eitaa logo
📚📖 مطالعه
71 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
995 ویدیو
81 فایل
﷽ 📖 بهانه ای برای مطالعه و شنیدن . . . 📚 توفیق باشه هر روز صفحاتی از کتاب های استاد شهید مطهری را مطالعه خواهیم کرد... و برخی کتاب های دیگر ... https://eitaa.com/ghararemotalee/3627 در صورت تمایل عضو کانال اصلی شوید. @Mabaheeth
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
| ۱۴ [ چهاردهم – درود فرستادن به پیروان پیامبران ] ⤶ اَللّٰهُمَّ وَ أَتْبٰاعُ الرُّسُلِ وَ مُصَدِّقُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الاَرْضِ بِالْغَيْبِ عِنْدَ مُعَارَضَةِ الْمُعٰـانِدِينَ لَهُمْ بِالتَّكْذِيبِ، وَ الاِشْتِيٰاقِ إلَی الْمُرْسَلِینَ بِحَقٰائِقِ الِايـمٰانِ. ⎠ خداوندا، (درود فرست بر) پیروان رسولان و ایمان آورندگان به آنها از اهل زمین در پنهانی هنگام مخالفت معاندان با آنان به تکذیب، و مشتاقان به پیامبـران با حقایق ایمان. ⎛ فیٖ كُلِّ دَهْرٍ وَ زَمٰانٍ أَرْسَلْتَ فِيْهِ رَسُولاً، وَ أَقَمْتَ لِاَهْلِهِ دَلِيلاً، مِنْ لَدُنْ آدَمَ إِلیٰ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللّٰهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مِنْ أَئِـمَّةِ الْهُـدىٰ، وَ قٰادَةِ أَهْـلِ التُّقىٰ عَلیٰ جَمِيعِهِمُ السَّلاٰمُ، فَاذْكُرْهُمْ مِنْكَ بِـمَغْفِرَةٍ وَ رِضْوٰانٍ. ⎠ در هر عصـر و روزگاری که در آن پیامبـری را فرستادی و برای اهل آن، راهنمایی قرار دادی، از روزگار آدم تا محمد –درود خداوند بر او و خاندانش باد- از امامان هدایت و پیشوایان اهل تقوا، که بر همه آنان سلام باد؛ پس تو از نزد خود یاد کن آنان را به مغفرت و رضوان. ⎛ اَللّٰهُمَّ وَ أَصْحٰابُ مُحَمَّدٍ خَاصَّةً الَّـذِينَ أَحْسَنُوا الصَّحٰابَةَ، وَ الَّذِينَ أَبْلَوُا الْبَلاٰءَ الْحَسَنَ فیٖ نَصْـرِەِ، وَ كٰانَفُوهُ وَ أَسْـرَعُوا إلیٰ وِفٰادَتِهِ وَ سٰابَقُوا إِلیٰ دَعْوَتِهِ، وَ اسْتَجَابُوا لَهُ حَيْثُ أَسْمَعَهُمْ حُجَّةَ رِسَالاٰتِهِ، وَ فٰارَقُوا الْازْوٰاجَ وَ الْاَوْلاٰدَ فیٖ اِظْهٰارِ كَلِمَتِهِ، وَ قٰاتَلُوا الْاٰبٰاءَ وَ الْاَبْنٰاءَ فیٖ تَثْبِيتِ نُبُوَّتِهِ، ⎠ خداوندا، و درود فرست بر اصحاب محمد، به ویژە آنانکه همراهی‌اش را نیکو داشتند و آنان که آزمایش خوبی دادند در یاری‌اش و او را حمایت کردند و برای رسیدن به خدمتش شتافتند، و به سوی دعوتش بر یکدیگر سبقت گرفتند، و او را اجابت کردند آنگاه که حجت رسالت‌هایش را به آنان رساند و جدا شدند از همسـران و فرزندان خود برای آشکار کردن دعوتش و با پدران و فرزندان خود جنگیدند در راه استحکام نبوتش، ⎛ وَ انْتَصَـرُوا بِهِ وَمَنْ كٰانُوا مُنْطَوِينَ عَلیٰ مَحَبَّتِهِ يَرْجُونَ تِجٰارَةً لَنْ تَبُورَ فیٖ مَوَدَّتِهِ، وَالَّذِينَ هَجَرَتْهُمُ الْعَشٰائِرُ إذْ تَعَلَّقُوا بِعُرْوَتِهِ، وَانْتَفَتْ مِنْهُمُ الْقَرٰابٰاتُ إذْ سَكَنُوا فیٖ ظِلِّ قَرٰابَتِهِ، و به او پیروزی جستند، و آنان که به محبتش آمیخته گشتند و امیدوار تجارتی بودند که کسادی نداشت، در مودتش و آنان که طایفۀ ایشان از آنها دور شدند آنگاه که به دامن آن حضـرت آویختند و خویشاندان ترک‌شان نـمودند آنگاه که در سایۀ نزدیکی‌اش اقامت گزیدند. فَلاٰ تَنْسَ لَهُمُ اللّٰهُمَّ مٰا تَرَكُوا لَكَ وَفيٖكَ، وَأَرْضِهِمْ مِنْ رِضْوِانِكَ وَبِـمٰا حٰاشُوا الْخَلْقَ عَلَيْكَ وَكٰانُوا مَعَ رَسُولِكَ دُعٰاةً لَكَ إلَيْكَ، وَاشْكُرْهُمْ عَلیٰ هَجْرِهِمْ فيٖكَ دِيٰارَ قَوْمِهِمْ، وَخُرُوجِهِمْ مِنْ سَعَةِ الْمَعٰاشِ إِلیٰ ضيٖقِهِ، وَمَنْ كَثَّـرْتَ فیٖ اِعْزَازِ دِينِـكَ مِنْ مَظْلُومِهِمْ. خداوندا، برای آنان فراموش شده مگذار آنچه را برای تو و در راه تو از دست دادند، و آنان را از رضوانت خشنود فرما و به سبب آنچه مردم را بر دین تو فراهم آوردند و همراه پیامبـرت دعوت کننده برای تو و به سوی تو بودند و آنان را پاداش بده، برای دور شدن‌شان از سـرزمین خویشان خود به خاطر تو و خارج شدن شان از فراخی زندگی به سوی تنگی آن، و آنان که در راه عزت بخشیدن به دینت از ستمدیدگان فراوان ساخته‌ای. اَللّٰهُمَّ وَاَوْصِلْ اِلَی التّٰابِعِینَ لَهُمْ بِاِحْسٰانٍ، ﴿اَلَّذِينَ يَقُولُونَ: رَبَّنَا اغْفِرْ لَنٰا وَلِاِخْوَانِنٰا الَّذِينَ سَبَقُونٰا بِالْاِيـمٰانِ﴾ خَیْرَ جَزٰائِكَ، اَلَّذِينَ قَصَدُوا سَمْتَهُمْ، وَتَحَرَّوْا وِجْهَتَهُمْ، وَمَضَوْا عَلیٰ شٰاكِلَتِهِمْ لَمْ يَثْنِهِمْ رَيْبٌ فیٖ بَصِيْـرَتِهِمْ، وَلَمْ يَخْتَلِجْهُمْ شَكٌّ فیٖ قَفْوِ اٰثَارِهِمْ وَالْاِئْتِمٰامِ بِهِدٰايَةِ مَنٰارِهِمْ، مُكٰانِفِینَ وَمُوَازِرِينَ لَهُمْ، يَدِينُونَ بِدِينِهِمْ، وَيَهْتَدُونَ بِهَدْيِهِمْ، يَتَّفِقُونَ عَلَيْهِمْ، وَلاٰ يَتَّهِمُونَهُمْ فيٖمٰا اَدَّوْا إلَيْهِمْ. خداوندا، و برسان به پیوستگان به آنان به نیکی، آنانکه «می‌گویند پروردگا را ما را بیامرز و برادران مان را که در ایمان بر ما پیشی گرفتند» بهتـرین پاداشت را، آنان که مسیر آنان را قصد کردند و به طرفی که آنان رفتند روی آوردند و بر شیوه آنان گذشتند، نه تردیدی در بصیرت، آنان را باز داشت و راه نیافت شکی در پیروی از آثارشان به دلشان و اقتدا به هدایت نورانیت شان، یاری دهنده و مددکار به آنان
بودند، معتقد بودند به دین شان، و هدایت می‌شدند به هدایت شان، با آنها توافق داشتند، و در آنچه به آنها رساندند متهم‌شان نـمی‌کردند. اَللّٰهُمَّ وَصَلِّ عَلَی التّٰابِعِینَ مِنْ يَوْمِنٰا هٰذٰا إِلیٰ يَوْمِ الدِّينِ، وَعَلیٰ اَزْوٰاجِهِمْ، وَعَلیٰ ذُرِّيّٰاتِهِمْ، وَعَلیٰ مَنْ أَطٰاعَكَ مِنْهُمْ، صَلٰاةً تَعْصِمُهُمْ بِهٰا مِنْ مَعْصِيَتِكَ، وَتَفْسَحُ لَهُمْ فیٖ رِيٰاضِ جَنَّتِكَ، وَتَـمْنَعُهُمْ بِهٰا مِنْ كَيْدِ الشَّيْطٰانِ، وَتُعِينُهُمْ بِهٰا عَلیٰ مَا اسْتَعٰانُوكَ عَلَيْهِ مِنْ بِرٍّ، وَتَقِيهُمْ طَوٰارِقَ اللَّيْلِ وَالنَّهِارِ اِلاّٰ طٰارِقاً يَطْرُقُ بِخَیْرٍ، وَتَبْعَثُهُمْ بِهٰا عَلَی اعْتِقٰادِ حُسْنِ الرَّجٰـاءِ لَكَ، وَالطَّمَعِ فيٖمٰا عِنْدَكَ، خداوندا و درود فرست بر تابعین از امروز، تا روز قیامت و بر همسـران آنان و فرزندان شان و بر هر کسی که از آنان تو را فرمان برده باشند، درودی که نگهداری آنان را به وسیلۀ آن از معصیتت، و فراخی دهی آنان را در باغ‌های بهشتت، و به وسیله آن آنها را باز داری از مکر شیطان، و به وسیله آن آنان را یاری دهی بر آنچه از نیکی از تو یاری جسته باشند و محافظت کنی آنان را از حوادث ناگهانی در شب و روز مگر اتفاقی که به خیر پیش آید، و آنها را به وسیله آن برسانی به اعتقاد امید نیکو نسبت به تو و طمع به آنچه نزد تو است، وَتَرْكِ التُّهْمَةِ فِيمٰا تَحْوِيهِ اَيْدِی الْعِبٰادِ لِتَـرُدَّهُمْ اِلَی الرَّغْبَةِ اِلَيْكَ وَالرَّهْبَةِ مِنْكَ، وَتُزَهِّدُهُمْ فیٖ سَعَةِ العٰاجِلِ، وَتُحَبِّبَ اِلَيْهِمُ الْعَمَلَ لِلْاٰجِلِ، وَالْاِسْتِعْدٰادَ لِمٰا بَعْدَ الْمَوْتِ، وَتُهَوِّنَ عَلَيْهِمْ كُلَّ كَرْبٍ يَحُلُّ بِهِمْ يَوْمَ خُـرُوجِ الاَنْفُسِ مِنْ اَبْدٰانِهٰا، وَتُعٰافِيَهُمْ مِمّٰا تَقَعُ بِهِ الْفِتْنَةُ مِنْ مَحْذُورٰاتِهٰا، وَكَبَّةِ النّٰارِ وَطُولِ الْخُلُودِ فيٖهٰا، وَتُصَيِّـرَهُمْ اِلیٰ أَمْنٍ مِنْ مَقِيلِ الْمُتَّقِینَ. و ترک تهمت در مورد آنچه وجود دارد در دست بندگان، تا آنان را به اشتیاق نسبت به آنچه نزد توست و هراس از تو بازگردانی و آنها را زاهد گردانی نسبت به فراخی دنیای گذران و محبوب نـمایی عمل برای آینده را نزد آنان، و آماده شدن برای آنچه پس از مرگ خواهد بود و بر آنها آسان سازی اندوهی را که به آنان دست می‌دهد در روز خارج شدن جان‌ها از بدن‌ها، و آنها را عافیت بخشی از آنچه فتنه، آنها را بدان گرفتار سازد، و از شدت آتش و طولانی شدن جاودانگی در آن، و آنان را به جای امنی از جای آسایش متقیان برسانی. ╭═══════๛- - - ┅┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هفت امتحان علی(علیه‌السلام) بعد از رحلت پیامبر اکرم (صلی‌الله علیه وآله) [ امْتَحَنَنِی بَعْدَ وَفَاةِ نَبِیِّهِ (صلی‌الله علیه وآله) فِی سَبْعَةِ مَوَاطِنَ ] ↓°↓°↓°↓°↓°↓°↓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امتحان ششم: یا علی(علیه‌السلام) را بکشید یا دست‌بسته تحویل معاویه دهید! [ أَمَّا السَّادِسَةُ؛ إِنْ لَمْ یَفْعَلْ فَأَلْحِقُوهُ بِابْنِ عَفَّانَ أَوْ ادْفَعُوهُ إِلَى ابْنِ هِنْدٍ بِرُمَّتِهِ.] ═════❖•° 𑁍 °•❖═════ امام(علیه‌السلام) در ادامه فرمود: ای مرد یهودی! امتحان ششم جنگ با فرزند هند جگرخوار (معاویه) و ماجرای حَکَمیّت بود. او از طُلَقاء بود[۱] که از زمان بعثت پیامبر(صلی‌الله علیه وآله) به دشمنی با خدا و رسول و مؤمنان مشغول بود، تا اینکه زمانی که مکه به‌دست سپاه اسلام فتح شد، و او و پدرش در آن روز و سه بار دیگر با من بیعت کردند. پدرش اولین کسی بود که پس از رحلت پیامبر، به من با عنوان «امیرالمؤمنین» سلام کرد و مرا تشویق کرد که برای پس گرفتن حقّم اقدام کنم و هر بار مرا می‌دید با من تجدید بیعت می‌کرد. [ فَقَالَ(علیه‌السلام): وَ أَمَّا السَّادِسَةُ یَا أَخَا الْیَهُودِ فَتَحْکِیمُهُمُ الْحَکَمَیْنِ وَ مُحَارَبَةُ ابْنِ آکِلَةِ الْأَکْبَادِ وَ هُوَ طَلِیقٌ مُعَانِدٌ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لِرَسُولِهِ وَ الْمُؤْمِنِینَ مُنْذُ بَعَثَ اللَّهُ مُحَمَّداً إِلَى أَنْ فَتَحَ اللَّهُ عَلَیْهِ مَکَّةَ عَنْوَةً، فَأَخَذْتُ بَیْعَتَهُ وَ بَیْعَةَ أَبِیهِ لِی مَعَهُ فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ وَ فِی ثَلَاثَةِ مَوَاطِنَ بَعْدَهُ. وَ أَبُوهُ بِالْأَمْسِ أَوَّلُ مَنْ سَلَّمَ عَلَیَّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ وَ جَعَلَ یَحُثُّنِی عَلَى النُّهُوضِ فِی أَخْذِ حَقِّی مِنَ الْمَاضِینَ قَبْلِی وَ یُجَدِّدُ لِی بَیْعَتَهُ کُلَّمَا أَتَانِی ] و عجیب آنکه هنگامی که معاویه دید خدای متعال حق مرا به من بازگرداند و از اینکه خلیفۀ چهارم باشد و از به چنگ آوردن این امانت الهی، که خدا به ما داده است، قطع امید کرد، سراغ «عمرو» فرزند گنهکار «عاص» رفت و او را به‌سوی خود جذب کرد. عمرو هم بعد از اینکه قول حکومت مصر را از معاویه گرفت با او همراه شد؛ و حال‌آن‌که عمرو عاص اگر والی به‌حق مصر هم باشد نمی‌تواند سهمی بیش از دیگر مسلمانان از بیت‌المال بردارد و حاکم مسلمین هم نمی‌تواند یک درهم بیشتر به او بدهد! [ وَ أَعْجَبُ الْعَجَبِ أَنَّهُ لَمَّا رَأَى رَبِّی تَبَارَکَ وَ تَعَالَى قَدْ رَدَّ إِلَیَّ حَقِّی وَ أَقَرَّ فِی مَعْدِنِهِ وَ انْقَطَعَ طَمَعُهُ أَنْ یَصِیرَ فِی دِینِ اللَّهِ رَابِعاً وَ فِی أَمَانَةٍ حُمِّلْنَاهَا حَاکِماً، کَرَّ عَلَى الْعَاصِی بْنِ الْعَاصِ. فَاسْتَمَالَهُ، فَمَالَ إِلَیْهِ. ثُمَّ أَقْبَلَ بِهِ بَعْدَ أَنْ أَطْمَعَهُ مِصْرَ وَ حَرَامٌ عَلَیْهِ أَنْ یَأْخُذَ مِنَ الْفَیْ‏ءِ دُونَ قِسْمِهِ دِرْهَماً. وَ حَرَامٌ عَلَى الرَّاعِی إِیصَالُ دِرْهَمٍ إِلَیْهِ فَوْقَ حَقِّهِ. ] سپس معاویه ظلم و ستم در شهرها را آغاز کرد. به هرکه با او بیعت کرد پاداش داد و هرکه را بیعت نکرد از خود دور نمود. [ فَأَقْبَلَ یَخْبِطُ الْبِلَادَ بِالظُّلْمِ وَ یَطَؤُهَا بِالْغَشْمِ فَمَنْ بَایَعَهُ أَرْضَاهُ وَ مَنْ خَالَفَهُ نَاوَاهُ. ] آنگاه به قصد مقابله با ما در شرق و غرب و شمال و جنوب سرزمین اسلامی دست به حمله و غارت زد. گزارش اقدامات او به من می‌رسید و در پی چاره‌اندیشی بودم. [ ثُمَّ تَوَجَّهَ إِلَیَّ نَاکِثاً عَلَیْنَا مُغِیراً فِی الْبِلَادِ شَرْقاً وَ غَرْباً وَ یَمِیناً وَ شِمَالًا، وَ الْأَنْبَاءُ تَأْتِینِی وَ الْأَخْبَارُ تَرِدُ عَلَیَّ بِذَلِکَ. ] «مُغِیرةِ بنِ شُعبه» پیشنهاد کرد که با معاویه مدارا کنم و او را در سِمَت استانداری همان سرزمینی که بود ابقا کنم. این پیشنهاد در محاسبات دنیوی کارآمد به نظر می‌آمد؛ اما در پیشگاه خدا برای خود عذر و حجتی نمی‌دیدم که این شخص گمراه 😈 را به‌عنوان کارگزار خویش انتخاب کنم. [ فَأَتَانِی أَعْوَرُ ثَقِیفٍ فَأَشَارَ عَلَیَّ أَنْ أُوَلِّیَهُ الْبِلَادَ الَّتِی هُوَ بِهَا، لِأُدَارِیَهُ بِمَا أُوَلِّیهِ مِنْهَا. وَ فِی الَّذِی أَشَارَ بِهِ الرَّأْیُ‏ فِی أَمْرِ الدُّنْیَا؛ لَوْ وَجَدْتُ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی تَوْلِیَتِهِ لِی مَخْرَجاً وَ أَصَبْتُ لِنَفْسِی فِی ذَلِکَ عُذْراً. فَأَعْلَمْتُ الرَّأْیَ فِی ذَلِکَ. ] این نظر خود را با فردی که به خیرخواهی او برای خدا و پیامبرش و من و مؤمنان، اطمینان داشتم در میان گذاشتم؛ او هم با من هم‌نظر بود و مرا از به‌کارگیری معاویه در ادارۀ امور مسلمین برحذر داشت. و خدا نبیند که من گمراهان را به‌عنوان یاور خود انتخاب کنم. [ وَ شَاوَرْتُ مَنْ أَثِقُ بِنَصِیحَتِهِ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لِرَسُولِهِ(صلی‌الله علیه وآله) وَ لِی وَ لِلْمُؤْمِنِینَ فَکَانَ رَأْیُهُ فِی ابْنِ آکِلَةِ الْأَکْبَادِ کَرَأْیِی؛ یَنْهَانِی عَنْ تَوْلِیَتِهِ وَ یُحَذِّرُنِی أَنْ أُدْخِلَ فِی أَمْرِ الْمُسْلِمِینَ یَدَهُ وَ لَمْ یَکُنِ اللَّهُ لِیَرَانِی أَتَّخِذُ الْمُضِلِّینَ عَضُداً. ]
سپس دو نمایندۀ پیاپی به‌سوی معاویه فرستادم؛ اما هر دو از پی هوای نفس خود رفته، فریفتۀ دنیا شدند. و چون دیدم که معاویه از طغیان‌گری و معصیت دست برنمی‌دارد، با اصحاب پیامبر(صلی‌الله علیه وآله) که در جنگ بدر بودند و خدای متعال بعد از مشارکتشان در بیعت رضوان(12) از آنان اعلام رضایت کرده بود، و نیز با کسانی که از اصحاب نبودند، ولی جزء تابعین[xii] به شمار رفته و به صلاح و نیکی شناخته می‌شدند مشورت کردم. دیدم نظر آنان هم این است که با معاویه بجنگیم و دست او را کوتاه کنیم. [ فَوَجَّهْتُ إِلَیْهِ أَخَا بَجِیلَةَ مَرَّةً وَ أَخَا الْأَشْعَرِیِّینَ مَرَّةً؛ کِلَاهُمَا رَکَنَ إِلَى الدُّنْیَا وَ تَابَعَ هَوَاهُ فِیمَا أَرْضَاهُ. فَلَمَّا لَمْ أَرَهُ أَنْ یَزْدَادَ فِیمَا انْتَهَکَ مِنْ مَحَارِمِ اللَّهِ إِلَّا تَمَادِیاً شَاوَرْتُ مَنْ مَعِی مِنْ أَصْحَابِ مُحَمَّدٍ(صلی‌الله علیه وآله) الْبَدْرِیِّینَ وَ الَّذِینَ ارْتَضَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَمْرَهُمْ وَ رَضِیَ عَنْهُمْ بَعْدَ بَیْعَتِهِمْ وَ غَیْرَهُمْ مِنْ صُلَحَاءِ الْمُسْلِمِینَ وَ التَّابِعِینَ. فَکُلٌّ یُوَافِقُ رَأْیُهُ رَأْیِی فِی غَزْوِهِ وَ مُحَارَبَتِهِ وَ مَنْعِهِ مِمَّا نَالَتْ یَدُهُ. ] این بود که برای او نامه‌های فراوان نوشته و از او خواستم از مسیری که در پیش گرفته بازگردد و به بیعت مردم با من ملحق شود. [ وَ إِنِّی نَهَضْتُ إِلَیْهِ بِأَصْحَابِی أُنْفِذُ إِلَیْهِ مِنْ کُلِّ مَوْضِعٍ کُتُبِی وَ أُوَجِّهُ إِلَیْهِ رُسُلِی أَدْعُوهُ إِلَى الرُّجُوعِ عَمَّا هُوَ فِیهِ وَ الدُّخُولِ فِیمَا فِیهِ النَّاسُ مَعِی. ] اما او در پاسخ با من گردن‌فرازی کرد و شروطی را مطرح کرد که نه خدا، نه رسول و نه مسلمانان به آن راضی نبودند. یکی از شروطش این بود که گروهی از خوبان اصحاب پیامبر(صلی‌الله علیه وآله) از جمله «عمار» را به او تسلیم کنم تا به‌عنوان قاتلان عثمان کشته و به صلیب بکشد؛ عماری که دیگر مثل او پیدا نمی‌شود! هر زمان اگر چهار یا پنج نفر در اطراف پیامبر(صلی‌الله علیه وآله) بودیم، قطعاً عمار هم یکی از ما بود. و به خدا قسم کسی بر عثمان نشورید و مردم را برای کشتن او جمع نکرد، مگر معاویه و امثال او از خاندانش! همان شاخه‌های «شجرۀ ملعونه» در قرآن.(13) [ فَکَتَبَ یَتَحَکَّمُ عَلَیَّ وَ یَتَمَنَّى عَلَیَّ الْأَمَانِیَّ وَ یَشْتَرِطُ عَلَیَّ شُرُوطاً لَا یَرْضَاهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ رَسُولُهُ وَ لَا الْمُسْلِمُونَ وَ یَشْتَرِطُ فِی بَعْضِهَا أَنْ أَدْفَعَ إِلَیْهِ أَقْوَاماً مِنْ أَصْحَابِ مُحَمَّدٍ(صلی‌الله علیه وآله) أَبْرَاراً فِیهِمْ عَمَّارُ بْنُ یَاسِرٍ وَ أَیْنَ مِثْلُ عَمَّارٍ وَ اللَّهِ لَقَدْ رَأَیْتُنَا مَعَ النَّبِیِّ(صلی‌الله علیه وآله) وَ مَا یُعَدُّ مِنَّا خَمْسَةٌ إِلَّا کَانَ سَادِسَهُمْ وَ لَا أَرْبَعَةٌ إِلَّا کَانَ خَامِسَهُمْ اشْتَرَطَ دَفْعَهُمْ إِلَیْهِ لِیَقْتُلَهُمْ وَ یُصَلِّبَهُمْ وَ انْتَحَلَ دَمَ عُثْمَانَ. وَ لَعَمْرُو اللَّهِ مَا أَلَّبَ عَلَى عُثْمَانَ وَ لَا جَمَعَ النَّاسَ عَلَى قَتْلِهِ إِلَّا هُوَ وَ أَشْبَاهُهُ مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ أَغْصَانِ الشَّجَرَةِ الْمَلْعُونَةِ فِی الْقُرْآنِ.] و هنگامی که معاویه دید با شروطش موافقت نمی‌کنم، بر طغیان‌گری‌اش افزود و سراغ قبیلۀ حِمْیَر(از مهم‌ترین قبایل جنوب عربستان) که بصیرت و فکری صائب ندارند رفت؛ واقعیت را بر ایشان مشتبه و آنها را تابع خود کرد و دل‌هایشان را با هدایایی جذب نمود. [ فَلَمَّا لَمْ أُجِبْ إِلَى مَا اشْتَرَطَ مِنْ ذَلِکَ کَرَّ مُسْتَعْلِیاً فِی نَفْسِهِ بِطُغْیَانِهِ وَ بَغْیِهِ بِحِمْیَرٍ لَا عُقُولَ لَهُمْ وَ لَا بَصَائِرَ، فَمَوَّهَ لَهُمْ أَمْراً فَاتَّبَعُوهُ وَ أَعْطَاهُمْ مِنَ الدُّنْیَا مَا أَمَالَهُمْ بِهِ إِلَیْهِ. ]
ما بعد از هشدارها و انذارهای فراوان آنها را به گردن نهادن به حکم قرآن فراخواندیم؛ اما چون دیدیم که بر لجاجت و ظلم خود افزودند، با تکیه بر سنت نصرت الهی -که همواره شامل حالمان شده بود- وارد جنگ شدیم. در دست ما پرچمی بود که رسول خدا(صلی‌الله علیه وآله) آن را در سپاهش برمی‌افراشت و حزب شیطان که در مقابلش قرار می‌گرفت، همواره به ارادۀ خدا متعال شکست می‌خورد و نابود می‌شد و در سپاه معاویه پرچم‌های پدرش ابوسفیان بود که من در رکاب رسول خدا(صلی‌الله علیه وآله) همواره در مقابلش شمشیر زده بودم. [ فَنَاجَزْنَاهُمْ‏ وَ حَاکَمْنَاهُمْ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بَعْدَ الْإِعْذَارِ وَ الْإِنْذَارِ فَلَمَّا لَمْ یَزِدْهُ ذَلِکَ إِلَّا تَمَادِیاً وَ بَغْیاً لَقِینَاهُ بِعَادَةِ اللَّهِ الَّتِی عَوَّدَنَاهُ مِنَ النَّصْرِ عَلَى أَعْدَائِهِ وَ عَدُوِّنَا وَ رَایَةُ رَسُولِ اللَّهِ(صلی‌الله علیه وآله) بِأَیْدِینَا، لَمْ یَزَلِ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى یَفُلُّ حِزْبَ الشَّیْطَانِ بِهَا حَتَّى یَقْضِیَ الْمَوْتَ عَلَیْهِ. وَ هُوَ مُعَلِّمٌ رَایَاتِ أَبِیهِ الَّتِی لَمْ أَزَلْ أُقَاتِلُهَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ(صلی‌الله علیه وآله) فِی کُلِّ الْمَوَاطِنِ. ] پس کار جنگ بدان‌جا کشید که معاویه راه نجاتی از مرگ نیافت به‌جز دستور به فرار و عقب‌نشینی. سوار مرکب شد و پرچم را انداخت؛ درحالی‌که نمی‌دانست چه چاره‌ای بیندیشد که نه کشته شود و نه دستور عقب‌نشینی و فرار بدهد. این بود که از عمروعاص چاره خواست. 😈 عمروعاص گفت: «قرآن‌ها را بلند کرده و مردم را به آن فرابخوانیم؛ زیرا فرزند ابوطالب و لشکریانش اهل دین و تقوا و ترحم‌اند و همان‌ها در آغاز جنگ تو را به حکمیت قرآن خواندند.(14) حال که تو آنها را به قرآن دعوت کنی، اجابت می‌کنند.» معاویه هم که برای نجات از مرگ یا فرار هیچ راه چاره‌ای جز عمل به این پیشنهاد نداشت، پذیرفت و همین کار را کرد. [ فَلَمْ یَجِدْ مِنَ الْمَوْتِ مَنْجًى إِلَّا الْهَرَبَ فَرَکِبَ فَرَسَهُ وَ قَلَّبَ رَایَتَهُ لَا یَدْرِی کَیْفَ یَحْتَالُ فَاسْتَعَانَ بِرَأْیِ ابْنِ الْعَاصِ فَأَشَارَ عَلَیْهِ بِإِظْهَارِ الْمَصَاحِفِ وَ رَفْعِهَا عَلَى الْأَعْلَامِ وَ الدُّعَاءِ إِلَى مَا فِیهَا. وَ قَالَ إِنَّ ابْنَ أَبِی طَالِبٍ وَ حِزْبَهُ أَهْلُ بَصَائِرَ وَ رَحْمَةٍ وَ تُقْیاً وَ قَدْ دَعَوْکَ إِلَى کِتَابِ اللَّهِ أَوَّلًا وَ هُمْ مُجِیبُوکَ إِلَیْهِ آخِراً. فَأَطَاعَهُ فِیمَا أَشَارَ بِهِ عَلَیْهِ إِذْ رَأَى أَنَّهُ لَا مَنْجَى لَهُ مِنَ الْقَتْلِ أَوْ الْهَرَبِ غَیْرُهُ فَرَفَعَ الْمَصَاحِفَ یَدْعُو إِلَى مَا فِیهَا بِزَعْمِهِ. ] لشکریان من هم که خوبانشان به شهادت رسیده و در جنگ بسیار تلاش کرده و خسته شده بودند، دل‌هایشان نرم شد و گمان کردند که فرزند هند جگرخوار👹 به وعده‌ای که می‌دهد وفا خواهد کرد و به حکم قرآن تن خواهد داد. از این رو همگی از پیشنهادش استقبال کرده و آن را پذیرفتند. [ فَمَالَتْ إِلَى الْمَصَاحِفِ قُلُوبُ مَنْ بَقِیَ مِنْ أَصْحَابِی بَعْدَ فَنَاءِ أَخْیَارِهِمْ وَ جَهْدِهِمْ فِی جِهَادِ أَعْدَاءِ اللَّهِ وَ أَعْدَائِهِمْ عَلَى بَصَائِرِهِمْ. وَ ظَنُّوا أَنَّ ابْنَ آکِلَةِ الْأَکْبَادِ لَهُ الْوَفَاءُ بِمَا دَعَا إِلَیْهِ، فَأَصْغَوْا إِلَى دَعْوَتِهِ وَ أَقْبَلُوا بِأَجْمَعِهِمْ فِی إِجَابَتِهِ. ] من به آنها گفتم: «این حیلۀ او و عمروعاص است و آنها پیمان‌شکن‌اند!»؛ اما لشکریان حرف مرا نپذیرفته و فرمانم را اطاعت نکردند و بر دادن پاسخ مثبت به معاویه اصرار کردند؛ چه مورد پسندم باشد یا نباشد، بخواهم یا نخواهم. تا آنجا که بعضی از آنها می‌گفتند: «اگر علی بن ابی‌طالب نپذیرفت او را نیز مانند عثمان بکشید یا دستگیرش کرده و با خاندانش به معاویه تحویل دهید.» [ فَأَعْلَمْتُهُمْ أَنَّ ذَلِکَ مِنْهُ مَکْرٌ وَ مِنِ ابْنِ الْعَاصِ مَعَهُ وَ أَنَّهُمَا إِلَى النَّکْثِ أَقْرَبُ مِنْهُمَا إِلَى الْوَفَاءِ. 😔 فَلَمْ یَقْبَلُوا قَوْلِی وَ لَمْ یُطِیعُوا أَمْرِی وَ أَبَوْا إِلَّا إِجَابَتَهُ، کَرِهْتُ أَمْ هَوِیتُ، شِئْتُ أَوْ أَبِیتُ، حَتَّى أَخَذَ بَعْضُهُمْ یَقُولُ لِبَعْضٍ إِنْ لَمْ یَفْعَلْ فَأَلْحِقُوهُ بِابْنِ عَفَّانَ أَوْ ادْفَعُوهُ إِلَى ابْنِ هِنْدٍ بِرُمَّتِهِ. ]
خدا شاهد است که تمام تلاشم را کردم تا بگذارند من آنچه را صلاح می‌دانم انجام دهم! حتی از آنان مهلتی بسیار کوتاه خواستم؛ اما نپذیرفتند. تنها این مرد (اشاره به مالک) و خاندانم با من ماندند و ترسیدم که اگر مقاومت کنم این دو نفر (اشاره به حسنین"علیهماالسلام") کشته شوند و نسل رسول خدا(صلی‌الله علیه وآله) قطع شود و نیز از کشته شدن این دو نفر (اشاره به عبدالله بن جعفر و محمد بن حنفیه[xiii]) هم ترسیدم که به‌ خاطر من در این مخمصه افتاده بودند. [ فَجَهَدْتُ عَلِمَ اللَّهُ جَهْدِی وَ لَمْ أَدَعْ غَلَّةً فِی نَفْسِی إِلَّا بَلَّغْتُهَا فِی أَنْ یُخَلُّونِی وَ رَأْیِی فَلَمْ یَفْعَلُوا وَ رَاوَدْتُهُمْ عَلَى الصَّبْرِ عَلَى مِقْدَارِ فُوَاقِ النَّاقَةِ أَوْ رَکْضَةِ الْفَرَسِ فَلَمْ یُجِیبُوا مَا خَلَا هَذَا الشَّیْخَ [وَ أَوْمَأَ بِیَدِهِ إِلَى الْأَشْتَرِ] وَ عُصْبَةً مِنْ أَهْلِ بَیْتِی، فَوَ اللَّهِ مَا مَنَعَنِی أَنْ أَمْضِیَ عَلَى بَصِیرَتِی إِلَّا مَخَافَةَ أَنْ یُقْتَلَ هَذَانِ [وَ أَوْمَأَ بِیَدِهِ إِلَى الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام] فَیَنْقَطِعَ نَسْلُ رَسُولِ اللَّهِ(صلی‌الله علیه وآله وسلم) وَ ذُرِّیَّتُهُ مِنْ أُمَّتِهِ وَ مَخَافَةَ أَنْ یُقْتَلَ هَذَا وَ هَذَا [وَ أَوْمَأَ بِیَدِهِ إِلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَنَفِیَّةِ] فَإِنِّی أَعْلَمُ لَوْ لَا مَکَانِی لَمْ یَقِفَا ذَلِکَ الْمَوْقِفَ.] بنابراین صلاح را در همراهی با خواستۀ مردم دیدم و البته تقدیر الهی هم همین‌طور رقم خورده بود. از این رو هنگامی که شمشیرها را کنار گذاشتیم، آنها هم قرآن را کنار گذاشته و با رأی و نظر خود حکم کردند. من هم کسی نیستم که بپذیرم کسی بخواهد در دین خدا بدون توجه به کتاب و سنت، با نظر خود حرف بزند و حکم کند، که تن دادن به چنین حکمی قطعاً خطاست. [ فَلِذَلِکَ صَبَرْتُ عَلَى مَا أَرَادَ الْقَوْمُ مَعَ مَا سَبَقَ فِیهِ مِنْ عِلْمِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ. فَلَمَّا رَفَعْنَا عَنِ الْقَوْمِ سُیُوفَنَا تَحَکَّمُوا فِی الْأُمُورِ وَ تَخَیَّرُوا الْأَحْکَامَ وَ الْآرَاءَ وَ تَرَکُوا الْمَصَاحِفَ وَ مَا دَعَوْا إِلَیْهِ مِنْ حُکْمِ الْقُرْآنِ وَ مَا کُنْتُ أُحَکِّمُ فِی دِینِ اللَّهِ أَحَداً إِذْ کَانَ التَّحْکِیمُ فِی‏ ذَلِکَ الْخَطَأَ الَّذِی لَا شَکَّ فِیهِ وَ لَا امْتِرَاءَ.] اما ازآنجا که مردم حرف مرا نپذیرفته و خواستار همین حکمیت اشتباه بودند، خواستم تا مردی از خاندانم یا کسی را که به حُسن رأی و تدبیرش و خیرخواهی و دلسوزی و تدیّنش اطمینان دارم به‌عنوان حَکَم انتخاب کنم؛ اما هرکَس را نام بردم معاویه نپذیرفت و چون اصحاب من تابع او شده بودند اختیار کار به دست او افتاده بود. [ فَلَمَّا أَبَوْا إِلَّا ذَلِکَ أَرَدْتُ أَنْ أُحَکِّمَ رَجُلًا مِنْ أَهْلِ بَیْتِی أَوْ رَجُلًا مِمَّنْ أَرْضَى رَأْیَهُ وَ عَقْلَهُ وَ أَثِقُ بِنَصِیحَتِهِ وَ مَوَدَّتِهِ وَ دِینِهِ وَ أَقْبَلْتُ لَا أُسَمِّی أَحَداً إِلَّا امْتَنَعَ مِنْهُ ابْنُ هِنْدٍ وَ لَا أَدْعُوهُ إِلَى شَیْ‏ءٍ مِنَ الْحَقِّ إِلَّا أَدْبَرَ عَنْهُ وَ أَقْبَلَ ابْنُ هِنْدٍ یَسُومُنَا عَسْفاً وَ مَا ذَاکَ إِلَّا بِاتِّبَاعِ أَصْحَابِی لَهُ عَلَى ذَلِکَ.] من که دیدم می‌خواهند در این حکمیت کلاً مرا کنار بزنند و هرچه می‌خواهند بکنند، از آنان برائت جسته و کار را واگذار نمودم. آنان هم شخصی را انتخاب کردند که بسیار ساده از عمروعاص فریب خورد و بعد هم اظهار پشیمانی می‌کرد. [ فَلَمَّا أَبَوْا إِلَّا غَلَبَتِی عَلَى التَّحَکُّمِ تَبَرَّأْتُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْهُمْ وَ فَوَّضْتُ ذَلِکَ إِلَیْهِمْ فَقَلَّدُوهُ امْرَأً فَخَدَعَهُ ابْنُ الْعَاصِ خَدِیعَةً ظَهَرَتْ فِی شَرْقِ الْأَرْضِ وَ غَرْبِهَا وَ أَظْهَرَ الْمَخْدُوعُ عَلَیْهَا نَدَماً. سپس رو به اصحاب کرده و پرسید: آیا چنین نیست؟ [ ثُمَّ أَقْبَلَ(علیه‌السلام) عَلَى أَصْحَابِهِ فَقَالَ أَ لَیْسَ کَذَلِکَ؟ ] اصحاب پاسخ دادند: چرا ای امیرمؤمنان. [ قَالُوا بَلَى یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ. ] ╭═══════๛ - - - ┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۲) زمانی که رسول خدا(صلی‌الله علیه وآله) و اصحاب ایشان در ذی‌القعدۀ سال ششم هجری (قبل از فتح مکه) برای زیارت خانۀ خدا و به‌جا آوردن عمره به مکه رفته بودند، متوجه شدند که قریش قصد جنگ با آنها را دارد؛ درحالی‌که آنها تنها سلاح سفر به همراه داشتند و برای جنگ آماده نبودند. در آن حالت، پیامبر(صلی‌الله علیه وآله) از یاران خود خواست تا برای مقابله با مشرکان تجدید بیعت کنند. تمامی همراهان پیامبر(صلی‌الله علیه وآله) به جز یک نفر با ایشان بیعت کردند و این بیعت به «بیعت رضوان» مشهور شد و خداوند در قرآن از اصحاب بیعت رضوان ابراز رضایت کرد: ««لَقَدْ رَضِیَ اللهُ عَنِ الْمُؤْمِنینَ اِذْ یُبایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ ما فی قُلُوبِهِمْ فَاَنْزَلَ السَّکینَةَ عَلَیْهِمْ وَ اَثابَهُمْ فَتْحاً قَریباً؛ خداوند از مؤمنان -هنگامى که در زیر آن درخت با تو بیعت کردند- راضى و خشنود شد؛ خدا آنچه را در درون دل‌هایشان نهفته بود مى‏دانست؛ از این رو آرامش را بر دل‌هایشان نازل کرد و پیروزى نزدیکى بعنوان پاداشْ نصیبِ آنها فرمود.» (فتح/18) ═══════┅ ۱۳) منظور از «شجرۀ ملعونه در قرآن» خاندان بنی‌امیه هستند. این عبارت برگرفته از آیۀ 60 سورۀ اسراء است که شأن نزول آن، طبق نظر مفسرین شیعه و سنی، خاندان بنی‌امیه هستند: «وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتی‏ أَرَیْناکَ إِلاَّ فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَما یَزیدُهُمْ إِلاَّ طُغْیاناً کَبیرا؛ آن رؤیایى را که به تو نشان دادیم، فقط براى آزمایش مردم بود؛ همچنین شجرۀ ملعونه [درخت نفرین‌شده‏] را که در قرآن ذکر کرده‏ایم. ما آنها را می‌ترسانیم، اما جز طغیان عظیم، چیزى بر آنها افزوده نمی‌شود!» (اسراء/60) (به‌عنوان نمونه ر.ک: جوامع‌الجامع، طبرسی، ج2، ص381؛ روح‌المعانی، آلوسی، ج15، ص107) ═══════┅ ۱۴) امیرمؤمنان(علیه‌السلام) در آغاز جنگ‌ها قرآن را در برابر دشمن می‌گرفت و آنها را به قرآن کریم فرامی‌خواند. در ابتدای صفین نیز امام(علیه‌السلام)، معاویه و یارانش را به ترک مخاصمه و رجوع به قرآن فراخواند؛ اما مورد قبول آنها قرار نگرفت و جنگ شروع شد. وقتی کار به جایی رسید که معاویه شکست خود را قطعی دید، از عمروعاص برای خروج از این وضعیت مشورت گرفت. عمروعاص گفت: «آنها را به همان کاری دعوت کن که خودشان در ابتدا تو را به آن دعوت کرده بودند.» بدین ترتیب لشکریان معاویه قرآن‌ها را به نیزه زدند و به‌ظاهر سپاه امیرمؤمنان(علیه‌السلام) را به «حکمیت قرآن» فراخواندند. و چون سپاه امام(علیه‌السلام) از جنگ خسته شده بودند، این حیله کارگر شد و تلاش‌های امام(علیه‌السلام) برای روشنگری و نشان دادن عدم صداقت معاویه و حیلۀ او برای گرفتن زمان و فرار از شکست ناکام ماند. (شرح حوادث جنگ صفین و ماجرای حکمیت، در کتاب «وقعة صفین»، اثر نصر بن مزاحم منقری -که کهن‌ترین تک‌نگاری موجود در رابطه با جنگ صفین است- به تفصیل آمده است.) ╭═══════๛ - - - ┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
[۱]. به کسانی همانند ابوسفیان، معاویه، بنی‌امیه و عموم اهل مکه «ابناء الطلقاء» (اسرای آزاد شده) گفته می‌شد. چون آنها بعد از فتح مکه و از روی ناچاری مسلمان شدند و رسول خدا(صلی‌الله علیه وآله) بر آنها منت گذاشت و آنها را به بردگی نگرفت. این عبارت نشان‌دهندۀ اسلام ظاهری آنها بود و برای تحقیر آنها به‌کار می‌رفت. [۲]. «اصحاب پیامبر» به مسلمانانی گفته می‌شود که پیامبر را ملاقات کرده باشند و «تابعین» به آن دسته از مسلمانان گفته می‌شود که با یک یا چند نفر از اصحاب رسول خدا(صلی‌الله علیه وآله) ملاقات یا مصاحبت داشته‌اند؛ اما خود پیامبر(صلی‌الله علیه وآله) را ندیده‌اند. [۳]. «عبدالله بن جعفر» برادرزاده و داماد امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) و همسر حضرت زینب(سلام الله علیها) است و «محمد بن حنفیه» فرزند امام علی(علیه‌السلام) از همسر ایشان به نام «خولة». [۴]. عبارت «لا حُکْمَ إِلّا لِلّه» به این معنا است که هیچ حُکمی جز حُکم خداوند نیست. این شعار را خوارج در اعتراض به ماجرای حَکَمیت و قبول آن توسط امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) سر می‌دادند و منظورشان این بود که اساساً کسی غیر از خدا حق حُکم کردن ندارد و در نتیجه، حَکَمیت ابوموسی اشعری و عمروعاص نیز باطل است. ╭═══════๛ - - - ┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۵۳ - عنایت فاطمیه سلام الله علیها ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ جناب حاجی علی اکبر سروری تهرانی گفت خاله علویه ای دارم که عابده و برکتی برای فامیل ماست و در شداید به او پناهنده میشویم و از دعای او گرفتاریهایمان برطرف می شود. وقتی آن مخدّره به درد دل مبتلا می گردد و به چند دکتر و بیمارستان مراجعه می کند فایده نمی کند، مجلس زنانه به ( سلام الله علیها ) فراهم می کند و اهل مجلس را هم طعام می دهد. همان شب در خواب حضرت صدیقه (سلام الله علیها) را می بیند که به خانه اش تشریف آورده اند، به حضرتش عرضه می دارد کلبه ما محقّر است و اینکه روز گذشته از شما دعوت نکردم چون قابل نبودم. فرمود ما خود آمدیم و حاضر بودیم والحال می خواهیم درد و دوایت را نشان دهیم؛ پس کف دست مبارک را محاذی صورتش می گیرند و می فرمایند به کف دستم نگاه کن، پس تمام اندرون خود را در آن کف مبارک می بیند؛ از آن جمله رحم خود را می بیند که چرک زیادی در آن است فرمود درد تو از رحم است و به فلان دکتر مراجعه کن خوب می شوی. فردا به همان دکتری که فرموده بود مراجعه می کند و دردش را می گوید و به فاصله کمی درد برطرف می گردد. ضمناً باید متوجه بود که ممکن بود بدون مراجعه به دکتر و استعمال دارو همان لحظه او را شفا بخشد، لکن چون خداوند به حکمت بالغه‌اش برای هر دردی دوایی خلق فرموده که باید خاصیتی که خداوند در آن دوا قرار داده ظاهر شود، پس باید مریض هنگام ضرورت از مراجعه به طبیب و استعمال دوا 💊 خودداری نکند و بداند که شفا از خدا است لکن به وسیله طبیب و دوا؛ مگر در بعض مواردی که مصلحت الهی اقتضا کند . بالجمله شاید در مورد علویه مذکور چنین مصلحتی نبوده و لذا او را به سنّت جاری الهی که رجوع به طبیب و دواست حواله فرمودند. حضرت صادق (علیه السلام) می فرماید: ( پیغمبری از پیغمبران گذشته مریض شد؛ پس گفت دوا استعمال نمی کنم تا خدایی که مرا مریض کرد، شفایم دهد؛ پس خداوند به او وحی فرمود تو را شفا نمی دهم تا دوا استعمال نکنی ؛ زیرا شفا از من است ( هرچند به وسیله دوا باشد )¹ -------------------------------------------------- 1- عَنْ اَبی عَبْداللّه (علیه السلام ) قال إِنَّ نَبِیّاً مِنَ اْلاَنْبِیاءِ مَرضَ فَقالَ لا اَتَداوی حَتّی یَکُونَ الَّذی اَمْرَضَنی یَشْفینی فَاَوْحَی اللَّهُ اِلَیْهِ لا اُشْفیکَ حَتّی تُداوی فِانَّ الشِّفاءَ مِنّی ) 📖 لئالی الاخبار، صفحه 116 🇯‌ 🇴‌ 🇮‌ 🇳 https://eitaa.com/mabaheeth/48437 ╭═══════๛ - - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - -