eitaa logo
📚📖 مطالعه
71 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
995 ویدیو
81 فایل
﷽ 📖 بهانه ای برای مطالعه و شنیدن . . . 📚 توفیق باشه هر روز صفحاتی از کتاب های استاد شهید مطهری را مطالعه خواهیم کرد... و برخی کتاب های دیگر ... https://eitaa.com/ghararemotalee/3627 در صورت تمایل عضو کانال اصلی شوید. @Mabaheeth
مشاهده در ایتا
دانلود
كه ... | ۳ نمونه ای از انعطاف ناپذیری علی علیه السلام در اجرای دستور الهی در همان حجةالوداع یعنی در چند روز قبل از حادثه‌ ، علی علیه السلام به امر پیغمبر اكرم (صلی‌‌ الله‌‌ علیه‌‌ و‌ آله) مأمور شده بود كه به یمن برود برای تعلیمات دادن به تازه مسلمانهای یمن و برای تبلیغ اسلام به یمن. از آن طرف علی از یمن به مكه بر می گشت، پیغمبر اكرم هم از مدینه به مكه آمدند. در مكه به یكدیگر ملحق شدند. علی با سپاهش حركت می كرد. همراه سپاهش یك مقدار حُلّه های تازه و نو یمنی بود. اینها را علی می آورد برای اینكه خدمت رسول اكرم بدهد. البته بعد تقسیم می شد و در درجه ی اول به خود همان سربازها می دادند. علی وقتی می خواست بیاید، چند منزل مانده به مكه خودش جلوتر آمد خدمت پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله تا گزارش كار خودش را بدهد و بعد برگردد میان سپاه و با سپاه با هم بیایند. در این فرصت كه علی (علیه السلام) آمد خدمت پیغمبر اكرم (صلی الله علیه و آله) اینها با خودشان فكر كردند حالا كه ما وارد مكه می شویم لباسهایمان كثیف و كهنه است، خوب است این حُلّه های نو را در بیاوریم بپوشیم و با لباس نو وارد مكه بشویم، بالاخره اینها را به ما خواهند داد. همین كار را كردند. وقتی كه علی علیه السلام برگشت و دید چنین كاری كرده اند فرمود: چرا چنین كاری كردید؟ چرا در قبل از آنكه در اختیار پیغمبر قرار بگیرد تصرف كردید؟ گفتند: بالاخره پیغمبر اینها را در اختیار ما می گذاشت. فرمود: ولی شما حق نداشتید؛ این خلاف مقرّرات است. فرمان داد همه لباسهایشان را بیرون آورند و دو مرتبه لباسهای اصلی خودشان را بپوشند. آمدند مكه. پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله از آنها سؤال كرد علی چطور امیر و فرماندهی برای شما بود؟ گفتند: یا رسول اللّه! علی همه چیزش خوب است ولی یك مقدار سخت گیر است. همین جریان را نقل كردند كه این جور با ما رفتار كرد. پیغمبر اكرم ظاهراً چهره شان را عبوس كردند و به این مردم ناراحتی نشان دادند كه چرا به علی اعتراض می كنید؟ فرمود: درباره ی علی سخن مگویید اِنَّهُ لَاَخْشَنُ (یا لَاُخَیْشِنٌ)فی ذاتِ اللّه علی آنجا كه پای حقیقت و پای دستور خدا در كار بیاید تبدیل به یك موجود بی عاطفه می شود. همین شخصی كه سراسر عاطفه است، عاطفه را در دستور الهی هرگز دخالت نمی دهد. به هر حال این هم یكی از جهاتی است كه بعضی گفته اند. ولی با اینها حادثه ی به این مهمی را نمی شود توجیه كرد: همه ی مسلمین یكمرتبه مرتد شدند و از اسلام برگشتند. چطور می شود چنین حرفی را گفت؟! مسلمین همه در این یك مسئله تمرد پیشه كردند. خیلی بعید نیست ولی آیا همه ی مسلمانها را می شود گفت متمرد شدند یا یك مسئله ی دیگری در كار است و آن این است:
... را که پیغمبر اکرم صلی‌الله علیه وآله با آن، او را در همه جا ستوده بود شنیده بود یا با چشم خود صحنه ها را دیده بود. بدیهى است شنیدن بیعت عمومى مسلمانان با على و آن سخنان بسیار روشن از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) این فریضه قطعى را براى معاویه فراهم ساخته بود که در نخستین فرصت با امام بیعت کند و در برابر او تسلیم شود; ولى معاویه دروغ هایى به هم بافت و بر خلاف خواسته مسلمانان قیام کرد و از مردم شام براى خود بیعت گرفت(۱۵) و سنگ زیربناى تفرقه و جدایى در میان مسلمانان را که مایه جنگ هاى داخلى شد نهاد. آن گاه امام با صراحت به او مى گوید: «آیا بعد از روشن شدن حق چیزى جز گمراهى آشکار وجود دارد و آیا بعد از بیان واضح چیزى جز مغلطه کارى و شبهه افکنى تصور مى شود؟»; (فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلاَلُ الْمُبِینُ، وَ بَعْدَ الْبَیَانِ إِلاَّ اللَّبْسُ؟(۱۶)). چه گمراهى از این آشکارتر که بیعت عام مسلمانان را نادیده بگیرد و کسى که تا آخرین لحظه پیروزىِ اسلام، خودش و خاندانش در صفوف کفر و دشمنان بوده بخواهد بر جاى پیغمبر اکرم صلی‌الله علیه وآله تکیه زند و لباس خلافت او را در تن بپوشد. به گفته ابن ابى الحدید اگر ما سخنان شیعه را درباره نصب على(علیه السلام) به خلافت در را قبول نکنیم ـ که نمى کنیم ـ پیامبر سخنان فراوانى در هزار مورد درباره على علیه‌السلام بیان فرمود که مقدم بودن او را بر سایرین روشن مى سازد; از جمله اینکه فرمود: «حَرْبُکَ حَرْبى; جنگ با تو جنگ با من است» و فرمود: «أنا حَرْبٌ لِمَنْ حارَبْتَ وَ سِلْمٌ لِمَنْ سالَمْتَ أللّهُمَّ عادِ مَنْ عاداهُ وَ والِ مَنْ والاهُ; من با کسى که با تو سر جنگ داشته باشد سر جنگ دارم و با هرکَس صلح کنى صلح مى کنم خداوندا! آن کَس که او را دوست دارد دوست بدار و آن کَس که او را دشمن دارد دشمن بدار»(۱۷) آیا همه این امور را نادیده گرفتن و به فراموشى سپردن چیزى جز ضلال مبین است؟! جمله امام «فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ ...» برگرفته از تعبیر قرآن مجید است که در سوره یونس بعد از بیان نعمت هاى واضح خداوند مى فرماید: (فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلالُ).(۱۸) در ذیل نامه ۱۶ (جلد نهم همین کتاب) این جمله را از حسن بصرى نقل کردیم که مى گفت: چهار چیز در معاویه بود که حتى اگر تنها یکى از آنها را داشت، موجب هلاکت (اخروى) وى مى شد: نخست اینکه امر حکومت را با شمشیر 🗡 به دست گرفت در حالى که بقایاى صحابه و صاحبان فضیلت که از او برتر بودند وجود داشتند. دوم اینکه فرزند شراب🍷 خوارش را که لباس ابریشمین مى پوشید و طنبور 🪕 مى زد، خلیفه بعد از خود کرد. سوم اینکه ادعا کرد زیاد برادر من است در حالى که پیغمبر فرموده بود: فرزند به پدر رسمیش ملحق مى شود و نصیب فرد زناکار سنگ است. چهارم اینکه حجر بن عدى (آن مرد پاک ایمان) را به قتل رساند.(۱۹) آن گاه امام(علیه السلام) براى تأکید و توضیح بیشترى درباره آنچه پیش از این بیان کرده است مى فرماید: «بنابراین از اشتباه کارى و غلط هایى که در آن است بپرهیز؛ زیرا از دیر زمانى فتنه پرده هاى سیاه خود را گسترده و ظلمتش بر دیده هایى پرده افکنده است»; (فَاحْذَرِ الشُّبْهَةَ وَ اشْتِمَالَهَا عَلَى لُبْسَتِهَا، فَإِنَّ الْفِتْنَةَ طَالَمَا(۲۰) أَغْدَفَتْ(۲۱)جَلاَبِیبَهَا(۲۲) وَ أَغْشَتِ(۲۳) الاَْبْصَارَ ظُلْمَتُهَا). تعبیر به «شبهه» ممکن است اشاره به اشتباه افکنى معاویه😈 در مورد خون عثمان باشد که آن را به على(علیه السلام) بدون هیچ دلیلى نسبت مى داد و جمله «اشْتِمَالَهَا عَلَى لُبْسَتِهَا» نیز مى تواند اشاره به همین موضوع باشد که معاویه این شبهه افکنى را گسترش داد تا در تمام شام شایع شد. این احتمال نیز وجود دارد که منظور از جمله مزبور این است که از شبهه بپرهیز و همچنین از آثار ناشى از شبهه و یا اینکه از شبهه بپرهیز و از اینکه آن را همچون لباسى در بر کنى و همه جا از بهانه خون خواهى عثمان براى پیشبرد اهداف نامشروعت بهره گیرى.(۲۴) منظور از «فتنه» همان اختلاف و شکافى است که معاویه در جهان اسلام افکنده بود; نخست از شامیان براى خون خواهى عثمان بیعت گرفت و مدتى بعد، براى خلافت و آنها را از خلیفه به حق مسلمانان جدا ساخت. در مسأله خلافت بدعتى که سابقه نداشت ایجاد کرد و به دنبال او سایر بنى امیّه همان طریقه نادرست وى را در پیش گرفتند و خلفا را یکى بعد از دیگرى به زور تعیین کردند و بر مسلمانان تحمیل نمودند که اوّلین پایه شوم آن بیعت گرفتن براى فرزندش یزید (علیه اللعنة) بود.
امتحان دوم: در آن داغ می‌سوختم، که داغ دیگری اضافه شد [وَ أَمَّا الثَّانِیَةُ؛ فَکَانَ هَذَا أَقْرَحُ مَا وَرَدَ عَلَى قَلْبِی مَعَ الَّذِی أَنَا فِیهِ مِنْ عَظِیمِ الرَّزِیَّةِ] ═════❖•° 𑁍 °•❖═════ امام(علیه‌السلام) فرمود: ای مرد یهودی! اما امتحان دوم این بود: رسول خدا(صلی‌الله علیه وآله) زمان حیاتش مرا امیر بر همۀ امت قرار داد و از همۀ مردم حاضر در بر حرف‌شنوی و اطاعت از فرمان‌‌هایم بیعت گرفت و دستور فرمود که سخنانش را حاضران به غایبان برسانند. [ فَقَالَ(علیه السلام): وَ أَمَّا الثَّانِیَةُ یَا أَخَا الْیَهُودِ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(صلی‌الله علیه وآله) أَمَّرَنِی فِی حَیَاتِهِ عَلَى جَمِیعِ أُمَّتِهِ وَ أَخَذَ عَلَى جَمِیعِ مَنْ حَضَرَهُ مِنْهُمُ الْبَیْعَةَ وَ السَّمْعَ وَ الطَّاعَةَ لِأَمْرِی وَ أَمَرَهُمْ أَنْ یُبَلِّغَ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ ذَلِکَ.] وقتی در کنار پیامبر(صلی‌الله علیه وآله) بودم، واسطۀ ایشان و مردم بودم و هنگامی که از او جدا بودم، فرماندۀ کسانی بودم که نزدم بودند. جایگاهم چنان بود که هیچ‌گاه به خاطرم نمی‌آید که در زمان حیات رسول خدا(صلی‌الله علیه وآله) یا پس از وفات او، کسی را یارای منازعه و مقابله با من باشد. [ فَکُنْتُ الْمُؤَدِّیَ إِلَیْهِمْ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ(صلی‌الله علیه وآله) أَمْرَهُ إِذَا حَضَرْتُهُ وَ الْأَمِیرَ عَلَى مَنْ حَضَرَنِی مِنْهُمْ إِذَا فَارَقْتُهُ لَا تَخْتَلِجُ فِی نَفْسِی مُنَازَعَةُ أَحَدٍ مِنَ الْخَلْقِ لِی فِی شَیْ‏ءٍ مِنَ الْأَمْرِ فِی حَیَاةِ النَّبِیِّ(صلی‌الله علیه وآله) وَ لَا بَعْدَ وَفَاتِهِ.] در نهایت، رسول خدا(صلی‌الله علیه وآله) در آن بیماری که به درگذشتش منتهی شد، لشکری را به فرماندهی «اُسامه پسر زید» تشکیل داد و از میان طوایف عرب و «اوس» و «خزرج» هرکسی را که به نظرش می‌آمد نقض پیمان کرده و با خلافت من مقابله کند، یا به‌خاطر کشته شدن پدر، برادر یا نزدیکانش به دست من، مرا به دیدۀ دشمنی و کینه می‌نگرد، چه از مهاجر و انصار و یا مسلمان و غیرمسلمان و «مُؤلَّفةِ قلوبهم» و منافقان، در لشکر اسامه قرار داد، تا تنها کسانی در مدینه همراه من و نزد خودش بمانند که قلبشان با من صاف است و کسى چیزى نگوید که باعث رنجش من شود، و پس از وفاتش، کسی مرا از ولایت و به دست گرفتن امور امّتش بازندارد. [ ثُمَّ أَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی‌الله علیه وآله) بِتَوْجِیهِ الْجَیْشِ الَّذِی وَجَّهَهُ مَعَ أُسَامَةَ بْنِ زَیْدٍ عِنْدَ الَّذِی أَحْدَثَ اللَّهُ بِهِ مِنَ الْمَرَضِ الَّذِی تَوَفَّاهُ فِیهِ فَلَمْ یَدَعِ النَّبِیُّ أَحَداً مِنْ أَفْنَاءِ الْعَرَبِ وَ لَا مِنَ الْأَوْسِ وَ الْخَزْرَجِ وَ غَیْرِهِمْ مِنْ سَائِرِ النَّاسِ مِمَّنْ یَخَافُ عَلَى نَقْضِهِ وَ مُنَازَعَتِهِ وَ لَا أَحَداً مِمَّنْ یَرَانِی بِعَیْنِ الْبَغْضَاءِ مِمَّنْ قَدْ وَتَرْتُهُ بِقَتْلِ أَبِیهِ أَوْ أَخِیهِ أَوْ حَمِیمِهِ إِلَّا وَجَّهَهُ فِی ذَلِکَ الْجَیْشِ وَ لَا مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ وَ الْمُسْلِمِینَ وَ غَیْرِهِمْ‏ وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ الْمُنَافِقِینَ لِتَصْفُوَ قُلُوبُ مَنْ یَبْقَى مَعِی بِحَضْرَتِهِ وَ لِئَلَّا یَقُولَ قَائِلٌ شَیْئاً مِمَّا أَکْرَهُهُ وَ لَا یَدْفَعُنِی دَافِعٌ مِنَ الْوِلَایَةِ وَ الْقِیَامِ بِأَمْرِ رَعِیَّتِهِ مِنْ بَعْدِهِ ]