#نهج_البلاغه
#فرازی_از_عهدنامه | ۸
📜 متن | ... إِنَّ شَرَّ وُزَرَائِکَ مَنْ کَانَ لِلاَْشْرَارِ قَبْلَکَ وَزِیراً، وَ مَنْ شَرِکَهُمْ فِی الآْثَامِ فَلاَ یَکُونَنَّ لَکَ بِطَانَةً فَإِنَّهُمْ أَعْوَانُ الاَْثَمَةِ وَ إِخْوَانُ الظَّلَمَةِ وَ أَنْتَ وَاجِدٌ مِنْهُمْ خَیْرَ الْخَلَفِ مِمَّنْ لَهُ مِثْلُ آرَائِهِمْ وَ نَفَاذِهِمْ وَ لَیْسَ عَلَیْهِ مِثْلُ آصَارِهِمْ وَ أَوْزَارِهِمْ وَ آثَامِهِمْ، مِمَّنْ لَمْ یُعَاوِنْ ظَالِماً عَلَى ظُلْمِهِ وَ لاَ آثِماً عَلَى إِثْمِهِ أُولَئِکَ أَخَفُّ عَلَیْکَ مَؤُونَةً وَ أَحْسَنُ لَکَ مَعُونَةً وَ أَحْنَى عَلَیْکَ عَطْفاً وَ أَقَلُّ لِغَیْرِکَ إِلْفاً فَاتَّخِذْ أُولَئِکَ خَاصَّةً لِخَلَوَاتِکَ وَ حَفَلاَتِکَ ثُمَّ لْیَکُنْ آثَرُهُمْ عِنْدَکَ أَقْوَلَهُمْ بِمُرِّ الْحَقِّ لَکَ وَ أَقَلَّهُمْ مُسَاعَدَةً فِیمَا یَکُونُ مِنْکَ مِمَّا کَرِهَ اللهُ لاَِوْلِیَائِهِ وَاقِعاً ذَلِکَ مِنْ هَوَاکَ حَیْثُ وَقَعَ.
وَ الْصَقْ بِأَهْلِ الْوَرَعِ وَ الصِّدْقِ; ثُمَّ رُضْهُمْ عَلَى أَلاَّ یُطْرُوکَ وَ لاَ یَبْجَحُوکَ بِبَاطِل لَمْ تَفْعَلْهُ، فَإِنَّ کَثْرَةَ الاِْطْرَاءِ تُحْدِثُ الزَّهْوَ وَ تُدْنِی مِنَ الْعِزَّةِ.
╭───
│ 🌐 @Mabaheeth
╰──────────
🗞️ ترجمه : بدترين وزراى تو کسى است که پيش از تو وزير «زمامداران شرور» بوده و در گناهان آنها شرکت داشته است.
چنين کسى هرگز نبايد محرم اسرار تو باشد. آنها معاون گنهکاران و برادران ستمکارانند.
اين در حالى است که تو مى توانى جانشينان خوبى به جاى آنان انتخاب کنى، از کسانى که از نظر فکر و نفوذ اجتماعى کمتر از آنها نيستند; ولى بار سنگين اعمال خلاف، گناهان و معاصى آنها را بر دوش ندارند;
از کسانى که هرگز ستمگرى را در ستمش يارى نکرده و گناهکارى را در گناهش معاونت ننموده اند. هزينه اين افراد بر تو سبک تر و همکارى و ياريشان بهتر و محبتشان با تو بيشتر و انس و الفتشان با غير تو (و بيگانگان) کمتر است؛ بنابراين آنها را از خواص خود در خلوت ها و رازدار خويش در محافل خصوصى قرار بده. سپس (از ميان آنها) افرادى را مقدم دار که در گفتن حقايق تلخ براى تو از همه صريح اللهجه تر باشند و در مساعدت و همراهى با تو در امورى که خداوند براى اوليايش دوست نمى دارد کمتر کمک کنند; خواه موافق ميل تو باشد يا نه.
به اهل ورع و صدق و راستى بپيوند سپس آنها را طورى تربيت کن که از تو ستايش بيجا نکنند (و از تملّق و چاپلوسى بپرهيزند و نيز) تو را به اعمال نادرستى که انجام نداده اى تمجيد ننمايند؛ زيرا مدح و ستايش فراوان، عُجب و خودپسندى به بار مى آورد و انسان را به کبر و #غرور نزديک مى سازد.
#نهج_البلاغه_بخوانیم
╭────๛- - - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
۸/۱ ...
وزراى خوب و بد
امام(علیه السلام) بعد از بیان صفات مشاوران در بخش گذشته، در این بخش به سراغ صفات و ویژگى هاى وزیران و همکاران در حکومت مى رود.
نخست افرادى را که صفات منفى دارند معرفى مى کند و بعد واجدان صفات نیک و سپس توصیه هاى لازمى را که باید نسبت به آنها ایفا بشود شرح مى دهد.
مى فرماید: «بدترین وزراى تو کسى است که پیش از تو وزیر «زمامداران شرور» بوده و در گناهان آنها شرکت داشته است؛ چنین کسى هرگز نباید محرم اسرار تو باشد»; (إِنَّ شَرَّ وُزَرَائِکَ مَنْ کَانَ لِلاَْشْرَارِ قَبْلَکَ وَزِیراً، وَ مَنْ شَرِکَهُمْ فِی الآْثَامِ فَلاَ یَکُونَنَّ لَکَ بِطَانَةً(۱)).
امام(علیه السلام) در اینجا به مسأله حسن سابقه و سوء سابقه اشاره مى کند و بررسى سوابق اشخاص را در انتخاب آنها براى کارهاى مهم لازم مى شمرد.
این همان چیزى است که در دنیاى امروز به صورت برگ اوّل پرونده کارگزاران و کارمندان در آمده است.
سپس امام(علیه السلام) دلیل آن را به طور شفاف بیان مى کند و مى فرماید: «آنها معاون گنهکاران و برادران ستمکارانند»; (فَإِنَّهُمْ أَعْوَانُ الاَْثَمَةِ(۲) وَ إِخْوَانُ الظَّلَمَةِ).
بعضى کسانى که سال ها با افراد ظالم و ستم پیشه همکارى داشته اند صفات زشت و نکوهیده به صورت حالت و عادت و سجیّه آنها درآمده و به فرض، اظهار توبه کنند باز هم قابل اعتماد نیستند؛ به ویژه آنکه انسان هاى لایق و بدون سوء سابقه در جامعه وجود دارند، لذا در ادامه سخن مى افزاید: «این در حالى است که تو مى توانى جانشینان خوبى به جاى آنان انتخاب کنى، از کسانى که از نظر فکر و نفوذ اجتماعى کمتر از آنها نیستند; ولى بار سنگین اعمال خلاف، گناهان و معاصى آنها را بر دوش ندارند; از کسانى که هرگز ستمگرى را در ستمش یارى نکرده و گناهکارى را در گناهش معاونت ننموده اند»; (و َأَنْتَ وَاجِدٌ مِنْهُمْ خَیْرَ الْخَلَفِ مِمَّنْ لَهُ مِثْلُ آرَائِهِمْ وَ نَفَاذِهِمْ، وَ لَیْسَ عَلَیْهِ مِثْلُ آصَارِهِمْ(۳)وَ أَوْزَارِهِمْ(۴) وَ آثَامِهِمْ، مِمَّنْ لَمْ یُعَاوِنْ ظَالِماً عَلَى ظُلْمِهِ، وَ لاَ آثِماً عَلَى إِثْمِهِ).
از این تعبیر به خوبى استفاده مى شود حتى کسانى که یک نقطه سیاه در پرونده پیشین آنها هست نباید براى کارهاى مهم، وزارت و امثال آن برگزیده شوند، بلکه لازم است #حسن_سابقه آنها بر همگان روشن باشد.
در پایان این سخن چنین نتیجه مى گیرد و مى فرماید: «هزینه این افراد بر تو سبک تر و همکارى و یاریشان بهتر و محبّتشان با تو بیشتر و انس و الفتشان با غیر تو (و بیگانگان) کمتر است؛ بنابراین آنها را از خواص خود در خلوت ها و رازدار خویش در محافل خصوصى قرار بده»; (أُولَئِکَ أَخَفُّ عَلَیْکَ مَؤُونَةً وَ أَحْسَنُ لَکَ مَعُونَةً، وَ أَحْنَى(۵) عَلَیْکَ عَطْفاً، وَ أَقَلُّ لِغَیْرِکَ إِلْفاً(۶) فَاتَّخِذْ أُولَئِکَ خَاصَّةً لِخَلَوَاتِکَ وَحَفَلاَتِکَ(۷)).
امام(علیه السلام) در این عبارات کوتاه و پر معنا چهار نقطه قوت براى افرادى که داراى سوء سابقه نیستند ذکر مى کند:
۱. آن ها هزینه کمترى بر والى دارند، زیرا قبلاً منافع نامشروعى از حاکمان ظلم به آنها نرسیده تا پرتوقّع باشند.
۲. یارى آنها بهتر و بیشتر است، چرا که نیّاتشان خالص است و کمک هایشان مخلصانه.
۳. آنها محبّتشان بیشتر است؛ زیرا اتحاد فکر و سلیقه و هماهنگى در صفات و نیّات سبب جوشش محبّت آنها مى گردد و به حکم:
″ذره ذره کاندر این ارض و سماست
جنس خود را همچو کاه و کهرباست″ تجاذب بسیارى میان تو و آنهاست.
۴. اینها با بیگانگان سر و سرّى ندارند.
تنها تو را مى بینند و تو را مى خواهند.
این نکته نیز واضح است که یاران ظالمانِ پیشین نه تنها معاونان خوبى براى والى نخواهند بود؛ بلکه چون مردم از سوابق سوء آنها آگاهند با آنها همکارى نمى کنند و اعتمادشان به والى و زمامدار نیز کم مى شود.
ابن ابى الحدید پس از نقل این روایت معروف: «یُنادی یَوْمَ الْقِیامَةِ أیْنَ مَنْ بَرِئَ لَهُمْ ـ اَىْ لِلظّالِمینَ ـ قَلَماً; روز قیامت منادى فریاد مى زند: کجا هستند کسانى که قلمى🖋 را تراشیدند و به دست ظالمان دادند (تا حکم ظلمى بنویسند، بیایند و کیفر اعمالشان را ببینند)»، داستانى را نقل مى کند که مردى را نزد ولید بن عبد الملک آوردند.
ولید از او پرسید: درباره حجاج چه مى گویى؟
گفت: من چه درباره او بگویم.
او گناهى از گناهان تو و شعله اى از آتشت 🔥 بود.
خدا، هم تو را لعنت کند و هم حجاج را با تو؛ و شروع کرد به دشنام دادن به هر دو.
ولید به عمر بن عبدالعزیز (عموزاده ولید) که در کنارش بود نگاهى کرد و گفت: درباره این شخص چه مى گویى؟
عمر بن عبد العزیز گفت: چه مى خواهى بگویم؟ این مردى است که به همه شما دشنام مى دهد.
۸/۲ ...
یا همانند او دشنامى بده یا او را عفو کن.
ولید خشمگین😡شد و به او گفت: من تو را فقط یک آدم خارجى و بیگانه مى دانم.
عمر گفت: من هم تنها تو را مجنون فکر مى کنم.
برخاست و خشمگین بیرون رفت.
خالد بن ریان که رئیس شرطه (نیروى انتظامى) ولید بود برخاست و همراه او رفت و به عمر بن عبدالعزیز گفت: چرا به امیرمؤمنان! (منظور ولید است) چنین گفتى؟ من دستم را به قبضه شمشیر برده بودم منتظر بودم کى به من دستور مى دهد گردن تو را بزنم.
عمر بن عبد العزیر گفت: اگر چنین دستورى به تو داده بود انجام مى دادى؟
خالد گفت: آرى.
(این ماجرا گذشت) هنگامى که عمر بن عبد العزیز به خلافت رسید خالد آمد بالاى سر عمر (به عنوان محافظ) ایستاد در حالى که شمشیر بر کمر داشت.
عمر نگاهى به او کرد و گفت: شمشیرت را بر زمین بگذار تو باید مطیع ما باشى در هر چه دستور مى دهیم و در برابر او کاتب و نویسندهٔ سابق ولید بود.
به او گفت: تو هم قلمت را بر زمین بگذار؛ زیرا گاه با آن ضرر مى زدى و گاه منفعت مى رساندى.
بعد عرضه داشت: خداوندا من این هر دو را بر زمین گذاشتم تو هرگز آنها را بالا مبر.
راوى مى گوید: به خدا سوگند این هر دو پست و خوار بودند تا مردند.(۸)
آن گاه امام(علیه السلام) بعد از ذکر مسأله حسن سابقه وزرا و کارگزاران به رتبه بندى میان آنها پرداخته و صفاتى را براى برترین ها مى شمرد.
نخست مى فرماید: «سپس (از میان آنها) افرادى را مقدم دار که در گفتن حقایق تلخ براى تو از همه صریح اللهجه تر باشند»; (ثُمَّ لْیَکُنْ آثَرُهُمْ عِنْدَکَ أَقْوَلَهُمْ بِمُرِّ الْحَقِّ لَکَ).
در وصف دوم مى افزاید: «و در مساعدت و همراهى با تو در امورى که خداوند براى اولیایش دوست نمى دارد کمتر کمک کنند خواه موافق میل تو باشد یا نه»; (وَ أَقَلَّهُمْ مُسَاعَدَةً فِیمَا یَکُونُ مِنْکَ مِمَّا کَرِهَ اللهُ لاَِوْلِیَائِهِ، وَاقِعاً ذَلِکَ مِنْ هَوَاکَ حَیْثُ وَقَعَ).
اشاره به اینکه اگر راه خطا رفتى آنها دست از یارى تو بردارند تا هوشیار شوى و به راه ثواب برگردى.
به بیان دیگر داراى استقلال فکر و شخصیت باشند.
در حق، تو را یارى کنند و در باطل از یارى تو باز ایستند.
در سومین و چهارمین وصف مى فرماید: «به اهل ورع و صدق و راستى بپیوند»; (وَ الْصَقْ بِأَهْلِ الْوَرَعِ وَ الصِّدْقِ).
«ورع» به معناى #تقوا در حد بالا و «صدق» همان راستگویى در مشورت ها و خبرهاى گوارا و ناگوار است.
تعبیر به «مُرِّ الْحَقِّ» در عبارت بالا اشاره به این است که بیان حق گاهى شیرین است و در بسیارى از اوقات تلخ; ولى به منزله داروى شفابخشى است که گر چه موقتاً کام انسان را تلخ مى سازد ولى بیمارى هاى جانکاه را از انسان دور مى کند و این یکى از آزمایش هاى خواص و اطرافیان زمامداران است که آنها جرأت و جسارت را داشته باشند کام حاکم را با گفتن حقایق تلخ، اما مفید و سودمند تلخ کنند و از خشم او نهراسند.
همچنین در آنجا که حاکم راه خطا مى رود آزمون دیگرى براى اطرافیان اوست که شجاع باشند و او را یارى نکنند و از راه خطا باز گردانند نه اینکه چشم و گوش بسته به دنبال آنها حرکت کرده و رضاى او را بر رضاى خدا و خلق مقدم دارند.
امام(علیه السلام) در پایان این بخش دستورى درباره وزرا و اطرافیان صادر مى کند و مى فرماید: «سپس آنها را طورى تربیت کن که از تو ستایش بى جا نکنند (و از تملّق و چاپلوسى بپرهیزند و نیز) تو را به اعمال نادرستى که انجام نداده اى تمجید ننمایند؛ زیرا مدح و ستایش فراوان، عُجب و خودپسندى به بار مى آورد و انسان را به کبر و غرور نزدیک مى سازد»; (ثُمَّ رُضْهُمْ عَلَى أَلاَّ یُطْرُوکَ وَ لاَ یَبْجَحُوکَ بِبَاطِل لَمْ تَفْعَلْهُ، فَإِنَّ کَثْرَةَ الاِْطْرَاءِ تُحْدِثُ الزَّهْوَ(۹)، وَ تُدْنِی مِنَ الْعِزَّةِ(۱۰)).
با توجّه به اینکه «رُضْهُمْ» از ریشه «ریاضت» است که در اینجا به معناى تمرین دادن و تربیت کردن آمده و «یُطْرُوکَ» از ریشه «اِطراء» به معناى مدح و ستایش فراوان است و «یَبْجَحُوکَ» از ریشه «بَجَح» (بر وزن فرح) و به معناى شادمانى است، هدف امام این است که در برابر مداحى اطرافیان روى خوش نشان 😌 ندهد و اظهار خوشحالى نکند; خواه در مورد انجام کارهاى نیک باشد یا ترک کارهاى بد چرا که تکرار این عمل از سوى اطرافیان تدریجاً در دل زمامدار اثر مى گذارد و او را مغرور و ازخودراضى مى کند و به یقین #غرور سرچشمه انحرافات بسیارى است.
در حدیثى آمده است که پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) فرمود: درباره من مدح بیجا نکنید آن گونه که نصارا درباره حضرت مسیح کرده اند (و او را خدا خواندند) من فقط بنده اى از بندگان خدا هستم; ولى بگویید بنده خدا و فرستاده او.(۱۱)
در روایت معروفى مى خوانیم: «احْثُوا فِی وُجُوهِ الْمَدَّاحِینَ التُّرَاب; به صورت ستایشگرانِ تملّق گو خاک بپاشید».(۱۲)
۸/۳...
📖 در حدیثى از امیرمؤمنان على(علیه السلام) که در غررالحکم آمده مى خوانیم: «إیّاکَ أنْ تُثْنِىَ عَلى
أَحَد بِما لَیْسَ فیهِ فَإنَّ فِعْلَهُ یُصَدِّقُ عَنْ وَصْفِهِ وَ یُکَذِّبُکَ; بپرهیز از اینکه ستایشى در حق کسى کنى به چیزى که در او نیست؛ زیرا اعمال او وصف واقعى او را آشکار مى سازد و تو را تکذیب مى کند».(۱۳)
البته این کار آسانى نیست که اطرافیان و حواشى قدرت ها بدون ترس و واهمه و چشم داشت پاداش، واقعیت ها را برملا کنند; نه از زور بترسند و نه زر انتظار داشته باشند و این در شأن موحدان راستین است.
به گفته آن سخنور معروف: نصیحت پادشاهان کردن کسى را مسلّم بُوَد که بیم سر ندارد یا امید زر.
موحد چه در پاى ریزى زرش
چه شمشیر هندى نهى بر سرش امید و هراسش نباشد ز کَس
بر این است بنیاد توحید و بس(۱۴)
البته این سخن توصیه اکیدى به همه متصدیان مراکز قدرت دارد که یاران و مشاوران خود را به گفتن حق عادت بدهند و آماده پذیرش حقایق تلخ باشند.(۱۵)
____________
پاورقی :
۱ . «بِطانَة» در اصل به معناى زيرين است (مقابل «ظِهارة» که لباس رويين است) سپس اين واژه به معناى محرم اسرار به کار رفته است.
۲ . «الأَثَمَة» جمع «آثم» به معناى گنهکار است.
۳ . «آصار» جمع «اِصْر» بر وزن «مصر» در اصل به معناى نگهدارى و محبوس ساختن است سپس به کارهاى سنگين که انسان را از فعاليت باز مى دارد اطلاق شده است و همچنين به گناهانى که بر دوش انسان سنگينى مى کند و در جمله بالا همين معنا اراده شده است.
۴ . «أَوْزار» جمع «وِزْر» بر وزن «مصر» در اصل به معناى بار سنگين است و به گناهان بزرگ که مسئوليتش بر دوش انسان سنگينى مى کند اطلاق شده و بعضى گفته اند: وزر گناهان سنگين تر از إصر است.
۵ . «أحْنى» در اصل به معناى عطف توجّه به شخص يا چيزى داشتن است و «عطف» به معناى محبّت کردن آمده است.
۶ . «إلْف» به معناى الفت داشتن و انس گرفتن است.
۷ . «حَفَلات» جمع «حَفْل» بر وزن «هفت» در اصل به معناى محلى است که آب در آن جمع مى شود سپس به هر محل اجتماع بزرگ و مجلسى اطلاق شده است و به مجلس نيز محفل گفته مى شود.
۸ . شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج ۱۷، ص ۴۳.
۹ . «الزَّهْو» به معناى تکبر و خودبزرگ بينى است.
۱۰ . «العِزّة» در اينجا به معناى غرور است. در بعضى از نسخ «غِرّة» آمده که استعمال آن در اين معنا روشن تر است.
۱۱ . موطأ، ج ۱، ص ۱۲ و کتب ديگر.
۱۲ . من لايحضره الفقيه، ج ۴، ص ۱۱.
۱۳ . غرر الحکم، ص ۴۶۶، ح ۱۰۷۳۵.
۱۴ . گلستان، در نقل آداب صحبت.
۱۵ . درباره مدح و ثناخوانىِ بيجا و زيان هاى تملّق و چاپلوسى، بحث مشروحى در جلد هشتم از همين کتاب ذيل خطبه ۲۱۶ آمده است.
╭────๛- - - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
#خاطرات | درس اخلاق
پس از اينكه مرحوم #شهيد_رجائى با رأى ملّت به رياست جمهورى انتخاب شد، خدمت حضرت امام قدس سره رسيد.
امام به ايشان فرمود: شما رئيس جمهور ايران شدى، ولى بايد بدانى كه ايران گوشهاى از آسياست، آسيا گوشهاى از زمين، كرۀ زمين 🌏🌍🌎گوشهاى از منظومۀ شمسى، منظومۀ شمسى گوشهاى از كهكشان و كهكشان گوشهاى از ... 🪐
يعنى رياست تو را فريب ندهد و مغرور نكند.
#درس_اخلاق
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | آرزوى شهادت
يكى از شاگردان #شهيد_مطهرى براى من تعريف مىكرد كه حدود بيست سال قبل از انقلاب، شهيد مطهرى نهجالبلاغه تدريس مىكرد، روزى رسيد به خطبۀ ٢٧ كه با اين فراز شروع مىشود: « امّا بعد فانّ الجهاد باب من ابواب الجنة فتحه اللّه لخاصة اوليائه » يعنى جهاد درى است از درهاى بهشت كه خداوند به روى دوستان برگزيدۀ خود گشوده است.
استاد وقتى به اين جمله رسيد، كتاب را كنار گذاشت و گفت: من يك دعا مىكنم شما آمين بگوئيد، گفت: خدايا! به من توفيق بده تا در راه تو به #شهادت برسم.🤲
____________
اللهم ارزقنی توفیق الشهادة فی سبیلک؛ الهی آمین.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | رفتار استاد
مرحوم #شهيد_مطهرى مىفرمود: شبى مهمان يكى از اساتيدم بودم، شب كه به نيمه رسيد براى #نماز_شب برخاست. در نماز سوره فجر را خواند، همين كه به اين آيه رسيد كه « و جىء يومئذ بجهنّم يومئذ يتذكّر الانسان و انّى له الذّكرى» در قيامت وقتى انسان مىبيند كه به جهنّم آورده مىشود يك مرتبه تكان مىخورد و بيدار مىشود؛ امّا ديگر فايده ندارد.
ديدم استادم مثل بيد مىلرزد و شانههايش تكان مىخورد و گريه مىكند.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | احترام پدر
در ايام عيد يكى از وزرا براى عيد ديدنى و زيارت امام، به همراه پدرش خدمت ايشان رسيدند.
امام پرسيد: اين پيرمردى كه پشت سر شماست كيست؟
گفت: ايشان پدرم هستند.
امام بسيار ناراحت شد و در حالى كه آثار ناراحتى در چهرۀ امام نمايان شده بود فرمود: پدرت را پشت سر انداختهاى؟ درست است كه وزير هستى؛ امّا هر چه باشى فرزند اويى.
#احترام
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | دعاى پدر
نيمه شبى پدر #علامه_مجلسى قدس سره براى دعا و مناجات آماده شده بود، حال خاصى به او دست مىدهد، اشك در چشمانش حلقه زده فكر مىكند كه چه دعايى بكند، يك مرتبه صداى گريۀ نوزاد در گهواره، افكارش را متوجّه بچه مىكند و مىگويد:
خدايا! اين بچه را مروّج دين قرار بده.
دعاى پدر مستجاب مىشود و اين طفل علامه مجلسى مىشود كه حدود ٢٠٠ كتاب تأليف مىكند.
#احترام
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | #تواضع در برابر والدين
آية اللهى را سراغ دارم كه دست پدرش را مىبوسيد، همچنين در حالات شهيد آيةاللّه صدر شنيدهام كه ايشان مرتّب دست مادرش را مىبوسيد.
#احترام
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#نهج_البلاغه
#فرازی_از_عهدنامه | ۹
📜 متن : وَ لاَ یَکُونَنَّ الْمُحْسِنُ وَ الْمُسِیءُ عِنْدَکَ بِمَنْزِلَة سَوَاء، فَإِنَّ فِی ذَلِکَ تَزْهِیداً لاَِهْلِ الاِْحْسَانِ فِی الاِْحْسَانِ وَ تَدْرِیباً لاَِهْلِ الاِْسَاءَةِ عَلَى الاِْسَاءَةِ! وَ أَلْزِمْ کُلاًّ مِنْهُمْ مَا أَلْزَمَ نَفْسَهُ.
وَ اعْلَمْ أَنَّهُ لَیْسَ شَیْءٌ بِأَدْعَى إِلَى حُسْنِ ظَنِّ رَاع بِرَعِیَّتِهِ مِنْ إِحْسَانِهِ إِلَیْهِمْ، وَ تَخْفِیفِهِ الْمَئُونَاتِ عَلَیْهِمْ، وَ تَرْکِ اسْتِکْرَاهِهِ إِیَّاهُمْ عَلَى مَا لَیْسَ لَهُ قِبَلَهُمْ.
فَلْیَکُنْ مِنْکَ فِی ذَلِکَ أَمْرٌ یَجْتَمِعُ لَکَ بِهِ حُسْنُ الظَّنِّ بِرَعِیَّتِکَ فَإِنَّ حُسْنَ الظَّنِّ یَقْطَعُ عَنْکَ نَصَباً طَوِیلاً. وَ إِنَّ أَحَقَّ مَنْ حَسُنَ ظَنُّکَ بِهِ لَمَنْ حَسُنَ بَلاَؤُکَ عِنْدَهُ
وَ إِنَّ أَحَقَّ مَنْ سَاءَ ظَنُّکَ بِهِ لَمَنْ سَاءَ بَلاَؤُکَ عِنْدَهُ
وَ لاَ تَنْقُضْ سُنَّةً صَالِحَةً عَمِلَ بِهَا صُدُورُ هَذِهِ الاُْمَّة وَ اجْتَمَعَتْ بِهَا الاُْلْفَةُ وَ صَلَحَتْ عَلَیْهَا الرَّعِیَّةُ.
وَ لاَ تُحْدِثَنَّ سُنَّةً تَضُرُّ بِشَیْء مِنْ مَاضِی تِلْکَ السُّنَنِ، فَیَکُونَ الاَْجْرُ لِمَنْ سَنَّهَا وَ الْوِزْرُ عَلَیْکَ بِمَا نَقَضْتَ مِنْهَا.
وَ أَکْثِرْ مُدَارَسَةَ الْعُلَمَاءِ وَ مُنَاقَشَةَ الْحُکَمَاءِ فِی تَثْبِیتِ مَا صَلَحَ عَلَیْهِ أَمْرُ بِلاَدِکَ وَ إِقَامَةِ مَا اسْتَقَامَ بِهِ النَّاسُ قَبْلَکَ.
╭───
│ 🌐 @Mabaheeth
╰──────────
🗞️ ترجمه : هرگز نبايد افراد نيکوکار و بدکار در نظرت يکسان باشند؛ زيرا اين کار سبب مى شود نيکوکاران به نيکى ها بى رغبت شوند و بدکاران به اعمال بد تشويق گردند; بنابراين هر يک از اينها را مطابق آنچه براى خود خواسته اند پاداش ده.
بدان هيچ وسيله اى براى جلب اعتماد والى به (وفادارىِ) رعيت بهتر از احسان به آنها و سبک کردن هزينه ها بر آنان و عدم اجبارشان به کارى که وظيفه ندارند نيست؛ بنابراين در اين راه آن قدر بکوش تا به وفادارى رعايا درباره خود
خوش بين شوى؛ زيرا اين خوش بينى، خستگى و رنج فراوانى را از تو دور مى سازد و سزاوارترين کسى که مى تواند مورد حسن ظن تو قرار گيرد آن کَس است که تو بهتر به او خدمت کرده اى و (به عکس) آن کَس که مورد بدرفتارى تو واقع شده است سزاوارترين کسى است که بايد به او بدبين باشى.
هرگز سنّت مفيد و پسنديده اى را که پيشگامان اين امّت به آن عمل کرده اند و ملت اسلام با آن الفت گرفته و امور رعيت به وسيله آن اصلاح شده مَشکن و هرگز سنّت و روشى را که به چيزى از سنّت هاى (حسنه) گذشته زيان وارد مى سازد ايجاد مکن که اجر آن سنّت ها براى کسى خواهد بود که آن را برقرار کرده و گناهش بر توست که چيزى از آن را نقض کرده اى.
با دانشمندان، زياد به گفت وگو بنشين و با انديشمندان نيز بسيار به بحث پرداز (و اين گفتوگوها و بحث ها بايد) درباره امورى (باشد) که به وسيله آن، امور بلاد تو اصلاح مى شود و آنچه را پيش از تو باعث پيشرفت کار مردم بوده است برپا مى دارد.
#نهج_البلاغه_بخوانیم
╭────๛- - - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
۱/۹
سنت هاى حسنه را احیا کن
امام(علیه السلام) در این بخش از عهدنامه به چند امر مهم دیگر توصیه مى کند.
نخست درباره پاداش نیکوکاران و کیفر بدکاران تأکید مىورزد و مى فرماید: «هرگز نباید افراد نیکوکار و بدکار در نظرت یکسان باشند؛ زیرا این کار سبب مى شود نیکوکاران به نیکى ها بى رغبت و بدکاران به اعمال بد تشویق گردند؛ بنابراین هر یک از اینها را مطابق آنچه براى خود خواسته اند پاداش ده»; (وَلاَ یَکُونَنَّ الْمُحْسِنُ وَ الْمُسِیءُ عِنْدَکَ بِمَنْزِلَة سَوَاء، فَإِنَّ فِی ذَلِکَ تَزْهِیداً لاَِهْلِ الاِْحْسَانِ فِی الاِْحْسَانِ، وَ تَدْرِیباً(۱) لاَِهْلِ الاِْسَاءَةِ عَلَى الاِْسَاءَةِ وَ أَلْزِمْ کُلاًّ مِنْهُمْ مَا أَلْزَمَ نَفْسَهُ).
آنچه امام(علیه السلام) در این دستور بیان کرده یکى از اصول مهم مدیریت است; از مدیریت خداوند و پیامبران بر جهان انسانیت گرفته تا مدیریت یک پدر در خانواده.
قرآن مجید پیامبر را به بشارت و انذار دستور مى دهد و او را «مبشر» و «نذیر» مى نامد.
خداوند وعده بهشت را به صالحان و دوزخ را به بدکاران داده است.
این اصل در تمام اقوام با تمام اختلافاتى که در عقاید و فرهنگ و حکومت دارند تحت عنوان تشویق و تنبیه، سارى و جارى است.
دلیل آن روشن است؛ زیرا ادامه نیکوکارى انگیزه مى خواهد و بازایستادن از کار خلاف نیز انگیزه اى مى طلبد.
ممکن است انگیزه هاى معنوى و اعتقادات دینى آثار مطلوبى از خود در این زمینه به یادگار بگذارند; ولى این انگیزه ها در همه نیست. به علاوه اگر مسأله پاداش و کیفر نباشد آن انگیزه ها نیز سُست مى شود.
جمله «وَ أَلْزِمْ کُلاًّ...» اشاره لطیفى به این نکته است که وقتى آنها چیزى را براى خود بپسندند دلیل ندارد حاکم آن را به آنان ندهد.
نیکوکار پاداش را براى خود پسندیده و بدکار کیفر را؛ بنابراین خواسته خودش را باید به او داد.
از این بالاتر، پاداش نیکوکار انگیزه اى براى ترک عمل بدکار و کیفر بدکار انگیزه اى براى ادامه کار نیکوکار مى شود همان گونه که امام در عبارت زیباى دیگرى در نهج البلاغه فرموده: «ازْجُرِ الْمُسِیءَ بِثَوَابِ الْمُحْسِنِ; بدکار را به واسطه پاداش نیکوکاران مجازات کنید».(۲) اشاره به اینکه وقتى بدکار خود را از پاداش هاى مادى و معنوى نیکوکاران محروم مى بیند تنبیه مى شود و بر سر عقل مى آید و چه بسا از کار خود توبه کند و باز ایستد.
آن گاه امام در دومین دستور، بهترین وسیله جلب حسن ظن و محبّت رعایا را براى او تبیین مى کند و مى فرماید: «بدان هیچ وسیله اى براى جلب اعتماد والى به (وفادارىِ) رعیت بهتر از احسان به آنها و سبک کردن هزینه ها بر آنان و عدم اجبارشان به کارى که وظیفه ندارند نیست»; (وَاعْلَمْ أَنَّهُ لَیْسَ شَیْءٌ بِأَدْعَى إِلَى حُسْنِ ظَنِّ رَاع بِرَعِیَّتِهِ مِنْ إِحْسَانِهِ إِلَیْهِمْ، وَ تَخْفِیفِهِ الْمَئُونَاتِ عَلَیْهِمْ، وَ تَرْکِ اسْتِکْرَاهِهِ إِیَّاهُمْ عَلَى مَا لَیْسَ لَهُ قِبَلَهُمْ).
تعبیر به «مَا لَیْسَ لَهُ قِبَلَهُمْ» با توجّه به اینکه «قِبَل» گاه به معناى «نزد» و گاه به معناى «قدرت» مى آید، مى توان جمله را چنین معنا کرد: چیزى که نزد آنها (و بر عهده آنها) نیست یا چیزى که در طاقت و توان آنها نیست.(۳)
این حقیقتى است که تجربه بارها نشان داده است که اگر والى به فکر رعایا باشد و زمامداران هزینه ها را بر آنان سبک کنند و امورى را که از وظایف آنها نیست یا قدرت بر آن ندارند از آنها نخواهند رابطه عاطفى قوى و محکمى در میان آنها برقرار خواهد شد; رابطه اى که حمایت آنها را به زمامدار در حوادث مشکل و پیچیده تأمین مى کند.
این نکته نیز حائز اهمّیّت است که امام سخن از عوامل حسن ظن زمامدار به رعایا به میان آورده، نه حسن ظن رعایا به زمامدار در حالى که تصور بر این است که در این گونه موارد تعبیر اوّلى مناسب تر است; ولى منظور امام این است که آن قدر زمامدار به رعایا خوبى کند که به وفادارى آنها به خود مطمئن گردد.
به همین دلیل امام در ادامه این سخن مى فرماید: «بنابراین در این راه آن قدر بکوش تا به وفادارى رعایا به خود خوش بین شوى؛ زیرا این خوش بینى، خستگى و رنج فراوانى را از تو دور مى سازد»; (فَلْیَکُنْ مِنْکَ فِی ذَلِکَ أَمْرٌ یَجْتَمِعُ لَکَ بِهِ حُسْنُ الظَّنِّ بِرَعِیَّتِکَ فَإِنَّ حُسْنَ الظَّنِّ یَقْطَعُ عَنْکَ نَصَباً(۴) طَوِیلاً).
روشن است هرگاه زمامدار به رعیت خود سوء ظن داشته باشد، هر زمان احتمال مى دهد شورشى بر ضد او برپا شود و یا به او خیانت کنند یا توطئه اى در برابر او بچینند و این به طور دائم فکر او را ناراحت خواهد ساخت; اما هنگامى که از وفادارى آنها مطمئن باشد، با آرامش خاطر مى تواند به نظم امور و عمران و آبادى و دفع شر دشمنان بپردازد.
۲/۹
آن گاه امام(علیه السلام) در ادامه این سخن همین توصیه را به تعبیر زیباى دیگرى بیان مى دارد و مى فرماید: «و سزاوارترین کسى که مى تواند مورد حسن ظن تو قرار گیرد آن کَس است که تو بهتر به او خدمت کرده اى و (به عکس) آن کَس که مورد بدرفتارى تو واقع شده است سزاوارترین کسى است که باید به او بدبین باشى»; (وَ إِنَّ أَحَقَّ مَنْ حَسُنَ ظَنُّکَ بِهِ لَمَنْ حَسُنَ بَلاَؤُکَ(۵) عِنْدَهُ، وَ إِنَّ أَحَقَّ مَنْ سَاءَ ظَنُّکَ بِهِ لَمَنْ سَاءَ بَلاَؤُکَ عِنْدَهُ).
اشاره به اینکه همان گونه که نیکى کردن سبب حسن ظن است هر قدر بیشتر نیکى کنى، حسن ظن بیشترى فراهم مى شود و همان گونه که بدى کردن سبب سوء ظن مى شود هرقدر بدى بیشتر باشد، سوء ظن هم بیشتر است.
در کتاب عیون الاخبار ابن قتیبة آمده است که ابن عباس مى گفت: به هرکَس نیکى کردم فضاى میان من و او روشن شد و به هر کَس بدى کردم فضاى میان من و او تاریک گشت.(۶)
در ضمن مى توان از این سخن نتیجه گرفت که اگر کسانى به هر دلیل مورد مجازات و مؤاخذه قرار گرفتند، زمامدار و والى باید از آنها برحذر باشد و از حسن ظن به آنها بپرهیزد.
* * *
آن گاه امام(علیه السلام) در ادامه سخن به نکته مهم دیگرى مى پردازد و #مالک_اشتر را از شکستن سنّت هاى صالح برحذر مى دارد.
مى فرماید: «هرگز سنّت مفید و پسندیده اى را که پیشگامان این امت به آن عمل کرده اند و ملت اسلام با آن الفت گرفته و امور رعیت به وسیله آن اصلاح شده مَشکن»; (وَ لاَ تَنْقُضْ سُنَّةً صَالِحَةً عَمِلَ بِهَا صُدُورُ(۷) هَذِهِ الاُْمَّةِ، وَ اجْتَمَعَتْ بِهَا الاُْلْفَةُ، وَ صَلَحَتْ عَلَیْهَا الرَّعِیَّةُ).
سنّت در دو معنا به کار مى رود:
گاه به معناى عادات و روش هایى است که از گذشتگان و پیشینیان به یادگار مانده و آن بر دو قسم است: حسنه و سیئه.
همان گونه که در روایت معروف پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) آمده است: «مَنْ سَنَّ سُنَّةً حَسَنَةً عَمِلَ بِها مَنْ بَعْدَهُ کانَ لَهُ أجْرُهُ وَ مِثْلُ أُجُورِهِمْ مِنْ غَیْرِ أنْ یَنْقُصَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَىْءٌ وَ مَنْ سَنَّ سُنَّةً سَیِّئَةً فَعَمِلَ بِها بَعْدَهُ کانَ عَلَیْهِ وِزْرُهُ وَ مِثْلُ أوْزارِهِمْ مِنْ غَیْرِ أنْ یَنْقُصَ مِنْ أوْزارِهِمْ شَىْءٌ; کسى که سنّت نیکى را پایه گذارى کند و بعد از وى به آن عمل شود پاداش آن و پاداش کسانى که به آن عمل کرده اند براى او خواهد بود بى آنکه چیزى از پاداش آنها کم شود و کسى که سنّت بدى را پایه گذارى کند و بعد از او به آن عمل شود گناه آن و همانند گناه کسانى که به آن عمل کرده اند خواهد بود بى آنکه از گناهان آنها چیزى کاسته شود».(۸)
معناى دوم سنّت این است که به معناى سخن #پیامبر_اکرم (صلیالله علیه وآله) و فعل و تقریر اوست و کلام امام(علیه السلام) در اینجا ناظر به معناى اوّل است.
(به قرینه جمله: وَ لا تُحْدِثَنَّ سُنَّةً تَضُرُّ...) مثلاً شخصى یا گروهى هفته اى از سال را به عنوان هفته نیکوکارى یا اکرام یتیمان یا پاک سازى مساجد یا کاشتن انواع درختان قرار مى دهند بى آنکه آن را به شرع نسبت دهند.
این سنّتِ صالح باقى مى ماند و افرادى به آن عمل مى کنند و در پرتو آن کارهاى نیکى صورت مى گیرد.
امام(علیه السلام)به مالک اشتر دستور مى دهد هرگز این گونه سنّت ها را نشکند و بگذارد مردم به آن عمل کنند و از برکاتش بهره مند شوند.
البته اگر سنّت هاى فاسد و مفسدى باشد; مانند آنچه در زمان #جاهلیت از انتقام جویى ها و زنده به گور کردن دختران و امثال آن وجود داشت، باید با این گونه سنّت هاى خرافى و غلط و غیر انسانى مبارزه کرد.
تاریخ اسلام نیز نشان مى دهد که پیغمبر اکرم سنّت هاى صالح پیشین را هرگز نشکست، بلکه آنها را تأیید فرمود.
مانند سنّت هایى که از عبدالمطلب به یادگار مانده بود; ولى با سنّت هاى زشت و خرافى سخت مبارزه کرد.
سپس امام(علیه السلام) همین مطلب را به صورت دیگرى بیان مى کند و مى فرماید: «و هرگز سنّت و روشى را که به چیزى از سنّت هاى (حسنه) گذشته زیان وارد مى سازد ایجاد مکن که اجر آن سنّت ها براى کسى خواهد بود که آن را برقرار کرده و گناهش بر توست که چیزى از آن را نقض کرده اى»; ( وَ لاَ تُحْدِثَنَّ سُنَّةً تَضُرُّ بِشَیْء مِنْ مَاضِی تِلْکَ السُّنَنِ، فَیَکُونَ الاَْجْرُ لِمَنْ سَنَّهَا، وَ الْوِزْرُ عَلَیْکَ بِمَا نَقَضْتَ مِنْهَا).
در واقع امام مى فرماید: سنّت هاى صالح پیشین را نه مستقیماً بشکن و نه مزاحمتى براى آنها ایجاد کن که آن را بشکند، بلکه باید در حفظ آن سنّت ها بکوشى تا مردم به سبب پیروى از آن بهره مند گردند.
درباره اهمّیّت سنّت هاى حسنه و فرق آن با بدعت ها و همچنین سنّت هاى سیئه و آثار آن در جوامع انسانى، در پایان همین بحث سخن خواهیم گفت.
۳/۹
سپس امام(علیه السلام) در آخرین توصیه در این بخش از عهدنامه به مالک دستور مى دهد همواره در کنار علما و حکما باشد، مى فرماید: «و با دانشمندان، زیاد به گفتوگو بنشین و با اندیشمندان نیز بسیار به بحث پرداز (و این گفتوگوها و بحث ها باید) درباره امورى (باشد) که به وسیله آن، امور بلاد تو اصلاح مى شود و آنچه را پیش از تو باعث پیشرفت کار مردم بوده است برپا مى دارد»; (وَ أَکْثِرْ مُدَارَسَةَ الْعُلَمَاءِ، وَ مُنَاقَشَةَ(۹) الْحُکَمَاءِ، فِی تَثْبِیتِ مَا صَلَحَ عَلَیْهِ أَمْرُ بِلاَدِکَ، وَ إِقَامَةِ مَا اسْتَقَامَ بِهِ النَّاسُ قَبْلَکَ).
در واقع امام در این قسمت از وصایاى خود به مالک توصیه مى کند همواره سطح آموزش خود را در احکام و موضوعات بالا ببرد، با علما و دانشمندان پیوسته به گفتوگو بنشیند تا به احکام الهى و اصول کشوردارى آشناتر گردد و با اندیشمندان پیوسته بحث کند تا از تجارب آنها در تشخیص موضوعات مهم بهره گیرد و هنگامى که آگاهى زمامدار نسبت به این دو بخش افزایش پیدا کند، امر بلاد اصلاح مى شود و سنّت هاى حسنه پیشین همچنان باقى و برقرار مى ماند.
مرحوم کلینى در جلد اوّل اصول کافى بابى به عنوان «بابُ مُجالَسَةِ الْعُلَماءِ وَ صُحْبَتِهِمْ» آورده و از جمله روایات باب این است: #امام_صادق(علیه السلام) در حدیثى مى فرمود: «لَمَجْلِسٌ أَجْلِسُهُ إِلَى مَنْ أَثِقُ بِهِ أَوْثَقُ فِی نَفْسِی مِنْ عَمَلِ سَنَة; مجلسى که در آن در کنار شخص مورد اطمینانى بنشینیم (و از او #علم و دانشى فرا گیرم) در دل من اطمینان بخش تر از آن است که یک سال اعمال صالح انجام دهم».(۱۰)
در حدیث دیگرى از لقمان نقل مى کند که به فرزندش نصیحت کرد: «فرزندم مجالس را با دقت انتخاب کن.
هرگاه دیدى گروهى به یاد خداوندِ بزرگ مشغولند با آنها همنشین شو; اگر عالم باشى علمت در آنجا تو را سود مى بخشد و اگر جاهل باشى به تو تعلیم مى دهند و اى بسا خداوند رحمت خود را بر آنها نازل کند و تو را همراه آنان مشمول نعمت سازد و هرگاه جمعى را دیدى که به #یاد_خدا نیستند با آنها مجالست مکن؛ زیرا اگر عالم باشى علمت در آنجا به تو سودى نمى بخشد و اگر جاهل باشى بر جهلت مى افزایند و چه بسا خداوند عقوبتى بر آنان نازل کند و تو را با آنها همراه سازد.(۱۱)
امام زین العابدین(علیه السلام) در دعاى معروف ابوحمزه ثمالى هنگامى که عوامل سلب توفیق را بر مى شمرد مى فرماید: «أَوْ لَعَلَّکَ فَقَدْتَنِی مِنْ مَجَالِسِ الْعُلَمَاءِ فَخَذَلْتَنِی; شاید تو مرا در مجالس علما نیافتى و دست از یارى من برداشته اى».
از جمله برکات همنشینى و گفتوگو با دانشمندان این است که انسان علوم و دانش خود را از یاد نمى برد و اگر چیزى نمى داند به او مى آموزند همان گونه که امیرمؤمنان(علیه السلام) در یکى دیگر از سخنانش مى فرماید: «مَنْ أکْثَرَ مُدارَسَةَ الْعِلْمِ لَمْ یَنْسَ ما عَلِمَ وَ اسْتَفْادَ ما لَمْ یَعْلَمْ».(۱۲)
نکته
سرچشمه پیدایش سنّت ها
واژه سنّت در اصل از ماده سنّ (بر وزن فن) به معناى جارى ساختن آب بر صورت گرفته شده و سپس به هر امرى که سریان و جریان پیدا کند سنّت اطلاق شده است و به تمام عادات و آداب خوب یا بدى که از سوى شخص یا گروهى در جامعه به جریان مى افتد سنّت گفته مى شود و به همین دلیل آن را به سنّت هاى حسنه و سیئه تقسیم کرده اند; مثلاً قرار دادن برنامه مستمر هر ساله اى جهت نوازش یتیمان یا ایجاد صلح در میان افرادى که با هم اختلاف دارند سنّت حسنه محسوب مى شود و برنامه هایى مانند زنده به گور کردن دختران و یا در عصر ما استفاده از مواد محترقه و منفجره در چهارشنبه آخر سال سنّت سیئه است.
در روایات اسلامى بحث هاى فراوانى درباره کسانى که سنّت حسنه یا سنّت سیئه مى گذارند آمده است که نمونه آن را در بحث هاى گذشته مطالعه کردید.
مخصوصاً در این روایات تأکید شده کسى که سنّت حسنه اى بگذارد به تعداد کسانى که به آن عمل مى کنند اجر و پاداش براى سنّت گذار از سوى خداوند داده خواهد شد بى آنکه از ثواب آنها چیزى کاسته شود و آنها که سنّت سیئه مى گذارند به تعداد کسانى که به آن عمل مى کنند وزر و گناه در نامه اعمال آنها نوشته مى شود بى آنکه چیزى از گناهان آنها کم شود.
۴/۹
و این در واقع از مسأله تسبیب و تعاون بر خیر و شر سرچشمه مى گیرد؛ زیرا مى دانیم گاه انسان عملى را بالمباشره انجام مى دهد و گاه بالتسبیب و ایجاد سنّت خوب و بد نوعى تسبیب است.
البته مسأله سنّت هاى اجتماعى ارتباطى به بدعت گذاشتن ندارد آن گونه که بعضى از وهابیون کوته فکر مى پندارند؛ زیرا بدعت چیزى است که به شارع مقدس و قرآن و سنّت پیغمبر نسبت داده شود و جزء آن نباشد; ولى سنّت ها نوعى بدعت هاى عرفى و اجتماعى است که بدون اسناد به شرع مقدس گذارده مى شود که اگر در مسیر اهداف شرع باشد (مانند نوازش یتیمان و کمک به محرومان) سنّت حسنه محسوب مى شود و مطلوب است و اگر بر ضد آن باشد (مانند زنده به گور کردن دختران که از سنّت هاى جاهلى بود) سنّت سیئه و نامطلوب است.
از اینجا روشن مى شود اینکه وهابى هاى متعصب با امورى مانند جشن میلاد پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) یا برگزارى مراسم تعزیه براى اموات و گذشتگان مخالفت مى کنند از سوء فهم آنهاست که سنّت را با بدعت اشتباه مى گیرند در حالى که روایات مربوط به سنّت حسنه و سیئه را خودشان در کتاب ها آورده اند.(۱۳)
____________
پاورقی :
۱ . «تَدْريب» به معناى عادت دادن کسى به چيزى است و در اينجا مى تواند معناى تشويق را داشته باشد در مقابل «تزهيد» که در اينجا به معناى دلسرد ساختن است.
۲ . نهج البلاغه، کلمات قصار ۱۷۷.
۳ . هرچند بعضى معتقدند «قِبَل» اگر اضافه به ضمير شود حتما به معناى نزد است و اگر جدا استعمال شود به معناى قدرت و توان است.
۴ . «نَصَب» به معناى رنج و تعب است از ريشه «نَصْب» بر وزن «نصر» به معناى ثابت قرار دادن گرفته شده; مثلاً هنگامى که نيزه را بر زمين مى کوبند و جاى آن را محکم مى سازند، نصب گفته مى شود و از آنجا که رنج و تعب انسان را از کار متوقف مى سازد، اين واژه بر آن اطلاق شده است و دشمنان اهل بيت علیهمالسلام را از اين جهت ناصبى مى گويند که گويى پرچم عداوت برافراشته اند.
۵ . «بَلاء» معناى اصلى آن آزمايش کردن است که گاه به وسيله نعمت ها و گاه به وسيله مصائب صورت مى گيرد و به همين جهت بلاء گاه به معناى نعمت و گاه به معناى مصيبت آمده است و در جمله بالا به هر دو معنا ـ به عنوان حسن بلاء و سوء بلاء ـ استعمال شده است (اين واژه از ريشه «بَلى يَبْلُو» است).
۶ . ابن قتيبة، ج ۱، ص ۶۴، طبق نقل شرح نهج البلاغه شوشترى، ج ۸، ص ۵۱۹.
۷ . «صُدُور» در اينجا به معناى پيشگامان و صدر نشينان و مسلمانان صدر اسلام است.
۸ . کنزالعمال، ح ۹۱۰. شبيه اين حديث در منابع شيعه از امامان معصوم به طرق مختلف و با تعبيرات متفاوت نقل شده است. به بحارالانوار، ج ۶۸، ص ۲۵۷ و ۲۵۸ مراجعه شود.
۹ . «مُناقَشَة» از ريشه «نقش» در اصل به معناى بيرون کشيدن خار از بدن به وسيله منقاش است سپس به هر گونه بحث دقيق و حساب رسى کامل اطلاق شده است، بنابراين مناقشه حکما به معناى بحث دقيق با دانشمندان است.
۱۰ . کافى، ج ۱، ص ۳۹، ح ۵.
۱۱ . کافى، ج ۱، ص ۳۹، ح ۱.
۱۲ . غررالحکم، ص ۴۹، ح ۲۷۳.
۱۳ . سنن بيهقى، ج ۴، ص ۱۷۶ و مسند احمد، ج ۴، ص ۳۶۲ .
#نهج_البلاغه_بخوانیم
╭────๛- - - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
#خاطرات | فردا دير است!
يكى از علما و نويسندگان معاصر تعريف مىكرد: در نجف خدمت آيت اللّه شيخ #آقا_بزرگ_تهرانى رسيدم، در حالى كه از پيرى كمرش خميده بود و دائما در حال نوشتن بود، به ايشان عرض كردم كتابى در حالات #حضرت_عبدالعظيم [علیهالسلام] نوشتهام، ولى اكنون همراهم نيست، فردا تقديم شما مىكنم.
ايشان كه به سختى حرف مىزد فرمود: فردا دير است، بگوئيد اكنون بياورند تا آن را مطالعه كنم!
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────