💠سهم ما اشک،سهم شما وصل.
خندهی آقا مهدی ثامنیراد و قهقهی سردار سلیمانی هر دو برای همین سالی است که نفرین شدهاش میخوانیم.
هزاروسیصد و نود و اشک، هم تمام شد.
اشکش برای ما بود و لبخندش برای آنانکه بلد بودند خرمن سال را زیر و رو کنند و یک مشت عاشقی و جنون، برای خودشان دشت کنند.
ما به نفرین سال دچار نبودیم.دلمان شورهزار بود وشوربختانه کسی هم پیدا نشد که بگوید: آدم ناحسابی! میان شورهزار را چه جای آب حیات؟!
میان شورهزار،فقط تشنگی روی تشنگی میبارد و رمق جانت را برای دویدن میگیرد.
خرمن خرمن عشق بود در همین سالی که لعنتیش میخوانیم.عشق بود؛اما نه برای من و تو. که برای مجنون بیابانگرد. مجنون اگر بودیم معرکهی عشق را پیدا می کردیم.در معرکه نبودیم که چشمانمان مدام بهانه گرفت و سیل غم، سال و ماهمان را ویران کرد.
در معرکه نبودیم که دستانمان خالی است.
وسط معرکه اگر بودیم فرقی نداشت پر قنداقمان به دههی چهل گره خورده یا شصت یا هفتاد. نود و هشت است یا هزار و چهارصد و غم.
آری وسط معرکه که نباشی هر سال خروارخروار غم درو خواهی کرد،درست مثل دهقانی که شب و روز وهم انبار کرده و زمستان آرزو برداشت می کند.
هزار و سیصد و نود و اشکمان هم تمام شد.
یکی آمد.
در باران.
عاشقپیشه.
با ردایی چهارساله که به تن نداشت.
بی پا.
بی سر.
ابر بود انگار .
فقط ابر.تا ببارد بر آتش گر گرفتهی دل همسری و دختری.
دیگری اما رفت.
در باران.
عاشق پیشه.
با ردایی که بر تن نداشت.
با پا.
با سر.
اما بی عقیق.عقیقش ماند برای ما.
و عقیق سلیمانی همان جادوییاست که یهود صهیونیست سالهاست به دنبال یافتنش به بیراهه زده.
ما با همین عقیق و با اوراد و اذکار لبان زینب سلیمانی و فاطمه سلما ثامنی جادوی قرن را به جهان نشان خواهیم داد و فتح قدس شریف را.
آری در سالی که گذشت یکی رفت و یکی آمد؛ و هر بار این ما بودیم که ذوب میشدیم در آتش نمرود جدایی؛که آقا مهدی و حاج قاسم صدای قهقهی مستانهشان گوش فلک را پر کرده بود.
باید دید .
باید دید کجای ماجرا بودهایم که نود و اشک سهم ما بود و نود و وصل سهم ایشان.
#م_رمضانی
#وصال
#شهید_سردار_سلیمانی
#شهید_ثامنی_راد
@daftarybaghabeshisheh