اى مالک! بدان من تو را به سوى بلادى فرستادم که پيش از تو دولت هاى عادل و ستمگرى بر آن حکومت داشتند و مردم به کارهاى تو همان گونه نظر مى کنند که تو در امور زمامداران پيش از خود نظر مى کردى، و همان را درباره تو خواهند گفت که تو درباره آنها مى گفتى و (بدان) افراد صالح را به آنچه خداوند بر زبان بندگانش جارى مى سازد مى توان شناخت؛ بنابراين بايد محبوب ترين ذخاير نزد تو ذخيره عمل صالح باشد.
زمام هوا و هوس خود را در دست گير و نسبت به آنچه بر تو حلال نيست بخيل باش؛ زيرا بخل به خويشتن، راه انصاف را در آنچه محبوب و مکروه است به تو نشان مى دهد و قلب خويش را کانون رحمت و محبّت و لطف به رعيت قرار ده و در مورد آنان همچون درنده اى مباش که خوردنشان را غنيمت شمارى؛ زيرا آنها دو گروهند يا برادر دينى تواند و يا انسان هايى که در آفرينش شبيه تو هستند (در هر حال بايد حقوق آنها را محترم بشمارى و بدان) از مردم لغزش ها و خطاهايى سر مى زند و مشکلاتى به آنها دست مى دهد (که آنها را از انجام وظيفه باز مى دارد) و به دست آنان از روى عمد يا خطا، کارهاى (خلافى) ظاهر مى شود (در اين گونه موارد) از عفو و گذشت خود آن قدر به آنها عطا کن که دوست دارى و خوشنود مى شوى خداوند از عفوش به تو عطا کند؛ زيرا تو فوق آنها هستى و پيشوايت فوق توست و خداوند فوق کسى است که تو را زمامدار آنها قرار داده و تدبير امور آنها را از تو خواسته و به وسيله آنان تو را آزمايش مى کند.
۱)
شرح و تفسیر
حقوق همه شهروندان را محترم بشمار
امام(علیه السلام) به دنبال وصایاى پر معنا و جامعى که به طور کلى در بخش نخستین این عهدنامه بیان فرمود، روى سخن را به مالک کرده و انگشت روى نقاط خاص مى گذارد.
نخست مى فرماید: «اى مالک! بدان من تو را به سوى بلادى فرستادم که پیش از تو دولت هاى عادل و ستمگرى بر آن حکومت داشتند و مردم به کارهاى تو همان گونه نظر مى کنند که تو در امور زمامداران پیش از خود نظر مى کردى و همان را درباره تو خواهند گفت که تو درباره آنها مى گفتى»; (ثُمَّ اعْلَمْ یَا مَالِکُ، أَنِّی قَدْ وَجَّهْتُکَ إِلَى بِلاَد قَدْ جَرَتْ عَلَیْهَا دُوَلٌ قَبْلَکَ، مِنْ عَدْل وَ جَوْر، وَ أَنَّ النَّاسَ یَنْظُرُونَ مِنْ أُمُورِکَ فِی مِثْلِ مَا کُنْتَ تَنْظُرُ فِیهِ مِنْ أُمُورِ الْوُلاَةِ قَبْلَکَ وَ یَقُولُونَ فِیکَ مَا کُنْتَ تَقُولُ فِیهِمْ).
سپس مى افزاید: «و (بدان) افراد صالح را به آنچه خداوند بر زبان بندگانش جارى مى سازد مى توان شناخت»; (وَ إِنَّمَا یُسْتَدَلُّ عَلَى الصَّالِحِینَ بِمَا یُجْرِی اللهُ لَهُمْ عَلَى أَلْسُنِ عِبَادِهِ).
امام(علیه السلام) در این بخش از سخنان خود از باب مقدّمه به وضع کشور مصر ـ که به یقین منحصر به آن کشور نیست ـ اشاره مى کند که پیش از تو حکومت هاى عدل و جورى داشت; حکومت عدل; مانند حکومت دوران حضرت یوسف بر مصر بود و حکومت جور حکومت بسیارى از فراعنه از جمله فرعون معاصر حضرت موسى بن عمران بود.
سپس به این مطلب مهم اشاره مى فرماید: که معیار سنجش حکومت ها از نظر عدل و جور، افکار عمومى توده مردم است، همان چیزى که امروز در تمام دنیا از آن سخن گفته مى شود، هرچند در عمل غالباً به فراموشى سپرده خواهد شد ولى در آن روز که امام(علیه السلام) این سخن را بیان فرمود کمتر کسى اعتقاد به چنین سخنى داشت و تصور مردم بر این بود که حکومت بدون استبداد امکان پذیر نیست و استبداد همواره آمیخته با ظلم و ستم است.
در بعضى از تعبیرات دانشمندان آمده است: «ألْسِنَةُ الْخَلْقِ أقْلامُ الْحَقِّ» یا «ألْسِنَةُ الرَّعِیَةِ أقْلامُ الْحَقِّ إلَى الْمُلُوکِ» که مفهوم هر دو یکى است و آن اینکه زبان توده هاى مردم قلم حق است که نامه هاى خود را با آن براى زمامداران مى نویسد یا خداوند بدین وسیله با آنها مکاتبه مى کند و در هر حال هدف این است که قضاوت عمومى و هوش جمعى معیار بسیار خوبى براى سنجش ارزش حکومت هاست.
البته گاه مى شود که حکومت ها از طریق تبلیغات دروغین و ریاکارى افکار مردم را مى دزدند یا آنها را شستشوى مغزى مى دهند.
در این گونه موارد قضاوت عمومى بیمار مى شود و اثر مطلوب خود را از دست مى دهد.
به هر حال شایسته است زمامداران کنونى مسلمانان جمله «إنَّما یُسْتَدلُ عَلَى الصّالِحینَ بِما یُجْرِى اللهُ لَهُمْ عَلى ألْسُنِ عِبادِهِ» را با آب زر بنویسند و در برابر دیدگان خود نصب کنند و همه روزه آن را بخوانند و به دل بسپارند و براى رسیدن به این مطلب باید متملّقان را از اطراف خود دور سازند و تنها به گواهى اطرافیان قناعت نکنند، بلکه از طریق تماس مستقیم با مردم قضاوت افکار عمومى را دریابند.
در تواریخ آمده است بعضى از زمامداران پیشین که مایل بودند عدالت را اجرا کنند، گاه شبانه لباس مبدل مى پوشیدند و تنها در محلات مختلف شهر مخصوصاً مناطق محروم گردش مى کردند و اوضاع را دقیقا با حذف تماس واسطه ها بررسى مى نمودند.
آن گاه امام(علیه السلام) در این بخش از عهدنامه، شش دستور مهم به مالک مى دهد: در آغاز مى فرماید: «بنابراین باید محبوب ترین ذخایر نزد تو ذخیره عمل صالح باشد»; (فَلْیَکُنْ أَحَبَّ الذَّخَائِرِ إِلَیْکَ ذَخِیرَةُ الْعَمَلِ الصَّالِحِ).
قرآن مجید مى فرماید: «(فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً); پس هر که به لقاى پروردگارش امید دارد، باید کارى شایسته انجام دهد».(۱) در جاى دیگر مى فرماید: «(الَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصّالِحُ یَرْفَعُهُ); سخنان پاکیزه به سوى او صعود مى کند و عمل صالح را بالا مى برد (و قبول مى کند و پاداش شایسته مى دهد)».(۲) به تفسیر دیگر عمل صالح سخنان پاکیزه را بالا مى برد و اعتقادات را راسخ مى سازد.
در سوره عصر مى خوانیم: «(إِنَّ الاِْنْسانَ لَفی خُسْر * إِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ وَتَواصَوْا بِالْحَقِّ وَتَواصَوْا بِالصَّبْرِ); که انسان ها همه در زیانند; مگر کسانى که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند، و یکدیگر را به (اداى) حق سفارش کرده و یکدیگر را به استقامت و شکیبایى توصیه نموده اند».(۳) در دومین و سومین دستور مى فرماید: «زمام هوا و هوس خود را در دست گیر و نسبت به آنچه بر تو حلال نیست بخیل باش، زیرا بخل به خویشتن، راه انصاف را در آنچه محبوب و مکروه است به تو نشان مى دهد»; (فَامْلِکْ هَوَاکَ، وَشُحَّ(۴) بِنَفْسِکَ عَمَّا لاَ
۲)
یَحِلُّ لَکَ، فَإِنَّ الشُّحَّ بِالنَّفْسِ الاِْنْصَافُ مِنْهَا فِیمَا أَحَبَّتْ أَوْ کَرِهَتْ).
مالکیّت هواى نفس که امام(علیه السلام) بر آن تأکید فرموده، آن است که به هنگام هیجان شهوات، انسان بتواند خود را کنترل کند و به عکس اگر هواى نفس، مالک فکر و عقل و نیروى انسان شود او را به هر پرتگاهى مى کشاند.
در حدیثى از #امام_صادق(علیه السلام) مى خوانیم «احْذَرُوا أَهْوَاءَکُمْ کَمَا تَحْذَرُونَ أَعْدَاءَکُمْ فَلَیْسَ شَیْءٌ أَعْدَى لِلرِّجَالِ مِنِ اتِّبَاعِ أَهْوَائِهِمْ وَ حَصَائِدِ أَلْسِنَتِهِمْ; از هواى نفس بترسید همان گونه که از دشمنان بیم دارید، چرا که چیزى دشمن تر از پیروى هواى نفس و آنچه «بى حساب» بر زبان انسان جارى مى شود نیست».(۵)
در حدیث دیگرى در غررالحکم از امام #امیرالمؤمنین على(علیه السلام) آمده است: «أمْلِکُوا أنْفُسَکُمْ بِدَوامِ جِهادِها; از طریق جهاد مداوم در برابر خواسته هاى نفس مالک نفس خویش شوید»(۶) بخل به خویشتن در برابر آنچه حرام است مفهومى جز این ندارد که انسان همچون بخیل که حاضر نیست درهم و دینارى از اموال خود را به کسى بدهد در برابر محرمات ایستادگى کند.
نتیجه این کار آن است که راه انصاف را در همه حال مى پوید; خواه در امورى که مورد علاقه اوست یا امورى که مورد علاقه او نیست.
سپس امام(علیه السلام) در چهارمین دستور به مسأله بسیار مهمى اشاره مى کند که از سماحت و عظمت قوانین اسلامى پرده برمى دارد و چیزى را که در آن روز در دنیا مطرح نبود عنوان مى کند و مى فرماید: «و قلب خویش را کانون رحمت و محبّت و لطف به رعیّت قرار ده»; (وَ أَشْعِرْ قَلْبَکَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِیَّةِ وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ).
مى دانیم «اشعر» از ریشه «شعار» است و شعار در اصل به لباس زیرین انسان گفته مى شود که با تن او مستقیماً در تماس است.
انتخاب این تعبیر از سوى امام(علیه السلام)اشاره به این است که باید قلب تو مستقیماً با رحمت و محبّت و لطف نسبت به رعایا در تماس باشد.
ممکن است تفاوت رحمت و محبّت و لطف در این باشد که رحمت مرتبه نخستین دوستى و خوش رفتارى است و محبّت درجه بالاتر و لطف آخرین درجه است.
نیز شاید تفاوت این مراتب نسبت به موقعیت رعایا باشد; بعضى استحقاق رحمت دارند و بعضى که سودمندتر و مفیدترند شایسته محبّت و آنهایى که خدمت و تلاششان از همه بیشتر است سزاوار لطف اند.
در روایتى از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: «لاَ تَصْلُحُ الاِْمَامَةُ إِلاَّ لِرَجُل فِیهِ ثَلاَثُ خِصَال; پیشوایى و زمامدارى شایسته کسى است که این سه صفت را داشته باشد».
نخستین صفت ورع و تقوایى است که مانع گناه شود و دومین صفت حلم و بردبارى که مانع غضب گردد سپس حضرت سومین صفت را چنین بیان مى کند: «وَ حُسْنُ الْوِلاَیَةِ عَلَى مَنْ یَلِی حَتَّى یَکُونَ لَهُمْ کَالْوَالِدِ الرَّحِیمِ; چنان نسبت به رعایا نیکى کند که همچون پدرى مهربان باشد».(۷)
در ششمین دستور که در واقع تأکیدى است بر آنچه در دستور چهارم بیان شد مى فرماید: «و در مورد آنان همچون درنده اى مباش که خوردنشان را غنیمت شمارى؛ زیرا آنها دو گروهند یا برادر دینى تواند و یا انسان هایى که در آفرینش شبیه تو هستند (در هر حال باید حقوق آنها را محترم بشمارى)»; (وَ لاَ تَکُونَنَّ عَلَیْهِمْ سَبُعاً ضَارِیاً(۸) تَغْتَنِمُ أَکْلَهُمْ، فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ: إِمَّا أَخٌ لَکَ فِی الدِّینِ، وَ إِمَّا نَظِیرٌ لَکَ فِی الْخَلْقِ).
بى شک پایه حکومت صحیح، مقتدر و عادلانه، بر قلوب و دل هاى مردم است نه بر شمشیرها و نیزه ها.
آنها که بر دل ها حکومت دارند کشورشان امن و امان است و آنها که بر شمشیر تکیه مى کنند دائما در خطرند.
امام(علیه السلام) براى اینکه مالک را به حکومت بر دل ها تشویق کند دستور رحمت و محبّت و لطف را درباره رعایا صادر مى کند.
سپس به بیان نقطه مقابل آن مى پردازد و آن اینکه حاکم همچون حیوان درنده اى باشد که خوردن حق رعایا را غنیمت بشمارد.
آن گاه بهترین دلیل را براى دستور خود بر مى گزیند و آن اینکه رعایا در حکومت اسلامى از دو حالت خارج نیستند: اکثریت مسلمانند و مى دانیم اسلام هر مسلمانى را برادر مسلمان مى داند و یا اقلیتى هستند که با مسلمین زندگى مسالمت آمیز دارند و آنها انسانند و انسان نسبت به انسان باید نهایت محبّت را داشته باشد.
این گفتار در واقع خط بطلانى است بر تبلیغات مسموم دشمنان اسلام که مى گویند: مسلمانان حق حیات براى غیر خود قائل نیستند و معتقدند همه را باید از دم شمشیر گذراند و یا اینکه اسلام اصرار دارد دیگران را به اجبار وارد این دین کند.
۳)
آرى این گفتار نشان مى دهد تمام انسان ها و پیروان همه مذاهب مى توانند با مسلمانان زندگى مسالمت آمیز داشته باشند و در داخل کشورهاى اسلامى در سایه قوانین اسلام، جان و مال و ناموس و آبرویشان محفوظ باشد.
بر خلاف آنچه در دنیاى امروز دیده مى شود که حتى اختلاف رنگِ پوست در داخل کشور ظاهرا پیشرفته اى مانند آمریکا مایه تبعیض هاى وحشتناکى است و بر خلاف نمایش هاى سیاسى در این زمینه سفیدپوستان آنجا غالباً از سیاه پوستان متنفرند، مراکز اجتماعى آنها از هم جداست و در بسیارى از مسائل اجتماعى حاضر به همکارى با یکدیگر نیستند.
آن گاه امام(علیه السلام) در پنجمین دستور که از مهم ترین دستورات مدیریت و مردم دارى است، مى فرماید: «(و بدان) از مردم لغزش ها و خطاها سر مى زند و مشکلاتى به آنها دست مى دهد (که آنها را از انجام وظیفه باز مى دارد) و به دست آنان از روى عمد یا خطا، کارهاى (خلافى) ظاهر مى شود (در این گونه موارد) از عفو و گذشت خود آن قدر به آنها عطا کن که دوست دارى و خوشنود مى شوى خداوند از عفوش به تو عطا کند»; (یَفْرُطُ(۹) مِنْهُمُ الزَّلَلُ(۱۰)، وَ تَعْرِضُ لَهُمُ الْعِلَلُ، وَ یُؤْتَى عَلَى أَیْدِیهِمْ فِی الْعَمْدِ وَ الْخَطَإِ، فَأَعْطِهِمْ مِنْ عَفْوِکَ وَ صَفْحِکَ مِثْلِ الَّذِی تُحِبُّ وَ تَرْضَى أَنْ یُعْطِیَکَ اللهُ مِنْ عَفْوِهِ وَ صَفْحِهِ).
بدیهى است هیچ انسانى (جز معصومان(علیهم السلام)) نیست که خطایى از او سر نزند.
کوچک و بزرگ، دانشمند و جاهل هر یک به تناسب حال خود گرفتار لغزش هایى مى شوند و هیچ کَس نمى تواند دعوى بى گناهى کند حتى در حالات بعضى از انبیاى الهى گاهى ترک اولى دیده مى شود که اگر چه گناه نیست، اما شایسته مقام آنها نیز نیست و به گفته شاعر:
آنجا که برق عصیان بر آدم صفى زد
ما را چگونه زیبد دعوى بى گناهى؟! همچنین گاه انسان بر اثر ناراحتى هایى جسمانى و روحانى، شکست در زندگى، از دست رفتن عزیزان و امثال اینها حالت عادى خود را از دست مى دهد و در این حال گرفتار لغزش هایى مى شود.
امام(علیه السلام) به مالک اشتر که مى خواهد بر گروهى عظیم از مردم یعنى ساکنان مصر حکومت کند عفو از خطاها را (تا آنجا که میسر است و راه دارد) دستور مى دهد و براى اینکه انگیزه این کار در وجود او تقویت شود وى را به خطاهایش در پیشگاه پروردگار توجّه داده، مى فرماید: آیا مایل نیستى خدا از خطاهاى تو بگذرد؛ پس تو هم از خطاهاى رعایاى خود بگذر و بر آنان سخت نگیر.
البته تا جایى که عفو و بخشش موجب بى نظمى و تضییع حقوق مظلومان نگردد.
هنگامى که داستان افک به وسیله منافقان در میان مسلمانان منتشر شد و گروهى از آنان همسر پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) را متهم به انحراف از جادّه عفّت کردند، عده اى از مؤمنان نیز آگاهانه یا ناآگاهانه در مسیر این شایعه سازى قرار گرفتند.
آیاتى از قرآن نازل شد و شدیداً با این کار برخورد کرد، آن چنان که بعضى از مسلمانان تصمیم گرفتند رابطه خود را با شایعه پراکنان به طور کلى قطع کنند و آنها را از کمک هاى مادّى خود محروم سازند.
آیه نازل شد: «(وَ لا یَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنْکُمْ وَ السَّعَةِ أَنْ یُؤْتُوا أُولِى الْقُرْبَى وَ الْمَساکینَ وَ الْمُهاجِرینَ فِى سَبیلِ اللهِ وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا أَلا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللهُ لَکُمْ وَ اللهُ غَفُورٌ رَّحیمٌ); آنها که از میان شما داراى برترى (مالى) و وسعت زندگى هستند نباید سوگند یاد کنند که از انفاق کردن به نزدیکان و مستمندان و مهاجران در راه خدا (که گرفتار محرومیّت هستند) دریغ نمایند، آنها باید عفو کنند و چشم بپوشند، آیا دوست ندارید خداوند شما را بیامرزد؟ و خداوند آمرزنده و مهربان است (شما هم بخشنده و مهربان باشید).(۱۲)
فرق میان عفو و صفح، این است که عفو کردن به معناى صرف نظر نمودن از کیفر خطاست; ولى صفح (در این گونه موارد) آن است که به کلى خطا را از ذهن خود بشوید و به فراموشى بسپارد.
جمله «یُؤْتَى عَلَى أَیْدِیهِمْ» به این معنا نیست که باید دست خطاکاران را گرفت و هدایت کرد، آن گونه که بعضى از شارحان گفته اند، بلکه به این معناست که کارهاى خطا بر دست آنها جارى مى شود.
آن گاه براى توضیح و تأکید بیشتر مى فرماید: «زیرا تو فوق آنها هستى و پیشوایت فوق توست و خداوند فوق کسى است که تو را زمامدار آنها قرار داده و تدبیر امور آنها را از تو خواسته و به وسیله آنان تو را آزمایش مى کند»; (فَإِنَّکَ فَوْقَهُمْ، وَ وَالِی الاَْمْرِ عَلَیْکَ فَوْقَکَ، وَ اللهُ فَوْقَ مَنْ وَلاَّکَ! وَ قَدِ اسْتَکْفَاکَ أَمْرَهُمْ، وَ ابْتَلاَکَ بِهِمْ).
۴)
امام(علیه السلام) این نکته را یادآور مى شود که هر کَس بر گروهى حکومت مى کند در حدّ خود تحت حکومت دیگرى قرار دارد; اگر تو بر مصر حکومت خواهى کرد توجّه داشته باش من هم حاکم بر تو و مراقب اعمالت هستم و اگر من بر تو حکومت مى کنم باید مراقب باشم که خداوند حاکم بر ماست و به یقین توجّه به این امر سبب مى شود که انسان تا مى تواند از عفو و گذشت و محبّت بهره گیرد تا بتواند در انتظار عفو حاکم بر خود و بالاتر از آن در انتظار عفو الهى باشد.
____________
پاورقی :
۱ . کهف، آيه ۱۱۰.
۲ . فاطر، آيه ۱۰.
۳ . عصر، آيه ۳ و ۴.
۴ . «شحّ» در اصل به معناى بخل توأم با حرص است که به صورت عادت درآيد و اين هر دو از رذايل مهم اخلاقى است بعضى از مفسّران قرآن گفته اند «شحّ» از بخل شديدتر است. استفاده از اين واژه در کلام امام(عليه السلام) اشاره به اين است که شديداً از آنچه بر تو حرام است بپرهيز و خويشتن را از آن باز دار همچون بخيلى که مردم را از اموال و ثروت خود باز مى دارد.
۵ . اصول کافى، ج ۲، ص ۳۳۵، ح ۱.
۶ . غررالحکم، ح ۴۸۹۸.
۷ . کافى، ج ۱، ص ۴۰۷، ح ۸.
۸ . «ضارِياً» به معناى درنده است از ريشه «ضَرْو» بر وزن «ضرب» در اصل به معناى حمله شديد به کسى يا چيزى است، از اين رو در حمله گوسفندان به زراعت نيز به کار مى رود.
۹ . «يَفْرُط» از ريشه «فرط» بر وزن «شرط» به معناى عجله و شتاب کردن در انجام کارى است. اين واژه در مورد کسى که براى انجام کارى سبقت مى گيرد نيز به کار مى رود.
۱۰ . «زَلَل» و «زَلَّة» بر وزن «غلة» به معناى خطا و لغزش است.
۱۱ . نور، آيه ۲۲.
╭────๛- - - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
#خاطرات | ترسيدم بشمرم مغرور شوم
با نوجوانى در جبهه مصاحبه كردند كه كارش خنثى كردن مين بود.
از او پرسيدند: تاكنون چند مين خنثى كردهاى؟
گفت نشمردم، ترسيدم بشمارم #غرور مرا بگيرد. 😔
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | آرزوى #شهيد_مدنى
خدا رحمت كند شهيد محراب آيت اللّه مدنى را، افتخار داشتم در سفرى كه كاروانى پياده از نجف به كربلا مىرفت در خدمت ايشان باشم. كفشها را از پا بيرون آورده با پاى برهنه مىآمد و مىفرمود:
مىخواهم پاهايم 👣 در راه #كربلا آسيب ببيند.
ايشان مىفرمود: سه آرزو داشتهام كه به دو آرزو رسيدهام؛ امّا نمىدانم به آرزوى سوّم هم خواهم رسيد يا نه.
گفتم آرزوى سوّم شما چيست؟ فرمود: از خدا خواستهام كه شهيد شوم.
____________
اللهم ارزقنی شهادة فی سبیلک تحت رایة ولیّک 🤲
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | پهلوانى جوانمرد
اواخر حكومت شاه بود. عدّهاى از كارمندان را از روى اكراه در يك راهپيمايى بنام پشتيبانى از قانون اساسى سازمان دادند. در ميان آنان پهلوانى ورزيده بود كه احساس كرد مىتواند در بهم زدن راهپيمايى نقشى داشته باشد.
او گرچه انقلابى نبود؛ امّا اعتقاد مذهبى داشت.
كمكم بر اجتماع مردم افزوده مىشد، محل اجتماع سالن استاديوم شيرودى بود، سكوت همه جا را فرا گرفته بود كه ناگهان فرياد بلندى از حلقوم اين #پهلوان بيرون جهيد كه بر على و آل على #صلوات، مردم صلوات فرستادند.
جَو شكسته شد و صلوات اوّل صلواتهاى بعدى را به همراه داشت. كار به جايى رسيد كه رژيم از راهاندازى آن راهپيمايى منصرف شد.
انقلاب به پيروزى رسيد و چند سال بعد از انقلاب اين پهلوان از دنيا رفت.
يكى از دوستان خواب او را ديد و از او پرسيد كه در عالم قبر چه خبر؟
در جواب گفت: همان صلوات مرا نجات داد.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | رابطه #مادر و فرزند
پدر و مادر شهيدى آمدند سر قبر فرزندشان.
پدر شهيد دسته گلى 💐 را آماده مىكرد تا روى قبر فرزندش بگذارد، ناگهان #مادر_شهيد فرياد زد چكار مىكنى؟
پايت را روى سينۀ فرزندم گذاشتى!
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | هجرت مقدّس
تاريخ يكى از علماى همدان در هفتصد سال پيش را مىخواندم، بسيار بر خود تأسف خوردم.
مرحوم آيت اللّه سيد على همدانى هفتصد سال قبل به هندوستان سفر كرد و اوج فقر و بتپرستى🗿 مردم را ديد.
در بازگشت از سفر دو نفر از طلاب را به هند فرستاد و به آنها گفت: مرتّب مشاهدات خود را از وضع جامعۀ هند براى من بنويسيد.
كار ديگرى نيز انجام داد و آن اين بود كه هفتصد نفر نيرو آماده كرد كه انواع حرفهها و تخصّصها در آنها جمع بود: آهنگر، نجّار، خطاطّ، موسيقىدان، معمار، قاليباف و... مدّتى با اين هفتصد نفر كار كرد، آنگاه با اين لشگر هفتصد نفرى وارد هند شد.
اين گروه به محض ورود مشغول كار شدند؛
امتياز اوّل اين گروه اين بود كه چون هنر داشتند بار بر مردم نبودند.
امتياز دوّم اين بود كه مجّانى هنرشان را به هندىها آموختند.
ديرى نگذشت كه هزاران نفر از مردم هند به #اسلام گرويدند. هندىها به موسيقى خيلى علاقه داشتند، موسيقىدانهاى مسلمان موسيقى آنان را نيز با محتواى سازنده جهت دادند، زبان فارسى و عربى رايج شد و خلاصه اينكه اين عالم همدانى تحوّلى در جامعۀ هند به پا كرد.
#تبلیغ
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | آرزوى #بندگى خدا
در شهر مكه خلبانى را ديدم كه در عملياتهاى مختلفى شركت كرده بود.
از او پرسيدم: از خدا چه خواستى؟
گفت: از خدا خواستم كه بندۀ او باشم، محبوب او باشم.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | جلد قرآن يا ضريح پيامبر صلیالله علیه وآله
تنها امام جماعت شيعه كه مسجدالحرام به خود ديده، مرحوم #سيد_شرفالدين صاحب كتاب شريف «المراجعات» است.
وقتى به مكه سفر كرد، پادشاه حجاز مجلسى را ترتيب داد و از علماى اهل تسنن براى مباحثه با ايشان دعوت نمود.
هنگامى كه سيد وارد مجلس شد، قرآنى را به شاه هديه داد، شاه قرآن را گرفت و بوسيد.
سيد به او گفت: تو مشركى!
شاه پرسيد چرا؟
سيد گفت: براى اينكه شما جلد قرآن را كه از چرم و پوست گاو است بوسيدى، پس شما گاوپرستى!
شاه گفت: منظور من محتواى قرآن بود و قصد ديگرى نداشتم.
سيد فرمود: پس چرا ما را به خاطر بوسيدن ضريح #پيامبر(صلیالله علیه وآله) مشرك مىدانيد؟! 👌
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | آرامش قبل از عمليات
يكى از زيبايىهاى جنگ آرامشى بود كه رزمندگان در شب عمليات داشتند.
چند ساعت قبل از عمليات گويا براى حجلۀ عروس آماده مىشوند و به ريش كل دنيا مىخنديدند، نقل و نبات تقسيم مىكردند و شوخى مىكردند.
آرى اين #آرامش در هيچ يك از دانشكدههاى روانشناسى پيدا نمىشود.
#دفاع_مقدس
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | مكافات عمل
زمخشرى يكى از ادباى عرب است.
از او پرسيدند: چطور شد كه پاهايت قطع شد؟
گفت: بچه بودم گنجشكى را گرفته و پاهايش را قطع كردم.
مادرم دلش سوخت 💔 و نفرينم كرد و گفت: خدا پاهايت را قطع كند!
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | امّت عاشق
فردى آمده بود جماران و اصرار داشت كه با حضرت امام ملاقات كند.
به او گفتند: بايد وقت قبلى داشته باشى، برنامههاى امام حساب شده است.
گفت: من نمىدانستم حالا آمدهام، اجازه بدهيد امام را ببينم.
هر چه اصرار كرد گفتند نمىشود، پرسيد: منزل امام كدام است؟
منزل امام را به او نشان دادند، رو كرد به سمت منزل امام وگفت:
السلام عليك يابن رسولاللّه و رفت.
يكى از عزيزان دفتر حضرت امام مىگفت: چنان اين سلام در ما تأثير گذاشت كه تا مدّتى گيج بوديم.
#امام_خمینی ره
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#عهدنامه | فراز ۳/۳۰
وَ لاَ تَنْصِبَنَّ نَفْسَکَ، لِحَرْبِ اللهِ فَإِنَّهُ لاَ یَدَ لَکَ بِنِقْمَتِهِ، وَ لاَ غِنَى بِکَ عَنْ عَفْوِهِ وَ رَحْمَتِهِ.
وَ لاَ تَنْدَمَنَّ عَلَى عَفْو، وَ لاَ تَبْجَحَنَّ بِعُقُوبَة، وَ لاَ تُسْرِعَنَّ إِلَى بَادِرَة وَجَدْتَ مِنْهَا مَنْدُوحَةً، وَ لاَ تَقُولَنَّ: إِنِّی مُؤَمَّرٌ آمُرُ فَأُطَاعُ، فَإِنَّ ذَلِکَ إِدْغَالٌ فِی الْقَلْبِ، وَ مَنْهَکَةٌ لِلدِّینِ، وَ تَقَرُّبٌ مِنَ الْغِیَرِ.
وَ إِذَا أَحْدَثَ لَکَ مَا أَنْتَ فِیهِ مِنْ سُلْطَانِکَ أُبَّهَةً أَوْ مَخِیلَةً، فَانْظُرْ إِلَى عِظَمِ مُلْکِ اللهِ فَوْقَکَ، وَ قُدْرَتِهِ مِنْکَ عَلَى مَا لاَ تَقْدِرُ عَلَیْهِ مِنْ نَفْسِکَ، فَإِنَّ ذَلِکَ یُطَامِنُ إِلَیْکَ مِنْ طِمَاحِکَ، وَ یَکُفُّ عَنْکَ مِنْ غَرْبِکَ، وَ یَفِیءُ إِلَیْکَ بِمَا عَزَبَ عَنْکَ مِنْ عَقْلِکَ!
إِیَّاکَ وَ مُسَامَاةَ اللهِ فِی عَظَمَتِهِ، وَ التَّشَبُّهَ بِهِ فِی جَبَرُوتِهِ، فَإِنَّ اللهَ یُذِلُّ کُلَّ جَبَّار، وَ یُهِینُ کُلَّ مُخْتَال.
هرگز خود را در مقام نبرد با خدا قرار نده؛ زيرا تاب کيفر او را ندارى و از عفو و رحمت او بى نياز نيستى و هرگز از عفو و بخششى که نموده اى پشيمان نباش و از کيفرى که داده اى به خود مبال و شادى نکن.
هرگز به هنگامى که خشمگين مى شوى و راه چاره اى براى آن مى يابى به انجام اقدام خشن شتاب مکن (و تصميم ناگهانى مگير) هرگز مگو من اميرم; امر مى کنم و از من اطاعت مى شود که اين، موجب دخول فساد در دل تو و ضعف و خرابى دين و نزديک شدن دگرگونى ها (در قدرت تو) است و هرگاه بر اثر قدرتى که در اختيار دارى کبر و #غرور يا عُجب در تو پديد آيد، به عظمت قدرت خداوند که فوق توست و بر امورى نسبت به تو قادر است که تو درباره خويشتن قدرت آن را ندارى نظر بيافکن؛ زيرا اين نگاه تو را از آن سرکشى پايين مى آورد و از شدّت و تندى تو
مى کاهد و آنچه از نيروى عقلت از دست رفته به تو باز مى گرداند.
از دعوى همتايى با خداوند در عظمتش برحذر باش و از تشبّه به او در جبروتش خود را برکنار دار؛ زيرا خداوند هر جبارى را ذليل و هر فرد خودپسند متکبّرى را خوار مى دارد.
۹)
هرگز مغرور مباش!
امام(علیه السلام) در این بخش از عهدنامه به هفت توصیه مهم دیگر مى پردازد.
نخست مى فرماید: «هرگز خود را در مقام نبرد با خدا قرار نده؛ زیرا تاب کیفر او را ندارى و از عفو و رحمت او بى نیاز نیستى»; (وَ لاَ تَنْصِبَنَّ نَفْسَکَ، لِحَرْبِ اللهِ فَإِنَّهُ لاَ یَدَ لَکَ بِنِقْمَتِهِ، وَ لاَ غِنَى بِکَ عَنْ عَفْوِهِ وَ رَحْمَتِهِ).
منظور از جنگ با خدا ـ آن گونه که بسیارى از شارحان نهج البلاغه استنباط کرده اند ـ همان ظلم و ستم بر بندگانش و تضییع حقوق آنهاست نه هرگونه معصیت و گناه.
درست است که همه گناهان زشت و ناپسندند; ولى تعبیر به «حرب الله» چیزى بیشتر از آن را مى طلبد.
شاهد این سخن حدیثى است که #امام_صادق(علیه السلام) از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نقل مى کند که فرمود: «لَقَدْ أَسْرَى رَبِّی بِی فَأَوْحَى إِلَیَّ مِنْ وَرَاءِ الْحِجَابِ مَا أَوْحَى وَ شَافَهَنِی إِلَى أَنْ قَالَ لِی یَا مُحَمَّدُ مَنْ أَذَلَّ لِی وَلِیّاً فَقَدْ أَرْصَدَنِی بِالْمُحَارَبَةِ وَ مَنْ حَارَبَنِی حَارَبْتُهُ; هنگامى که پروردگارم مرا به معراج برد از پشت حجاب هاى (معنوى) به من آنچه را که مى بایست وحى کرد و در حضور نیز (آنچه باید بگوید) فرمود(۱) تا آنجا که به من گفت: اى محمد(اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم) کسى که ولىّ مرا خوار و ذلیل دارد در مقام جنگ با من بر آمده است و کسى که با من به محاربه برخیزد با او محاربه مى کنم (و او را در هم مى شکنم)».(۲)
امام(علیه السلام) دلیل عدم جنگ با خدا را در این عبارت دو چیز گرفته است یکى نیاز به عفو و رحمت خدا و دیگرى پرهیز از عقوبت و عذاب الهى.
در دومین و سومین توصیه مى فرماید: «و هرگز از عفو و بخششى که نموده اى پشیمان نباش و از کیفرى که داده اى به خود مبال و شادى نکن»; (وَ لاَ تَنْدَمَنَّ عَلَى عَفْو، وَ لاَ تَبْجَحَنَّ(۳) بِعُقُوبَة).
این سخن اشاره به این است که تا مى توانى جانب عفو را بگیر و کمتر مجازات کن؛ زیرا اگر اثر کیفر در کوتاه مدّت باشد اثر عفو در دراز مدّت خواهد بود.
البته این حکمى است که در مورد غالب مردم صادق است; ولى در برابر اقلیتى که عفو در آنها نتیجه معکوس دارد و بر ترس و ضعف عفو کننده حمل مى شود، باید شدّت عمل به خرج داد.
در چهارمین توصیه مى افزاید: «هرگز به هنگامى که خشمگین😡 مى شوى و راه چاره اى براى آن مى یابى به انجام اقدام خشن شتاب مکن (و تصمیم ناگهانى مگیر)»; (وَ لاَ تُسْرِعَنَّ إِلَى بَادِرَة(۴) وَجَدْتَ مِنْهَا مَنْدُوحَةً(۵)).
به یقین هنگامى که انسان از خشم برافروخته مى شود اعتدال فکرى خود را از دست مى دهد و بارها آزموده ایم که هر تصمیمى در آن حال گرفتیم بعداً ثابت شده که خطا بوده است.
حتى عاقل ترین اشخاص به هنگام خشم و غضب ممکن است به صورت نادان ترین افراد در آیند.
و این تعبیرى که در میان عوام معروف است که مى گویند: هنگامى که عصبانى شدم خون چشمانم را گرفت و چیزى را ندیدم و مرتکب فلان کار شدم در واقع اشاره به همین حالت است.
لذا در حدیثى از امیرمؤمنان(علیه السلام) مى خوانیم: «الْغَضَبُ یُرْدِی صاحِبَهُ وَ یُبْدی مَعایِبَهُ; غضب صاحبش را به هلاکت مى افکند و عیوبش را آشکار مى سازد».(۶)
در #حدیث دیگرى از آن حضرت آمده است: «بِئْسَ الْقَرِینُ الْغَضَبُ یُبْدِی الْمَعَائِبَ وَ یُدْنِی الشَّرَّ وَ یُبَاعِدُ الْخَیْرَ; غضب بد همنشینى است عیوب انسان را آشکار مى سازد شر را نزدیک و خیر را دور مى کند».(۷)
این نکته هنگامى روشن تر مى شود که گاه افرادى یک طرفه مى آیند و نزد امرا سخنى مى گویند.
اگر آنها در همان حال تصمیم بگیرند پشیمان خواهند شد.
باید حوصله کنند و سخنان طرف مقابل را هم بشنوند و چه بسا پس از تحقیق، مطلب دگرگون شود.
بنابراین باید مطابق ضرب المثل معروف عمل کرد: به هنگام غضب نه تصمیم، نه کیفر و نه دستور.
در پنجمین توصیه او را از مسأله #غرور و خودکامگى شدیداً نهى مى کند، و مى فرماید: «و هرگز مگو من امیرم; امر مى کنم و از من اطاعت مى شود که این موجب دخول فساد در دل و ضعف و خرابى دین و نزدیک شدن دگرگونى ها (در قدرت تو) است»; (وَ لاَ تَقُولَنَّ: إِنِّی مُؤَمَّرٌ آمُرُ فَأُطَاعُ، فَإِنَّ ذَلِکَ إِدْغَالٌ(۸) فِی الْقَلْبِ، وَ مَنْهَکَةٌ(۹) لِلدِّینِ وَ تَقَرُّبٌ مِنَ الْغِیَرِ(۱۰)).
بى شک یکى از آفات خطرناک حکومت و زمامدارى، غرور و خودبزرگ بینى و استبداد است و همان گونه که امام(علیه السلام) فرموده سه پیامد خطرناک دارد.
نخست اینکه فکر انسان را فاسد مى کند و حقایق را آن گونه که هست نمى بیند و تصمیمات نابخردانه و غیر عادلانه مى گیرد.
۱۰)
دیگر اینکه انسان را گرفتار انواع معاصى و گناهان و ظلم و ستم مى سازد و دین او را تضعیف مى کند.
سوم اینکه چنین حالتى سبب تغییرات و دگرگونى ها در رابطه حکومت با مردم مى شود.
بسیارى از شورش هاى عمومى در طول تاریخ از همین جا سرچشمه گرفته است.
به عکس اگر زمامدار متواضع باشد و باد غرور از سر بیرون کند، هم درست مى اندیشد، هم آلوده گناه و ضعف دین نمى شود، و هم رابطه صمیمانه با مردم خواهد داشت، همان رابطه اى که پایه هاى حکومت را قدرت مى بخشد.
امام(علیه السلام) در کلمات قصارش در #غررالحکم تعبیرات تکان دهنده اى درباره سرنوشت شوم مغروران بیان کرده است.
در جایى مى فرماید: «طُوبى لِمَنْ لَمْ تَقْتُلُهُ قاتِلاتُ الْغُرورِ; خوشا به حال کسى که عوامل نابود کننده غرور وى را به قتل نرسانده است».(۱۱)
در جاى دیگر مى فرماید: «سُکْرُ الْغَفْلَةِ وَ الْغُرُورِ أبْعَدُ إفاقَةً مِنْ سُکْرِ الْخُمُورِ; انسان از مستى غفلت و غرور بسیار دیرتر از مستى شراب هوشیار مى شود».(۱۲)
آرى مستى شراب ممکن است یک روز یا یک شب باشد; اما مستى #غرور شاید پنجاه سال ادامه پیدا کند.
امام(علیه السلام) در اواخر خطبه دوم نهج البلاغه با اشاره به جمعى از منافقان و گروه هایى که بر ضد حضرتش قیام کرده بودند مى فرماید: «زَرَعُوا الْفُجُورَ وَ سَقَوْهُ الْغُرُورَ وَ حَصَدُوا الثُّبُور; آنها بذر فجور پاشیدند و با آب غرور آن را آبیارى کردند و سرانجام بدبختى و هلاکت را درو نمودند».
از آنجا که کار طبیبانِ آگاه تنها تشخیص و درمان درد نیست، بلکه ارائه طرق درمان نیز از ارکان اصلى برنامه آنهاست، امام(علیه السلام) این طبیب الهى در ادامه این عهدنامه پس از ذکر آفات غرور به راه درمان آن اشاره کرده مى فرماید: «هرگاه بر اثر قدرتى که در اختیار دارى کبر و غرور یا عُجب در تو پدید آید، به عظمت قدرت خداوند که فوق توست و بر امورى نسبت به تو قادر است که تو درباره خویشتن قدرت آن را ندارى نظر بیافکن؛ زیرا این نگاه تو را از آن سرکشى پایین مى آورد و از شدّت و تندى تو مى کاهد و آنچه از نیروى عقلت از دست رفته به تو باز مى گرداند»; (وَإِذَا أَحْدَثَ لَکَ مَا أَنْتَ فِیهِ مِنْ سُلْطَانِکَ أُبَّهَةً(۱۳) أَوْ مَخِیلَةً(۱۴)، فَانْظُرْ إِلَى عِظَمِ مُلْکِ اللهِ فَوْقَکَ، وَ قُدْرَتِهِ مِنْکَ عَلَى مَا لاَ تَقْدِرُ عَلَیْهِ مِنْ نَفْسِکَ، فَإِنَّ ذَلِکَ یُطَامِنُ(۱۵) إِلَیْکَ مِنْ طِمَاحِکَ(۱۶) وَ یَکُفُّ عَنْکَ مِنْ غَرْبِکَ(۱۷) وَ یَفِیءُ إِلَیْکَ بِمَا عَزَبَ(۱۸) عَنْکَ مِنْ عَقْلِکَ).
امام(علیه السلام) در عبارات بسیار پر معناى خود، نگاه به عظمت مُلک خداوند و قدرت وسیع او را، سرچشمه سه اثر براى مغروران به قدرت مى شمارد: آنها را از مرکب غرور پیاده مى کند، از شدّت عمل آنها مى کاهد و عقل از دست رفته به سبب #غفلت ناشى از غرور را به آنها باز مى گرداند.
آرى قوى ترین انسان ها در برابر بسیارى از حوادث که به امر خدا انجام مى گیرد همچون پر کاهى در برابر طوفان عظیمى هستند.
بسیار شنیده ایم که حاکمان زورگو با یک ایست مختصر قلبى همه چیزشان پایان گرفته است و مى دانیم این عارضه بر اثر گرفتن مویرگ هاى🫀 قلب به وسیله قطعه کوچکى از خون لخته شده است.
یا از طریق سرطان که چیزى جز طغیان یک سلول ضعیف نیست.
یا به واسطه یک میکروب 🦠 یا ویروسى که با چشم دیده نمى شود از پاى در آمده اند.
گاه زلزله اى تمام قصرهاى آنها را ویران کرده و تندبادى همه چیز را در هم کوبیده و سیلابى همه را با خود برده است.
اینها همه اشارات کوچکى است از قدرت بى پایان پروردگار.
اگر انسان به این امور بیندیشد، در هر مقامى باشد گرفتار غرور نمى شود.
تاریخ، حکومتى بالاتر از حکومت سلیمان به خاطر ندارد.
قرآن مى گوید هنگامى که زمان مرگ سلیمان نبى فرا رسید اجل به او مهلت نداد که از حالت ایستاده بر زمین بنشیند، بلکه در همان حال که بر عصایش تکیه کرده بود با تمام آنچه در اختیار داشت وداع گفت و هیچ کَس از مرگش باخبر نشد مگر آن زمان که موریانه عصایش را جوید و تعادل او بر هم خورد و بر زمین افتاد.
امام(علیه السلام) در هفتمین توصیه در تأکید بر مطالبى که در بالا آمد براى فرو نشاندن غرور مغروران و کبر متکبّران از طریق تهدید به کیفر الهى وارد مى شود و مى فرماید: «از دعوى همتایى با خداوند در عظمتش برحذر باش و از تشبّه به او در جبروتش خود را برکنار دار؛ زیرا خداوند هر جبارى را ذلیل و هر فرد خودپسند متکبّرى را خوار مى دارد»; (إِیَّاکَ وَ مُسَامَاةَ(۱۹) اللهِ فِی عَظَمَتِهِ، وَ التَّشَبُّهَ بِهِ فِی جَبَرُوتِهِ، فَإِنَّ اللهَ یُذِلُّ کُلَّ جَبَّار، وَ یُهِینُ کُلَّ مُخْتَال(۲۰)).
۱۱)
در واقع کسانى که از باد کبر و غرور سرمستاند عملاً دعوى همتایى با خدا را دارند در حالى که ذرّه ناچیزى در برابر اقیانوس عظمت او هستند.
کیفر این گونه بلندپروازىِ بى معنا همان است که خداوند آنها را به ذلت و خوارى بکشاند و اگر متکبّران و مغروران توجّه به پایان کار خویش کنند از مرکب #غرور و کبر پایین خواهند آمد.
در این زمینه احادیث پرمعنایى از #پیغمبر_اکرم(صلى الله علیه وآله) و سایر امامان معصوم(علیهم السلام)نقل شده است.
در حدیثى از #امام_صادق(علیه السلام) مى خوانیم که از آن حضرت درباره «أَدْنَى الاِْلْحَادِ»; (نخستین مرحله کفر) سؤال شد.
امام(علیه السلام) فرمود: «إِنَّ الْکِبْرَ أَدْنَاهُ; تکبّر مرحله نخست آن است».(۲۱)
در حدیث دیگرى از امام صادق(علیه السلام) آمده است: «الْکِبْرُ رِدَاءُ اللهِ فَمَنْ نَازَعَ اللهَ شَیْئاً مِنْ ذَلِکَ أَکَبَّهُ اللهُ فِی النَّارِ; بزرگى، ردایى است که تنها بر قامت کبریایى خداوند موزون است کسى که با خداوند در این امر به منازعه برخیزد (و خود را بزرگ ببیند) خداوند او را به صورت در آتش 🔥 دوزخ مى افکند».(۲۲)
البته تمام اینها به علت آثار بسیار منفى فردى و اجتماعى است که دامان شخص مغرور و متکبّر را مى گیرد.
در روایات متعدّدى وارد شده است که کبر سبب مى شود که انسان حق را نادیده بگیرد و طرفداران حق را سرزنش کند و حقوق مردم را پایمال سازد.(۲۳)
این سخن را با حدیثى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) پایان مى دهیم، که فرمود: «الْکِبْرُ أَنْ تَتْرُکَ الْحَقَّ وَ تَتَجَاوَزَهُ إِلَى غَیْرِهِ وَ تَنْظُرَ إِلَى النَّاسِ وَ لاَ تَرَى أَنَّ أَحَداً عِرْضُهُ کَعِرْضِکَ وَ لاَ دَمُهُ کَدَمِکَ; کبر آن است که حق را ترک گویى و به سراغ باطل روى و به مردم نگاه کنى و آبروى هیچ کَس را همچون آبروى خود و خون هیچ کَس را داراى ارزش خون خود ندانى».(۲۴)
____________
پاورقی :
۱ . مشابه اين تعبير در قرآن مجيد آمده است: (وَ ما کانَ لِبَشَر أَنْ يُکَلِّمَهُ اللهُ إِلاّ وَحْياً أَوْ مِنْ وَراىِ حِجاب أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً) (شورى، آيه ۵۱) پيام الهى گاه مستقيما بر قلب پيغمبر نازل مى شد و گاه همچون صدايى که موسى در کوه طور شنيد و گاه از طريق فرستادن فرشته وحى که در روايات بالا تنها به قسمت اوّل و دوم اشاره شده است.
۲ . کافى، ج ۲، ص ۳۵۳، ح ۱۰.
۳ . «تَبْجَحَنَّ» از ريشه «بَجَح» بر وزن «وجب» به معناى شادى کردن و افتخار نمودن است.
۴ . «بادرة» حرکات و افعال شتاب زده اى است که از انسان به هنگام خشم و غضب سر مى زند. از ريشه «بدور» بر وزن «صدور» به معناى سرعت کردن گرفته شده است.
۵ . «مندوحة» به معناى وسعت و راه چاره است از ريشه «نَدْح» بر وزن «مدح» به معناى وسعت بخشيدن گرفته شده. اين واژه ممکن است اسم مفعول باشد به معناى جايى که آن را وسيع ساخته اند يا اسم مکان به معناى مکان وسيع و گسترده.
۶ . غررالحکم، ح ۶۸۹۲.
۷ . همان مدرک، ح ۶۸۹۳.
۸ . «اِدْغال» از ريشه «دَغْل» بر وزن «عقل» به معناى داخل شدن در جايى به صورت مخفيانه است. از آنجا که فاسدان و مفسدان معمولاً به اين صورت وارد مى شوند، مفهوم فساد نيز غالباً در آن وجود دارد. و «دَغَل» بر وزن «قمر» به معناى فساد و گاه به معناى شخص مفسد مى آيد و در عبارت بالا نيز معناى فساد مندرج است.
۹ . «مَنْهَکَة» از ريشه «نَهْک» بر وزن «مدح» به معناى خسته کردن و ضعيف نمودن گرفته شده و مَنْهَکَة به ضعف و ناتوانى يا اسباب ضعف و ناتوانى اطلاق مى شود.
۱۰ . «غِيَر» به معناى حوادث دگرگون کننده است، جمع «غيرة» بر وزن «غيبة».
۱۱ . غررالحکم، ح ۷۱۷۵.
۱۲ . غررالحکم، ح ۵۷۵۰.
۱۳ . «أبَّهَة» به معناى عظمت و گاه به معناى کبر و غرور آمده و در جمله بالا همين معنا مراد است.
۱۴ . «مَخِيلَة» به معناى عُجب و خودپسندى است.
۱۵ . «يُطامِنُ» از ريشه «طَمأنة» بر وزن «گردنه» به معناى فرو نشاندن و آرام کردن و پايين آوردن گرفته شده است.
۱۶ . «طِماح» به معناى سرکشى است.
۱۷ . «غَرْب» به معناى شدت و تندى است.
۱۸ . «عَزَب» به معناى غايب شدن است.
۱۹ . «مُساماة» به معناى برترى جويى و مقابله کردن است.
۲۰ . «مُخْتال» به معناى متکبّر مغرور است از ريشه «خُيَلاء» بر وزن «جهلاء» به معناى تخيّلاتى است که انسان بر اثر آن خود را بزرگ مى بيند.
۲۱ . کافى، ج ۲، ص ۳۰۹، ح ۱.
۲۲ . همان مدرک، ح ۵.
۲۳ . به کافى، ج ۲، باب الکبر مراجعه شود.
۲۴ . بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۹۰، ح ۳.
╭────๛- - - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
#خاطرات | اثر #ورزش
عدّهاى از ورزشكاران به ملاقات حضرت امام آمدند، امام فرمودند: جوانان ورزشكار، آلودگى كمترى دارند.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | امام در تركيه
زمانى كه #امام_خمينى قدس سره در تركيه تبعيد بودند، مأموران اطلاعاتى تركيه براى اينكه امام را بترسانند، ايشان را به منطقهاى بردند و گفتند: چهل نفر از علماى تركيه عليه حكومت سخنى گفتند و اعدام شدند و اينجا به خاك سپرده شدند.
حضرت امام فرمود: عجب!!
اى كاش در ايران هم چهل نفر از علما شهيد مىشدند تا ما از علماى تركيه عقب نمانيم.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────