eitaa logo
قرار نوکری
1.2هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
88 ویدیو
279 فایل
اطلاع رسانی جلسات کربلایی سیدعلی #حسینی_تبار و بارگزاری صوت جلسات و.. 🔻🔻🔻 #کانال_تخصصی_شعر_و_مداحی #مقتل #بارگزاری_اشعار_نوحه_سرود #آموزش_روضه_خوانی_تخصصی #آموزش_مداحی #حرم_مطهر_حضرت_معصومه_س #سید_علی_حسینی_تبار پل ارتباطی با حقیر ۰۹۱۲۲۵۱۰۶۲۸
مشاهده در ایتا
دانلود
ای خو گرفته با نَفَست عطر احمدی ای پیشتر ز بعثت احمد، محمّدی ای بارها سلام تو را بر رسول خود ابلاغ کرده ذاتِ خداوندِ سرمدی چون شمع با فروغ نبوّت گداختی پیش از نزول وحی نبی را شناختی بی دامن تو ختم رُسُل کوثری نداشت نخلِ بلندِ آرزویِ او بری نداشت حتی علی که جان عزیز محمّد است در ملک بی حدودِ خدا، همسری نداشت ای همدم رسول خدا در نزول وحی ای دامن تو مرکز نور بتول وحی تو وصل بر رسول و ز هستی جدا شدی تو آفتابِ بیت سراج الهدی شدی نیزار وحی، مثل علی شیرمرد داشت ای شیرزن تو تالی شیر خدا شدی دارائی تو هدیه به پروردگار شد در جنگ اقتصاد نبی، ذوالفقار شد در دور بت‌پرستی و تاریکی حجاز بودت رخ نیاز به درگاه بی نیاز پیش از نزول وحی الهی تو و علی خواندید با رسول خدا در حرم نماز چون تو، که با رسول خدا همسری کند؟ دُرّ یتیم آمنه را مادری کند؟ ای تکیه‌گاه خواجه‌ی لولاک شانه‌ات ای لحظه‌لحظه ذکر محمّد ترانه‌ات بر یازده ستاره‌ی توحید آسمان روی منیر فاطمه، خورشید خانه‌ات در بیتِ آفتاب، مهِ تام کیست؟ تو اوّل زنِ مجاهدِ اسلام کیست؟ تو پیغمبر خدا به تو عرض ارادتش زهراست هم‌کلام تو پیش از ولادتش گوئی که با تو گرم سخن بود فاطمه حتی به لحظه‌های غروب شهادتش با آنکه سال‌ها ز جهان چشم بسته‌ای انگار دور بستر زهرا نشسته‌ای ای قامتت به قائم توحید، قائمه دشمن شدند با تو دغل‌دوستان همه از هست خویش دست کشیدی و ذات حق، بخشید گوهری به تو مانند فاطمه الحق توئی توئی تو که کفو پیمبری شایسته‌ای که بهر نبی کوثر آوری آزرد، ای فرشته‌ی حق، اهرمن تو را زخم زبان زدند به هر انجمن تو را از بس که ریخت عطر قداست زپیکرت پیراهن رسول خدا شد کفن تو را از بس بلند بود مقام و جلال تو گردید سال حزنِ نبی، ارتحال تو روح مقدّست چو به پرواز می‌شود درهای غم به قلب نبی باز می‌شود در فصل خردسالی و آغاز زندگی بی مادریِّ فاطمه آغاز می‌شود اشک نبی برای تو ای جانِ پاک، ریخت با دست خویش بر تن پاک تو خاک، ریخت با رفتن تو، یار محمّد زدست رفت خورشید روزگارِ محمّد زدست رفت شد حمله‌ور به گلبن دین، لشگر خزان تو رفتی و بهارِ محمّد، زدست رفت زیبد که با هزار زبان در ثنای تو «میثم» دُرِ قصیده بریزد به پای تو ✍ 📝 @ghararenokary
سرلوحه‌ی ايمان و امان است خديجه بر روی زمین، عرش مکان است خديجه بانوی حرم‌خانه‌ی وحی نبوی اوست در چشم نبی، گوهر جان است خديجه گنجينه‌ی پُرگوهر تقوا و شرافت آئينه‌ی توحيد نشان است خديجه سرچشمه‌ی ناب کرم و فضل و سخاوت احیاگر ايثارگران است خديجه سرسبزترين سرو سرافراز فضيلت در فصل بهاران و خزان است خديجه در گلشن ارزنده‌ی توحيد و نبوت چون كوثر جوشنده، روان است خديجه گر فاطمه‌اش بانوی زن‌های بهشتی‌ست نور دل گل‌های جنان است خديجه پيداست شب آخر عمرش، ز نگاهش بر فاطمه‌ی خود نگران است خديجه در حسرت بی مادری فاطمه‌ی خويش آزرده‌دل و اشک‌فشان است خديجه آمد كفن از سوی خداوند برايش محبوب خداوند جهان است خديجه قدرش به خدا هيچ نيايد ز «وفایی» زيرا كه فراتر ز بيان است خديجه ✍ 📝 @ghararenokary
مقدر بود زهرا جانِ ختم الانبیا باشد علی هم، دست در دستِ نبی، دست خدا باشد مقدر بود در دست رسول الله و اولادش زمین باشد، زمان باشد، تمام ماسوا باشد میان بانوان عالم اما یک نفر باید که محبوب حبیب الله، عشق مصطفی باشد علی آیینه‌ی احمد، حسین آیینه‌ی زهرا ولی آیینه‌ی روی خدیجه مجتبی باشد به پاس زحمتش در راه دین، زهرا نصیبش شد علی داماد او گردید تا حقش ادا باشد از او محروم شد دنیا وگرنه فاش می‌دیدند که او هم در حدیث فاطمه تحت الکسا باشد نه تنها خود کریمه، مادر نسل کریمان است که هم خیرالنسا، هم مادر خیرالنسا باشد عجب حُسن ختامی ده شب ماه خدا دارد! نفس‌های خدیجه ضامن هر ربنا باشد اجابت را میان دست خود ناگاه می‌بیند اکر نام خدیجه مُهر آن دست دعا باشد نه تنها ما، حسین از تربت او توشه می‌گیرد عجب شأنی! که قبرش ملجأ آل عبا شد کسی که نام او قبل از أنا بنُ الحیدر کرار رجزهای حسین بن علی در کربلا باشد چنان باغ فدک در روز روشن غصب شد نامش که ام المؤمنین تنها بر این مادر روا باشد کسی که هستی‌اش خرج خدا شد لحظهٔ آخر تقاضایش ز احمد با خجالت یک عبا باشد عبا را داد، اما جبرئیل آخر کفن آورد عبا اما به گوش گریه کن‌ها آشنا باشد :: سر حرف عبا "غم" در دلم لنگر می‌اندازد مرا یاد عبای شانهٔ حیدر می‌اندازد عبایی که میان آتش پشت در خانه علی با گریه آن را بر روی مادر می‌اندازد عبا در کربلا هم آمد و مشکل‌گشایی کرد عبا ما را به یاد قامت اکبر می‌اندازد عبا جای دگر ما را دوباره یاد آن تیری که بیرون آمده از حنجر اصغر می‌اندازد ✍ ‏📝 @ghararenokary
بالاتر از بالایی و بالانشینی هرچند با ما خاکیان روی زمینی شایستۀ وصف زبان کردگاری نه درخور توصیف‌های این چنینی حُسن تو محض با پیمبر بودنت نیست قبل از مسلمان بودنت هم بهترینی انگشتر پیروزی دین خدا را تو با بهای جان و اموالت نگینی طرد تو از سمت قریشی‌های مکه باعث نشد یک لحظه هم از پا نِشینی نام تو از لب‌های پیغمبر نیفتاد در هر کجا همراه ختم المرسلینی «مثل فدک نام تو را هم غصب کردند تو بهترین مصداق اُم المؤمنینی» این روزهای آخر عمر خودت را هر روز با یک غصۀ تازه قرینی رخسارۀ تو رنگ رفتن را گرفته احساس تلخ لحظه‌های واپسینی در چشم‌هایت اشک حرف درد دارد انگار از یک قصّۀ دیگر غمینی دلواپس غم‌های بی‌پایان زهرا بعد از فراق رحمةٌ للعالمینی... ای کاش بودی تا در آغوشش بگیری وقتی که آنجا گفت: یا فضّه خذینی ✍ 📝 @ghararenokary
فقط یک مرد در عالم امیرالمؤمنین بوده است فقط یک زن به عالم یار ختم المرسلین بوده است مراعات‌النظیر بی نظیری بهتر از این نیست امیرالمؤمنین داماد امُّ‌ المؤمنین بوده است دلیل رشک مریم، رشک ساره، رشک هاجر اوست خدیجه از ازل بین زنان بالانشین بوده است پیمبر را زنانی بوده اما از سر تکلیف ولی تنها خدیجه یار او در کار دین بوده است اگر در کوچه‌های مکه راه مصطفی سد شد امین مکه را در خانه سربازی امین بوده است همه سرمایه‌اش را خرج حاصل دادن دین کرد خودش روی حصیری نزد احمد، خوشه‌چین بوده است میان امتحان صبر در شعب ابی‌طالب خدیجه مادر زهرای زینب آفرین بوده است :: نگاهش را شب آخر به در می‌دوخت در خانه گمانم فکر زهرا لحظه‌های واپسین بوده است ✍ 📝 @ghararenokary
آن زن که عقل و عشق را پیوسته با هم داشت شأنی فرا از هاجر و حوا و مریم داشت ذات زلالش محو در نور الهی بود روح صبورش ریشه در جسمی مُکّرم داشت در روزگاری که جهان در جهل خود گم بود اندیشه‌ای روشن‌تر از ادراک عالم داشت صبحی که حرف از بندگی و حق پذیری بود نور خدیجه سِبقه و جانی مقدم داشت زخم زبان می‌دید اما کم نمی‌آورد بر یاری پیغمبرش عزمی مصمّم داشت هر گاه پیغمبر میان کوچه زخمی بود می‌آمد و در دست‌هایش مهر و مرهم داشت تا بود او، پیغمبر از غم‌ها نمی‌رنجید تا بود او، پشت و پناهی قرص و محکم داشت هر جا که دشمن فکر تکذیب حقیقت بود ختم رسل امید تنها بر دو محرم داشت اول امیرالمؤمنین دلگرمی او بود آنگاه ام‌المؤمنین قدری مسلم داشت شِعب ابی طالب گواه دردهای اوست اویی که چشمی خیس‌تر از چشم زمزم داشت دارایی‌اش را نذر ترویج حقیقت کرد آن ثروتی را که به دست خود فراهم داشت از ثروتش قدر کفن باقی نماند آخر از بس که لطف و بخشش و جود دمادم داشت دلخوش به لبخند پیمبر بود از این عالم با بودن او از جهان چیزی مگر کم داشت! دلدارِ هم، غمخوارِ هم، آرامِ هم بودند در پیش یکدیگر کجا دل‌هایشان غم داشت! پرورد در آغوش خود آیات کوثر را گل بود و بر دامان خود پاکیِ شنبم داشت افسوس قدرش را زمینی‌ها نفهمیدند نشناختند او را که جا در عرش اعظم داشت بین عبا پیچید و دفنش کرد پیغمبر شاخه گلی را که شمیم یاس و مریم داشت زهرا کنارش گریه می‌کرد و رسول الله وقت وداعش چشم‌هایی خیس و نَم‌نَم داشت بگذار پایان گیرد این شعر سراسر غم بگذار پنهان مانَد آن رازی که خاتم داشت ✍ 📝 @ghararenokary
دلم می‌خواست امشب اشک، چشمم را خبر می‌کرد دلم می‌خواست دستم خاک عالم را به سر می‌کرد دلم می‌خواست پایم امشب از ماندن حذر می‌کرد به قبرستان دلگیر ابوطالب گذر می‌کرد دلم می‌خواست خیس از گریه‌های ابرها باشم دلم می‌خواست امشب زائر آن قبرها باشم اگر که مکه انگشتر شود، بی شک نگین آن‌جاست مزار پاره‌های قلب ختم المرسلین آن‌جاست یقینا قطعه‌ای از جنت حق در زمین آن‌جاست چرا که مرقد خاکی ام‌المؤمنین آن‌جاست شدم سرمست از شهدی که شیرین کرد کامم را به بانویم خدیجه عرض کردم تا سلامم را قدم‌هایت ندیده هیچ‌گاه از پا نشستن را نکردی صرف، ای سرو سهی فعل شکستن را چگونه می‌توان فهمید اینسان چشم بستن را به سودای یتیم مکه از دنیا گسستن را برای تاجری چون تو که در مکه سرآمد بود همه دیدند که سرمایه ات عشق محمد بود الا یا کاشف الکرب محمد، سیب لبخندت سلامت داده جبرائیل از سوی خداوندت به جنت هاجر و حوا و مریم آرزومندت تو را کافی‌ست بشناسیم از اوصاف فرزندت جز اینکه خواجه‌ی لولاک، احمد همسرت باشد گواه عصمتت این بس که زهرا دخترت باشد الا ای یاد تو آرامش پیغمبر مکه الا ای تربت تو قبله‌گاه دیگر مکه الا ای سایه‌ی دست کریمت بر سر مکه یتیمان تو از راه آمدند ای مادر مکه قرار دل! دلم را عاری از هر بی‌قراری کن کریمه! باز مهمانت رسیده، سفره‌داری کن میان بستر افتادی و باری مانده بر دوشت پر از فریاد بی‌تابی‌ست بر لب‌های خاموشت صدای گریه‌ای گویا طنین افکنده در گوشت ببین زهراست که بی‌تاب افتاده در آغوشت نگاهت حس تلخ لحظه‌های واپسین دارد وصیت‌هایت امشب حرف‌هایی آتشین دارد گمانم در نگاه دخترت آزار می‌بینی و داری خانه‌ای با آتش بسیار می‌بینی کسی را آشنا بین در و دیوار می‌بینی میان پهلوی گل، تیزی یک خار می‌بینی ببین که دست‌های تازیانه می‌رود سویش همینکه دخترت افتاد، در افتاد بر رویش ✍ 📝 ↳ 🆔@ghararenokary
من که جبریل نیستم بانو از تو گفتن برای من سخت است کار هرکس نبود، کار تو بود مادر فاطمه شدن سخت است می‌توان گفت بی محبت تو دین اسلام هم نتیجه نداشت من قسم می‌خورم رسول الله همسری بهتراز خدیجه نداشت مثل زهرا طهارت محضی قبل اسلام هم، چنین بودی از احادیث معتبر پیداست تو فقط ام مؤمنین بودی از محبان واقعی علی اولین بانوی مکرمه‌ای زودتر از غدیر شیعه شدی بی‌نهایت شبیه فاطمه‌ای با علی راز مشترک دارد هرکه در راه عشق کار کند در حقیقت عجیب نیست اگر ثروتت کار ذوالفقار کند ثروتت بی نهایت است ولی عزت و اعتبار تو زهراست مال دنیا برای تو هیچ است چونکه دارو ندار تو زهراست ✍ 📝 ↳ 🆔@ghararenokary
به سیم و زر چه حاجت بود؟! از این‌ها فراتر داشت پُر از خورشید بود! آری نگاهی کیمیاگر داشت بزرگان عرب را یک‌به‌یک دیروز پس می‌زد که این دوشیزه فکر خواستگاری از پیمبر داشت زمانی که همه خورشید را تکذیب می‌کردند خدیجه چشم‌های مصطفی را خوب باور داشت میان قوم خود، شأن و مقام او فراوان بود ولیکن با پیمبر عزتی چندین برابر داشت نبی افلاک را می‌دید از غار حرا اما جهان مصطفی در چشم او تصویر بهتر داشت نماز اولش را با علی پشت پیمبر خواند شکوه این سه تن باهم هزار الله اکبر داشت کنار مرتضی دین خدا را حفظ می‌کرده که مالش نسبت همشیرگی با تیغ حیدر داشت دو بازوی پیمبر بی گمان از جنس هم بودند خدیجه چون علی را داشت، درواقع برادر داشت لبالب بود از قرآن و آن‌روزی که مادر شد به جای طفل در آغوشِ خود، آیات کوثر داشت همین‌جا می‌شود بر پاکیِ دامان او پی بُرد فقط این زن وجودی لایق زهرای اطهر داشت علی داماد او شد، کاش بود آن‌روز را می‌دید که زهرا در نبود مادر خود، دیده‌ای تر داشت خدیجه در مسیر دین، شترها داد بی منت زنی روی شتر اما هوای فتنه در سر داشت حسن روز جمل بی شک به یاد مادرش افتاد به یاد خاطراتی که مروری زجرآور داشت کمک می‌خواست پشت در صدا زد خادم خود را فدای فضه اما فاطمه، ای کاش مادر داشت... ✍ 📝 🆔@ghararenokary