eitaa logo
📚📖 مطالعه
73 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
1.1هزار ویدیو
83 فایل
﷽ 📖 بهانه ای برای مطالعه و شنیدن . . . 📚 توفیق باشه هر روز صفحاتی از کتاب های استاد شهید مطهری را مطالعه خواهیم کرد... و برخی کتاب های دیگر ... https://eitaa.com/ghararemotalee/3627 در صورت تمایل عضو کانال اصلی شوید. @Mabaheeth
مشاهده در ایتا
دانلود
| ۸۱ ❒ پول با برکت‏ ╔═ೋ✿࿐ علی بن ابی طالب (علیهماالسلام) از طرف پیغمبر اکرم (صلی‌الله علیه وآله) مأمور شد به بازار برود و پیراهنی برای پیغمبر بخرد. رفت و پیراهنی به دوازده درهم خرید و آورد. رسول اکرم صلی‌الله علیه وآله پرسید: «این را به چه مبلغ خریدی؟» به دوازده درهم. این را چندان دوست ندارم، پیراهنی ارزانتر از این می‌خواهم، آیا فروشنده حاضر است پس بگیرد؟ نمی‌دانم یا رسول الله. برو ببین حاضر می‌شود پس بگیرد؟ علی پیراهن را با خود برداشت و به بازار برگشت. به فروشنده فرمود: «پیغمبر خدا پیراهنی ارزانتر از این می‌خواهد، آیا حاضری پول ما را بدهی و این پیراهن را پس بگیری؟» فروشنده قبول کرد و علی پول را گرفت و نزد پیغمبر آورد. آنگاه رسول اکرم و علی با هم به طرف بازار راه افتادند. در بین راه چشم پیغمبر به کنیزکی افتاد که گریه می‌کرد. پیغمبر نزدیک رفت و از کنیزک پرسید: «چرا گریه می‌کنی؟» اهل خانه به من چهار درهم دادند و مرا برای خرید به بازار فرستادند؛ نمی‌دانم چطور شد پولها گم شد. اکنون جرئت نمی‌کنم به خانه برگردم. رسول اکرم (صلی‌الله علیه وآله) چهار درهم از آن دوازده درهم را به کنیزک داد و فرمود: «هرچه می‌خواستی بخری بخر و به خانه برگرد.» و خودش به طرف بازار رفت و جامه‏ای به چهار درهم خرید و پوشید. در مراجعت برهنه‏ای را دید، جامه را از تن کند و به او داد. دومرتبه به بازار رفت و جامه‏ای دیگر به چهاردرهم خرید و پوشید و به طرف خانه راه افتاد. در بین راه باز همان کنیزک را دید که حیران و نگران و اندوهناک نشسته است، فرمود: «چرا به خانه نرفتی؟». یا رسول الله خیلی دیر شده، می‏ترسم مرا بزنند که چرا اینقدر دیر کردی. بیا با هم برویم، خانه‏تان را به من نشان بده، من وساطت می‌کنم که مزاحم تو نشوند. رسول اکرم صلی‌الله علیه وآله به اتفاق کنیزک راه افتاد. همینکه به پشت در 🚪خانه رسیدند کنیزک گفت: «همین خانه است.» رسول اکرم صلی‌الله علیه وآله از پشت در با آواز بلند گفت: «ای اهل خانه سلام علیکم.». جوابی شنیده نشد. بار دوم سلام کرد، جوابی نیامد. سومین بار سلام کرد، جواب دادند: «السلام علیک یا رسول الله و رحمة الله و برکاته.». چرا اول جواب ندادید؟ آیا آواز مرا نمی‏شنیدید؟ چرا، همان اول شنیدیم و تشخیص دادیم که شمایید. پس علت تأخیر چه بود؟ یا رسول الله! خوشمان می‌آمد سلام شما را مکرر بشنویم، سلام شما برای خانه ما فیض و و سلامت است. این کنیزک شما دیر کرده، من اینجا آمدم از شما خواهش کنم او را مؤاخذه نکنید. یا رسول الله! به خاطر مقدم گرامی شما این کنیز از همین ساعت آزاد است. پیامبر گفت: «خدا را شکر، چه دوازده درهم پربرکتی بود، دو برهنه را پوشانید و یک برده را آزاد کرد!»[¹] ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [۱] . بحارالانوار، جلد 6، باب «مکارم اخلاقه و سیره و سننه». ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee │📱 @Mabaheeth ╰───────────
۲۲ - نجات از وبا به وسیله صدقه ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ جناب آقای ایمانی سابق الذکر نقل کردند از مرحوم حاج غلامحسین ملک التجار بوشهری که گفت سفری که حج مشرف شدم عالم ربانی مرحوم حاج شیخ محمد جواد بیدآبادی هم مشرف بودند و در آن سفر عده ای قطاع الطریق اموال زیادی از حجاج بُردند و مرض وبا هم همه را تهدید می کرد و همه ترسناک بودند. مرحوم حاجی بیدآبادی فرمود هرکَس بخواهد از خطر وبا محفوظ بماند مبلغ 140 تومان یا 1400 تومان، هرکَس به مقدار توانائیش بدهد (و آن مرحوم به عدد 12 و 14 سخت معتقد بودند) و من سلامتی او را توسط حضرت حجت بن الحسن العسکری علیه السلام از خداوند مسئلت می کنم و ضمانت می کنم سلامتی او را. مرحوم حاج ملک گفت برای خودم مبلغ 140 تومان را دادم و همچنین عده ای از حجاج پرداختند و چون این مبلغ در آن زمان زیاد بود بسیاری ندادند و آن مرحوم وجوه پرداخته شده را بین حجاجی که دزد اموالشان را برده و پریشان بودند تقسیم فرمود و در آن سفر هرکَس مبلغ مزبور را پرداخته بود، از آن مرض محفوظ و به سلامت به وطن خود برگشت و کسانی که ندادند، همه گرفتار و هلاک شدند؛ از آن جمله همشیره زاده ام و کاتبم از پرداخت آن مبلغ امتناع ورزیدند و جزء هلاک شدگان شدند. تأثیر صدقه در حفظ بدن از مرض و جلوگیری از خطر مرگ (مگر أجل حتمی) و نگهداری مال از هر آفتی، از مسلّمیّات و تجربیات است و اخبار متواتره از اهل بیت علیهم‌السلام در این باره رسیده و مرحوم حاجی نوری بسیاری از این اخبار را در کتاب ( کلمه طیبه ) نقل فرموده است. خلاصه انسان می تواند بدن و جان و بستگان و دارائی خود را به وسیله صدقه، بیمه الهی کند و اگر رعایت آداب و شرایط صدقه را به تفصیلی که در کتاب مزبور ذکر شده بنماید، یقین بداند خدای تعالی بهترین حفظ کنندگان است و داناترین و تواناترین یاری کنندگان است و خُلف وعده نخواهد فرمود. و در اینجا برای زیادتی بصیرت خواننده عزیز یک روایت از کتاب مزبور نقل می گردد. در صفحه 193 ضمن شرط دهم از آداب و شروط صدقه از تفسیر امام حسن عسکری علیه السلام نقل کرده که حضرت صادق علیه السلام به راهی تشریف می بردند و جماعتی در خدمتش بودند در حالی که اموال خود را همراه آورده بودند. به ایشان خبر دادند که در آن راه دزدان و راهزنانند، اموال مردم را می برند . ایشان از ترس😱 لرزان شدند. حضرت فرمود شما را چه شده است ؟ گفتند اموالمان با ماست می ترسیم از ما بگیرند، آیا شما آنها را از ما می گیرید؟ شاید رعایت حرمت شما را کنند و چون بدانند این اموال از شماست صرفنظر نمایند. فرمود شما چه می دانید شاید ایشان جز من کسی را اراده نکنند و به این کار تمام اموالتان تلف شود. عرض کردند آیا آنها را در زمین دفن کنیم ؟ فرمود : این بیشتر سبب تلف آنهاست، شاید کسی بر آن وارد شود و آنها را بِرُباید و یا اینکه شما محل پنهان کردن اموال را پیدا نکنید. عرض کردند پس چه کنیم ؟ فرمود آنها را به کسی بسپارید که حفظش کند و آفات را از آن برگرداند و آن را زیاد کند و هریک را بزرگتر از دنیا و آنچه در اوست گرداند پس رد کند آنها را به شما در حال نهایت احتیاجتان به آن، عرض کردند آن شخص کیست؟ فرمود : پروردگار عالم. عرض کردند چگونه اموال خود را به او بسپاریم؟ فرمود : آنها را صدقه دهید بر ضعفا و مساکین. گفتند : اینجا فقیر و بیچاره نیست. فرمود : عزم کنید ثلث آن را صدقه دهید تا خداوند باقی را از آنچه می ترسید حفظ فرماید. گفتند : عزم کردیم. فرمود : پس در امان خدا بروید. پس رفتند چون دزدان پیدا شدند همه ترسیدند😨. حضرت فرمود چگونه می ترسید و حال آنکه شما در امان خدا هستید. دزدها پیش آمدند و پیاده شدند و دست آن حضرت را بوسیدند و گفتند دوش در خواب حضرت رسول صلی‌الله علیه وآله را دیدیم و به ما امر فرمود که خود را به جناب شما عرضه دهیم پس ما در محضرت هستیم و همراه شما می آییم تا شما و این جماعت را از شرّ دشمنان و دزدان حفظ کنیم . حضرت فرمود ما را به شما حاجتی نیست؛ زیرا کسی که شما را از ما دفع کرده آنها را نیز دفع می کند. پس به سلامت رفتند و چون به مقصد رسیدند ثلث اموال خود را صدقه دادند، پس تجارت ایشان کرد و هر درهم ایشان ده درهم سود کرد، آنگاه گفتند چقدر برکت حضرت صادق علیه السلام بزرگ بود. حضرت فرمود : برکت خدا را در معامله با او شناختید؛ پس مداومت کنید به معامله با خداوند. و از عجایب صدقه در راه خدا این است که نه تنها صدقه سبب کم شدن مال نمی گردد بلکه سبب افزوده شدن آن گردیده و چندین برابر نصیب صدقه دهنده می گردد و شواهد این موضوع بسیار است، به کتاب مزبور مراجعه شود. https://eitaa.com/mabaheeth/45986 ╭═══════๛- - - ┅┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
بنده او را با انواع و اقسام امتحانات آزمایش نمودم. آیه ای را غلط میخواندم وی میگفت نه این درست نبود و اینطور است، تعداد جمل مکرره در یک سوره را از او میپرسیدم فوراً میگفت چند است. چندین نوع قرآن به چاپهای مختلف حاضر نمودم و از اواسط و اوایل و اواخر قرآن آیه‌ای را در نظر میگرفتم و قرآنی را به او میدادم بلافاصله آنرا میگشود و آیه منظور را نشان میداد بطوریکه من دچار حیرت میشدم. او را به دکان عکاسی آوردم و عکسی از او برداشتم و از طرف چندین نفر از اشخاص مختلف که فعلاً در نظرم نیستند نیز مورد آزمایش قرار گرفت که همگی دچار حیرت گریدند؛ زیرا اگرچه حافظ قرآن شاید بسیار باشند ولی به این نحو که بدون فکر و تأمل بگوید: آیه چندم فلان سوره، و یا فلان جمله، چند بار در فلان سوره تکرار شده، و پیدا کردن فوری هر آیه را که بخواهند، آن هم از چنین مردی عامی و اُمّی، شاید منحصر به فرد باشد. کیفیت پیدایش این موهبت ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بنده چون این وضع را دیدم و به تازگی، او را مشاهده کردم (و تصور میکنم خودش هنوز متوجه نیست که دارای چه موهبتی است و شاید بعلت بی سوادی و امی بودنش خیال میکند هر کَس قرآن میخواند اینچنین است) از او درخواست کردم که داستان خود را برای من نقل کند. اینک آنچه از او شنیدم: وی میگفت: در چند سال پیش از این در ده یعنی دهی که در آن رعیتی میکردم روزی واعظی در حین وعظ میگفت که در مِلک شخصی که زکوه نمیدهد باطل است، این‌حرف در من اثر کرد؛ زیرا میدانستم که آن ملکِ مردی نیست که زکوه بدهد، از این جهت به پدرم گفتم که من در این ملک نمیتوانم توقف کنم؛ زیرا من نماز میخوانم و تمام نمازهای من باطل است و من از این ده بیرون میروم. هر چه پدرم اصرار کرد که بمانم و میگفت تو از کجا میدانی که او زکوه نمیدهد، من چون قطع داشتم و میدانستم که صاحب ملک اعتنائی به دادن زکوه ندارد، اصرار پدرم را نپذیرفتم لذا با اکراه و بالاجبار از آن ده بیرون آمدم و برای معیشت خود عملگیِ راه بین قم و اراک را قبول نمودم و روزی سی شاهی مزد به من داده میشد و من با این مبلغ استعاشه میکردم. سه سال بدین منوال گذشت. روزی مالک من نزد من کَس فرستاد و گفت: من اکنون زکوه میدهم بیا در همان ملک مشغول کار باش اگر هم نخواهی که برای من رعیتی کنی زمینی به تو میدهم، بذر هم میدهم برای خودت کشت کن‌. من تحقیق نمودم معلوم شد که وی زکوه میدهد از این جهت به ملک مزبور برگشتم. مالک ملک، بذر ده مَن زمین به من داد و یک بار گندم، تا بدینوسیله کشت نموده و امرار معاش نمایم. من ده من گندم🌾 را برای بذر برداشتم و نصف بقیه را برای معاش خود نگه داشته، نصفه دیگر را بین فقرای آن ده و ارحام خویش تقسیم نمودم. در نتیجه این کار، خداوند به زراعت من داد و ده بار گندم عایدم شد باز به همان نحو شروع به کار کردم یعنی ده من گندم برای بذر نگهداشته نصف بقیه را خودم برداشتم و مابقی را به فقرای ده دادم.
┅═┄⊰༻ 🍒 ༺⊱┄═┅ ❒ مثل پشمك برقي! ⿻◌⿻◌⿻◌⿻ يادت باشد خدا به مال حلال مي دهد. نديدي گاهي با دويست تومان حلال گاهي جنسي مي خري كه ديگران حاضرند آن را پانصد تومان نقد بخرند. اما مال حرام مثل پشمك برقي حجم دارد؛ اما يك لقمه است. يعني بركت ندارد. نديدي گاهي جنسي مي خري پانصد تومان، و بعد مي فهمي كلاه سرت رفته، چون ديگران حاضر نيستند دويست تومان هم بخرند. اصلاً بگذار يك مثال خيلي ساده بزنم: گوسفند 🐑 سالي چند تا زاد و ولد مي كند؟ يكي يا دو تا. سگ 🐕 سالي چند تا؟ شش يا هفت تا. ❓نسل كدام بيشتر است؟ گوسفند. ❓نسل كدام بايد بيشتر باشد؟ سگ. شما به عمر خود گله ي سگ ديده اي؟ نه. اما گله ي گوسفند تا دلت بخواهد هست. و ببين شبانه روز در هر ثانيه چند گوسفند ذبح مي شود! عزيز من! جان من! گوسفند پاك است، طاهر است؛ به همين خاطر خداوند به آن بركت داده است؛ اما سگ آلوده و نجس است، از اين رو بركت و فزوني ندارد. حال لقمه حلال چيزي شبيه گوسفند و لقمه حرام چيزي شبيه سگ است. مثل مس! در بازار مسگرها مغازه ها را ببين، و ببين كه با مس ها چگونه رفتار مي كنند! مغازه هاشان مثل دخمه تيره و تار است و مثل بازار شام آشفته و پر سروصدا ست، و پتك هاي سنگين است كه بر مس ها فرود مي آيند، بيچاره مس ها! تازه بعد از اين همه تازيانه و تحمّل شلاق هاي آهنين و سهمگين خيلي هم كه رشد كنند، مي شوند يك ديگ و ديگ شدن همان و در دل آتش 🔥 نشستن نيز همان. نتيجه اش هم كه معلوم است: خود را روسياه و سفره را روسفيد مي كنند. اما از طرف ديگر، بازار طلافروش ها هم ديدن دارد و رفتار طلافروش با طلاجات هم تماشايي است. طلا را ببين كه چگونه بر جعبه هاي مخملين تكيه زده و در پشت شيشه هاي شيك و شكيل چشم ها را نوازش مي دهند؛ و ببين چه آرام برداشته و چه آرام گذاشته مي شوند؛ 💍 و سرانجام مايه زينت اند و دست مايه زيبايي. و چه شبيه است ماجراي ما آدم ها و سرگذشت مس ها و طلاها. بعضي مثل مس مي مانيم، از اين رو همواره مبتلا به بلا بوده و گرفتاريم و در آخر هم جهنمي در پيش كه مگو و مپرس! و بعضي هم مثل طلا مي مانيم يعني گرانمايه، گرانبها و ماندگار. و البته اگر خداي ناكرده از دسته ي اول باشيم، باز هم جاي اميد هست، چرا كه مي توانيم در صف انسان هاي طلايي و سعادتمند قرار گيريم. درست مثل مس كه طلا مي شود، به شرط آن كه رو به كيميا آورد. و كيميايي كه انسان هاي مس صفت را طلاگونه مي كند و اطاعت حق است. «كيميايي است عجب، بندگي پير مُغان» ┗━━━━━━─━━⎚𑁍✐━ 📚 @ghararemotalee 📳 @Mabaheeth
┅═ ۹۸ ⊰༻ 🍒 ༺⊱┅ ❒ مثل بيل و كلنگ! ⿻◌⿻◌⿻◌⿻ ❚ بيل و كلنگ ⛏ اول خود ساخته مي شوند و بعد ارزش پيدا كرده و به بازار مي آيند. اساساً هر چيزي تا ساخته نشود ارزش ندارد و فايده و منفعتي هم ندارد. انسان هم همين طور است. تا نكرده و ساخته نشود منشأ خير و و رحمت هم نخواهد بود و هرگز نمي تواند خير و منفعتي به ديگران برساند. البته اين كه انسان توسط كدام مكتب و آيين و كيش ساخته مي شود هم بسيار مهم است، همان طور كه ساخت يك كالا. ┗━━━━━━─━━⎚𑁍✐━ 📚 @ghararemotalee 📳 @Mabaheeth
۱۰۷ - معجزه ای از اهل بیت (علیه السلام) در قم ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ سید جلیل و فاضل نبیل جناب آقای سید حسن برقعی واعظ، ساکن قم چنین مرقوم داشته اند : 📝 آقای قاسم عبدالحسینی پلیس موزه آستانه مقدسه سلام اللّه علیها و در حال حاضر یعنی سنه ۱۳۴۸ به خدمت مشغول است و منزل شخصی او در خیابان تهران، کوچه آقا بقّال، برای این جانب حکایت کرد که در زمانی که متفقین محمولات خود را از راه جنوب به شوروی می بردند و در ایران بودند من در راه آهن خدمت می کردم. در اثر تصادف با کامیون سنگ کشی یک پای من زیر چرخ کامیـ🚛ـون رفت و مرا به بیمارستان فاطمی شهرستان قم بردند و زیر نظر دکتر مدرسی که اکنون زنده است و دکتر سیفی معالجه می نمودم. پایم ورم کرده بود به اندازه یک متکا بزرگ شده بود و مدت پنجاه شبانه روز از شدت درد حتی یک لحظه خواب به چشمم نرفت و دائما از شدت درد ناله و فریاد می کردم. امکان نداشت کسی دست به پایم بگذارد؛ زیرا آنچنان درد می گرفت که بی اختیار می شدم و تمام اطاق و سالن را صدای فریادم فرا می گرفت و در خلال این مدت به حضرت زهرا(سلام الله علیها) و حضرت زینب (علیهاالسلام) و حضرت معصومه(علیهاالسلام) متوسل بودم و مادرم بسیاری از اوقات در حرم حضرت معصومه (علیهاالسلام) می رفت و توسل پیدا می کرد و یک بچه که در حدود سیزده الی چهارده سال داشت و پدرش کارگری بود در تهران در اثر اصابت گلوله ای مثل من روی تختخواب پهلوی من در طرف راست بستری بود و فاصله او با من در حدود یک متر بود و در اثر جراحات و فرو رفتن گلوله، زخم تبدیل به خوره و جذام شده بود و دکترها از او مأیوس بودند و چند روز در حال احتضار بود و گاهی صدای خیلی ضعیفی از او شنیده می شد و هر وقت پرستارها می آمدند، می پرسیدند تمام نکرده است؟ و هر لحظه انتظار مرگ او را داشتند. شب پنجاهم بود. مقداری مواد سمّی☠️ برای خودکشی تهیه کردم و زیر متکای خود گذاشتم و تصمیم گرفتم که اگر امشب بهبود نیافتم خودکشی کنم؛ چون طاقتم تمام شده بود. مادرم برای دیدن من آمد به او گفتم اگر امشب شفای مرا از حضرت معصومه (سلام الله علیها) گرفتی فبها و الا صبح جنازه مرا روی تختخواب خواهی دید و این جمله را جدّی گفتم؛ تصمیم قطعی بود. مادرم غروب به طرف حرم مطهر رفت. همان شب مختصری چشمانم را خواب گرفت. در عالم رؤیا دیدم سه زن مجلّله از درب باغ ( نه درب سالن ) وارد اطاق من که همان بچه هم پهلوی من روی تخت خوابیده بود آمدند. یکی از زنها پیدا بود شخصیت او بیشتر است و چنین فهمیدم اولی حضرت زهرا (سلام الله علیها) و دومی حضرت زینب (علیهاالسلام) و سومی حضرت معصومه (علیهاالسلام) سلام اللّه علیهم اجمعین هستند. (سلام الله علیها) جلو، حضرت زینب (علیها‌السلام) پشت سر و حضرت معصومه (علیهاالسلام) ردیف سوم می آمدند. مستقیم به طرف تخت همان بچه آمدند و هر سه پهلوی هم جلو تخت ایستادند. حضرت زهرا علیهاالسّلام به آن بچه فرمودند بلند شو. گفت نمی توانم. فرمودند بلند شو‌. گفت نمی توانم. فرمودند تو خوب شدی. در عالم خواب دیدم بچه بلند شد و نشست. من انتظار داشتم به من هم توجهی بفرمایند ولی برخلاف انتظار حتی به سوی تخت من توجهی نفرمودند. در این اثناء از خواب پریدم و با خود فکر کردم معلوم می شود آن بانوان مجلله به من عنایتی نداشتند. دست کردم زیر متکا و سمّی که تهیه کرده بودم بردارم و بخورم، با خود فکر کردم ممکن است چون در اطاق ما قدم نهاده اند از قدوم آنها من هم شفا یافته ام، دستم را روی پایم نهادم دیدم درد نمی کند، آهسته پایم را حرکت دادم دیدم حرکت می کند، فهمیدم من هم مورد توجه قرار گرفته ام. صبح شد پرستارها آمدند و گفتند بچه در چه حال است به این خیال که مرده است، گفتم بچه خوب شد ، گفتند چه می گویی؟! گفتم حتماً خوب شده. بچه خواب بود. گفتم بیدارش نکنید تا اینکه بیدار شد‌ دکترها آمدند هیچ اثری از زخم در پایش نبود، گویا ابداً زخمی نداشته؛ اما هنوز از جریان کار من خبر ندارند. پرستار آمد باند و پنبه را طبق معمول از روی پای من بردارد و تجدید پانسمان کند چون ورم پایم تمام شده بود، فاصله ای بین پنبه ها و پایم بود، گویا اصلاً زخمی و جراحتی نداشته! مادرم از حرم آمد چشمانش از زیادی گریه ورم کرده بود، پرسید حالت چطور است؟ نخواستم به او بگویم شفا یافتم؛ زیرا از فرح زیاد ممکن بود سکته کند، گفتم بهتر هستم، برو عصایی بیاور برویم منزل. با عصا (البته مصنوعی بود) به طرف منزل رفتم و بعداً جریان را نقل کردم. و اما در بیمارستان پس از شفا یافتن من و بچه، غوغایی از جمعیت و پرستارها و دکترها بود، زبان از شرح آن عاجز است. صدای گریه و صلوات، تمام فضای اطاق و سالن را پر کرده بود. 🇯‌ 🇴‌ 🇮‌ 🇳 https://eitaa.com/mabaheeth/53068 — ⃟‌ ——— 🤲 اللّٰهم عجّل لولیّک الفرج │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - -
توضیح مطلب آنکه: هرگاه انسانی از دیگری کرداری دید که ملایم با طبع و مورد علاقه اوست قهرا دلش شاد و خنک می شود و از این روی او را به نیکی یاد کرده در مقام و إنعام به او برمی آید چنانی که اگر آن کردار ناملایم و مورد نفرتش باشد ، دلش گرفته و آزرده شده خونش به جوش می آید و برای دلخنکی و آرامش درونش، در مقام تلافی و آزار رسانی به آن شخص برمی آید ، این است رضا و سخط مخلوق با یکدیگر. و اما خداوند جلّ جلاله پس از هر نوع تأثّر و انفعالی منزه و مبرّا است به طوری که اگر تمام افراد بشر نیکوکار شوند و او را بندگی کنند یا اینکه عموماً بدکردار و از بندگیش سرکشی کنند کمتر از ذرّه ای در آن ذات مقدس اثری ندارد . گر جمله کائنات کافر گردند بر دامن کبریاش ننشیند گرد بلی کردارهای بشر را هم مهمل و بی اثر قرار نداده؛ بلکه اگر بنده فرمانبردار او شدند آنها را مورد لطف و اکرام و انعام خود قرار می دهد چنانی که اگر طاغی و یاغی شدند آنها را سخت عقوبت خواهد فرمود. ( بدانید خدا سخت شکنجه می دهد و خداوند آمرزنده مهربان است ) و خلاصه رضا و سخط خداوند همان ثواب و عقاب و مجازات اوست و عالم جزا به طور کلی در جهان عظیم یعنی در و می باشد. اما نسبت به زندگی دنیوی مستفاد از آیات و روایات آن است که پاره ای از عبادات و طاعات است که علاوه بر جزای اخروی در همین دنیا به جزای نیک خواهد رسید ؛ مانند و که علاوه بر ثواب آخرت، موجب رفع بلا و در مال و است چنانی که پاره ای از گناهان است که علاوه بر جزای اخروی، در این دنیا موجب نزول بلا است مانند حرص و بخل شدید و قساوت و ظلم و تجاوز به حقوق یکدیگر و ترک و ¹ و غیر اینها . ناگفته نماند که نزول بلا در اثر گناهان، کلیت و عمومیت ندارد ؛ زیرا ممکن است پروردگار کریمِ حلیم ، گناهکار را دهد شاید کند یا کردار نیکی که اثر آن را بردارد از او سر زند چنانکه ممکن است در اثر شدت طغیان و عصیان اصلاً بلا به او نرسد بلکه بر نعمتش افزوده شود تا استحقاق عقوبت اخرویش بیشتر گردد . و شواهد این مطلب در قرآن مجید فراوان است و نقل آن موجب طول کلام می شود . اشکالهای گوناگون و پاسخ آنها از آنچه گفته شد دانسته گردید که زمین لزره ای که سبب هلاک دسته ای و بی خانمانی و بیچارگی و مصیبت زدگی گروه دیگر شود مانند سایر بلاهای دیگر خشم و قهر و انتقام و مجازات الهی است . اگر گفته شود چگونه بلای عمومی، انتقام و مجازات خداوند است در حالی که در بین بلا رسیدگان افرادی هستند که استحقاق بلا نداشتند؛ یعنی گناهکار نبودند یا از قبیل مستضعفین و اطفال بوده اند . دیگر آنکه بسیاری از اجتماعات بشری که به مراتب از این بلا رسیدگان گناهکارترند ، در امان هستند و این برخلاف عدل به نظر می رسد . در گوییم : انتقام و مجازات تنها برای گناهکاران است و اما بیگناهانی که در بلای عمومی هلاک می شوند پس این بلا، سبب خلاصی آنها از محنتکده حیات دنیوی و زودتر رسیدن به عالم جزا و دار ثواب و باقی است و البته در برابر رنج و شکنجه ای که به آنها رسیده خداوند جبار، جبران خواهد فرمود و به آنها أجر خواهد داد و خلاصه بلا برای گنهکار عقوبت و مجازات است و برای بیگناه و نیکوکار کرامت و موجب ثواب و درجات می باشد. و درباره اطفال که در کودکی می میرند در روایت رسیده که در عالم برزخ تحت کفالت خلیل علیه السّلام هستند و می شوند و با و خود جمع شده و در باره آنها می کنند و با هم به می روند‌. ---------------------------------------------------- 1- علیه السلام فرمود خداوند به شعیب پیغمبر وحی فرستاد که من یکصد هزار نفر از قوم تو را عذاب می کنم، چهل هزار از اشرارشان و شصت هزار از نیکانشان . شعیب عرض کرد: پروردگارا! اشرار را استحقاق است، اخیار برای چه؟ خداوند فرمود: چون با اشرار سازش کردند و برای خشم من برایشان خشمناک نشدند و آنها را زجر و نهی ننمودند (وسائل ، کتاب امر به معروف ، باب 8). 【 ۶ از ۷ 】