eitaa logo
📚📖 مطالعه
64 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
912 ویدیو
67 فایل
﷽ 📖 بهانه ای برای مطالعه و شنیدن . . . 📚 توفیق باشه هر روز صفحاتی از کتاب های استاد شهید مطهری را مطالعه خواهیم کرد... و برخی کتاب های دیگر ... https://eitaa.com/ghararemotalee/3627 در صورت تمایل عضو کانال اصلی شوید. @Mabaheeth
مشاهده در ایتا
دانلود
| رابطه و فرزند پدر و مادر شهيدى آمدند سر قبر فرزندشان. پدر شهيد دسته گلى 💐 را آماده مى‌كرد تا روى قبر فرزندش بگذارد، ناگهان فرياد زد چكار مى‌كنى‌؟ پايت را روى سينۀ فرزندم گذاشتى! ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee ╰───────────
| ۱۱۶ ❒ حق مادر ╔═ೋ✿࿐ زکریا، پسر ابراهیم، با آنکه پدر و مادر و همه فامیلش نصرانی بودند و خود او نیز بر آن دین بود، مدتی بود که در قلب خود تمایلی نسبت به اسلام احساس می‌کرد؛ وجدان و ضمیرش او را به اسلام می‌خواند. آخر برخلاف میل پدر و مادر و فامیل، اختیار کرد و به مقررات اسلام گردن نهاد. موسم حج پیش آمد. زکریای جوان به قصد سفر حج از کوفه بیرون آمد و در مدینه به حضور امام صادق علیه السلام تشرف یافت. ماجرای اسلام خود را برای امام تعریف کرد. امام فرمود: «چه چیز اسلام نظر تو را جلب کرد؟» گفت: «همین قدر می‌توانم بگویم که سخن خدا در قرآن که به پیغمبر خود می‌گوید: «ای پیغمبر! تو قبلا نمی‏دانستی کتاب چیست و نمی‏دانستی که ایمان چیست؛ اما ما این قرآن را که به تو وحی کردیم نوری قرار دادیم و به وسیله این نور هر که را بخواهیم رهنمایی می‌کنیم»[¹] درباره من صدق می‌کند.». امام فرمود: «تصدیق می‌کنم، خدا تو را هدایت کرده است.» آنگاه امام سه بار فرمود: «خدایا خودت او را راهنما باش.» سپس فرمود: «پسرکم! اکنون هر پرسشی داری بگو.» جوان گفت: «پدر و مادر و فامیلم همه نصرانی هستند، مادرم کور است، من با آنها محشورم و قهرا با آنها هم غذا می‌شوم، تکلیف من در این صورت چیست؟» آیا آنها گوشت خوک مصرف می‌کنند؟ نه یا بن رسول الله، دست هم به گوشت خوک نمی‏زنند. معاشرت تو با آنها مانعی ندارد. آنگاه فرمود: «مراقب حال مادرت باش. تا زنده است به او نیکی کن. وقتی که مرد جنازه او را به کسی دیگر وا مگذار، خودت شخصاً متصدی تجهیز جنازه او باش. در اینجا به کسی نگو که با من ملاقات کرده‌ای. من هم به مکه خواهم آمد، ان شاء الله در منا همدیگر را خواهیم دید.» جوان در منا به سراغ امام رفت. در اطراف امام ازدحام عجیبی بود. مردم مانند کودکانی که دور معلم خود را می‌گیرند و پی درپی بدون مهلت سؤال می‌کنند، پشت سرهم از امام سؤال می‌کردند و جواب می‏شنیدند. ایام حج به آخر رسید و جوان به کوفه مراجعت کرد. سفارش امام را به خاطر سپرده بود. کمر به خدمت بست و لحظه‌ای از مهربانی 🥰 و محبت😍😘 به مادر کور خود فروگذار نکرد. با دست خود او را غذا می‌داد و حتی شخصاً جامه‏ها و سر مادر را جستجو می‌کرد که شپش نگذارد. این تغییر روش پسر، خصوصاً پس از مراجعت از سفر مکه، برای مادر شگفت‏آور😑 بود. یک روز به پسر خود گفت: «پسر جان! تو سابقا که در دین ما بودی و من و تو اهل یک دین و مذهب به شمار می‌رفتیم، این قدر به من مهربانی نمی‌کردی؟ اکنون چه شده است که با اینکه من و تو از لحاظ دین و مذهب با هم بیگانه‏ایم، بیش از سابق با من مهربانی می‌کنی؟» مادر جان! مردی از فرزندان پیغمبر ما به من این‏طور دستور داد. خود آن مرد هم پیغمبر است؟ نه، او پیغمبر نیست، او پسر پیغمبر است. پسرکم! خیال می‌کنم خود او پیغمبر باشد؛ زیرا این گونه توصیه‏ها و سفارشها جز از ناحیه پیغمبران از ناحیه کَس دیگری نمی‌شود. نه مادر، مطمئن باش او پیغمبر نیست، او پسر پیغمبر است. اساساً بعد از پیغمبر ما، پیغمبری به جهان نخواهد آمد. پسرکم! دین تو بسیار دین خوبی است، از همه دینهای دیگر بهتر است، دین خود را بر من عرضه بدار. جوان شهادتین را بر مادر عرضه کرد. مادر مسلمان شد. سپس جوان آداب نماز را به مادر کور خود تعلیم کرد. مادر فرا گرفت، نماز ظهر و نماز عصر را به جا آورد. 🌃 شب شد، توفیق نماز مغرب و نماز عشاء نیز پیدا کرد. آخر شب ناگهان حال مادر تغییر کرد، مریض شد و به بستر افتاد. پسر را طلبید و گفت: «پسرکم! یک بار دیگر آن چیزهایی که به من تعلیم کردی تعلیم کن.». پسر بار دیگر شهادتین و سایر اصول اسلام یعنی ایمان به پیغمبر و فرشتگان و کتب آسمانی و روز بازپسین را به مادر تعلیم کرد. مادر همه آنها را به عنوان اقرار و اعتراف بر زبان جاری و جان به جان آفرین تسلیم کرد. صبح که شد، مسلمانان برای غسل و تشییع جنازه آن زن حاضر شدند. کسی که بر جنازه نماز خواند و با دست خود او را به خاک سپرد، پسر جوانش زکریا بود[²] ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [۱] . « ما کنت تدری ما الکتاب و لا الایمان و لکن جعلناه نوراً نهدی به من نشاء من عبادنا» - : سوره شوری، آیه 52 [۲] . اصول کافی، ج 2/ ص 160 و 161 ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee │📱 @Mabaheeth ╰───────────
هدایت شده از مباحث
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| یادگار لعنتی غرب و تاریخ انقضاء ندارند... محروم از ثوابِ عظیمِ احسان به والدین نباشیم... 🎙️ حاج حسین أنصاریان (حفظه‌الله‌تعالی) ╭────๛- - - - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth │ 📖 @feqh_ahkam │ 📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
┅═ ۵۱ ⊰༻ 🍒 ༺⊱┅ ❒ مثل شير ! ⿻◌⿻◌⿻◌⿻ شير مادر براي بچه تا يك زماني سودمند است و زمينه ي رشد و استعداد او را فراهم مي كند، ولي از يك زماني به بعد بايد او را از شير گرفت و گرنه زيان بار است و آثار معكوس دارد. اين را مادرها خوب مي فهمند؛ اما بچه ها نه! و براي همين هم شيون و فرياد مي كنند، ولي مادرها با وجود اين كه كانون مهر و محبت اند، به فرياد و ناله ي آن ها اهميت نمي دهند. خداوند هم نسبت به ما همين طور است. نعمت هايي مثل سلامت و آرامش به ما مي دهد، كه تا يك زماني براي ما خوب و مايه سعادت است؛ ولي از يك مقطعي به بعد زيان بار و خطرناك است، از اين رو آن ها را از ما مي گيرد. ولي يادمان باشد؛ مي گيرد تا بيشتر بدهد. همانطور كه يك مادر غذايي به نام شير🍼 را مي گيرد تا سفره اي از غذا هاي متنوع 🍱🍛🍲🍜🥘 پيش روي خود بگشايد. ┗━━━━━━─━━⎚𑁍✐━ 📚 @ghararemotalee 📳 @Mabaheeth
┅═ ۷۹ ⊰༻ 🍒 ༺⊱┅ ❒ مثل سنگ ريزه! ⿻◌⿻◌⿻◌⿻ يك سنگ ريزه اگر در جوراب 🧦 يا كفشت👟🥾👞🥿👢 باشد تو را از رفتن و از حركت باز مي دارد. بعضي چيزها ريز است ناچيز است؛ اما انسان را از حركت در راه خدا و به سمت خوبي ها باز مي دارد و يكي از آن ها نامهرباني نسبت به و است، هر چند كم باشد و در حد گفتن اُف باشد. به همين خاطر در قرآن كريم آمده است: به پدر و مادر خود اُف هم نگو.⛔️ 🔗 کلیپ ؛ میخوای فقیر نشی!! https://eitaa.com/Nafaahat/10291 ┗━━━━━━─━━⎚𑁍✐━ 📚 @ghararemotalee 📳 @Mabaheeth
۵۴ - رؤیای صادقانه ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ مؤمن متقی (ملا علی کازرونی) ساکن کویت که یکی از نیکان بود و خوابهای صحیح و مکاشفات درستی داشت و در سفر حج ملاقات و مصاحبت او نصیب بنده شده بود، نقل کرد که شبی در عالم رؤیا بستان وسیعی که چشم، آخرش را نمی دید مشاهده کردم و در وسط آن، قصر باشکوه و عظمتی دیدم و در حیرت بودم که از آن کیست‌. از یکی از دربانان پرسیدم، گفت: این قصر متعلق به (حبیب نجار شیرازی) است . من او را می شناختم و با او رفاقت داشتم و در آن حال، غبطه مقام او را می خوردم، پس ناگاه ⚡ صاعقه ای از آسمان بر آن افتاد و یک مرتبه تمام آن قصر و بستان آتش🔥 گرفت و از بین رفت مثل اینکه نبود. 😱 از وحشت و شدت هول آن منظره، بیدار شدم دانستم که گناهی از او سر زده که موجب محو مقام او شده است. فردا به ملاقاتش رفتم و گفتم شب گذشته چه عملی از تو سر زده؟ گفت: هیچ. او را قسم دادم و گفتم رازی است که باید کشف شود؛ گفت شب گذشته در فلان ساعت با مادرم گفتگویم شد و بالاخره کار به زدنش کشید؛ پس خواب خود را برایش نقل کردم و گفتم به مادرت اذیّت کردی و چنین مقامی را از دست دادی. مستفاد از روایات و آیات آن است که بعضی از گناهان کبیره حبط کننده و از بین برنده اعمال صالحه و کردارهای نیک است چنانچه در ( عُدّة الداعی ) است که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود : ( هر کَس یک مرتبه بگوید ″ لااِلهَ اِلا اللَّهُ ″ درختی در بهشت برایش غَرْس می شود. شخصی گفت یا رسول اللّه ! پس ما در بهشت درخت بسیاری داریم . حضرت فرمود : ( بترس از اینکه آتشی بفرستی و آنها را آتش بزنی ). از این قِسم گناه کبیره است، حقوق والدین؛ یعنی اذیت کردن و آزار رسانیدن به یا و در رساله گناهان کبیره این مطلب مفصلاً یادآوری شده به آنجا مراجعه شود. 🇯‌ 🇴‌ 🇮‌ 🇳 https://eitaa.com/mabaheeth/48480 ╭═══════๛ - - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - -
71 - وفائی عجیب مرحوم حاج شیخ سهام الدین نواب رحمة الله علیه که قریب سی سال مصاحبت با ایشان نصیب بود، نقل فرمود از پدرش که از جدش دانشمند کبیر مرحوم حاج اکبر نواب که فرموده بود روز عید قربانی به ملاقات مرحوم حاج معتمد الدوله فرهاد میرزا (استاندار فارس) رفتم به مناسبتی نقل کرد که با سفیر انگلیس در تهران آشنائی داشتم. روزی به دیدنش رفتم او برای انس من آلبومی که در آن عکسهای بسیاری بود آورد و نشانم میداد ناگهان عکسی را برداشت که به من بدهد تا آنرا دید بی اختیار منقلب و گریان و نالان شد. من نگاه کردم دیدم عکس سگی است، تعجب کردم چگونه از دیدن آن گریه میکند. سبب گریه اش را پرسیدم گفت این سگ عادی نبود و مرا با او خاطره عجیبی است. در اوقاتی که لندن بودم روزی برای انجام مأموریتی که در چند کیلومتری خارج شهر داشتم از خانه بیرون آمدم و کیف خود را که در آن اسناد و مدارک مهم دولتی و مقدار زیادی اسکناس بود همراه داشتم. این سگ هم همراهم آمد و هرچه او را رد کردم برنگشت تا آنکه در خارج شهر به درختی رسیدم زیر سایه آن نشسته و استراحت کردم و مقداری خوراکی که همراه داشتم خوردم و بلند شدم و حرکت کردم. سگ جلو مرا گرفت و نمیگذاشت بروم هرچه سعی کردم مانع نشود سودی نبخشید غضبناک شدم هفت تیر همراه داشتم چند تیر به او زدم آنگاه آزادانه رفتم. پس از طی مسافت زیادی دیدم کیفم همراهم نیست متوجه شدم که زیر درخت گذاشته ام و فراموش کرده ام. خیلی ناراحت شدم چون مسئولیت شدیدی برایم داشت، علاوه بر فقدان اسکناسها و ترسیدم که کسی آنرا برداشته باشد. به سرعت برگشتم و دانستم که سگ زبان بسته دانسته بود که من کیف را فراموش کرده ام لذا از رفتنم جلوگیری میکرد. چون به زیر درخت رسیدم کیف را ندیدم بیشتر ناراحت شدم بفکر افتادم به سراغ سگ بروم ببینم در چه حالست. به آنجائیکه تیرش زدم آمدم ندیدمش بعد اثر خونش را بر زمین مشاهده کردم بر اثر قطرات خون آمدم تا رسیدم به گودالی که در آن افتاده بود و از مسیر جاده کنار و دور افتاده بود در حالیکه کیف مرا به دندان گرفته و آن سگ با وفا مرده است. دانستم پس از تیر خوردن و مأیوس شدن از من به این فکر افتاده که کیف را از دستبرد رهگذران نگهداری کند، لذا آن را از سر راه برداشته و تا توانائی داشته از جاده دور شده تا افتاده و مرده است. آیا جا ندارد که برای همچین سگی گریان شوم و از کردار ناپسند خود در برابر احسان او سخت ناراحت نباشم؟ اینجا است که باید اهل بکوشند در وفاداری، کم از سگی نباشند! راستی جای تأسف است که بعضی، نعمتها و احسانهای بی پایان خداوند را هنگام رسیدن مصیبتی (که در آن هم حقیقتش نعمت است) نادیده میگیرند. ولی ناگفته نماند در بین اهل ایمان افرادی با وفا و ثابت قدم در زندگی و طرفداری حق بوده اند و اسماء و حالات بعضی از ایشان هم در کتب ثبت است که نقل آنها از وضع این کتاب خارج است، لکن از همه بالاتر اصحاب الشهداء علیه السلام هستند چنانچه خود آنحضرت فرمود «من اصحابی را باوفاتر و بهتر از اصحاب خود نمیشناسم و نه بستگانی نیکوکارتر و صله کننده تر و با فضیلت تر از بستگان خودم). و این معنی پس از تأمل در حالات آن بزرگواران و مقایسه کردن با حالات اصحاب سایر بزرگان بخوبی ظاهر است. 📖 برای مزید اطلاع به کتاب نفس المهموم و سایر کتب مقاتل مراجعه شود. چیزیکه در این داستان موجب حیرت و مورد است، آن سگ است در حفظ مال صاحبش پس از بی‌مهری بلکه سخت ترین دشمنیها که از او دیده و آن تیر انداختن و کشتن آن حیوان در برابر او است؛ زیرا جلوگیری کردنش از حرکت صاحب خود، تنها برای حفظ مالش بود که برگردد و کیف خود را بردارد. الحال خواننده عزیز قیاس کن حال این سگ را با حالات و رفتار بشر که خود را اشرف مخلوقات می پندارد مثلاً فرزندی که سالها مرتباً مورد و محبت و إنعام و والدین بوده هرگاه از طرف آنها ناراحت شود (با اینکه آن ناراحتی در اثر خیرخواهی یا تأدیب او بوده) به کلی احسانهای بیشمار گذشته را فراموش کرده و با و خود در مقام دشمنی کردن بر می آید و آنانرا می آزارد. با اینکه احسان صاحب آن سگ به او، نسبت به احسانهای پدران و مادران به فرزندان نسبت قطره به دریا و ریگ به بیابان است. آیا نباید بشر از حال خود خجل و شرمسار شود؟ و حال بشر در ناسپاسی و حق ناشناسی بطوری است که گویند اگر بخواهی دشمن برای خودت درست کنی «أحسن و اقطع» به کسی احسان کن و بعد ترک کن آن احسان را و ببین چگونه دشمنت میشود و احسانهای گذشته را نادیده میگیرد و چون توقع احسان جدید داشته و به آن نرسیده با او دشمنی میکند. اینست حال بشر در برابر بشری که به او احسان کرده است.
توضیح مطلب آنکه: هرگاه انسانی از دیگری کرداری دید که ملایم با طبع و مورد علاقه اوست قهرا دلش شاد و خنک می شود و از این روی او را به نیکی یاد کرده در مقام و إنعام به او برمی آید چنانی که اگر آن کردار ناملایم و مورد نفرتش باشد ، دلش گرفته و آزرده شده خونش به جوش می آید و برای دلخنکی و آرامش درونش، در مقام تلافی و آزار رسانی به آن شخص برمی آید ، این است رضا و سخط مخلوق با یکدیگر. و اما خداوند جلّ جلاله پس از هر نوع تأثّر و انفعالی منزه و مبرّا است به طوری که اگر تمام افراد بشر نیکوکار شوند و او را بندگی کنند یا اینکه عموماً بدکردار و از بندگیش سرکشی کنند کمتر از ذرّه ای در آن ذات مقدس اثری ندارد . گر جمله کائنات کافر گردند بر دامن کبریاش ننشیند گرد بلی کردارهای بشر را هم مهمل و بی اثر قرار نداده؛ بلکه اگر بنده فرمانبردار او شدند آنها را مورد لطف و اکرام و انعام خود قرار می دهد چنانی که اگر طاغی و یاغی شدند آنها را سخت عقوبت خواهد فرمود. ( بدانید خدا سخت شکنجه می دهد و خداوند آمرزنده مهربان است ) و خلاصه رضا و سخط خداوند همان ثواب و عقاب و مجازات اوست و عالم جزا به طور کلی در جهان عظیم یعنی در و می باشد. اما نسبت به زندگی دنیوی مستفاد از آیات و روایات آن است که پاره ای از عبادات و طاعات است که علاوه بر جزای اخروی در همین دنیا به جزای نیک خواهد رسید ؛ مانند و که علاوه بر ثواب آخرت، موجب رفع بلا و در مال و است چنانی که پاره ای از گناهان است که علاوه بر جزای اخروی، در این دنیا موجب نزول بلا است مانند حرص و بخل شدید و قساوت و ظلم و تجاوز به حقوق یکدیگر و ترک و ¹ و غیر اینها . ناگفته نماند که نزول بلا در اثر گناهان، کلیت و عمومیت ندارد ؛ زیرا ممکن است پروردگار کریمِ حلیم ، گناهکار را دهد شاید کند یا کردار نیکی که اثر آن را بردارد از او سر زند چنانکه ممکن است در اثر شدت طغیان و عصیان اصلاً بلا به او نرسد بلکه بر نعمتش افزوده شود تا استحقاق عقوبت اخرویش بیشتر گردد . و شواهد این مطلب در قرآن مجید فراوان است و نقل آن موجب طول کلام می شود . اشکالهای گوناگون و پاسخ آنها از آنچه گفته شد دانسته گردید که زمین لزره ای که سبب هلاک دسته ای و بی خانمانی و بیچارگی و مصیبت زدگی گروه دیگر شود مانند سایر بلاهای دیگر خشم و قهر و انتقام و مجازات الهی است . اگر گفته شود چگونه بلای عمومی، انتقام و مجازات خداوند است در حالی که در بین بلا رسیدگان افرادی هستند که استحقاق بلا نداشتند؛ یعنی گناهکار نبودند یا از قبیل مستضعفین و اطفال بوده اند . دیگر آنکه بسیاری از اجتماعات بشری که به مراتب از این بلا رسیدگان گناهکارترند ، در امان هستند و این برخلاف عدل به نظر می رسد . در گوییم : انتقام و مجازات تنها برای گناهکاران است و اما بیگناهانی که در بلای عمومی هلاک می شوند پس این بلا، سبب خلاصی آنها از محنتکده حیات دنیوی و زودتر رسیدن به عالم جزا و دار ثواب و باقی است و البته در برابر رنج و شکنجه ای که به آنها رسیده خداوند جبار، جبران خواهد فرمود و به آنها أجر خواهد داد و خلاصه بلا برای گنهکار عقوبت و مجازات است و برای بیگناه و نیکوکار کرامت و موجب ثواب و درجات می باشد. و درباره اطفال که در کودکی می میرند در روایت رسیده که در عالم برزخ تحت کفالت خلیل علیه السّلام هستند و می شوند و با و خود جمع شده و در باره آنها می کنند و با هم به می روند‌. ---------------------------------------------------- 1- علیه السلام فرمود خداوند به شعیب پیغمبر وحی فرستاد که من یکصد هزار نفر از قوم تو را عذاب می کنم، چهل هزار از اشرارشان و شصت هزار از نیکانشان . شعیب عرض کرد: پروردگارا! اشرار را استحقاق است، اخیار برای چه؟ خداوند فرمود: چون با اشرار سازش کردند و برای خشم من برایشان خشمناک نشدند و آنها را زجر و نهی ننمودند (وسائل ، کتاب امر به معروف ، باب 8). 【 ۶ از ۷ 】