eitaa logo
قرارگاه قرآنی وجهادی امام حسن مجتبی علیه السلام
30.8هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
15.1هزار ویدیو
76 فایل
عزت و ذلت دست خداست #مجموعه_فرهنگی_اجتماعی_شهید_هاشمی #موسسه_خیریه_امام_حسن_مجتبی #گروه_جهادی_شهید_هاشمی #حسینیه_شهید_هاشمی #هییت_رزمندگان_اسلام_منطقه_سرآسیاب #دارالقرآن_امام_رئوف_علی_بن_موسی_الرضا_علیه_السلام #محله_اسلامی_شهید_هاشمی
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 ارزش به چیست؟ 💢علامه محمدتقی جعفری (رحمة ‌الله علیه) می‌فرمودند: از جامعه ‌شناسان برتر در جمع شده بودند تا پیرامون موضوع مهمی به بحث و تبادل نظر بپردازند. موضوع این بود: واقعی انسان به چیست؟ برای سنجش ارزش خیلی از ، معیار خاصی داریم. مثلا معیار ارزش به وزن و عیار آن است. معیار ارزش به مقدار و کیفیت آن است. معیار ارزش پشتوانه آن است. اما معیار ارزش در چیست؟ 💢هر کدام از صحبت ‌هایی داشتند و معیارهای خاصی را ارائه دادند. بعد وقتی نوبت به رسید، گفتم اگر می‌خواهید بدانید یک انسان چقدر دارد ببینید به چه چیزی دارد و به چه چیزی می ورزد. کسی که عشقش یک دو طبقه است در واقع ارزشش به همان خانه است. کسی که عشقش است ارزشش به همان است. اما کسی که عشقش متعال است ارزشش به اندازه خداست. 💢علامه فرمودند: من این را گفتم و پایین آمدم. وقتی جامعه ‌شناس‌ها صحبت‌ های مرا شنیدند برای چند روی پای خود ایستادند و زدند. وقتی تشویق آنها تمام شد من دوباره بلند شدم و گفتم: عزیزان! این کلام از من نبود. بلکه از به نام علی(ع) است. آن حضرت در نهج‌البلاغه می‌فرمایند: «قِیمَةُ کُلِّ امْرِئٍ مَا یُحْسِنُهُ» یعنی « هر انسانی به چیزی است که می‌ دارد.» ــــــــــــــــــ🌱ـــــــــــــــــ @gharargaheemamhasan1
🌹🕊 بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌قسمت ۴ _چادرت هم به خاطر من گذاشتی کنار؟اون روزی که لیدر اغتشاشات دانشکده بودی که اصلاً منو ندیده بودی! به قدری جدی شده بود که نمیفهمید چه فشاری به مچ دستم وارد میکند و با همان جدیت به جانم افتاده بود _تو از اول با خونواده ات فرق داشتی و به خاطر همین تفاوت در نهایت ترکشون میکردی! چه من تو زندگی ات بودم چه نبودم! و من آخرین بار خانواده ام را در محضر و سر سفره عقد با «سعد» دیده بودم.. و اصرارم به ازدواج با این پسر سر به هوای سوری، از دیدارشان محرومم کرده بود که شبنم اشک روی چشمانم نشست. از سکوتم فهمیده بود در مناظره شکستم داده که با فندک جرقه ای زد و تنها یک جمله گفت _مبارزه یعنی این! دیگر رنگ محبت از صورتش رفته و سفیدی چشمانش به سرخی میزد که ترسیدم. مچم را رها کرد،.. شیشه دلستر را به سمتم هل داد و با سردی تعارف زد _بخور.! گلویم از فشار بغض به تنگ آمده و مردمک چشمم زیر شیشه اشک میلرزید و او فهمیده بود دیگر تمایلی به این شب نشینی عاشقانه ندارم که خودش دست به کار شد. در شیشه را با آرامش باز کرد و همین که مقابل صورتم گرفت، بوی حالم را به هم زد. صورتم همه در هم رفت و دوباره خنده مستانه سعد بلند شد... که وحشتزده اعتراض کردم _میخوای چیکار کنی؟ دو شیشه بنزین و فندک و مردی که با همه زیبایی و عاشقی اش دلم را میترساند. خنده از روی صورتش جمع شد، شیشه را پایین آورد.. و من باورم نمیشد در شیشه های دلستر، بنزین پُر کرده باشد که با عصبانیت صدا بلند کردم _برا چی اینا رو اوردی تو خونه؟!! بوی تند بنزین روانی ام کرده و او... ادامه دارد.... امروزسالروزشهادت سردارپرافتخارایران زمین حبیب جبهه مقاومت حاج حسین همدانی است واین رومان هدیه به روح این مردبزگ میباشد روحش شادویادش گرامی @gharargaheemamhasan1