#داستانهای_شگفت
۳۰ - اجابت فوری
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
ثقه عدل، جناب حاج علی آقا سلمان منش( بزاز )- سلمه اللّه تعالی - که ورع ایشان مورد تصدیق عموم است، گفتند وقتی قَرحهای در بغل ران چپ من پیدا شد که مرا سخت ناراحت کرده بود و برای من رفتن به بیمارستان برای جراحی بسیار دشوار بود، شبی وقت #سحر برای تهجّد برخاستم.
بوی گند زیادی حس کردم و چون تحقیق کردم معلوم شد از همان محل زخم است.
😔 خیلی پریشان شدم، به خدای خود نالیدم عرض کردم عمری در زیر سایه اسلام و بندگی تو و دوستی محمد و آل او (صلوات الله علیهم أجمعین) به سر بردم، راضی مشو که به این بلیّه گرفتار و ناچار شوم به کسانی مراجعه کنم که از دین اسلام خارجند.
خلاصه رِقّت زیادی دست داد به طوری که از خود بی خود شدم.
هنگامی که به خود آمدم فهمیدم صبح شده، سخت ناراحت شدم که از تهجّد محروم شده ام، شتابان از پله های غُرفه پایین آمدم به قصد تطهیر، یکوقت متوجه شدم که من با پای درد چگونه به سرعت پایین آمدم و دیدم پایم دردی ندارد، دست بر محل زخم گذاشتم دردی حس نکردم در روشنایی آمدم و به محل زخم نگاه کردم، اثری از زخم ندیدم به طوری که جای آن هم معلوم نبود و با پای راست ابدا فرقی نداشت.
آقای حاج علی آقا فرمودند نظیر این قضیه موارد بسیاری برایم پیش آمده که خودم یا بستگانم به مرض سختی یا گرفتاری شدیدی مبتلا شُدیم و به وسیله دعا و #توسّل به معصومین علیهم السلام خداوند فرج فرمود. آنچه گفته شد نمونه ای از آنهاست .
حالت دیگر بُوَد کان نادر است
تو مشو مُنکر که حق بس قادراست
🇯 🇴 🇮 🇳
https://eitaa.com/mabaheeth/46556
╭═══════๛ - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - -
#داستانهای_شگفت
۳۵ - اخبار از ساعت مرگ
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
و نیز حاج مؤمن مزبور - علیه الرحمه - از سید زاهد عابد، جناب سید علی خراسانی که چند سال در حجره مسجد سردزک معتکف و مشغول عبادت بود، عجایبی نقل می کرد؛ از آن جمله گفت یک هفته پیش از مردن سید مزبور به من فرمود، #سحر شب جمعه که بیاید نزد من بیا که شب آخر #عمر من است.
شب جمعه نزدش حاضر شدم مقداری شیر🍶 روی آتش 🔥 بود و یک استکان 🥛 آن را میل فرمود و بقیه را به من داد و گفت بخور؛ پس فرمود امشب من از دنیا می روم، امر تجهیز من با جناب آقا سید هاشم ( امام جماعت مسجد سردزک ) است و فردا عدالت ( که در همسایگی مسجد منزل داشته ) می آید و می خواهد کفن مرا متقبل شود تو مگذار ولی از حاج جلال قناد قبول کن که مرا از مال خودش کفن کند.
پس رو به قبله نشست و قرآن مجید را تلاوت می کرد، ناگاه چشمانش خیره متوجه قبله شد و قریب یکصد مرتبه کلمه مبارکه ( لااِلهَاِلااللَّهُ ) را می گفت؛ پس تمام قامت ایستاد و گفت : ( السَّلامُ عَلَیْکَ یا جَدّاهُ ) پس رو به قبله خوابید و گفت یاعلی ! یا مولای !
و به من فرمود ای جوان ! مترس و نگاه به من نکن ، من راحت می شوم و به جوار جدّم می روم؛ پس چشمهای خود را روی هم گذاشت و خاموش شد و به رحمت حق واصل گردید .
🇯 🇴 🇮 🇳
https://eitaa.com/mabaheeth/47050
╭═══════๛ - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - -
#مثل_شاخه_های_گیلاس
┅═┄⊰༻ 🍒 ༺⊱┄═┅
❒ مثل گل و گياه! 🌸🍃
⿻◌⿻◌⿻◌⿻
گل و گياه را اول صبح آب مي دهند، چون جذب بيشتري دارد.
ما آدم ها هم همين طور؛
يعني اگر بخواهيم بركات بيشتري را جذب كنيم، بايد صبح خيز و اهل #سحر باشيم.
صبح در دستگاه خداوند قيمت دارد.
به همين خاطر خداوند به آن سوگند ياد مي كند.
سوگند به صبح!
«عجب مُلكی است، مُلك صبحگاهی
در آن كشور بيابي هر چه خواهی»
https://eitaa.com/ghararemotalee/2103
┗━━━━━━─━━⎚𑁍✐━
📚 @ghararemotalee
2.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#موشن_لاالهالاالله
دوش وقت #سحر از غصه نجاتم دادند،
واندر آن ظلمت شب آب حياتم دادند.
من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب،
مستحق بودم و اين ها به زکاتم دادند!
#داستانهای_شگفت
۱۱۷ - زیارت ارواح از قبر حسین (علیه السلام) در شب قدر
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
و نیز نقل فرمود شب ۲۳ ماه رمضان بالای بام منزل تنها احیاء داشتم.
هنگام #سحر ناگاه حالت سُستی و بی خودی به من دست داد.
در آن حال متوجه شدم که تمام عالم أعلی مملوّ از جمعیت و غُلغله است و سر و صدای فراوانی است.
از صدایی که فصیحتر و به من نزدیکتر بود پرسیدم تو را به خدا تو کیستی؟
فرمود جبرئیل (علیه السلام)
گفتم امشب چه خبر است ؟
گفت فاطمه(سلام الله علیها) با مریم و آسیه و خدیجه و کلثوم برای زیات قبر حسین (علیه السلام) می روند و این جمعیت، ارواح پیغمبران و ملائکه هستند .
گفتم برای خدا مرا هم ببرید.
فرمود زیارت تو از همینجا قبول است و سعادتی داشتی که این منظره را ببینی.
مؤلف گوید : به راستی حاجی مزبور علاقه شدیدی به #حضرت_سیدالشهداء نصیبش شده است.
در همان مجلسِ دو ساعتی چند مرتبه که اسم مبارک آن حضرت را می برد بی اختیار گریان و نالان می شد و چند دقیقه نمی توانست سخن گوید و می فرمود طاقتِ ذکر مصیبتِ آن حضرت را ندارم .
فهرست کتاب
🇯 🇴 🇮 🇳
https://eitaa.com/mabaheeth/53841
— ⃟ ———
🤲 اللّٰهم عجّل لولیّک الفرج
│📳 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - -