eitaa logo
📚📖 مطالعه
64 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
912 ویدیو
67 فایل
﷽ 📖 بهانه ای برای مطالعه و شنیدن . . . 📚 توفیق باشه هر روز صفحاتی از کتاب های استاد شهید مطهری را مطالعه خواهیم کرد... و برخی کتاب های دیگر ... https://eitaa.com/ghararemotalee/3627 در صورت تمایل عضو کانال اصلی شوید. @Mabaheeth
مشاهده در ایتا
دانلود
✨ معاشِرَ النّاسِ؛ وَ کُلُّ حَلالٍ دَلَلْتُکُمْ عَلَیْهِ وَ کُلُّ حَرامٍ نَهَیْتُکُمْ عَنْهُ فَإِنِّی لَمْ أَرْجِعْ عَنْ ذالِکَ وَ لَمْ أُبَدِّلْ. أَلا فَاذْکُرُوا ذالِکَ وَ احْفَظُوهُ وَ تَواصَوْا بِهِ، وَ لا تُبَدِّلُوهُ وَ لا تُغَیِّرُوهُ. أَلا وَ إِنِّی اُجَدِّدُ الْقَوْلَ: أَلا فَأَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ أْمُرُوا بِالْمَعْروفِ وَ انْهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ. ✨ ألا وَ إِنَّ رَأْسَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ أَنْ تَنْتَهُوا إِلی قَوْلی وَ تُبَلِّغُوهُ مَنْ لَمْ یَحْضُرْ وَ تَأْمُروُهُ بِقَبُولِهِ عَنِّی وَ تَنْهَوْهُ عَنْ مُخالَفَتِهِ، فَإِنَّهُ أَمْرٌ مِنَ الله عَزَّوَجَلَّ وَ مِنِّی. وَلا أَمْرَ بِمَعْروفٍ وَ لا نَهْی عَنْ مُنْکَرٍ إِلَّا مَعَ إِمامٍ مَعْصومٍ. ✨ معاشِرَ النّاسِ؛ الْقُرْآنُ یُعَرِّفُکُمْ أَنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ بَعْدِهِ وُلْدُهُ، وَ عَرَّفْتُکُمْ إِنَّهُمْ مِنِّی وَ مِنْهُ، حَیْثُ یَقُولُ الله فی کِتابِهِ: (وَ جَعَلَها کَلِمَةً باقِیَةً فی عَقِبِهِ). وَ قُلْتُ: «لَنْ تَضِلُّوا ما إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِما. ✨ معاشِرَ النّاسِ؛ التَّقْوی، التَّقْوی، وَ احْذَرُوا السّاعَةَ کَما قالَ الله عَزَّوَجَلَّ: (إِنَّ زَلْزَلَةَ السّاعَةِ شَیءٌ عَظیمٌ). اُذْکُرُوا الْمَماتَ (وَ الْمَعادَ) وَ الْحِسابَ وَ الْمَوازینَ وَ الُْمحاسَبَةَ بَیْنَ یَدَی رَبِّ الْعالَمینَ وَ الثَّوابَ وَ الْعِقابَ. فَمَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ أُثیبَ عَلَیْها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلَیْسَ لَهُ فِی الجِنانِ نَصیبٌ. 🕋 هان مردمان! خانه ی خدا را با دین کامل و دانش ژَرف، دیدار کنید و از زیارتگاهها جز با و بازایستادن [از گناهان ] برنگردید. ✔️ هان مردمان! را به پا دارید و بپردازید همان سان که خداوند عزّوجل امر فرموده. پس اگر زمان بر شما دراز شد و کوتاهی کردید یا از یاد بردید، علی صاحب اختیار و تبیین کننده ی بر شماست. خداوند عزّوجل او را پس از من امانتدار خویش در میان آفریدگانش نهاده. همانا او از من و من از اویم. و او و فرزندان من از جانشینان او، پرسش های شما را پاسخ دهند و آن چه را نمی دانید به شما می آموزند. ✔️ هان! روا و ناروا بیش از آن است که من شمارش کنم و بشناسانم و در این جا یکباره به روا فرمان دهم و از ناروا بازدارم. از این روی مأمورم از شما بیعت بگیرم که دست در دست من نهید در مورد پذیرش آن چه از سوی خداوند آورده ام درباری علی و اوصیای پس از او که آنان از من و اویند. و این امامت به وراثت پایدار است و فرجام امامان، مهدی است و استواری امامت تا روزی است که او با خداوند صاحب قدر و قضا دیدار کند. هان مردمان! شما را به هرگونه روا و ناروا راهنمایی کردم و از آن هرگز برنمی گردم. بدانید و آگاه باشید! آن ها را یاد کنید و نگه دارید و یکدیگر را به آن توصیه نمایید و در آن [احکام خدا] دگرگونی راه ندهید. هشدار که دوباره می گویم: بیدار باشید! را به پا دارید. و بپردازید. و کنید و از منکر بازدارید. ✔️ و بدانید که ریشه ی این است که به گفته ی من [درباره ی امامت ] برسید و سخن مرا به دیگران برسانید و غایبان را به پذیرش فرمانِ من توصیه کنید و آنان را از ناسازگاریِ سخنان من باز دارید؛ همانا سخن من، فرمان خدا و من است و هیچ و ی جز با امام معصوم تحقق و کمال نمی یابد. ✔️ هان مردمان! قرآن بر شما روشن می کند که امامان پس از علی، فرزندان اویند و من به شما شناساندم که آنان از او و از من اند. چرا که خداوند در کتاب خود می گوید: «امامت را فرمانی پایدار در نسل او قرار داد...» و من نیز گفته ام که: «مادام که به قرآن و امامان تمسک کنید، گمراه نخواهید شد.» ✔️ هان مردمان! را، تقوا را رعایت کرده، از سختی رستخیز بهراسید همان گونه که خداوند عزّوجل فرمود: «البته زمین لرزه ی روز رستاخیز، حادثه ی بزرگ است...» مرگ، قیامت، و حساب و میزان و ی در برابر پروردگار جهانیان و پاداش کیفر را یاد کنید. آن که نیکی آورد، پاداش گیرد. و آن که بدی کرد، بهره ی از بهشت نخواهد برد. 💠 @Mabaheeth
۸/۲ ... یا همانند او دشنامى بده یا او را عفو کن. ولید خشمگین😡شد و به او گفت: من تو را فقط یک آدم خارجى و بیگانه مى دانم. عمر گفت: من هم تنها تو را مجنون فکر مى کنم. برخاست و خشمگین بیرون رفت. خالد بن ریان که رئیس شرطه (نیروى انتظامى) ولید بود برخاست و همراه او رفت و به عمر بن عبدالعزیز گفت: چرا به امیرمؤمنان! (منظور ولید است) چنین گفتى؟ من دستم را به قبضه شمشیر برده بودم منتظر بودم کى به من دستور مى دهد گردن تو را بزنم. عمر بن عبد العزیر گفت: اگر چنین دستورى به تو داده بود انجام مى دادى؟ خالد گفت: آرى. (این ماجرا گذشت) هنگامى که عمر بن عبد العزیز به خلافت رسید خالد آمد بالاى سر عمر (به عنوان محافظ) ایستاد در حالى که شمشیر بر کمر داشت. عمر نگاهى به او کرد و گفت: شمشیرت را بر زمین بگذار تو باید مطیع ما باشى در هر چه دستور مى دهیم و در برابر او کاتب و نویسندهٔ سابق ولید بود. به او گفت: تو هم قلمت را بر زمین بگذار؛ زیرا گاه با آن ضرر مى زدى و گاه منفعت مى رساندى. بعد عرضه داشت: خداوندا من این هر دو را بر زمین گذاشتم تو هرگز آنها را بالا مبر. راوى مى گوید: به خدا سوگند این هر دو پست و خوار بودند تا مردند.(۸) آن گاه امام(علیه السلام) بعد از ذکر مسأله حسن سابقه وزرا و کارگزاران به رتبه بندى میان آنها پرداخته و صفاتى را براى برترین ها مى شمرد. نخست مى فرماید: «سپس (از میان آنها) افرادى را مقدم دار که در گفتن حقایق تلخ براى تو از همه صریح اللهجه تر باشند»; (ثُمَّ لْیَکُنْ آثَرُهُمْ عِنْدَکَ أَقْوَلَهُمْ بِمُرِّ الْحَقِّ لَکَ). در وصف دوم مى افزاید: «و در مساعدت و همراهى با تو در امورى که خداوند براى اولیایش دوست نمى دارد کمتر کمک کنند خواه موافق میل تو باشد یا نه»; (وَ أَقَلَّهُمْ مُسَاعَدَةً فِیمَا یَکُونُ مِنْکَ مِمَّا کَرِهَ اللهُ لاَِوْلِیَائِهِ، وَاقِعاً ذَلِکَ مِنْ هَوَاکَ حَیْثُ وَقَعَ). اشاره به اینکه اگر راه خطا رفتى آنها دست از یارى تو بردارند تا هوشیار شوى و به راه ثواب برگردى. به بیان دیگر داراى استقلال فکر و شخصیت باشند. در حق، تو را یارى کنند و در باطل از یارى تو باز ایستند. در سومین و چهارمین وصف مى فرماید: «به اهل ورع و صدق و راستى بپیوند»; (وَ الْصَقْ بِأَهْلِ الْوَرَعِ وَ الصِّدْقِ). «ورع» به معناى در حد بالا و «صدق» همان راستگویى در مشورت ها و خبرهاى گوارا و ناگوار است. تعبیر به «مُرِّ الْحَقِّ» در عبارت بالا اشاره به این است که بیان حق گاهى شیرین است و در بسیارى از اوقات تلخ; ولى به منزله داروى شفابخشى است که گر چه موقتاً کام انسان را تلخ مى سازد ولى بیمارى هاى جانکاه را از انسان دور مى کند و این یکى از آزمایش هاى خواص و اطرافیان زمامداران است که آنها جرأت و جسارت را داشته باشند کام حاکم را با گفتن حقایق تلخ، اما مفید و سودمند تلخ کنند و از خشم او نهراسند. همچنین در آنجا که حاکم راه خطا مى رود آزمون دیگرى براى اطرافیان اوست که شجاع باشند و او را یارى نکنند و از راه خطا باز گردانند نه اینکه چشم و گوش بسته به دنبال آنها حرکت کرده و رضاى او را بر رضاى خدا و خلق مقدم دارند. امام(علیه السلام) در پایان این بخش دستورى درباره وزرا و اطرافیان صادر مى کند و مى فرماید: «سپس آنها را طورى تربیت کن که از تو ستایش بى جا نکنند (و از تملّق و چاپلوسى بپرهیزند و نیز) تو را به اعمال نادرستى که انجام نداده اى تمجید ننمایند؛ زیرا مدح و ستایش فراوان، عُجب و خودپسندى به بار مى آورد و انسان را به کبر و غرور نزدیک مى سازد»; (ثُمَّ رُضْهُمْ عَلَى أَلاَّ یُطْرُوکَ وَ لاَ یَبْجَحُوکَ بِبَاطِل لَمْ تَفْعَلْهُ، فَإِنَّ کَثْرَةَ الاِْطْرَاءِ تُحْدِثُ الزَّهْوَ(۹)، وَ تُدْنِی مِنَ الْعِزَّةِ(۱۰)). با توجّه به اینکه «رُضْهُمْ» از ریشه «ریاضت» است که در اینجا به معناى تمرین دادن و تربیت کردن آمده و «یُطْرُوکَ» از ریشه «اِطراء» به معناى مدح و ستایش فراوان است و «یَبْجَحُوکَ» از ریشه «بَجَح» (بر وزن فرح) و به معناى شادمانى است، هدف امام این است که در برابر مداحى اطرافیان روى خوش نشان 😌 ندهد و اظهار خوشحالى نکند; خواه در مورد انجام کارهاى نیک باشد یا ترک کارهاى بد چرا که تکرار این عمل از سوى اطرافیان تدریجاً در دل زمامدار اثر مى گذارد و او را مغرور و ازخودراضى مى کند و به یقین سرچشمه انحرافات بسیارى است. در حدیثى آمده است که پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) فرمود: درباره من مدح بیجا نکنید آن گونه که نصارا درباره حضرت مسیح کرده اند (و او را خدا خواندند) من فقط بنده اى از بندگان خدا هستم; ولى بگویید بنده خدا و فرستاده او.(۱۱) در روایت معروفى مى خوانیم: «احْثُوا فِی وُجُوهِ الْمَدَّاحِینَ التُّرَاب; به صورت ستایشگرانِ تملّق گو خاک بپاشید».(۱۲)
| ۱۱ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🤔 سؤال : اينكه خداوند فقط‍‌ كار افراد با تقوى را مى‌پذيرد، سبب دلسردى و يأس افراد عادّى يا گناهكار نمى‌شود؟ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 💬 پاسخ : اولاً اينكه قرآن مى‌فرمايد: «إنّما يَتقبّل اللّه من المتّقين» ، تقوا درجاتى دارد. به همين دليل، كلمۀ ( أتقى‌ ) يعنى با تقواتر، در قرآن آمده است: «انّ‌ أكرمكم عند اللّه أتقاكم» و اكثر افراد عادّى و خلافكار هم مرحله‌اى از تقوى را دارا مى‌باشند و گرنه هيچ كار خيرى انجام نمى‌دادند و از هيچ گناهى دست برنمى‌داشتند. ثانياً اگر گفتند دولت فقط‍‌ فارغ التحصيلان دانشگاه را مى‌پذيرد، مراد آن است كه شرط‍‌ استخدام رسمى، فارغ التحصيل دانشگاه بودن است، نه اينكه ديگران حقّ‌ هيچ گونه كارى ندارند و يا اگر كارى انجام دهند، پاداششان ضايع مى‌شود. ثالثاً پذيرش عمل نيز درجاتى دارد: قبول عادّى، قبول شايسته، «بقبول حسن» و قبول برتر كه در دعا مى‌خوانيم: « و تقبّل باحسن قبولك» بنابراين، هركَس به مقدار تقوايى كه دارد كارش قبول مى‌شود. به همين دليل پاداش‌هاى قرآن نسبت به افراد و كارها و شرايط‍‌، متفاوت است؛ بعضى كارها پاداش دو برابر دارد: «ضِعفَين» بعضى كارها پاداش چند برابر دارد: «أضعافاً» بعضى كارها پاداش ده برابر دارد: «فله عَشرُ أمثالها» بعضى كارها پاداش هفتصد برابر دارد: «كمَثل حبَّة أنبَتَت سَبع سَنابِل فى كلّ‌ سُنبلَةٍ‌ مِأةُ‌ حَبّة» بعضى كارها پاداشى دارد كه هيچ كَس، جز خدا آن را نمى‌داند: «فلا تعلم نفس ما اخفى لهم» و اين تفاوت‌ها بر اساس تفاوت نيّت و نوع كار است. | ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee │📱 @Mabaheeth ╰───────────
| ۷۲ ❒ جویای یقین‏ ╔═ೋ✿࿐ در همه کشور عظیم سلجوقی نظامیه بغداد و نظامیه نیشابور مثل دو ستاره روشن می‏درخشیدند. طالبان علم و جویندگان بینش، بیشتر به یکی از این دو دانشگاه عظیم هجوم می‌آوردند. ریاست و کرسی بزرگ تدریس نظامیه نیشابور، در حدود سالهای 450- 478، به عهده ابوالمعالی امام الحرمین جوینی بود. صدها نفر دانشجوی جوانِ جدّی، در حوزه تدریس وی حاضر می‌شدند و می‏نوشتند و حفظ می‌کردند. در میان همه شاگردان امام الحرمین سه نفر جوان پرشور و با استعداد، بیش از همه جلب توجه کرده انگشت نما شده بودند: محمد غزالی طوسی، کیاهراسی، احمد بن محمد خوافی. سخن امام الحرمین درباره این سه نفر گوش به گوش و دهان به دهان می‌گشت که: «غزالی دریایی🌊 است مواج ، کیا شیری🦁 است درنده، خوافی آتشی🔥 است سوزان.» از این سه نفر نیز محمد غزالی مبرزتر و برازنده‏تر می‏نمود. از این رو چشم و چراغ حوزه علمیه نیشابور آن روز محمد غزالی بود. امام الحرمین در سال 478 هجری وفات کرد. غزالی که دیگر برای خود عِدل و هم‌پآیه‌ای نمی‏شناخت، آهنگ خدمت وزیر دانشمند سلجوقی، خواجه نظام الملک طوسی کرد که محضرش مجمع ارباب فضل و دانش بود. در آنجا نیز مورد احترام و محبت قرار گرفت. در مباحثات و مناظرات بر همه أقران پیروز شد! ضمناً کرسی‏ ریاست نظامیه بغداد خالی شده بود و انتظار استادی با لیاقت را میکشید که بتواند از عهده تدریس آنجا برآید. جای تردید نبود، شخصیتی لایقتر از این نابغه جوان که تازه از خراسان رسیده بود پیدا نمی‌شد. در سال 484 هجری قمری غزالی با شکوه و جلال تمام وارد بغداد شد و بر کرسی ریاست دانشگاه نظامیه تکیه زد. عالیترین مقامات علمی و روحانی آن روز همان بود که غزالی بدان رسید. بزرگترین دانشمند زمان و عالیترین مرجع دین به شمار می‌رفت. در مسائل بزرگ سیاسی روز مداخله می‌کرد. خلیفه وقت، المقتدر بالله، و بعد از او المستظهر بالله برای وی احترام زیادی قائل بودند. همچنین پادشاه بزرگ ایران ملکشاه سلجوقی و وزیر دانشمند و مقتدر وی خواجه نظام الملک طوسی نسبت به او ارادت می‏ورزیدند و کمال احترام را مرعی می‌داشتند. غزالی به نقطه اوج ترقیّات خود رسیده بود و دیگر مقامی برای مثل او باقی نمانده بود که احراز نکرده باشد. ولی در همان حال که بر عرش سیادت علمی و روحانی جلوس کرده بود و دیگران غبطه مقام او را می‌خوردند، از درون روح وی شعله‏ای که کم و بیش در همه دوران عمر وی سوسو می‏زد زبانه کشید که خِرمن هستی و مقام و جاه و جلال وی را یکباره سوخت. غزالی در همه دوران تحصیل خویش احساسی مرموز را در خود می‌یافت که از او آرامش و یقین و اطمینان می‌خواست، ولی حس تفوّق بر اقران و کسب نام و شهرت و افتخار، مَجال بروز و فعالیت زیادی به این حسّ نمی‌داد. همینکه به نقطه اوج ترقیات دنیایی خود رسید و إشباع شد، فعالیت حس کنجکاوی و حقیقت جویی وی آغاز گشت. این مطلب بر وی روشن شد که جدلها و استدلالات وی که دیگران را اقناع و ملزَم می‌کند، روح کنجکاو و تشنه‌ خود او را اقناع نمی‌کند. دانست که تعلیم و تعلم و بحث و استدلال کافی نیست، سیر و سلوک و مجاهدت و لازم است. با خود گفت از نام شراب، مستی و از نام نان، سیری و از نام دوا، بهبود پیدا نمی‌شود. از بحث و گفتگو درباره حقیقت و سعادت نیز آرامش و یقین و اطمینان پیدا نمی‌شود. باید برای حقیقت خالص شد و این با حبّ و جاه و شهرت و مقام سازگار نیست. ↓↓↓
| ۷۸ ❒ جویبر و ذلفا ╔═ೋ✿࿐ چقدر خوب بود زن می‏گرفتی و خانواده تشکیل می‌دادی و به این زندگی انفرادی خاتمه می‌دادی، تا هم حاجت تو به زن برآورده شود و هم آن زن در کار دنیا و آخرت کمک تو باشد. یا رسول الله! نه مال دارم و نه جمال، نه حسب دارم و نه نسب، چه کسی به من زن می‌دهد؟ و کدام زن رغبت می‌کند که همسر مردی فقیر و کوتاه قد و سیاهپوست و بدشکل مانند من بشود؟!. ای جویبر! خداوند به وسیله ارزش افراد و اشخاص را عوض کرد. بسیاری از اشخاص در دوره جاهلیت محترم بودند و اسلام آنها را پایین آورد. بسیاری از اشخاص در جاهلیت خوار و بی‏مقدار بودند و اسلام قدر و منزلت آنها را بالا برد. خداوند به وسیله اسلام نخوتهای جاهلیت و افتخار به نسب و فامیل را منسوخ کرد. اکنون همه مردم از سفید و سیاه، قرشی و غیرقرشی، عربی و عجمی در یک درجه‏اند، هیچ کَس بر دیگری برتری ندارد مگر به وسیله و طاعت. من در میان مسلمانان فقط کسی را از تو بالاتر می‌دانم که تقوا و عملش از تو بهتر باشد. اکنون به آنچه دستور می‌دهم عمل کن. اینها کلماتی بود که در یکی از روزها که رسول اکرم به ملاقات «اصحاب صُفّه» آمده بود، میان او و جویبر رد و بدل شد. جویبر از اهل یمامه بود. در همان جا بود که شهرت و آوازه اسلام و ظهور پیغمبر خاتم را شنید. او هرچند تنگدست و سیاه و کوتاه قد بود؛ اما باهوش و حق طلب و بااراده بود. بعد از شنیدن آوازه اسلام، یکسره به مدینه آمد تا از نزدیک جریان را ببیند. طولی نکشید که اسلام آورد و در سِلک مسلمانان درآمد؛ اما چون نه پولی داشت و نه منزلی و نه آشنایی، موقتا به دستور رسول اکرم در مسجد به سر می‌برد. تدریجا در میان کسان دیگری که مسلمان می‌شدند و در مدینه می‌ماندند، افرادی دیگر هم یافت شدند که آنها نیز مانند جویبر فقیر و تنگدست بودند و به دستور پیغمبر در مسجد به سر می‌بردند. تا آنکه به پیغمبر وحی شد مسجد جای سکونت نیست، اینها باید در خارج مسجد منزل کنند. رسول خدا نقطه‌ای در خارج از مسجد در نظر گرفت و سایبانی در آنجا ساخت و آن عده را به زیر آن سایبان منتقل کرد. آنجا را «صفّه» می‏نامیدند و ساکنین آنجا که هم فقیر بودند و هم غریب، «اصحاب صفّه» خوانده می‌شدند. رسول خدا و اصحاب به احوال و زندگی آنها رسیدگی می‌کردند. یک روز رسول خدا به سراغ این دسته آمده بود. در آن میان چشمش به جویبر افتاد، به فکر رفت که جویبر را از این وضع خارج کند و به زندگی او سر و سامانی بدهد؛ اما چیزی که هرگز به خاطر جویبر نمی‏گذشت- با اطلاعی که از وضع خودش داشت- این بود که روزی صاحب زن و خانه و سر و سامان بشود. این بود که تا رسول خدا به او پیشنهاد ازدواج کرد، با تعجب جواب داد: مگر ممکن است کسی به زناشویی با من تن بدهد؟! ولی رسول خدا زود او را از اشتباه خودش خارج ساخت و تغییر وضع اجتماعی را- که در اثر اسلام پیدا شده بود- به او گوشزد فرمود. رسول خدا پس از آنکه جویبر را از اشتباه بیرون آورد و او را به زندگی مطمئن و امیدوار ساخت، دستور داد یکسره به خانه زیادبن لبید انصاری برود و دخترش «ذلفا» را برای خود خواستگاری کند. زیادبن لبید از ثروتمندان و محترمین اهل مدینه بود. افراد قبیله وی احترام زیادی برایش قائل بودند. هنگامی که جویبر وارد خانه زیاد شد، گروهی از بستگان و افراد قبیله لبید در آنجا جمع بودند. جویبر پس از نشستن مکثی کرد و سپس سر را بلند کرد و به زیاد گفت: «من از طرف پیغمبر پیامی برای تو دارم، محرمانه بگویم یا علنی؟» پیام پیغمبر برای من افتخار است، البته علنی بگو. پیغمبر مرا فرستاده که دخترت ذلفا را برای خودم خواستگاری کنم. پیغمبر خودش این موضوع را به تو فرمود؟!!. من که از پیش خود حرفی نمی‏زنم، همه مرا می‌شناسند، اهل دروغ نیستم. عجیب است! رسم ما نیست دختر خود را جز به هم شأنهای خود از قبیله خودمان بدهیم. تو برو، من خودم به حضور پیغمبر خواهم آمد و در این موضوع با خود ایشان مذاکره خواهم کرد. جویبر از جا حرکت کرد و از خانه بیرون رفت؛ اما همان‏طور که می‌رفت با خودش می‌گفت: «به خدا قسم آنچه قرآن تعلیم داده است و آن چیزی که نبوت محمد برای آن است غیر این چیزی است که زیاد می‌گوید.». هرکَس نزدیک بود، این سخنان را که جویبر با خود زیر لب زمزمه می‌کرد می‏شنید. ذلفا دختر زیبای لبید که به جمال و زیبایی معروف بود، سخنان جویبر را شنید، آمد پیش پدر تا از ماجرا آگاه شود. بابا! این مرد که همین الآن از خانه بیرون رفت با خودش چه زمزمه می‌کرد و مقصودش چه بود؟. این مرد به خواستگاری تو آمده بود و ادعا می‌کرد پیغمبر او را فرستاده است. نکند واقعاً پیغمبر او را فرستاده باشد و رد کردن تو او را تمرد امر پیغمبر محسوب گردد؟! به عقیده تو من چه کنم؟ به عقیده من زود او را قبل از آنکه به حضور پیغمبر برسد به خانه برگردان، و خودت برو به حضور پیغمبر و تحقیق کن قضیه چه بوده است.
| ۸۸ ❒ شاگرد بزاز ╔═ೋ✿࿐ جوانک شاگرد بزاز، بی خبر بود که چه دامی در راهش گسترده شده. او نمی‏دانست این زن زیبا و متشخص که به بهانه خرید پارچه به مغازه آنها رفت و آمد می‌کند، عاشق دلباخته اوست و در قلبش طوفانی از و هوس و تمنا برپاست. یک روز همان زن به در مغازه آمد و دستور داد مقدار زیادی جنس بزازی جدا کردند. آنگاه به عذر اینکه قادر به حمل اینها نیستم، به علاوه پول همراه ندارم، گفت: «پارچه‌ها را بدهید این جوان بیاورد و در خانه به من تحویل دهد و پول بگیرد.». مقدمات کار قبلا از طرف زن فراهم شده بود. خانه از اغیار خالی بود. جز چند کنیز اهل سِر کسی در خانه نبود. محمدابن سیرین که عُنفوان جوانی را طی می‌کرد و از زیبایی بی‌بهره نبود- پارچه‌ها را به دوش گرفت و همراه آن زن آمد. تا به درون خانه داخل شد، در از پشت بسته شد. ابن سیرین به داخل اطاقی مجلل راهنمایی گشت. او منتظر بود که خانم هرچه زودتر بیاید، جنس را تحویل بگیرد و پول را بپردازد. انتظار به طول انجامید. پس از مدتی پرده بالا رفت. خانم در حالی که خود را هفت قلم آرایش💅 کرده بود، با هزار عشوه پا به درون اطاق گذاشت. ابن سیرین در یک لحظه کوتاه فهمید که دامی 🕸 برایش گسترده شده است. فکر کرد با موعظه و نصیحت یا با خواهش و التماس خانم را منصرف کند، دید خشت بر دریا زدن و بی‏حاصل است. خانم عشق‏ سوزان خود را برای او شرح داد، به او گفت: «من خریدار اجناس شما نبودم، خریدار تو بودم.» ابن سیرین زبان به نصیحت و موعظه گشود و از خدا و قیامت سخن گفت، در دل زن اثر نکرد. التماس و خواهش کرد، فایده نبخشید. گفت چاره‏ای نیست؟ باید کام مرا برآوری. و همینکه دید این سیرین در عقیده خود پافشاری می‌کند، او را تهدید کرد، گفت: «اگر به عشق من احترام نگذاری و مرا کامیاب نسازی، الآن فریاد میکشم و می‌گویم این جوان نسبت به من قصد سوء دارد. آنگاه معلوم است که چه بر سر تو خواهد آمد.». موی بر بدن ابن سیرین راست شد. از طرفی ایمان و عقیده و تقوا به او فرمان می‌داد که پاکدامنی خود را حفظ کن. از طرف دیگر سر باز زدن از تمنای آن زن به قیمت جان و آبرو و همه چیزش تمام می‌شد. چاره‏ای جز اظهار تسلیم ندید؛ اما فکری مثل برق از خاطرش گذشت. 💭 فکر کرد یک راه باقی است؛ کاری کنم که عشق این زن تبدیل به نفرت شود و خودش از من دست بردارد. اگر بخواهم دامن را از آلودگی حفظ کنم، باید یک لحظه آلودگی ظاهر را تحمل کنم. به بهانه قضای حاجت از اطاق بیرون رفت، با وضع و لباس آلوده برگشت و به طرف زن آمد. تا چشم آن زن به اوافتاد، روی درهم کشید و فوراً او را از منزل خارج کرد[¹] ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [۱] . الکنی والالقاب، ج 1/ ص 313. ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee │📱 @Mabaheeth ╰───────────
محکم ترین وسیله نجات ← در این بخش از نامه، امام(علیه السلام) اندرزهاى روح پرور و سازنده خود را آغاز مى کند و در عبارات کوتاه چهار دستور به فرزندش مى دهد; دستوراتى که عصاره همه فضیلت هاست. مى فرماید: «پسرم تو را به تقواى الهى و التزام به فرمان او و آباد کردن قلب و روحت با ذکرش و چنگ زدن به ریسمان الهى توصیه مى کنم»; (فَإِنِّی أُوصِیکَ بِتَقْوَى اللهِ ـ أَیْ بُنَیَّ ـ وَ لُزُومِ أَمْرِهِ، وَ عِمَارَةِ قَلْبِکَ بِذِکْرِهِ، وَ الاِعْتِصَامِ بِحَبْلِهِ). سفارش به همان سفارشى است که همه انبیا و اوصیا سر آغاز برنامه هاى خود بعد از به پروردگار قرار داده اند; همان تقوایى که زاد و توشه راه آخرت و ملاک فضیلت و برترى انسان ها بر یکدیگر و کلید در بهشت است. تقوا به معناى خداترسى درونى و پرهیز از هرگونه گناه و احساس مسئولیت در پیشگاه پروردگار که سدّ محکمى در میان انسان و گناهان ایجاد مى کند. مرحله ادناى آن عدالت و مرحله اعلاى آن عصمت است. در دومین دستور به التزام به اوامر الهى اشاره مى کند، همان چیزى که بارها در قرآن مجید به عنوان (اطیعوا الله) آمده و از میوه هاى درخت پربار تقوا ست. تعبیر به «عِمَارَةِ قَلْبِکَ بِذِکْرِهِ» اشاره به اهمّیّت ذکر الله است که بدون آن خانه قلب ویران مى شود و جولانگاه لشکر شیطان. قرآن مجید مى فرماید: (أَلاَ بِذِکْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ)(۱) هم آبادى دل ها و هم آرامش آن در سایه ذکر خدا ست نه تنها ذکر لفظى ـ هرچند ذکر لفظى هم بسیار مهم است ـ بلکه ذکر عملى آن گونه که در روایات وارد شده که (علیه السلام) فرمود: «سه چیز است که انجام آن از مشکل ترین کارهاست و سومین آن را «ذِکْرُ اللهِ عَلَى کُلِّ حَال; ذکر خدا در هر حال» بیان فرمود سپس در تفسیر ذکر چنین مى فرماید: «وَ هُوَ أن یَذْکُرُ اللهَ عَزَّوجَلَّ عِنْدَ الْمَعْصِیَةِ یَهُمُّ بِهَا فَیَحُولُ ذِکْرُ اللهِ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ تِلْکَ الْمَعْصِیَةِ وَ هُوَ قَوْلُ اللهِ عَزَجَلَّ: (إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُّبْصِرُونَ)(۲); ذکر خدا آن است که چون تصمیمى بر معصیت مى گیرد خداوند عز و جل را یاد کند و یاد خدا میان او و آن معصیت حائل شود و این همان چیزى است که خداوند عزّوجلّ در قرآن فرموده است: پرهیزکاران هنگامى که گرفتار وسوسه هاى شیطان شوند، به یاد (خدا و پاداش و کیفر او) مى افتند; و (در پرتو یاد او، راه حق را مى بینند و) در این هنگام بینا مى شوند».(۳) و تعبیر به «الاِعْتِصَامِ بِحَبْلِهِ» اشاره به چنگ زدن به قرآن مجید است که همه برنامه هاى سعادت در آن هست و در خود قرآن به آن اشاره شده است: «(وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا); و همگى به ریسمان خدا (قرآن، و هرگونه وحدت الهى)، چنگ زنید و پراکنده نشوید».(۴) مى دانیم براى حبل الله در آیه شریفه مزبور معانى بسیارى ذکر کرده اند; بعضى از مفسّران آن را اشاره به قرآن، بعضى اشاره به اسلام و بعضى گفته اند که منظور خاندان پیغمبر و اهل بیت(علیهم السلام) است ولى در میان این تفاسیر اختلافى نیست؛ زیرا «حبل الله» به معناى ارتباط با خداست که تمام اینها را شامل مى شود. به همین دلیل امام(علیه السلام) در ادامه این سخن مى فرماید: «و کدام وسیله مى تواند میان تو و خداوند مطمئن تر از حبل الله باشد اگر به آن چنگ زنى و دامان آن را بگیرى»; (وَ أَیُّ سَبَب أَوْثَقُ مِنْ سَبَب بَیْنَکَ وَ بَیْنَ اللهِ إِنْ أَنْتَ أَخَذْتَ بِهِ). تعبیر به حبل (ریسمان و طناب) اشاره به این است که چون انسان بدون تربیت الهى در قعر چاه طبیعت گرفتار است، ریسمانى محکم لازم است که به آن چنگ زند و از آن چاه در آید و این ریسمان همان قرآن و اسلام و عترت است. 🔍 درباره تقوا و اهمّیّت و حقیقت و آثار آن در خطبه ۱۵۷، جلد ۶ صفحه ۱۷۲ به بعد و خطبه ۱۶۱، صفحه ۲۷۴ به بعد بحث شده است. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ پاورقی : ۱ . رعد، آيه ۲۸. ۲ . اعراف، آيه ۲۰۱. ۳ . بحارالانوار، ج ۹۰، ص ۱۵۱، ح ۶. ۴ . آل عمران، آيه ۱۰۳. ╭────๛- - - - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth ╰───────────
سازنده یا خراب كننده ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ علاقه به شخص یا شئ وقتی كه به اوج شدت برسد به طوری كه وجود انسان را مسخّر كند و حاكم مطلق وجود او گردد «عشق» نامیده می شود. » عشق، اوج علاقه و احساسات است. ولی نباید پنداشت كه آنچه به این نام خوانده می شود یك نوع است، دو نوع كاملاً مختلف است. آنچه از آثار نیك گفته شد مربوط به یك نوع آن است و اما نوع دیگر آن كاملاً آثار مخرّب و مخالف دارد. احساسات انسان انواع و مراتب دارد. برخی از آنها از مقوله ی شهوت و مخصوصاً شهوت جنسی است و از وجوه مشترك انسان و سایر حیوانات است، با این تفاوت كه در انسان به علت خاصی- كه مجال توضیحش نیست- اوج و غلیان زاید الوصفی می گیرد و بدین جهت نام «عشق» به آن می دهند و در حیوان هرگز به این صورت در نمی آید. ولی به هر حال از لحاظ حقیقت و ماهیت، جز طغیان و فوران و طوفان شهوت چیزی نیست. از مبادی جنسی سرچشمه می گیرد و به همان جا خاتمه می یابد. افزایش و كاهشش بستگی زیادی دارد به فعالیتهای فیزیولوژیكی دستگاه تناسلی و قهراً به سنین جوانی. با پا گذاشتن به سن از یك طرف و اشباع و اِفراز از طرف دیگر كاهش می یابد و منتفی می گردد. جوانی كه از دیدن رویی زیبا و مویی مجعّد به خود می لرزد و از لمس دستی ظریف به خود می پیچد، باید بداند جز جریان مادی حیوانی در كار نیست. این گونه عشقها به سرعت می آید و به سرعت می رود، قابل اعتماد و توصیه نیست، خطرناك است، فضیلت كُش است. تنها با كمك عفاف و و تسلیم نشدن در برابر آن است كه آدمی سود می برد. یعنی خود این نیرو انسان را به سوی هیچ فضیلتی سوق نمی دهد؛ اما اگر در وجود آدمی رخنه كرد و در برابر نیروی عفاف و تقوا قرار گرفت و روح فشار آن را تحمل كرد ولی تسلیم نشد، به روح قوّت و كمال می بخشد. انسان نوعی دیگر احساسات دارد كه از لحاظ حقیقت و ماهیت با شهوت مغایر است. بهتر است نام آن را «عاطفه» و یا به تعبیر قرآن «مودّت» و «رحمت» بگذاریم. انسان آنگاه كه تحت تأثیر شهوات خویش است، از خود بیرون نرفته است؛ شخص یا شئ مورد علاقه را برای خودش می خواهد و به شدت می خواهد. اگر درباره ی معشوق و محبوب می اندیشد، بدین صورت است كه چگونه از وصال او بهره مند شود و حداكثر تمتّع را ببرد. بدیهی است كه چنین حالتی نمی تواند مكمّل و مربی روح انسان باشد و روح او را تهذیب نماید. اما انسان گاهی تحت تأثیر عواطف عالی انسانی خویش قرار می گیرد، محبوب و معشوق در نظرش احترام و عظمت پیدا می كند، سعادت او را می خواهد، آماده است خود را فدای خواسته های او بكند. این گونه عواطف، صفا و صمیمیت و لطف و رقّت و از خود گذشتگی به وجود می آورد، بر خلاف نوع اول كه از آن خشونت و سبعیّت و جنایت برمی خیزد. مهر و علاقه ی مادر به فرزند از این مقوله است. ارادت و محبت به پاكان و مردان خدا، و همچنین وطن دوستی ها و مسلك دوستی ها از این مقوله است. این نوع از احساسات است كه اگر به اوج و كمال برسد همه ی آثار نیكی كه قبلاً شرح دادیم بر آن مترتّب است، و هم این نوع است كه به روح شكوه و شخصیت و عظمت می دهد بر خلاف نوع اول كه زبون كننده است؛ و هم این نوع از عشق است كه پایدار است و با وصال تیزتر و تندتر می شود برخلاف نوع اول كه ناپایدار است و وصال مدفن آن به شمار می آید. در قرآن كریم رابطه ی میان زوجین را با كلمه ی «مودّت» و «رحمت» تعبیر می كند [1]و این نكته بسیار عالی است، اشاره به جنبه ی انسانی و فوق حیوانی زندگی زناشویی است. اشاره به این است كه عامل شهوت تنها رابط طبیعی زندگی زناشویی نیست؛ رابط اصلی، صفا و صمیمیت و اتحاد دو روح است و به عبارت دیگر آنچه زوجین را به یكدیگر پیوند یگانگی می دهد مهر و مودّت و صفا و صمیمیت است نه شهوت كه در حیوانات هم هست. مولوی با بیان لطیف خویش، میان شهوت و مودّت تفكیك می كند؛ آن را حیوانی و این را انسانی می خواند. می گوید: خشم و شهوت وصف حیوانی بود مهر و رقّت وصف انسانی بود اینچنین خاصیتی در آدمی است مهر، حیوان را كم است، آن از كمی است فیلسوفان مادی نیز نتوانسته اند این حالت معنوی را- كه از جهاتی جنبه ی غیرمادی دارد و با مادی بودن انسان و مافوق انسان سازگار نیست- در بشر انكار كنند. برتراند راسل در كتاب زناشویی و اخلاق می گوید: «كاری كه منظور از آن فقط درآمد باشد نتایج مفیدی به بار نخواهد آورد. برای چنین نتیجه ای باید كاری پیشه كرد كه در آن ایمان به یك فرد، به یك مرام یا یك غایت نهفته باشد. عشق نیز اگر منظور از آن وصال محبوب باشد كمالی در شخصیت ما به وجود نخواهد آورد و كاملاً شبیه كاری است كه برای پول انجام می دهیم. برای وصول به این كمال باید وجود محبوب را چون وجود خود بدانیم و احساسات و نیّات او را از آنِ خود بشماریم» .
نكته ی دیگری كه باید تذكر داده شود و مورد توجه قرار گیرد این است كه گفتیم حتی عشقهای شهوانی ممكن است سودمند واقع گردد، و آن هنگامی است كه با و توأم گردد. یعنی در زمینه ی فراق و دست نارسی از یك طرف و پاكی و عفاف از طرف دیگر، سوز و گدازها و فشار و سختی هایی كه بر روح وارد می شود آثار نیك و سودمندی به بار می آورد. عرفا در همین زمینه است كه می گویند عشق مجازی تبدیل به عشق حقیقی یعنی عشق به ذات احدیت می گردد و در همین زمینه است كه روایت می كنند: مَنْ عَشِقَ وَ كَتَمَ وَ عَفَّ وَ ماتَ ماتَ شَهیداً . . . آن كه عاشق گردد و كتمان كند و عفاف بورزد و در همان حال بمیرد، شهید مرده است. اما این نكته را نباید فراموش كرد كه این نوع عشق با همه ی فوایدی كه در شرایط خاص احیاناً به وجود می آورد، قابل توصیه نیست؛ وادیی است بس خطرناك. از این نظر مانند مصیبت است كه اگر بر كسی وارد شود و او با نیروی صبر و رضا با آن مقابله كند، مكمّل و پاك كننده ی نفس است، خام را پخته و مكدّر را مصفّا می نماید؛ اما مصیبت قابل توصیه نیست. كسی نمی تواند به خاطر استفاده از این عامل تربیتی، مصیبت برای خود خلق كند و یا برای دیگری به این بهانه مصیبت ایجاد نماید. راسل در اینجا نیز سخنی باارزش دارد، می گوید: «رنج برای اشخاص واجد انرژی چون وزنه ی گرانبهایی است. كسی كه خود را كاملاً سعادتمند می بیند جهدی برای سعادت بیشتر نمی كند؛ اما گمان نمی كنم این امر بتواند بهانه ای باشد كه دیگران را رنج بدهیم تا به راه مفیدی قدم نهند؛ زیرا غالباً نتیجه ی معكوس بخشد و انسان را در هم می شكند. در این مورد بهتر است خود را تسلیم تصادفات كنیم كه در سر راه ما پیش می آید. » [2] چنانكه می دانیم در تعلیمات اسلامی به آثار و فواید مصائب و بلایا زیاد اشاره شده و نشانه ای از لطف خدا معرفی شده است؛ اما به هیچ وجه به كسی اجازه داده نشده است كه به این بهانه مصیبتی برای خود و یا برای دیگران به وجود آورد. بعلاوه، تفاوتی میان عشق و مصیبت هست و آن اینكه عشق بیش از هر عامل دیگری «ضد عقل» است؛ هر جا پا گذاشت عقل را از مسند حكومتش معزول می كند. این است كه عقل و عشق در ادبیات عرفانی به عنوان دو رقیب معرفی می گردند. رقابت فیلسوفان با عرفا- كه آنان به نیروی عقل و اینان به نیروی عشق اتكا و اعتماد دارند- از همین جا سرچشمه می گیرد. در ادبیات عرفانی همواره در این میدان رقابت، عقل محكوم و مغلوب شناخته شده است. سعدی می گوید: نیكخواهانم نصیحت می كنند خشت بر دریا زدن بی حاصل است شوق را بر صبر قوّت غالب است عقل را بر عشق دعوی باطل است دیگری می گوید: قیاس كردم، تدبیر عقل در ره عشق چو شبنمی است كه بر بحر می زند رقمی نیرویی كه تا این حد قدرتمند است و زمام اختیار را از كف می گیرد و به قول مولوی آدمی را همچون پر كاهی در كف تندبادی به این سو و آن سو می كشد و به قول راسل چیزی است كه تمایل به آنارشی دارد، چگونه می تواند قابل توصیه باشد؟! به هر حال، احیاناً آثار مفید داشتن، یك مطلب است و قابل تجویز و توصیه بودن مطلب دیگر است. از اینجا معلوم می شود كه ایراد و اعتراض برخی متشرّعین بر برخی از حكمای اسلامی [3]- كه این بحث را در الهیات مطرح كرده اند و آثار و فواید آن را بیان كرده اند- ناوارد است؛ زیرا این طبقه خیال كرده اند كه عقیده ی آن دسته از حكما این است كه این مطلب قابل تجویز و توصیه هم هست، و حال آنكه نظر آنها تنها به آثار مفیدی است كه در شرایط تقوا و عفاف به بار می آورد بدون اینكه آن را قابل تجویز و توصیه بدانند، درست مانند مصائب و بلایا. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [1] «وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً» روم/21. [2] زناشویی و اخلاق ، ص 134. [3] بوعلی، رساله ی عشق ، و صدرالمتألهین سفر سوم اسفار. ╭═══════๛- - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth │ 📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
🗞️ : ↓↓↓↓↓↓ 📄 ... پسرم! بدان محبوب ترين چيزى که از ميان وصايايم بايد به آن تمسک جويى، و پرهيزکارى است و اکتفا به آنچه خداوند بر تو فرض و لازم شمرده است و حرکت در راهى که پدرانت در گذشته آن را پيموده اند و صالحان از خاندانت از آن راه رفته اند؛ زيرا همان گونه که تو درباره خويش نظر مى کنى آنها نيز درباره خود نظر کرده اند و آن گونه که تو (براى صلاح خويشتن) مى انديشى آنها نيز مى انديشيدند (با اين تفاوت که آنها تجارب خود را براى تو به يادگار گذاشته اند) سرانجام فکر و انديشه، آنها را به جايى رسانيد که آنچه را به خوبى شناخته اند بگيرند و آنچه را (که مبهم است و) به آن مکلف نيستند رها سازند. اگر روح و جان تو از قبول آن إبا دارد و مى خواهى که تا آگاه نشوى اقدام نکنى مى بايست (از طريق صحيح اين راه را بپويى و) اين خواسته با فهم و دقت و تعلم باشد نه از طريق فرو رفتن در شبهات و تمسک جستن به دشمنى ها و خصومت ها. (اضافه بر اين) پيش از آنکه در طريق آگاهى در اين امور گام نهى از خداوندت استعانت بجوى و براى توفيق، رغبت و ميل، نشان ده و از هر گونه عاملى که موجب خلل در افکار تو شود يا تو را به شبهه اى افکند يا تسليم گمراهى کند بپرهيز. هرگاه يقين کردى قلب و روحت صفا يافته و در برابر حق خاضع شده و رأيت به کمال پيوسته و تمرکز يافته و تصميم تو در اين باره تصميم واحدى گشته (و از هر چه غير از آن است صرف نظر کرده اى) در اين صورت به آنچه براى تو (در اين وصيّت نامه) توضيح داده ام دقت کن (تا نتيجه مطلوب را بگيرى) و اگر آنچه را در اين زمينه دوست مى دارى (از شرايطى که گفتم) برايت فراهم نشد و فراغت خاطر و آمادگى فکر حاصل نکردى، بدان در طريقى گام مى نهى که همچون شترى که چشمانش ضعيف است به سوى پرتگاه پيش مى روى و در ميان تاريکى ها غوطهور مى شوى و کسى که گرفتار اشتباه و خلط حق با باطل است نمى تواند طالب دين باشد و با اين حال اگر وارد اين مرحله نشوى بهتر است. ╭─── │ 🌐 @Mabaheeth ╰──────────
۲۰ - پرهیز از لقمه شبهه ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ و نیز جناب آقای ایمانی فرمودند در همان روز اول ورود آقای بیدآبادی به مرحوم والد فرمودند خوراک من تنها باید از آنچه خودت تدارک می کنی باشد و آنچه دیگری بیاورد قبول نکن. تصادفا روزی مرحوم آقای حاج شیخ الاسلام - اعلی اللّه مقامه - یک جفت کبک آوردند و به مرحوم والد داده گفتند میل دارم آن را کباب کرده جلو آقا بگذارید. آن مرحوم قبول نمود و از سفارش مرحوم بیدآبادی غافل بود؛ پس آن را کباب نموده و موقع صرف شام جلو آقا گذاردند. چون آقا کبک را ملاحظه فرمود از سر سفره برخاست و رفت و به مرحوم والد فرمود به شما سفارش کردم که از کسی هدیه ای قبول نکنید. خلاصه ذره ای از آن کبک میل نفرمود. مبادا تعجب کنید که مرحوم بیدآبادی کبک را نخورد با آنکه آورنده آن مرحوم شیخ الاسلام بود ؛ زیرا ممکن است آورنده کبک برای مرحوم شیخ، صید کننده آن را راضی نکرده باشد؛ یا آنکه صیاد آن را تذکیه شرعی نکرده باشد مثلا ( بسم اللّه ) نگفته و احتمالات دیگر و چون خوردن لقمه شبهه کاملا در قساوت و غلظت قلب مؤثر است، آن بزرگوار از آن پرهیز می فرمود و خلاصه لقمه ای که انسان می خورَد به منزله بذری است که در زمین افشانده می شود؛ اگر بذر خوب باشد ثمر آن هم خوب است و گرنه خراب؛ همچنین لقمه اگر حلال و پاکیزه باشد ثمره اش لطافت قلب و قوت آثار روحانیت است و اگر حرام و خبیث باشد، ثمره اش قساوت قلب و میل به دنیا و شهوات و محرومیت از معنویات است. و نیز تعجبی نیست که آن بزرگوار خباثت و شبهه ناکی کبک را دانست؛ زیرا شخص به برکت و شدت ورع، خصوصاً پرهیز از لقمه شبهه ناک، صفای قلب و لطافت روح نصیبش گردد به طوری که امور معنوی و ماورای حس را درک نماید. مانند این و بالاتر از آن، از عده ای از علمای ربانی و بزرگان دین نقل گردیده و چون نقل آنها خارج از وضع این مختصر است ، تنها برای تأیید اکتفا می شود به ذکر داستانی که مرحوم حاجی نوری در جلد اول دارالسلام ( ص 253 ) در بیان کرامات عالم ربانی مرحوم حاج سید محمد باقر قزوینی، خواهرزاده سید بحرالعلوم نقل فرموده است از صالح متقی سید مرتضی نجفی که گفت به اتفاق جناب سید قزوینی به زیارت یکی از صلحا رفتیم. چون سید خواست برخیزد آن مرد صالح عرض کرد امروز در منزل ما نان تازه طبخ شده دوست دارم شما از آن میل بفرمایید. سید اجابت فرمود، چون سفره آماده شد، سید لقمه ای از نان در دهان گذارد پس عقب نشست و هیچ میل نفرمود. صاحب منزل عرض کرد چرا میل نمی فرمایید ؟ فرمود : این نان را زن حائض پخته ، آن مرد تعجب کرد و رفت تحقیق نمود معلوم شد سید درست می فرماید؛ پس نان دیگر آورد جناب سید از آن میل فرمود. جایی که پخته شدن نان به دست زن حائض سبب می شود که یک نوع قذارت و کثافت معنوی در آن نان پیدا شود به طوری که صاحب روح لطیف و قلب صافی آن را درک می کند، پس چه خواهد بود حالت نانی که پزنده آن مبتلا به انواع آلودگیها از نجاسات معنوی و ظاهری باشد. و در حالات جناب سید بن طاووس گفته شده که هر طعامی که هنگام آماده کردن آن نام خدا بر آن خوانده نمی شد از آن میل نمی فرمود عملا بقوله تعالی : ( وَ لا تَأْکُلُوا مِمّا لَمْ یُذْکَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ ) .(1) وای از دوره ای که به جای بردن اسم خدا هنگام طبخ، موسیقی 🎶 و آلات لهو استعمال نمایند و نعمت خدا را با معصیت همراه کنند و بدتر از آن نانی که گندم یا جو آن مورد زکات و حق فقرا بوده یا زمینی که در آن زراعت شده غصبی باشد، هرچند خورنده بیچاره از این امور بی‌خبر باشد لکن اثر وضعی و حتمی آن بجاست. از اینجا دانسته می شود که چرا در این دوره دلها قساوت پیدا کرده، موعظه اثر نمی کند و وساوس شیطانی بر آنها مسلّط گردیده به طوری که صاحب مقام یقین و قلب سلیم عزیزالوجود گردیده و با این وضع اگر کسی با ایمان از دنیا برود خیلی مورد تعجّب است . https://eitaa.com/mabaheeth/45889 ╭═══════๛- - - ┅┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
زاد و توشه آخرتت را با دیگران بفرست! امام(علیه السلام) در این بخش از وصیّت نامه به طولانى بودن سفر آخرت و نیاز شدید به تهیه زاد و توشه براى این سفر از طاعات و کارهاى خیر به ویژه در راه خدا اشاره کرده است. نخست مى فرماید: «(فرزندم!) بدان راهى بس طولانى و پر مشقت در پیش دارى»; (وَاعْلَمْ أَنَّ أَمَامَکَ طَرِیقاً ذَا مَسَافَة بَعِیدَة، وَ مَشَقَّة شَدِیدَة). 🛣 پیمودن راه هاى دنیا، هرچند طولانى و مشقت بار باشد در برابر راه آخرت سهل و آسان است. راه آخرت بسیار پر پیچ و خم و از گردنه هاى صعب العبور فضایل اخلاقى و مبارزه با هواهاى نفسانى مى گذرد و گاه پیمودن یکى از آنها سال ها وقت مى طلبد. امام(علیه السلام) بعد از این ، لزوم تهیه زاد و توشه براى این سفر را گوشزد مى کند و مى فرماید: «در این راه (پر خوف و خطر) از کوشش و تلاش صحیح و فراوان و توشه کافى که تو را به مقصد برساند بى نیاز نیستى، به علاوه باید در این راه سبکبار باشى (تا بتوانى به مقصد برسى)»; (وَ أَنَّهُ لاَ غِنَى بِکَ فِیهِ عَنْ حُسْنِ الاِرْتِیَادِ(۱)، وَ قَدْرِ بَلاَغِکَ(۲) مِنَ الزَّادِ، مَعَ خِفَّةِ الظَّهْرِ). اساس این زاد و توشه همان است که در قرآن مجید آمده است، آنجا که مى فرماید: «(وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزّادِ التَّقْوى); و زاد و توشه تهیه کنید، و بهترین زاد و توشه و پرهیزکارى است».(۳) تعبیر به «حُسْنِ الاِْرْتِیاد» با توجّه به اینکه ارتیاد به معناى طلب کردن است، مفهومش حُسن طلب یا به عبارت دیگر تدبیر و مدیریت صحیح (در طریقه تهیه زاد و توشه براى سفر آخرت) است. تعبیر به «خِفَّةِ الظَّهْرِ; سبک بودن پشت» اشاره به چیزى است که در قرآن مجید آمده مى فرماید: «(وَ لَیَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالاً مَّعَ أَثْقالِهِم); آنها بار سنگین (گناهان) خویش را بر دوش مى کشند و (همچنین) بارهاى سنگین دیگرى را اضافه بر بارهاى سنگین خود».(۴) امام(علیه السلام) به فرزندش مى گوید که هرگز مانند آنان نباشد و تا مى تواند پشت خود را از این بار سبک گرداند. پیش از این نیز در خطبه بیست و یکم، این عبارتِ بسیار کوتاه و پر معنا را داشتیم: «تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا; سبکبار باشید تا به قافله برسید» در زمان هاى گذشته که قافله ها به راه مى افتادند و به گردنه هاى صعب العبور مى رسیدند گران باران وا مى ماندند و چون قافله نمى توانست به جهت آنها توقف کند، به مسیر خود ادامه مى داد و آنها تنها در بیابان مى ماندند و طعمه خوبى براى دزدان و گرگان بیابان بودند. امام(علیه السلام) پس از این مقدمه کوتاه و پر معنا مسائل مالى و انفاقِ فى سبیل الله را که از مهم ترین زاد و توشه هاى قیامت است عنوان مى کند و مى فرماید: «بنابراین بیش از حدِ توانت مسئولیت اموال دنیا را بر دوش مگیر؛ زیرا سنگینى آن مایه مشقّت و وبال تو خواهد بود»; (فَلاَ تَحْمِلَنَّ عَلَى ظَهْرِکَ فَوْقَ طَاقَتِکَ، فَیَکُونَ ثِقْلُ ذَلِکَ وَبَالاً عَلَیْکَ). اشاره به اینکه آنقدر ذخیره کن که براى نیاز تو کافى باشد و بتوانى فرداى قیامت پاسخگوى آن باشى و گرنه همچون بار سنگینى بر دوش تو خواهد بود; بارى که از آن استفاده نمى کنى و فقط رنج آن را مى کشى. سپس امام(علیه السلام) با تعبیر جالبى دعوت به انفاق فى سبیل الله مى کند و مى فرماید: «هرگاه در زمانى که قدرت دارى، نیازمندى را یافتى که مى تواند زاد و توشه تو را براى روز رستاخیز تو دوش گیرد و فردا که به آن نیازمند مى شوى به تو بازپس گرداند، آن را غنیمت بشمار و (هر چه زودتر) و بیشتر این زاد و توشه را بر دوش او بگذار»; (وَ إِذَا وَجَدْتَ مِنْ أَهْلِ الْفَاقَةِ مَنْ یَحْمِلُ لَکَ زَادَکَ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ، فَیُوَافِیکَ بِهِ غَداً حَیْثُ تَحْتَاجُ إِلَیْهِ فَاغْتَنِمْهُ وَ حَمِّلْهُ إِیَّاهُ، وَ أَکْثِرْ مِنْ تَزْوِیدِهِ وَ أَنْتَ قَادِرٌ عَلَیْهِ). آن گاه مى افزاید: «زیرا ممکن است روزى در جستجوى چنین شخصى بر آیى و پیدایش نکنى»; (فَلَعَلَّکَ تَطْلُبُهُ فَلاَ تَجِدُهُ(۵)). امام(علیه السلام) در پایان این بخش از وصیّت نامه براى تشویق به انفاق در راه خدا از تعبیر دیگرى استفاده کرده مى فرماید: «(و همچنین) اگر کسى را پیدا کنى که در حال غنا و بى نیازیت از تو وام بگیرد و اداى آن را براى روز سختى و تنگدستى تو بگذارد، آن را غنیمنت بشمار»; (وَ اغْتَنِمْ مَنِ اسْتَقْرَضَکَ فِی حَالِ غِنَاکَ، لِیَجْعَلَ قَضَاءَهُ لَکَ فِی یَوْمِ عُسْرَتِکَ). حاصل اینکه انسان عاقل و هوشیار باید از وجود دو کَس بهره گیرد: کسى که داوطلبانه و رایگان بار سنگین توشه انسان را بر دوش مى گیرد و با شادى و خوشحالى آن را به مقصد مى رساند و دیگر کسى که در هنگام بى نیازى انسان به مال، بخشى از اموال او را وام مى گیرد و در آن زمان که شدیداً به آن نیازمند است بازپس مى دهد.
┅═┄⊰༻ 🍒 ༺⊱┄═┅ ❒ مثل ميخ كج! ═════════════┅ 🔨 يك ميخ اگر راست باشد هر چه هم ضربه بخورد پيش تر رفته و محكم تر و مقاوم تر خواهد شد، به همين خاطر هم قرآن به ما مي گويد بياييد راستي و پيشه كنيد، اينجا ست كه هيچ كَس نمي تواند به شما آسيب بزند. اگر اهل شكيبايي باشيد، اگر پيشه كنيد و در يك سخن، اگر راستي و درستي پيشه كنيد، هيچ كَس نمي تواند به شما آسيب بزند؛ اما اگر صداقت را پيشه نكنيد و كج بشويد و كج رفتار باشيد مثل همان ميخ كج مي مانيد؛ هر چه ضربه بخوريد بيشتر كج مي شوي. ┗━━━━━━─━━⎚𑁍✐━ ╭═══════๛- - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
منظور امام(علیه السلام) از روزى هایى که انسان باید به دنبال آن برود کسب و کارهاى روزانه است; مانند زراعت، صنعت، تجارت و امثال آن. و منظور از روزى هایى که به دنبال انسان مى آید، هرچند انسان به دنبال آن نرود امورى مانند ارث، هدایا و یا تجارت و درآمدهاى غیر منتظره اى است که انسان به چنگ مى آورد; بنابراین اگر روزى هاى قسم اوّل براى او تنگ شود نباید از لطف خدا مأیوس گردد و در عین تلاش و کوشش بیشتر انتظار روزى هاى ناخواسته را داشته باشد. هنگامى که انسان در جهان خلقت، موارد زیادى از نوع دوم را مى بیند، این امید در دل او قوت بیشترى پیدا مى کند. روزىِ در عالم رحم از طریق بند ناف متصل به مادر تأمین است و بعد از تولد آنچه را براى حیات خود لازم دارد از سینه مادر مى مکد، قرآن مجید مى گوید: «(وَ ما مِنْ دَابَّة فِى الاَْرْضِ إِلاّ عَلَى اللهِ رِزْقُها وَ یَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها کُلٌّ فِى کِتاب مُبین); هیچ جُنبده اى در زمین نیست مگر اینکه روزى او بر خداست. و او قرارگاه و محل نقل و انتقالشان را مى داند; همه اینها در کتاب مبین (لوح محفوظ) ثبت است».(۲) مخصوصاً اگر انسان با باشد و از درآمدهاى حرام بپرهیزد، خداوند مژده وسعت را به او داده است (وَ مَنْ یَتَّقِ اللهَ یَجْعَلْ لَّهُ مَخْرَجاً * وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِب).(۳) از سوى دیگر مشاهده مى کنیم که در جهان خلقت روزى هاى بسیار گران بها و ضرورى براى زندگى انسان به طور فراوان به مقتضاى رحمانیّت خداوند به همه انسان ها اعم از مؤمن و کافر ارزانى داشته شده همچون نور خورشید، برکات زمین، باران و اکسیژن هوا که زندگى بدون آن غیر ممکن است. اینها همه روزى هایى هستند که به سراغ انسان مى آیند، هرچند او به سراغش نرود. قرآن مجید نیز مى فرماید: «(وَ فِى السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ ما تُوعَدُونَ); و روزى شما در آسمان است و نیز آنچه شما وعده داده مى شوید».(۴) نیز مى فرماید: «(وَ ما أَنْزَلَ اللهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ رِّزْق فَأَحْیا بِهِ الاَْرْضَ بَعْدَ مَوْتِها); از آیات و نشانه هاى خدا رزقى (بارانى) است که از آسمان براى شما نازل مى کند و بوسیله آن زمین را بعد از مردنش حیات مى بخشد».(۵) گرچه این آیه به قراین موجود در آن، تنها ناظر به دانه هاى حیات بخش باران 💦 است; ولى آیه قبل مفهوم گسترده ترى دارد که شامل نور آفتاب ☀️ که منبع هرگونه حرکت در روى کره زمین است و هوا که مایه حیات همه موجودات زنده است نیز مى شود. در تاریخ پیشینیان، گاه داستان ها از حوادثى پرده برمى دارد که مصداق زنده روزى هایى است که به دنبال انسان مى آید بى آنکه او بخواهد. از جمله داستانى که ابن ابى الحدید در شرح این جمله از عماد الدوله (از سلاطین آل بویه) نقل مى کند و آن زمانى بود که عماد الدوله وارد شیراز شد و ابن یاقوت را که بر آن حکومت مى کرد مجبور به فرار نمود. این در حالى بود که وضع مالى عماد الدوله بسیار بد بود. هنگامى که از بیابان مى گذشت یکى از پاهاى اسب او ناگهان در زمین فرو رفت. ناچار شد از اسب پیاده شود. غلامان به کمک او آمدند و او را نجات دادند. ناگاه دیدند در آنجا نقب وسیعى است. عماد الدوله دستور داد آن را حفر کنند. ناگهان انبار عظیم و ذخایر پرقیمتى را که مربوط به ابن یاقوت بود در آنجا یافتند. روز دیگرى در همان شهر استراحت کرده بود و به پشت خوابیده بود همان خانه اى که قبلاً ابن یاقوت در آن ساکن بود. ناگهان مارى را بر فراز سقف مشاهده کرد. به غلامان گفت بالا بروید و مار 🐍 را بُکشید. مار فرار کرد و در لابه لاى چوب هاى سقف پنهان شد. عماد الدوله دستور داد چوب ها را بشکنید و مار را بیرون بیاورید و بکشید. هنگامى که چوب ها را شکستند دیدند بیش از پنجاه هزار دینار 💰💰💰💰💰 در آنجا ذخیره و جاسازى شده است. در حادثه دیگرى، نیاز به دوختن لباسى داشت، گفتند: در اینجا خیاط ماهرى است که پیش از این لباس هاى ابن یاقوت را او مى دوخت و او مردى است باایمان و اهل خیر. تنها اشکال او این است که کر است و چیزى نمى شنود (اما مى تواند سخن بگوید) عماد الدوله دستور داد او را احضار کردند; ولى او بسیار متوحش و ترسان بود هنگامى که نزد عماد الدوله حاضر شد به او گفت: من مى خواهم لباسى این گونه و آن گونه براى من بدوزى. (خیاط چون کر بود نفهمید و ذهنش به مسأله دیگرى منتقل شد، لذا) خیاط 🪡🧵 لرزید و با صدایى لرزان گفت: به خدا سوگند اى مولاى من ابن یاقوت بیش از چهار صندوق 🗃🗃🗃🗃 در نزد من امانت نداشت اگر دشمنان من چیزى غیر از این بگویند باور نکن. عمادالدوله تعجب 😳 کرد و دستور داد صندوق ها را حاضر کنند. دید تمام آنها مملوّ از طلا و زینت آلات 👑 و جواهرات 💍 است که همه تعلق به ابن یاقوت داشته و او به عنوان غنیمت آنها را تصاحب کرد.(۶)
بیست و ششم. این توصیه مبارک خود به مسأله دگرگون شدن اوضاع زمان پرداخته مى فرماید: «هرگاه حاکم تغییر پیدا کند زمانه نیز دگرگون مى شود»; (إِذَا تَغَیَّرَ السُّلْطَانُ تَغَیَّرَ الزَّمَانُ). اشاره به اینکه اوضاع جامعه بر محور وضع حاکمان مى گردد; نه تنها «اَلنّاسُ عَلى دینِ مُلُوکِهِم» از واقعیّت برخوردار است، غالب حرکات و سکنات مردم بر محور نوع حکومت ها مى چرخد. 💚 اگر حاکمان، افرادى آگاه، پیشه و باتقوا باشند، مردم به سوى و عدالت حرکت مى کنند، 🖤 و اگر افرادى سودجو، ظالم، بى تقوا و سنگدل باشند، تمام این روحیات در جامعه منعکس مى شود. به همین دلیل پیغمبران بزرگ الهى سعى داشتند قبل از هر چیز حکومت عادلانه اى برقرار کنند تا اصلاح مردم در سایه آن میسّر شود. 🛑 آنها که تصور مى کنند سیاست از دیانت جداست سخت در اشتباهند؛ زیرا ترویج دیانت بدون اصلاح حکومت امکان پذیر نیست و به همین دلیل پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) در اوّلین فرصت دست به تشکیل حکومت اسلامى زد تا بتواند با قدرت، راه را براى تبلیغات صحیح و مؤثر اسلامى بگشاید و  سازى صحیح را جانشین فرهنگ جاهلیّت کند. مخصوصاً در دنیاى امروز که رسانه هاى عمومى با تأثیر عمیقى که در افکار مردم دارد و همچنین برنامه هاى مربوط به آموزش و پرورش از سطوح پایین تا سطح عالى در اختیار حکومت ها یا عناصر وابسته به حکومت است. آیا ممکن است بدون در دست داشتن این امور، جامعه را از فساد رهایى بخشید؟ از آنچه در بالا گفتیم معلوم شد که منظور از تغییر زمان، تغییر مردم جامعه است و منظور از تغییر سلطان، تغییر حالات سلطان است. پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى فرماید: «صِنْفَانِ مِنْ أُمَّتِی إِذَا صَلَحَا صَلَحَتْ أُمَّتِی وَ إِذَا فَسَدَا فَسَدَتْ أُمَّتِی قِیلَ یَا رَسُولَ اللهِ وَ مَنْ هُمَا قَالَ الْفُقَهَاءُ وَ الاُْمَرَاءُ; دو گروه از امّت من هستند که اگر اصلاح شوند، مردم اصلاح مى شوند و اگر فاسد بشوند مردم فاسد مى گردند: بعضى از حاضران از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) پرسیدند: آن دو گروه کدامند؟ فرمود: عالمان و حاکمان».(۳۰) در بعضى از تواریخ آمده است که روزى انوشیروان کارگزاران روستاهاى خود را جمع کرد و گوهر گرانبهایى در دست داشت و آن را در دست خود مى گرداند. به آنها خطاب کرد و گفت: چه چیز بیش از هر چیز به روستاها زیان مى رساند و آن را به نابودى مى کشاند؟ هر کَس از شما پاسخ صحیح آن را بگوید این گوهر 💎 گرانبها را در دهانش مى گذارم. بعضى گفتند: قطع شدن آب و بعضى گفتند: خشکسالى. بعضى دیگر گفتند: غلبه بادهاى مخالف (انوشیروان هیچ کدام را نپسندید) آن گاه رو به وزیرش (بوذرجمهر) کرد و به او گفت: تو پاسخ بگو من تصور مى کنم عقل تو به اندازه عقل همه رعایا یا بیشتر است. بوذرجمهر گفت: عامل ویرانى و فساد آبادیها تغییر رأى سلطان درباره رعیّت و تصمیم بر ظلم و جور گرفتن اوست. انوشیروان گفت: آفرین بر این عقل تو... آن گاه گوهر گرانبها را در دهان او قرار داد.(۳۱)
┅═ ۷۶ ⊰༻ 🍒 ༺⊱┅ ❒ مثل آب زلال! ⿻◌⿻◌⿻◌⿻ آب، گوارا است و صداي آب هم آرام بخش است؛ اما آبي كه زلال باشد، وگرنه آب گل آلود نه گوارايي دارد و نه آرامش مي بخشد. من و تو مثل آبيم؛ اگر صاف و صادق باشيم، ديگران در كنار ما به خيال مي رسند و در كنار ما راحت و آسوده اند و گرنه مايه ي رنج آن ها خواهيم بود. و چيزي كه آدم را زلال و تصفيه مي كند تقواست. يعني، نامردي نكن! ⛔️ بي انصاف نباش! ⚠️ حرف كسي را پيش كسي نبر!🚸 قرآن از ما همين را مي خواهد: 📢 «اتَّقُوا اللهَ» ؛ باتقوا باشيد. ┗━━━━━━─━━⎚𑁍✐━ 📚 @ghararemotalee 📳 @Mabaheeth
اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ ارْزُقْنَا حُسْنَ مُصَاحَبَتِهِ، وَ اعْصِمْنَا مِنْ سُوءِ مُفَارَقَتِهِ بِارْتِكَابِ جَرِيرَةٍ، أَوِ اقْتِـرَافِ صَغِیرَةٍ أَوْ كَبِیرَةٍ، وَ أَجْزِلْ لَنٰا فِيهِ مِنَ الْحَسَنَاتِ، وَ أَخْلِنَا فِيهِ مِنَ السَّيِّئَاتِ، وَ امْلَأْ لَنٰا مٰا بَیْنَ طَرَفَيْهِ حَمْداً وَ شُكْراً وَ أَجْراً وَ ذُخْراً وَ فَضْلًا وَ إِحْسَاناً. اَللّٰهُمَّ يَسِّـرْ عَلَی الْكِرَامِ الْكَاتِبِینَ مَؤُونَتَنَا، وَ امْلَأْ لَنٰا مِنْ حَسَنَاتِنَا صَحَائِفَنَا، وَ لاٰ تُخْزِنَا عِنْدَهُمْ بِسُوءِ أَعْمَالِنَا. خداوندا ؛ بر محمّد و آلش درود فرست و رفاقت و هم‌نشینی با این روز را نصیب ما گردان و ما را از بد جدا شدن با او، همراه دست زدن به گناه و ارتکاب معصیت کوچک یا بزرگ، حفظ کن. و در آن بهرۀ ما را از خوبی‌ها پرپیمانه کن و از زشتی‌ها تُهی کن؛ و از ابتدا تا پایانش را، برای ما از سپاس و شکر و پاداش و اندوختۀ آخرتی و فضل و احسان، پُر فرما. خداوندا ؛ سختی و دشواری ما را به برکت و اعمال شایسته، بر کرام کاتبین که فرشتگان نویسندۀ اعمال‌اند، آسان ساز و صفحات پروندۀ ما را از خوبی‌ها انباشته و تکمیل کن و ما را نزد فرشتگان نویسندۀ اعمال، به کردارهای زشت‌مان رسوا مساز. اَللّٰهُمَّ اجْعَلْ لَنٰا فیٖ كُلِّ سَاعَةٍ مِنْ سَاعَاتِهِ حَظّاً مِنْ عِبَادَتِكَ، وَ نَصِيباً مِنْ شُكْرِكَ، وَ شَاهِدَ صِدْقٍ مِنْ مَلَائِكَتِكَ. اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ احْفَظْنَا مِنْ بَیْنِ أَيْدِينَا وَ مِنْ خَلْفِنَا وَ عَنْ أَيْـمَانِنَا وَ عَنْ شَمَائِلِنَا وَ مِنْ جَمِيعِ نَوَاحِينَا، حِفْظاً عَاصِماً مِنْ مَعْصِيَتِكَ، هَادِياً إِلیٰ طَاعَتِكَ، مُسْتَعْمِلاً لِمَحَبَّتِكَ. خداوندا ؛ در هر ساعتی از ساعات روز، بهره‌ای از بندگی‌ات و سهمی از شکرگزاری‌ات و گواه درست و پاکی از فرشتگانت، برای ما قرار ده. خداوندا ؛ بر محمّد و آلش درود فرست و ما را از پیش رو و پشت سـر و طرف راست و سمت چپ و از تـمام ناحیه‌های‌مان، حفظ کن؛ حفظی که ما را از نافرمانی‌ات باز دارد و به فرمان برداری‌ات راهنمایی کند و برای عشق و محبّتت به کار گیرد. اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ وَفِّقْنَا فیٖ يَوْمِنَا هَذَا وَ لَيْلَتِنَا هَذِەِ وَ فیٖ جَمِيعِ أَيّٰامِنَا لِاسْتِعْمَالِ الْخَیْرِ، وَ هِجْرَانِ الشَّـرِّ، وَ شُكْرِ النِّعَمِ، وَ اتِّبَاعِ السُّنَنِ، وَ مُجَانَبَةِ الْبِدَعِ، وَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ، وَ النَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ، وَ حِيَاطَةِ الْإِسْلَامِ، وَ انْتِقَاصِ الْبَاطِلِ وَ إِذْلَالِهِ، وَ نُصْـرَةِ الْحَقِّ وَ إِعْزَازِەِ، وَ إِرْشَادِ الضَّالِّ، وَ مُعَاوَنَةِ الضَّعِيفِ، وَ اِدْرَاكِ اللَّهِيفِ. خداوندا ؛ بر محمّد و آلش درود فرست و ما را در این روز و شب‌مان و در همۀ روزگارمان برای این امور موفّق بدار: ✓ به کارگیری خیر ✓ و دوری از شـرّ ✓ و شکر نعمت‌ها ✓ و پیروی از روش‌های نیک ✓ و دوری از نوآوری‌های ضد اسلام ✓ و _معروف ✓ و _از‌_منکر ✓ و پاسداری اسلام ✓ و کم کردن و خوار ساختـن باطل ✓ و یاری و گرامی داشت حق ✓ و راهنمایی گمراه ✓ و کمک کردن به ناتوان ✓ و پناه دادن به اندوهگین و ناراحت. اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اجْعَلْهُ أَيْـمَنَ يَوْمٍ عَهِدْنَاهُ، وَ أَفْضَلَ صَاحِبٍ صَحِبْنَاهُ، وَ خَیْرَ وَقْتٍ ظَلِلْنَا فِيهِ، وَ اجْعَلْنَا مِنْ أَرْضیٰ مَنْ مَرَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ مِنْ جُمْلَةِ خَلْقِكَ، أَشْكَرَهُمْ لِمٰا أَوْلَيْتَ مِنْ نِعَمِكَ، وَ أَقْوَمَهُمْ بِـمٰا شَـرَعْتَ مِنْ شـرَائِعِكَ، وَ أَوْقَفَهُمْ عَمّٰا حَذَّرْتَ مِنْ نَهْيِكَ. خداوندا ؛ بر محمّد و آلش درود فرست و امروز را فرخنده‌ترین روزی که تا کنون شناخته‌ایم و برترین هم‌نشینی که با او همراه بوده‌ایم و بهتـرین زمانی که در آن به سـر برده‌ایم، قرار ده. و ما را از میان همۀ آفریده‌هایت، از خشنودترین کسانی که شب و روز بر آن‌ها گذشته و شاکرترین کسانی که نعمت‌هایت را به آنان داده‌ای و مستقیم‌ترین آنان، در عرصه‌گاه قوانینی که وضع کرده‌ای و خویشتـن‌دارترین مردمی که از نافرمانی‌ات بیم‌شان داده‌ای، قرار ده.
| مقدمه ───── • ◆ • ───── بسم الله الرحمن الرحيم مقدمه چاپ چهلم آزادی معنوی مجموعه ای است مشتمل بر پانزده سخنرانی از استاد شهید آیة الله مطهری که در زمانها و مکانهای مختلف ایراد شده اند و وجه مشترک همه آنها این است که موضوع آنها مسائل معنوی و مربوط به و تزکیه نفس است، اگرچه در خلال سخنرانیها گاه به مسائل اجتماعی نیز اشاره شده است. از چاپ اول این کتاب حدود ۲۲ سال میگذرد و در این مدت این کتاب از اقبال زیادی برخوردار بوده است، چنانکه تعداد چاپ آن شاهدی بر این مدعاست. چند چاپ اول این کتاب به نام «گفتارهای معنوی» منتشر گردید ولی نظر به اینکه یکی از عناوین سخنرانیها «آزادی معنوی» بود که شامل مطالب سایر سخنرانیها نیز می شد، بهتر آن دیده شد که نام کتاب به «آزادی معنوی» تغییر یابد. در چاپ نوزدهم دو سخنرانی یعنی دو گفتار اول از چهار گفتار فصل دوم (عبادت و دعا) اضافه شد و علت آن این بوده است که نوارهای آن بعدا به دست ما رسید. مطالب کتاب در هشت فصل مرتب شده است و هر فصل شامل یک یا چند سخنرانی است. تاریخ و مکان ایراد هر سخنرانی در ابتدای فصل مربوط ذکر شده است. چاپ اول آزادی معنوی در سال ۱۳۶۵ منتشر شده است. از آن تاریخ تاکنون جهت عرضه بهتر و شکیل تر، این کتاب سه نوبت حروفچینی مجدد گردیده است، یک بار در چاپ نوزدهم، بار دیگر در چاپ سی ام، و بار سوم در چاپ چهلم، و طبعاً در هر نوبت، ویرایش جدید صورت گرفته و اصلاحات جزئی لازم انجام پذیرفته است. در این چاپ، طرح جلد نیز تغییر یافته است و در مجموع، این چاپ با مزایای بیشتری نسبت به چاپهای گذشته منتشر می شود و امیدواریم که رضایت خاطر علاقه مندان به آثار اسلام شناس عظیم الشأن شهید آیت الله مطهری را فراهم آورد. مطالعه این کتاب، گذشته از اینکه خواننده محترم را با بُعد معنوی شخصیت استاد آشنا می سازد، وی را گام به گام به سوی خودسازی و حرکت می دهد و در واقع یک سلوک معنوی است، همان چیزی که همه ما سخت بدان نیازمندیم؛ زیرا بسیاری از مشکلات جامعه ما اعم از اقتصادی، فرهنگی و سیاسی ناشی از عدم خودسازی و بی تقوایی و اسير تمایلات نفسانی بودن است. این جمله از آن منفکر شهید در همین کتاب است که «آزادی اجتماعی بدون آزادی معنوی میسر و عملی نیست». برای حل مشکلات اجتماعی، ابتدا باید سراغ آدم سازی و تهذیب نفوس رفت و کار مهم پیامبران و اولیاء خدا نیز همین بوده است. مطالعه این کتاب، گامی است در این راه، و برای عارف و عامی سودمند و فرح زاست. از خدای متعال توفيق خدمت مسألت می کنیم. ۹ شهریور ۱۳۸۷ برابر با ۲۸ شعبان ۱۴۲۹
آزادی معنوی ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ اما نوع دیگر آزادی، آزادی معنوی است. تفاوتی كه میان مكتب انبیاء و مكتبهای بشری هست در این است كه پیغمبران آمده اند تا علاوه بر آزادی اجتماعی به بشر آزادی معنوی بدهند، و آزادی معنوی است كه بیشتر از هر چیز دیگر ارزش دارد. تنها آزادی اجتماعی مقدس نیست، بلكه آزادی معنوی هم مقدس است و آزادی اجتماعی بدون آزادی معنوی میسر و عملی نیست. و این است درد امروز جامعه ی بشری كه بشر امروز می خواهد آزادی اجتماعی را تأمین كند ولی به دنبال آزادی معنوی نمی رود؛ یعنی نمی تواند، قدرتش را ندارد، چون آزادی معنوی را جز از طریق نبوت، انبیاء، دین، ایمان و كتابهای آسمانی نمی توان تأمین كرد. حال ببینیم آزادی معنوی یعنی چه. انسان یك موجود مركب و دارای قوا و غرایز گوناگونی است. در وجود انسان هزاران قوه ی نیرومند هست. انسان شهوت❤️‍🔥 دارد، غضب😡😤 دارد، حرص 😏 و طمع دارد، جاه طلبی و افزون طلبی دارد. در مقابل، عقل دارد، فطرت دارد، وجدان اخلاقی دارد. انسان از نظر معنا، باطن و روح خودش ممكن است یك آدم آزاد باشد و ممكن است یك آدم برده و بنده باشد؛ یعنی ممكن است انسان بنده ی حرص خودش باشد، اسیر شهوت خودش باشد، اسیر خشم خودش باشد، اسیر افزون طلبی خودش باشد و ممكن است از همه ی اینها آزاد باشد. گفت: فاش می گویم و از گفته ی خود دلشادم بنده ی عشقم و از هر دو جهان آزادم ممكن است انسانی باشد كه همان طور كه از نظر اجتماعی آزادمرد است، زیر بار ذلت نمی رود، زیر بار بردگی نمی رود و آزادی خودش را در اجتماع حفظ می كند، از نظر اخلاق و معنویت هم آزادی خود را حفظ كرده باشد، یعنی وجدان و عقل خودش را آزاد نگه داشته باشد. این آزادی همان است كه در زبان دین «تزكیه ی نفس» و «» گفته می شود. ادامه دارد ... │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - - - - - - - - - - - - - -
و بالجمله خداوند سید را به دعای شیخ شفا بخشید ؛ تا شب هیجدهم جمادی الثانیه سال ۱۲۸۱ شیخ از دنیا رفت و تصادفا سید در نجف نبوده و به زیارت کربلا مشرف شده بود ، فردا جنازه شیخ را در صحن مطهر می آورند و برای نماز بر او حیران بودند ، ناگاه صدا بلند می شود ، سید آمد پس جناب سید بر جنازه نماز می خواند و سپس بر منبر شیخ تدریس می فرماید و گویند چنان بوده که گویا شیخ درس می گوید. تا در سال ۱۲۸۳ جناب سید از دنیا می رود رحمة اللّه علیهما . و این فرمایش شیخ در جواب از اجابت دعا، بمانند این داستان کوتاه است که : بچه خردسالی که بر دست و پا راه می رفت در پشت بام مادرش او را تعقیب کرده که او را بگیرد، پس بچه به سمت ناودان آمد مادر فریاد و ناله می کرد. عبورکنندگان در کوچه تماشا می کردند و اینکه کاری از آنها ساخته نیست که ناگاه بچه افتاد. در همان لحظه سقوط، بزرگی از اهل و که حاضر بود گفت خدا او را بگیرد ، یک لحظه در هوا واقف شد تا آن مؤمن او را گرفت و بر زمین گذارد. مردم اطراف آن بزرگ را گرفته و بر دست و پای او می افتادند. آن بزرگ فرمود ، مردم ! چیز تازه و عجیبی واقع نشده. عمری است این بنده رو سیاه اطاعت او را کرده ام اگر یک دفعه او عرض بنده اش را اجابت فرماید تعجبی ندارد . مؤلف گوید در جزء حدیث ملک داعی در شبهای رجب چنین است : اَنَا مُطیعُ مَنْ اَطاعَنی. 【 ۲ از ۲ 】 🇯‌ 🇴‌ 🇮‌ 🇳 https://eitaa.com/mabaheeth/53472 — ⃟‌ ——— 🤲 اللّٰهم عجّل لولیّک الفرج │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - -