eitaa logo
📚📖 مطالعه
86 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.2هزار ویدیو
106 فایل
﷽ 📖 بهانه ای برای مطالعه و شنیدن . . . 📚 توفیق باشه هر روز صفحاتی از کتاب های استاد شهید مطهری را مطالعه خواهیم کرد... و برخی کتاب های دیگر ... https://eitaa.com/ghararemotalee/3627 در صورت تمایل عضو کانال اصلی شوید. @Mabaheeth
مشاهده در ایتا
دانلود
| ۱۰۳ ❒ پیر و کودکان‏ ╔═ೋ✿࿐ پیرمردی مشغول وضو بود؛ اما طرز صحیح وضو گرفتن را نمی‏دانست. امام حسن و امام حسین علیهماالسلام که در آن هنگام طفل بودند، وضو گرفتن پیرمرد را دیدند. جای تردید نبود، تعلیم مسائل و ارشاد جاهل واجب است، باید وضوی صحیح را به پیرمرد یاد داد؛ اما اگر مستقیما به او گفته شود وضوی تو صحیح نیست، گذشته از اینکه موجب رنجش😔 خاطر او می‌شود، برای همیشه خاطره تلخی از او خواهد داشت. بعلاوه از کجا که او این تذکر را برای خود تحقیر تلقی نکند و یکباره روی دنده لجبازی نیفتد و هیچ وقت زیر بار نرود. این دو طفل اندیشیدند تا به طور غیر مستقیم او را متذکر کنند. در ابتدا با یکدیگر به مباحثه پرداختند و پیرمرد می‏شنید. یکی گفت: «وضوی من از وضوی تو کاملتر است.» دیگر گفت: «وضوی من از وضوی تو کاملتر است.» بعد توافق کردند که در حضور پیرمرد هر دو نفر بگیرند و پیرمرد حکمیّت کند. طبق قرار عمل کردند و هر دو نفر وضوی صحیح و کاملی جلو چشم پیرمرد گرفتند. پیرمرد تازه متوجه شد که وضوی صحیح چگونه است، و به فراست مقصود اصلی دو طفل را دریافت و سخت تحت تأثیر محبت بی‏شائبه و هوش و فطانت آنها قرار گرفت. گفت: «وضوی شما صحیح و کامل است. من پیرمرد نادان هنوز وضو ساختن را نمی‌دانم. به حکم محبتی که بر امت جد خود دارید مرا متنبه ساختید. متشکرم.»[¹] ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [۱] . بحارالانوار، ج 10/ ص 89 ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee │📱 @Mabaheeth ╰───────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
| ۱۰۴ ❒ پیام سعد ╔═ೋ✿࿐ ماجرای پرانقلاب و غم‏انگیز احد به پایان رسید. مسلمانان با آنکه در آغاز کار با یک حمله سنگین و مبارزه جوانمردانه، گروهی از دلاوران مشرکین قریش را به خاک افکندند و آنان را وادار به فرار کردند؛ اما در اثر غفلت و تخلف عده‌ای از سربازان طولی نکشید که اوضاع برگشت و مسلمانان غافلگیر شدند و گروه زیادی کشته دادند. اگر مقاومت شخص رسول اکرم صلی‌الله علیه وآله و عده معدودی نبود، کار مسلمانان یکسره شده بود؛ اما آنها در آخر توانستند قوای خود را جمع و جور کنند و جلو شکست نهایی را بگیرند. چیزی که بیشتر سبب شد مسلمانان روحیه خویش را ببازند، شایعه دروغی بود مبنی بر کشته شدن رسول اکرم صلی‌الله علیه وآله. این روحیه مسلمانان را ضعیف کرد و برعکس به مشرکین قریش جرئت و نیرو بخشید. ولی قریش همین که فهمیدند این شایعه دروغ است و رسول اکرم صلی‌الله علیه وآله زنده است، همان مقدار پیروزی را مغتنم شمرده به سوی مکه حرکت کردند. مسلمانان، گروهی کشته شدند و گروهی مجروح روی زمین افتاده بودند و گروه زیادی دهشت‌زده 😱 پراکنده شده بودند. جمعیت اندکی نیز در کنار رسول اکرم صلی‌الله علیه وآله باقی مانده بود. آنها که مجروح 🤕 روی زمین افتاده بودند، و هم آنان که پراکنده شده فرار کرده بودند، هیچ نمی‏دانستند عاقبت کار به کجا کشیده و آیا رسول اکرم صلی‌الله علیه وآله شخصا زنده است یا مرده؟ در این میان مردی از مسلمانانِ فراری از کنار یکی از مجروحین به نام سعدبن ربیع- که دوازده زخم کاری برداشته بود- عبور کرد و به او گفت: «از قراری که شنیده‌ام پیغمبر کشته شده است!» سعد گفت:«اما خدای محمد زنده است و هرگز نمی‏میرد. تو چرا معطلی و از دین خود دفاع نمی‌کنی؟ وظیفه ما دفاع از شخص محمد نبود که وقتی کشته شد موضوع منتفی شده باشد، ما از خود دفاع کردیم و این موضوع همیشه باقی است.». از آن سوی، رسول اکرم صلی‌الله علیه وآله که اصحاب خود را یاد می‌کرد، ببیند کی زنده است و کی مرده؟ کی جراحتش قابل معالجه است و کی نیست؟ فرمود: «چه کسی داوطلب می‌شود اطلاع صحیحی از سعدبن ربیع برای من بیاورد؟» یکی از انصار گفت: «من حاضرم». مرد انصاری رفت و سعد را در میان کشتگان یافت؛ اما هنوز رمقی از حیات در او بود. به او گفت: «پیغمبر مرا فرستاده خبر تو را برایش ببرم که زنده‌ای یا مرده؟» سعد گفت: «سلام مرا به پیغمبر برسان و بگو سعد از مردگان است؛ زیرا چند لحظه‌ای بیشتر از زندگی او باقی نمانده است، و بگو سعد گفت: «خداوند به تو بهترین پاداشها که سزاوار یک پیغمبر است بدهد.» آنگاه گفت این پیام را هم از طرف من به انصار و یاران پیغمبر ابلاغ کن، بگو سعد می‌گوید: «عذری نزد خدا نخواهید داشت اگر به پیغمبر شما آسیبی برسد و شما جان در بدن داشته باشید.». هنوز مرد انصاری از کنار سعدبن ربیع دور نشده بود که سعد جان به جان آفرین تسلیم کرد.[¹] ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [۱] . شرح ابی الحدید 1، جلد 3، چاپ بیروت، صفحه 574؛ › و سیره ابن هشام، ج 2/ ص 94 ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee │📱 @Mabaheeth ╰───────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
| ۱۰۵ ❒ دعای مستجاب‏ ╔═ೋ✿࿐ خدایا مرا به خاندانم برنگردان! این جمله‌ای بود که هند، زن عمرو بن الجموح، پس از آنکه شوهرش مسلح شد و برای شرکت در جنگ احد راه افتاد، از زبان شوهرش شنید. این اولین بار بود که عمرو بن الجموح با مسلمانان در جهاد شرکت می‌کرد. تا آن وقت شرکت نکرده بود؛ زیرا پایش لنگ بود و اتفاقاً به شدت می‏لنگید، و مطابق حکم صریح قرآن مجید، بر آدم کور و آدم لنگ و آدم بیمار جهاد واجب نیست‏[¹]. او هر چند خود شخصا در جهاد شرکت نمی‌کرد؛ اما چهار شیر پسر داشت که همواره در رکاب رسول اکرم صلی‌الله علیه وآله حاضر بودند و هیچ کَس گمان نمی‌کرد و انتظار نداشت که عمرو با عذر شرعی که دارد، خصوصا با فرستادن چهار پسر برومند، سلاح 🗡🛡 برگیرد و به سربازان ملحق شود. خویشاوندان عمرو، همینکه از تصمیم وی آگاه شدند آمدند مانع شوند، گفتند: «اولاً تو شرعاً معذوری، ثانیاً چهار فرزند سرباز دلاور داری که با پیغمبر حرکت کرده‌اند، لزومی ندارد خودت نیز به سربازی بروی!» گفت: «به همان دلیل که فرزندانم آرزوی سعادت ابدی و بهشت جاویدان دارند من هم‏ دارم. عجب! آنها بروند و به فیض شهادت نائل شوند و من در خانه پیش شماها بمانم؟! ابدا ممکن نیست.» خویشاوندان عمرو از او دست برنداشتند و دائما یکی پس از دیگری می‌آمدند که او را منصرف کنند. عمرو برای خلاصی از دست آنها به خود رسول اکرم صلی‌الله علیه وآله ملتجی شد. یا رسول الله! فامیل من می‌خواهند مرا در خانه حبس کنند و نگذارند در جهاد در راه خدا شرکت کنم. به خدا قسم آرزو دارم با این پای لنگ به بهشت بروم.». یا عمرو! آخر تو عذر شرعی داری، خدا تو را معذور داشته است، بر تو جهاد واجب نیست.». یا رسول الله! می‌دانم، در عین حال که بر من واجب نیست باز هم...». رسول اکرم صلی‌الله علیه وآله فرمود: «مانعش نشوید، بگذارید برود، آرزوی دارد، شاید خدا نصیبش کند.». از تماشایی‏ترین صحنه‏های احد صحنه مبارزه عمرو بن الجموح بود که با پای لنگ، خود را به قلب سپاه دشمن می‏زد و فریاد میکشید: «آرزوی بهشت دارم.» یکی از پسران وی نیز پشت سر پدر حرکت می‌کرد. آنقدر این دو نفر مشتاقانه جنگیدند تا کشته شدند. پس از خاتمه جنگ بسیاری از زنان مدینه از شهر بیرون آمدند تا از نزدیک از قضایا آگاه گردند، خصوصا که خبرهای وحشتناکی به مدینه رسیده بود. عایشه همسر پیغمبر یکی از آن زنان بود. عایشه اندکی که از شهر بیرون رفت، چشمش به هند زن عمرو بن الجموح افتاد در حالی که سه جنازه بر روی شتری گذاشته بود و مهار شتر را به طرف مدینه میکشید. عایشه پرسید: چه خبر؟ الحمد للَّه پیغمبر سلامت است. ایشان که سالم هستند دیگر غمی نداریم. خبر دیگر اینکه: «ردَّ اللّٰهُ الذین کفروا بغیظهم» خداوند کفار را در حالی که پر از خشم بودند برگردانید. این جنازه‏ها از کیست؟ اینها جنازه برادرم و پسرم و شوهرم است. کجا می‌بری؟ می‌برم به مدینه دفن 🪦 کنم. هند این را گفت و مهار شتر 🐫 را به طرف مدینه کشید؛ اما شتر به زحمت پشت سر هند راه می‌رفت و عاقبت خوابید. عایشه گفت: بار حیوان سنگین است، نمی‌تواند بکشد. این‏طور نیست. این شتر ما بسیار نیرومند است، معمولا بار دو شتر را به خوبی حمل می‌کند. باید علت دیگری داشته باشد. این را گفت و شتر را حرکت داد. تا خواست حیوان را به طرف مدینه ببرد دو مرتبه زانو زد و همینکه روی حیوان را به طرف احد کرد دید به تندی راه افتاد. هند دید وضع عجیبی است. حیوان حاضر نیست به طرف مدینه برود؛ اما به طرف احد به آسانی و سرعت راه می‌رود. با خود گفت شاید رمزی در کار باشد. ↓↓↓
» هند در حالی که مهار شتر 🐫 را میکشید و جنازه‏ها بر روی حیوان بودند، یکسره به احد برگشت و به حضور پیغمبر رسید: یا رسول الله! ماجرای عجیبی است؛ من این جنازه‏ها را روی حیوان گذاشته‏ام که به مدینه ببرم و دفن کنم، وقتی که این حیوان را به طرف مدینه می‌خواهم ببرم از من اطاعت نمی‌کند؛ اما به طرف احد خوب می‌آید، چرا؟ آیا شوهرت وقتی که به احد می‌آمد چیزی گفت؟ یا رسول الله! پس از آنکه راه افتاد این جمله را از او شنیدم: «خدایا مرا به خاندانم برنگردان.». پس همین است، دعای خالصانه این مرد مستجاب شده است، خداوند نمی‌خواهد این جنازه برگردد. در میان شما انصار کسانی یافت می‌شوند که اگر خدا را به چیزی بخوانند و قسم بدهند، خداوند دعای آنها را مستجاب می‌کند. شوهر تو عمرو بن المجموح یکی از آن کسان است. با نظر رسول اکرم صلی‌الله علیه وآله هر سه نفر را در همان احد دفن کردند. آنگاه رسول اکرم صلی‌الله علیه وآله رو کرد به هند: این سه نفر در آن جهان پیش هم خواهند بود. یا رسول الله! از خداوند بخواه من هم پیش آنها بروم.[²] ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [۱] . «لیس علی الاعمی حرج، و لا علی الاعرج حرج، و لا علی المریض» - : سوره فتح، آیه 18 [۲] . شرح ابن ابی الحدید، ج 3، چاپ بیروت، ص 566 ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee │📱 @Mabaheeth ╰───────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روضه عیادت. بندانی.mp3
3.28M
🔺چه عیادتی... حجت‌الاسلام 🏴 | ╭────๛- - - - - ┅╮ │🥀 @Mabaheeth ╰───────────
44.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 | محکم به در خوردی و محکم‌تر به دیوار😭 با حال مناسب گوش کنید🥀 🎙 🏴 ╭────๛- - - - - ┅╮ │🥀 @Mabaheeth ╰───────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
| ۴ 📜 متن : أَحْیِ قَلْبَکَ بِالْمَوْعِظَةِ وَ أَمِتْهُ بِالزَّهَادَةِ وَ قَوِّهِ بِالْیَقِینِ وَ نَوِّرْهُ بِالْحِکْمَةِ، ذَلِّلْهُ بِذِکْرِ الْمَوْتِ وَ قَرِّرْهُ بِالْفَنَاءِ وَ بَصِّرْهُ فَجَائِعَ الدُّنْیَا وَ حَذِّرْهُ صَوْلَةَ الدَّهْرِ وَ فُحْشَ تَقَلُّبِ اللَّیَالِی وَ الاَْیَّامِ وَ اعْرِضْ عَلَیْهِ أَخْبَارَ الْمَاضِینَ، ذَکِّرْهُ بِمَا أَصَابَ مَنْ کَانَ قَبْلَکَ مِنَ الاَْوَّلِینَ وَ سِرْ فِی دِیَارِهِمْ آثَارِهِمْ، فَانْظُرْ فِیمَا فَعَلُوا وَ عَمَّا انْتَقَلُوا، وَ أَیْنَ حَلُّوا وَ نَزَلُوا! فَإِنَّکَ تَجِدُهُمْ قَدِ انْتَقَلُوا عَنِ الاَْحِبَّةِ، وَ حَلُّوا دِیَارَ الْغُرْبَةِ وَ کَأَنَّکَ عَنْ قَلِیل قَدْ صِرْتَ کَأَحَدِهِمْ. ╭─── │ 🌐 @Mabaheeth ╰──────────