگرداند به اسلام، كه مصداق این حدیث البته همان قیام است.
بنی العباس با یك تشكیلات محرمانه ای این نهضتها را اداره می كردند و خیلی هم دقیق، منظم و عالی اداره می كردند.
أبو مسلم را نیز، آنها [به خراسان ] فرستادند؛ نه این كه این قیام توسط أبو مسلم شكل گرفت.
آنها دُعاتی به خراسان فرستاده بودند و این دعاة مشغول دعوت بودند.
أبو مسلم هم اصلاً اصل و نسبش هیچ معلوم نیست كه مال كجاست.