#خاطرات | الگوى مصرف
خدمت مقام معظّم رهبرى رسيدم، تمام چراغهاى اتاق خاموش و فقط چراغِ روى ميز ايشان جهت مطالعه روشن بود. 💡
اطرافيان گفتند: آقا تنها وقتى مهمان به ايشان مىرسد چراغ اتاق را روشن مىكند.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | تأثير انقلاب
در خدمت رئيس جمهور وقت سفرى به تانزانيا داشتيم، در جلسهاى امام جمعۀ تانزانيا به ايشان گفت: قبل از انقلاب ايران، كسى مسلمانان تانزانيا را به حساب نمىآورد، ولى بعد از پيروزى #انقلاب_اسلامى_ايران، در هر ماجرايى از ما نظرخواهى مىكنند و در برنامهريزىها براى نظرات ما نيز حساب باز كردهاند.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | مادر چند دكتر، از بىدكترى مُرد
🩺 در اصفهان زنى بود كه چند پسرش دكتر بودند، زنهاى ديگر هميشه به او مىگفتند: خوشا به حالت كه بچههايت دكتر هستند، براى روز پيرى به دردت مىخورند.
اين خانم روزى از خانۀ يكى از فرزندانش به قصد خانۀ ديگرى خارج مىشود، در راه تصادف كرده و خونريزى مغزى مىكند.
او را به بيمارستان منتقل مىكنند ولى كسى نمىداند كيست؟ تا اينكه از دنيا مىرود و او را به سردخانه ⚰ مىبرند.
☎️ بعد از چند روز آقاى دكتر منزل برادرش زنگ مىزند تا حال مادر را بپرسد، جواب مىشنود كه مادر اينجا نيست! به تكاپو مىافتند بالاخره جنازۀ مادر را از سردخانه تحويل مىگيرند!!
👨🔬 راستى عجب دنيايى است، مادرى كه چند فرزند دكتر دارد و ديگران به حالش غبطه مىخوردند، از بىدكترى مىميرد!
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | كلاس درس در طويله
يكى از همكاران آموزشيار ما در نهضت سواد آموزى كه به روستايى رفته بود هر چه تلاش كرد تا جايى براى كلاس پيدا كند نشد، بالاخره زيراندازى در طويلهاى انداخت و به هر قيمتى بود كلاس را تشكيل داد.
وقتى اين ماجرا را شنيدم به ياد اين حديث افتادم كه اگر انسان با يك باسواد در طويله بنشيند، بهتر از آنست كه با بىسواد بر فرش قيمتى بنشيند.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | كدام طرفى هستى؟
شخصى دو پسر داشت، يكى را فرستاده بود آمريكا و ديگرى را به سپاه پاسداران.😳
احوال فرزندانش را پرسيدم گفت: يكى را فرستادهام جبهه كه اگر انقلاب پيروز شد بگويم اينطرفى هستم، ديگرى را فرستادهام امريكا كه اگر ورق برگشت بگويم آن طرفى هستم. 😅
ديدم شوخى معنى دارى است، البتّه بعضى به طور جدّى اينگونه هستند.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | مانع راه خدا نشويد
جوان جانبازى يك دست و يك پايش را تقديم اسلام كرده بود.
خواهر تحصيل كرده و باكمالى گفت: چون فكر مىكنم كسى با ايشان #ازدواج نكند، آماده هستم با ايشان ازدواج كنم؛ امّا پدر و مادر دختر مخالفت مىكردند.
گفتم: به آنها بگوئيد اگر مسائل اصلى مثل ديندارى و اخلاق و اصالت خانواده حل است، مشكل ايجاد كردن به خاطر مسائل فرعى و جزئى، مانع راه خدا شدن است.
چون ازدواج هم راه خداست.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | آرزوى جوانى ١٧ ساله
مرحوم حاجآقا حسن بهشتى كه در ٢١ ماه رمضان در اصفهان به شهادت رسيد، از بستگان شهيد دكتر بهشتى بود.
اين خاطره را دربارۀ ايشان تعريف مىكرد كه #مرحوم_بهشتى از نوجوانى #سحرخيز و اهل شب زندهدارى و راز و نياز بود.
يكى از اعضاى خانه به پشت در اتاق اين جوان ١٧ ساله مىرود تا دعاى ايشان را بشنود، مىبيند كه مىگويد: خدايا! من سعى مىكنم جوانيم را به درس خواندن بگذرانم، سعى مىكنم گناه نكنم و تقوا داشته باشم.
اى خدا! كمكم كن آرزو دارم كه به جايى برسم كه جوامع بشرى از من استفاده كنند.
خداوند نيز دستش را گرفت و با قلم و بيان او هزاران نفر را هدايت كرد.
او در تدوين قانون اساسى سهم به سزايى داشت و در پيروزى انقلاب و رفع مشكلات سالهاى اوّل انقلاب نفر اوّل بود.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | قصّۀ اتوبوس 🚌
مرحوم #شهيد_بهشتى به كاشان تشريف آورده بودند.
خدمت ايشان رسيدم.
به فرزندشان فرمود: قصۀ اتوبوس را براى آقاى قرائتى بگو.
گفتم: قصۀ اتوبوس چه بوده؟
گفتند: در ميان مسافران يك اتوبوس شركت واحد دربارۀ پدرم بحث مىشود؛
يكى مىگويد كاخى مجلل دارد
ديگرى مىگويد ساختمانى ١٠ - ١٥ طبقه دارد!
راننده مىگويد: بحث نكنيد من خانۀ ايشان را بلدم، الآن شما را به آنجا مىبرم.
اتوبوس پر از جمعيت در خانۀ ما متوقّف مىشود، زنگ خانه به صدا در آمد و من در را باز كردم، ديدم ٤٠ - ٥٠ نفر پشت در خانه جمع شدهاند! گفتم: چه خبر است؟
ديدم همه با هم مىگويند: اين كه يك خانه معمولى بيشتر نيست!!
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | از ياسوج تا هامبورك
در زمان طاغوت، #شهيد_بهشتى و #شهيد_باهنر تصميم گرفتند با دوستانشان به روستاهاى اطراف ياسوج بروند، مناطقى كه كسى رغبت نمىكند براى تبليغ به آنجا برود. گروهى هيجده نفره را تشكيل داده و به مناطق گمنام سفر مىكنند.
از طرفى اين دو شهيد بزرگوار جلسه مىگيرند كه لازم است صداى اسلام را به خارج از كشور برسانيم و لذا شهيد باهنر به ژاپن و شهيد بهشتى به هامبورك سفر مىكنند.
آرى براى تربيت شدگان اسلام فرق نمىكند در كدام محل باشند؛ در ميان عشاير يا شهرهاى بزرگ و كوچك و يا حتّى كشورهاى ديگر.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | ما منطق داريم
فرزند #شهيد_بهشتى تعريف مىكرد كه همراه پدرم از كنار قبرستانى در اروپا گذر مىكرديم.
ايشان فرمودند: توقّف كنيم و در قبرستان قدمى بزنيم.
در حين قدم زدن به قبر ماركس رهبر ماركسيستهاى جهان رسيديم.
وقتى از قبر او گذشتيم يكى از همراهان گفت: قبر ماركس همان قبرى است كه سگى روى آن نشسته؟
پدرم تا اين جمله را شنيد با اينكه هيچ كَس جز ما در قبرستان نبود، با چهرهاى درهمكشيده فرمود: ما منطق داريم نبايد توهين كنيم.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | #تبليغ با زبان بىزبانى
در مراسم حج، يكى از برادران ترك زبان از روى سوزى كه داشت مىخواست حقّانيت #جمهورى_اسلامى را به شخص عرب زبانى حالى كند.
قرآنى را بدست گرفته و به مرد عرب گفت:
شاه قرآن، آنگاه اشاره كرد به زير پايش، سپس گفت: امام خمينى، قرآن و اشاره به بالاى سرش نمود و بالاخره با اشاره مطلب خود را فهماند.
اگر كسى سوز دينى داشته باشد به هر قيمتى شده پيام خودش را مىرساند.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | جشن حنابندان
در آستانه عمليات كربلاى ٥ شبى مرا براى سخنرانى به جمع رزمندگان بردند، ديدم همۀ دستها رنگى است.
گفتم: قصّه چيست؟
گفتند: عمليات كه نزديك مىشود بچهها برنامۀ حنابندان دارند و به نوعى جشنى براى #شهادت است!
از عشق اين جوانان به شهادت، مات و مبهوت شدم!😳
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | استقلال و خودكفايى
شهيد هاشمى نژاد از استادش مرحوم #آيت_اللّه_كوهستانى تعريف مىكرد كه در عمرم هرگز لباس غير ايرانى نپوشيدم.
گاندى رهبر هند مىگويد: حتّى از نمكى كه تحت سلطۀ انگليسىهاست استفاده نمىكنم.
او مىگفت:
من طرز تفكّرم را از #امام_حسين عليه السلام گرفتهام، چون او تكّهتكّه شد و بچههايش را فدا كرد، ولى نگذاشت عزّت و استقلالش خدشهدار شود.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | عالم ربّانى
خدا رحمت كند علامه ميرحامد حسين را كه حدود يكصد جلد كتاب نوشته؛
- در عمرش يك سطر بدون #وضو ننوشت.
- از مركّب غير مسلمان استفاده نمىكرد.
و هرگاه مىخواست چيزى بنويسد، #روبه_قبله مىنشست.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | چه دعايى
يكى از دوستان مىگفت: از خدا خواستم چهل مرتبه عمره قسمتم كند، وقتى براى چهلمين بار به سفر عمره رفتم گفتم: اى كاش گفته بودم روحيّهاى به من بده تا تسليم تو باشم تا هر چه تو مىخواهى دوست بدارم.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | رعايت عدالت
مردى دو همسر داشت و ميان آنان به #عدالت رفتار مىكرد. به قدرى عادل بود كه وقتى براى خريد #چادر به بازار مىرفت و براى يكى شش متر مىخريد چون قدش بلند بود و براى ديگرى پنج متر مىخريد، پول يك متر را به او مىداد تا عدالت را دقيقاً رعايت كرده باشد.😅
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | مخالفت جاهلانه
#شهيد_مطهرى مىفرمود: موقعى كه تازه يخچال آمده بود، گروهى استفاده از يخچال را #غرب_زدگى مىدانستند.
بعد از مدتّى نام تجمّلپرستى روى آن گذاشتند.
ديرى نگذاشت كه آن را اشرافىگرى نام نهادند، پس از چندى استفاده از يخچال جزء مستحبات و سپس واجبات زندگى شد.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | تبليغ طبق سليقه مردم
آقايى به يكى از دوستان مبلّغ نصيحت مىكرد كه امشب عدّهاى از كبوتربازان پاى منبر شما هستند، طورى صحبت كن كه از شما دل زده و ناراضى نشوند.
مثلاً بگو آب و دانه دادن به حيوانات چقدر ثواب دارد، #امام_رضا علیهالسلام چقدر كبوتر دارد، پرندهها چقدر خوب هستند.
ايشان در جواب گفت: اگر بنا بود عالمان دين طبق #سليقۀ مردم حرف بزنند كه اثرى از دين نمانده بود. 👌
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | تبديل سينما به مهديّه
در اوائل انقلاب روزى در حين سخنرانى مردى را ديدم كه محكم بر سرش زد و شروع كرد به گريه كردن! پرسيدم چى شده؟
چرا اينطور مىكنى؟
گفت: الآن يادم افتاد كه زمان طاغوت چقدر جنايت كردهام.
من صاحب سينما بودم و جوانان انقلابى كه به احترام شاه از جا بلند نمىشدند را شناسايى كرده به ساواك معرّفى مىكردم.
او پس از #توبه و پشيمانى سالن سينما را به مركز تبليغات اسلامى تبديل كرد و آن را مهديه ناميد.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#عهدنامه | فراز ۲/۳۰
ثُمَّ اعْلَمْ یَا مَالِکُ أَنِّی قَدْ وَجَّهْتُکَ إِلَى بِلاَد قَدْ جَرَتْ عَلَیْهَا دُوَلٌ قَبْلَکَ، مِنْ عَدْل وَ جَوْر، وَ أَنَّ النَّاسَ یَنْظُرُونَ مِنْ أُمُورِکَ فِی مِثْلِ مَا کُنْتَ تَنْظُرُ فِیهِ مِنْ أُمُورِ الْوُلاَةِ قَبْلَکَ، وَ یَقُولُونَ فِیکَ مَا کُنْتَ تَقُولُ فِیهِمْ، وَ إِنَّمَا یُسْتَدَلُّ عَلَى الصَّالِحِینَ بِمَا یُجْرِی اللهُ لَهُمْ عَلَى أَلْسُنِ عِبَادِهِ، فَلْیَکُنْ أَحَبَّ الذَّخَائِرِ إِلَیْکَ ذَخِیرَةُ الْعَمَلِ الصَّالِحِ، فَامْلِکْ هَوَاکَ، وَ شُحَّ بِنَفْسِکَ عَمَّا لاَ یَحِلُّ لَکَ، فَإِنَّ الشُّحَّ بِالنَّفْسِ الاِْنْصَافُ مِنْهَا فِیمَا أَحَبَّتْ أَوْ کَرِهَتْ.
وَ أَشْعِرْ قَلْبَکَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِیَّةِ، وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْ، وَ اللُّطْفَ بِهِمْ، وَ لاَ تَکُونَنَّ عَلَیْهِمْ سَبُعاً ضَارِیاً تَغْتَنِمُ أَکْلَهُمْ، فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ: إِمَّا أَخٌ لَکَ فِی الدِّینِ، وَ إِمَّا نَظِیرٌ لَکَ فِی الْخَلْقِ، یَفْرُطُ مِنْهُمُ الزَّلَلُ، وَ تَعْرِضُ لَهُمُ الْعِلَلُ، وَ یُؤْتَى عَلَى أَیْدِیهِمْ فِی الْعَمْدِ وَ الْخَطَإِ، فَأَعْطِهِمْ مِنْ عَفْوِکَ وَ صَفْحِکَ مِثْلِ الَّذِی تُحِبُّ وَ تَرْضَى أَنْ یُعْطِیَکَ اللهُ مِنْ عَفْوِهِ وَ صَفْحِهِ، فَإِنَّکَ فَوْقَهُمْ، وَ وَالِی الأمْرِ عَلَیْکَ فَوْقَکَ، وَ اللهُ فَوْقَ مَنْ وَلاَّکَ! وَ قَدِ اسْتَکْفَاکَ أَمْرَهُمْ، وَ ابْتَلاَکَ بِهِمْ.
اى مالک! بدان من تو را به سوى بلادى فرستادم که پيش از تو دولت هاى عادل و ستمگرى بر آن حکومت داشتند و مردم به کارهاى تو همان گونه نظر مى کنند که تو در امور زمامداران پيش از خود نظر مى کردى، و همان را درباره تو خواهند گفت که تو درباره آنها مى گفتى و (بدان) افراد صالح را به آنچه خداوند بر زبان بندگانش جارى مى سازد مى توان شناخت؛ بنابراين بايد محبوب ترين ذخاير نزد تو ذخيره عمل صالح باشد.
زمام هوا و هوس خود را در دست گير و نسبت به آنچه بر تو حلال نيست بخيل باش؛ زيرا بخل به خويشتن، راه انصاف را در آنچه محبوب و مکروه است به تو نشان مى دهد و قلب خويش را کانون رحمت و محبّت و لطف به رعيت قرار ده و در مورد آنان همچون درنده اى مباش که خوردنشان را غنيمت شمارى؛ زيرا آنها دو گروهند يا برادر دينى تواند و يا انسان هايى که در آفرينش شبيه تو هستند (در هر حال بايد حقوق آنها را محترم بشمارى و بدان) از مردم لغزش ها و خطاهايى سر مى زند و مشکلاتى به آنها دست مى دهد (که آنها را از انجام وظيفه باز مى دارد) و به دست آنان از روى عمد يا خطا، کارهاى (خلافى) ظاهر مى شود (در اين گونه موارد) از عفو و گذشت خود آن قدر به آنها عطا کن که دوست دارى و خوشنود مى شوى خداوند از عفوش به تو عطا کند؛ زيرا تو فوق آنها هستى و پيشوايت فوق توست و خداوند فوق کسى است که تو را زمامدار آنها قرار داده و تدبير امور آنها را از تو خواسته و به وسيله آنان تو را آزمايش مى کند.
۱)
شرح و تفسیر
حقوق همه شهروندان را محترم بشمار
امام(علیه السلام) به دنبال وصایاى پر معنا و جامعى که به طور کلى در بخش نخستین این عهدنامه بیان فرمود، روى سخن را به مالک کرده و انگشت روى نقاط خاص مى گذارد.
نخست مى فرماید: «اى مالک! بدان من تو را به سوى بلادى فرستادم که پیش از تو دولت هاى عادل و ستمگرى بر آن حکومت داشتند و مردم به کارهاى تو همان گونه نظر مى کنند که تو در امور زمامداران پیش از خود نظر مى کردى و همان را درباره تو خواهند گفت که تو درباره آنها مى گفتى»; (ثُمَّ اعْلَمْ یَا مَالِکُ، أَنِّی قَدْ وَجَّهْتُکَ إِلَى بِلاَد قَدْ جَرَتْ عَلَیْهَا دُوَلٌ قَبْلَکَ، مِنْ عَدْل وَ جَوْر، وَ أَنَّ النَّاسَ یَنْظُرُونَ مِنْ أُمُورِکَ فِی مِثْلِ مَا کُنْتَ تَنْظُرُ فِیهِ مِنْ أُمُورِ الْوُلاَةِ قَبْلَکَ وَ یَقُولُونَ فِیکَ مَا کُنْتَ تَقُولُ فِیهِمْ).
سپس مى افزاید: «و (بدان) افراد صالح را به آنچه خداوند بر زبان بندگانش جارى مى سازد مى توان شناخت»; (وَ إِنَّمَا یُسْتَدَلُّ عَلَى الصَّالِحِینَ بِمَا یُجْرِی اللهُ لَهُمْ عَلَى أَلْسُنِ عِبَادِهِ).
امام(علیه السلام) در این بخش از سخنان خود از باب مقدّمه به وضع کشور مصر ـ که به یقین منحصر به آن کشور نیست ـ اشاره مى کند که پیش از تو حکومت هاى عدل و جورى داشت; حکومت عدل; مانند حکومت دوران حضرت یوسف بر مصر بود و حکومت جور حکومت بسیارى از فراعنه از جمله فرعون معاصر حضرت موسى بن عمران بود.
سپس به این مطلب مهم اشاره مى فرماید: که معیار سنجش حکومت ها از نظر عدل و جور، افکار عمومى توده مردم است، همان چیزى که امروز در تمام دنیا از آن سخن گفته مى شود، هرچند در عمل غالباً به فراموشى سپرده خواهد شد ولى در آن روز که امام(علیه السلام) این سخن را بیان فرمود کمتر کسى اعتقاد به چنین سخنى داشت و تصور مردم بر این بود که حکومت بدون استبداد امکان پذیر نیست و استبداد همواره آمیخته با ظلم و ستم است.
در بعضى از تعبیرات دانشمندان آمده است: «ألْسِنَةُ الْخَلْقِ أقْلامُ الْحَقِّ» یا «ألْسِنَةُ الرَّعِیَةِ أقْلامُ الْحَقِّ إلَى الْمُلُوکِ» که مفهوم هر دو یکى است و آن اینکه زبان توده هاى مردم قلم حق است که نامه هاى خود را با آن براى زمامداران مى نویسد یا خداوند بدین وسیله با آنها مکاتبه مى کند و در هر حال هدف این است که قضاوت عمومى و هوش جمعى معیار بسیار خوبى براى سنجش ارزش حکومت هاست.
البته گاه مى شود که حکومت ها از طریق تبلیغات دروغین و ریاکارى افکار مردم را مى دزدند یا آنها را شستشوى مغزى مى دهند.
در این گونه موارد قضاوت عمومى بیمار مى شود و اثر مطلوب خود را از دست مى دهد.
به هر حال شایسته است زمامداران کنونى مسلمانان جمله «إنَّما یُسْتَدلُ عَلَى الصّالِحینَ بِما یُجْرِى اللهُ لَهُمْ عَلى ألْسُنِ عِبادِهِ» را با آب زر بنویسند و در برابر دیدگان خود نصب کنند و همه روزه آن را بخوانند و به دل بسپارند و براى رسیدن به این مطلب باید متملّقان را از اطراف خود دور سازند و تنها به گواهى اطرافیان قناعت نکنند، بلکه از طریق تماس مستقیم با مردم قضاوت افکار عمومى را دریابند.
در تواریخ آمده است بعضى از زمامداران پیشین که مایل بودند عدالت را اجرا کنند، گاه شبانه لباس مبدل مى پوشیدند و تنها در محلات مختلف شهر مخصوصاً مناطق محروم گردش مى کردند و اوضاع را دقیقا با حذف تماس واسطه ها بررسى مى نمودند.
آن گاه امام(علیه السلام) در این بخش از عهدنامه، شش دستور مهم به مالک مى دهد: در آغاز مى فرماید: «بنابراین باید محبوب ترین ذخایر نزد تو ذخیره عمل صالح باشد»; (فَلْیَکُنْ أَحَبَّ الذَّخَائِرِ إِلَیْکَ ذَخِیرَةُ الْعَمَلِ الصَّالِحِ).
قرآن مجید مى فرماید: «(فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً); پس هر که به لقاى پروردگارش امید دارد، باید کارى شایسته انجام دهد».(۱) در جاى دیگر مى فرماید: «(الَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصّالِحُ یَرْفَعُهُ); سخنان پاکیزه به سوى او صعود مى کند و عمل صالح را بالا مى برد (و قبول مى کند و پاداش شایسته مى دهد)».(۲) به تفسیر دیگر عمل صالح سخنان پاکیزه را بالا مى برد و اعتقادات را راسخ مى سازد.
در سوره عصر مى خوانیم: «(إِنَّ الاِْنْسانَ لَفی خُسْر * إِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ وَتَواصَوْا بِالْحَقِّ وَتَواصَوْا بِالصَّبْرِ); که انسان ها همه در زیانند; مگر کسانى که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند، و یکدیگر را به (اداى) حق سفارش کرده و یکدیگر را به استقامت و شکیبایى توصیه نموده اند».(۳) در دومین و سومین دستور مى فرماید: «زمام هوا و هوس خود را در دست گیر و نسبت به آنچه بر تو حلال نیست بخیل باش، زیرا بخل به خویشتن، راه انصاف را در آنچه محبوب و مکروه است به تو نشان مى دهد»; (فَامْلِکْ هَوَاکَ، وَشُحَّ(۴) بِنَفْسِکَ عَمَّا لاَ
۲)
یَحِلُّ لَکَ، فَإِنَّ الشُّحَّ بِالنَّفْسِ الاِْنْصَافُ مِنْهَا فِیمَا أَحَبَّتْ أَوْ کَرِهَتْ).
مالکیّت هواى نفس که امام(علیه السلام) بر آن تأکید فرموده، آن است که به هنگام هیجان شهوات، انسان بتواند خود را کنترل کند و به عکس اگر هواى نفس، مالک فکر و عقل و نیروى انسان شود او را به هر پرتگاهى مى کشاند.
در حدیثى از #امام_صادق(علیه السلام) مى خوانیم «احْذَرُوا أَهْوَاءَکُمْ کَمَا تَحْذَرُونَ أَعْدَاءَکُمْ فَلَیْسَ شَیْءٌ أَعْدَى لِلرِّجَالِ مِنِ اتِّبَاعِ أَهْوَائِهِمْ وَ حَصَائِدِ أَلْسِنَتِهِمْ; از هواى نفس بترسید همان گونه که از دشمنان بیم دارید، چرا که چیزى دشمن تر از پیروى هواى نفس و آنچه «بى حساب» بر زبان انسان جارى مى شود نیست».(۵)
در حدیث دیگرى در غررالحکم از امام #امیرالمؤمنین على(علیه السلام) آمده است: «أمْلِکُوا أنْفُسَکُمْ بِدَوامِ جِهادِها; از طریق جهاد مداوم در برابر خواسته هاى نفس مالک نفس خویش شوید»(۶) بخل به خویشتن در برابر آنچه حرام است مفهومى جز این ندارد که انسان همچون بخیل که حاضر نیست درهم و دینارى از اموال خود را به کسى بدهد در برابر محرمات ایستادگى کند.
نتیجه این کار آن است که راه انصاف را در همه حال مى پوید; خواه در امورى که مورد علاقه اوست یا امورى که مورد علاقه او نیست.
سپس امام(علیه السلام) در چهارمین دستور به مسأله بسیار مهمى اشاره مى کند که از سماحت و عظمت قوانین اسلامى پرده برمى دارد و چیزى را که در آن روز در دنیا مطرح نبود عنوان مى کند و مى فرماید: «و قلب خویش را کانون رحمت و محبّت و لطف به رعیّت قرار ده»; (وَ أَشْعِرْ قَلْبَکَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِیَّةِ وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ).
مى دانیم «اشعر» از ریشه «شعار» است و شعار در اصل به لباس زیرین انسان گفته مى شود که با تن او مستقیماً در تماس است.
انتخاب این تعبیر از سوى امام(علیه السلام)اشاره به این است که باید قلب تو مستقیماً با رحمت و محبّت و لطف نسبت به رعایا در تماس باشد.
ممکن است تفاوت رحمت و محبّت و لطف در این باشد که رحمت مرتبه نخستین دوستى و خوش رفتارى است و محبّت درجه بالاتر و لطف آخرین درجه است.
نیز شاید تفاوت این مراتب نسبت به موقعیت رعایا باشد; بعضى استحقاق رحمت دارند و بعضى که سودمندتر و مفیدترند شایسته محبّت و آنهایى که خدمت و تلاششان از همه بیشتر است سزاوار لطف اند.
در روایتى از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: «لاَ تَصْلُحُ الاِْمَامَةُ إِلاَّ لِرَجُل فِیهِ ثَلاَثُ خِصَال; پیشوایى و زمامدارى شایسته کسى است که این سه صفت را داشته باشد».
نخستین صفت ورع و تقوایى است که مانع گناه شود و دومین صفت حلم و بردبارى که مانع غضب گردد سپس حضرت سومین صفت را چنین بیان مى کند: «وَ حُسْنُ الْوِلاَیَةِ عَلَى مَنْ یَلِی حَتَّى یَکُونَ لَهُمْ کَالْوَالِدِ الرَّحِیمِ; چنان نسبت به رعایا نیکى کند که همچون پدرى مهربان باشد».(۷)
در ششمین دستور که در واقع تأکیدى است بر آنچه در دستور چهارم بیان شد مى فرماید: «و در مورد آنان همچون درنده اى مباش که خوردنشان را غنیمت شمارى؛ زیرا آنها دو گروهند یا برادر دینى تواند و یا انسان هایى که در آفرینش شبیه تو هستند (در هر حال باید حقوق آنها را محترم بشمارى)»; (وَ لاَ تَکُونَنَّ عَلَیْهِمْ سَبُعاً ضَارِیاً(۸) تَغْتَنِمُ أَکْلَهُمْ، فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ: إِمَّا أَخٌ لَکَ فِی الدِّینِ، وَ إِمَّا نَظِیرٌ لَکَ فِی الْخَلْقِ).
بى شک پایه حکومت صحیح، مقتدر و عادلانه، بر قلوب و دل هاى مردم است نه بر شمشیرها و نیزه ها.
آنها که بر دل ها حکومت دارند کشورشان امن و امان است و آنها که بر شمشیر تکیه مى کنند دائما در خطرند.
امام(علیه السلام) براى اینکه مالک را به حکومت بر دل ها تشویق کند دستور رحمت و محبّت و لطف را درباره رعایا صادر مى کند.
سپس به بیان نقطه مقابل آن مى پردازد و آن اینکه حاکم همچون حیوان درنده اى باشد که خوردن حق رعایا را غنیمت بشمارد.
آن گاه بهترین دلیل را براى دستور خود بر مى گزیند و آن اینکه رعایا در حکومت اسلامى از دو حالت خارج نیستند: اکثریت مسلمانند و مى دانیم اسلام هر مسلمانى را برادر مسلمان مى داند و یا اقلیتى هستند که با مسلمین زندگى مسالمت آمیز دارند و آنها انسانند و انسان نسبت به انسان باید نهایت محبّت را داشته باشد.
این گفتار در واقع خط بطلانى است بر تبلیغات مسموم دشمنان اسلام که مى گویند: مسلمانان حق حیات براى غیر خود قائل نیستند و معتقدند همه را باید از دم شمشیر گذراند و یا اینکه اسلام اصرار دارد دیگران را به اجبار وارد این دین کند.