4_5776067286053946274.mp3
12.09M
✨﷽✨
#سبک
#زمینه
#فاطمیه
#شهادت_حضرت_زهرا سلام الله علیها
🎵 MP3
تو داری میری ...
🎤🎤 #حاج_حسین_سیب_سرخی
#مــتن_و_سبـــــک_ذاکـــــرین
•┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
JOIN🔜 💥 http://eitaa.com/joinchat/2536177680C0b8e21b1e5 ✍
✨﷽✨
#زمینه
#فاطمیه
#شهادت_حضرت_زهرا سلام الله علیها
تو داری میری ،
سه ماهه که از شوهرت رو میگیری
دعا میکنی هی که زودتر بمیری
تو داری میری
دارم میسوزم ،
رو دیوار و در مونده خونت هنوزم
ببین که چی اوردی "زهرا"به روزم
دارم میسوزم
یکم درد و دل کن ،
سبک میشی ای یار حیدر
فقط تویه شهر مدینه تورو داره حیدر
نزار که علی ، غریبتر بشه
رو لب های من همین خواهشه
ممنونم اگر نروی ، میمیرم اگر بروی
ــــ
ای داد بیداد
مگه اتیش و میخ در میره از یاد
در سوخته ی خونه روی تو افتاد
ای داد بیداد
ای وای از این درد ،
تورو بی هوا زد توی کوچه نامرد
دیگه صورت تو زیر چشم ورم کرد
ای وای از این درد
توخونه رو لب های ما،
دیگه لبخند نیومد
چرا خون سینت از اون روز دیگه بند نیومد
شده درد تو اضافه چرا ،
رو بازوت رد قلافه چرا
در وسط کوچه تو را میزدن
وای من وای من
کاش به جای تو مرا میزدند
وای من وای من
تورفتی از حال ،
داری میری از خونمون بعد نه سال
قرار ما شام غریبون ، تو گودال
تورفتی از حال
اه از جسارت ،
لباسی که دوختی براش میشه غارت
میره زینب قد خمیده اسارت
اه از جسارت
توی قتلگاه ، ندید مادرو
دوازده دفعه ، کشید خنجرو
تشنه لب کربلا ، وای حسینم حسین
#حاج_حسین_سیب_سرخی
#مــتن_و_سبـــــک_ذاکـــــرین
•┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
JOIN🔜 💥 @zakerein ✍
✨﷽✨
#زمزمه_و_روضه_جانسوز
#فاطمیه
#شهادت_حضرت_زهرا سلام الله علیها
(صدام میکرد، نگاهم تو نگاش افتاد
زمین که خورد، همه عالم به پاش افتاد
امون ای دل....امون ای دل)۲
توی کوچه، میونِ اون همه نامرد
خودش ایکاش، کمربندو رها میکرد
بسوز ای دل...بسوز ای دل....
(بسوز ای دل، که زهرا پای حیدر سوخت)
____________
مگه میشد، به آسونی رها از من؟
نگم دیگه، چه جوری شد جدا از من
امون ای دل.... امون ای دل
*از علی جدا نمیشد...دنبال حیدر می دوید....یه چیزی نباید میگفتم ولی میگم...
میگن زن اگر طبیعی وضع حمل کنه روز اول استراحت کنه...فردا کمکش کنند راه بره،براش خوبه...اما اگه یه زنی سقط کرد یه هفته بخوابه...زهرا بلند شد...دنبال حیدر می دوید....می دوید....*
(بسوز ای دل، که زهرا پای حیدر سوخت)
مگه میشد، به آسونی رها از من؟
نگم دیگه، چه جوری شد جدا از من
امون ای دل.... امون ای دل
____________
"علی برگرد"؛ صداش توو گوشَمه انگار
"علی برگرد"، امون از این در و دیوار
*علی برگرد....علی برگرد....
"علی برگرد"؛ صداش توو گوشَمه انگار
"علی برگرد"، امون از این در و دیوار
امون ای دل.... امون ای دل
(بسوز ای دل، که زهرا پای حیدر سوخت)
*روضمو خلاصه کنم...گذشت...گذشت....علی یه روزی یاد خاطرات میکرد...*
____________
بهم گفتن، به دیوار تکیه میداده
بهم گفتن، چجور رو خاکا افتاده
*من یه جمله بگم یا نه؟! یه بار میدونی کجا رو خاکا افتاد؟یه جا که خودش فرمود:آتش زبانه میکشید...صورت من میسوخت..."فَسَقَطتُ لِوجهی..."من با صورت زمین خوردم....یه بار دیگه هم که میدونید چی شد!که شاعر گفت:
به هرجا مادری از شوق دست طفل خود گیرد
در این کوچه گرفته طفل دست مادر خود را....
مادر بلند شو...*
بهم گفتن، به دیوار تکیه میداده
بهم گفتن، چجور رو خاکا افتاده
امون ای دل.... امون ای دل
بهم گفتن، نگاهش تار میدیده
*دست عدو بزرگ تر از صورت من است...*
بهم گفتن، نگاهش تار میدیده
بهم گفتن، همهش آزار میدیده
امون ای دل...امون ای دل
(بسوز ای دل، که زهرا پای حیدر سوخت)
____________
*حالا میخوام از زبون بی بی بگم....اون شبی که علی اومد کنار بسترش...باهم شروع کردن گریه کردن...امیرالمومنین فرمود:چی شده؟!شروع کرد به تعریف کردن....*
حسن دیده، برا اینها چه ها کردم
چقد واسه، همین مردم دعا کردم
امون ای دل...امون ای دل
حسن دیده....توی کوچه زمین خوردم
حسن دیده....چقد واسه علی مُردم
امون ای دل، امون ای دل
(امون ای دل... امون از غربت حیدر)
*کجا رفتی؟!دیگه کسی جواب سلام من رو نمیدن....کجا رفتی؟!این مردم دیگه علی رو نمیخوان...کجا رفتی؟!که تا آخر عمر میگفت:خدا! من از اینا خسته ام...*
____________
دلم تنگه، برا اون طفل شیش ماهه
دلم خونه، خدا از حالم آگاهه
امون ای دل... امون ای دل
خداحافظ، شبای غربت حیدر
خداحافظ، مدینه شهر پیغمبر
خداحافظ....خداحافظ....
(امون ای دل، امون از غربت حیدر)
*یا زهرا اگر از الان به اسمت قسم بخورم که نگران زیارت اربعینم گزافه نگفتم....*
سلام آقا ! که الان روبه روتونم
من اینجامو.... زیارت نامه میخونم...
حسین جااانم....حسین جاااانم....
*دلم کربلا میخواد....مدینه که رامون نمیدن...مجلس مادرتونه....خداروشکر که راهم دادن ولی خدایی هیچی دهه اول محرم نمیشه....*
سلام آقا ! که الان روبه روتونم
من اینجامو.... زیارت نامه میخونم...
حسین جااانم....حسین جاااانم....
بذار سایه ت همیشه رو سرم باشه
قرار ماااا....شب جمعه حرم بااشه...
شب های جمعه فاطمه
با اضطراب و واهمه
آید به دشت کربلا
آید به دشت نینوا
گوید حسین من چه شد؟
بُنی....بنی....قتلوک....ذبحوک
و من الماء منعوک....
دستتو به نشانه لبیک بلند کن....بلند بگو یا حسین....
شاعر: امیر رضا یزدانی
#حاج_میثم_مطیعی
#مــتن_و_سبـــــک_ذاکـــــرین
•┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
JOIN🔜 💥 @zakerein ✍
@babolharam.ir- Fatemieh2-961128[01].mp3
4.55M
✨﷽✨
#سبک
#زمزمه_و_روضه_جانسوز
#فاطمیه
#شهادت_حضرت_زهرا سلام الله علیها
🎵 MP3
صدام میکرد، نگاهم تو نگاش افتاد ...
🎤🎤 #حاج_میثم_مطیعی
#مــتن_و_سبـــــک_ذاکـــــرین
•┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
JOIN🔜 💥 http://eitaa.com/joinchat/2536177680C0b8e21b1e5 ✍
@babolharam.ir-Fatemieh2-Kashan-961130[01].mp3
3.06M
✨﷽✨
#سبک
#روضه_و_توسل
#فاطمیه
#شهادت_حضرت_زهرا سلام الله علیها
🎵 MP3
چیزی نمانده اسماء... تا پر کشیدن من ...
🎤🎤 #حاج_میثم_مطیعی
#مــتن_و_سبـــــک_ذاکـــــرین
•┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
JOIN🔜 💥 http://eitaa.com/joinchat/2536177680C0b8e21b1e5 ✍
✨﷽✨
#روضه_و_توسل
#فاطمیه
#شهادت_حضرت_زهرا سلام الله علیها
چیزی نمانده اسماء... تا پرکشیدن من
تا گریه های حیدر... تا خنده های دشمن
*اگر میتونی براش گریه کنی بگو خدایا شکر...اگر میتونی براش بسوزی بگو:الحمدلله...اما اگه مثل من شدی بگو:چی کار کردی نمیتونم گریه کنم...امشب به چشمات التماس کن...بگو:یه عمری من به حرف تو گوش دادم امشب تو بیا به حرف من گوش بده....*
چیزی نمانده اسماء... تا پرکشیدن من
تا گریه های حیدر... تا خنده های دشمن
چیزی نمانده اسماء... تا مرتضی بسازد
تابوت عشق خود را...
*آخه میدونید که:این آخریا نمیخندید....تنها باری که دیدند میخنده اون موقعی بود که دید تابوت براش درست کردند....من بگم این حرفا رو یا نه؟!
باید یه معامله ای بکنم....بگم:یا صاحب الزمان! من به اینا کاری ندارم؛مجلس مادرته...هر جا مجلس مادر باشه،پسر دم در می ایسته....همه بهش تسلیت میگن...سرسلامتی میدن...مستمع روضه تو باش وگرنه این حرفا رو نباید زد....*
چیزی نمانده اسماء... تا پرکشیدن من
تا گریه های حیدر... تا خنده های دشمن
چیزی نمانده اسماء... تا مرتضی بسازد
تابوت عشق خود را...
تا خم کند به گریه...این دفعه میخ ها را
تا پهلویم مبادا...
(آه از غم غریبی)
***
چیزی نمانده اسماء... تا لحظهای که آن دم
آب روان بریزی... بر چهره ی کبودم
چیزی نمانده اسماء...تا مرتضی بشوید
آثار درب و دیوار
با چشم خون فشانش، خون لخته ها بگیرد
از دورِ زخمِ مسمار
(آه از غم غریبی)
*شما شنیدید کتاب صحیح بخاری مهم ترین کتاب اهل سنته...یه جمله ای داره...
"و کان لعلی من الناس وجه حیاة فاطمه"
تا فاطمه زنده بود علی در بین مردم یه آبرویی داشت...*
(آه از غم غریبی)
چیزی نمانده اسماء... تا لحظهای که آن دم
آب روان بریزی... بر چهره ی کبودم
چیزی نمانده اسماء...تا مرتضی بشوید
آثار درب و دیوار
با چشم خون فشانش، خون لخته ها بگیرد
از دورِ زخمِ مسمار
(آه از غم غریبی)
***
چیزی نمانده اسماء...تا نیمه های یک شب
یک سو حسن به گریه...یک سو حسین و زینب
*من همیشه با خودم میگم اون شبایی که بچه ها رو با هزار و یک زحمت میخوابوند امیرالمومنین؛نیمه های شب بلند میشد آروم آروم میرفت کنار قبر عزیزش.وقتی برمیگشت شاید بچه هاش بیدار بودند،همه یه گوشه ی خونه سر به دیوار گذاشتند.
شاید امام حسن وقتی بابا از کنار قبر مادر برمیگشت،امیرالمومنین میدید هِی امام حسن مشت به دیوار میزنه.چرا؟زهرا جان!...*
این کودکت چه دیده که هی زار میزند
هی دست مشت کرده به دیوار میزند
خودم دیدم که دشمن مادرم را....*
چیزی نمانده اسماء...تا نیمه های یک شب
یک سو حسن به گریه...یک سو حسین و زینب
چیزی نمانده اسماء... تا مرتضی بگیرد
تابوت من به شانه
تا شرمگین سپارد ... امانت پدر را
به دست او شبانه ...
*مثل فرداشبی وقتی میخواست بی بی رو دفن کنه،امالی طوسی،امالی شیخ مفید هر دو روایت کردند.میگه"فَلَمّا نَفَدَ یَدَهُ مِن تُرابِ القَبْر"
همچین که کار دفن تمام شد دست ها را به هم زد،خاک ها را به هم افشاند..."هاجَ بِهِ الحُزن..."غم و اندوه به قلبش هجوم آورد..." و اَرسَلَ دُموعَهُ عَلی خَدَّیه..."
علی شروع کرد باز هم های های گریه کردن.
بعد شروع کرد با پیغمبر حرف زدن؛
امیرالمومنین به پیامبر عرضه داشت:" لَقَد استُرجِعَتِ الوَدیعه..."
یا رسول الله امانت برگردونده شد.
نگفت:من امانت رو برگردوندم...شنیدید نوحه خونا میگن...جا داشت پیغمبر بگه اون دختری که من شب زفاف دست های مبارکش رو در دستان تو گذاشتم.گفتم:"یا علی! هذه ودیعةالله و ودیعة رسولِه"
علی! این دختر، امانت خدا و پیغمبره.
"فَاحفَظنی، وَاحْفَظِ الله فیها..."
علی مراقب امانتم باش.
پیغمبر که نمیگه این حرفو به علی....
ولی جا داشت اینو بگه به علی که
علی! امانت من صورتش کبود بود ؟!
حالا دست راستتو بلند کن به نشانه لبیک،ده مرتبه
"یا زهرا..."
شاعر: سیدمهدی سرخان
#حاج_میثم_مطیعی
#مــتن_و_سبـــــک_ذاکـــــرین
•┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
JOIN🔜 💥 @zakerein ✍
@babolharam.ir- Banifateme Shab 1 Fatemie Aval 96-01.mp3
4.3M
✨﷽✨
#سبک
#روضه
#فاطمیه
#شهادت_حضرت_زهرا سلام الله علیها
🎵 MP3
مادر برای عمر کمت گریه میکنیم ...
🎤🎤 #سید_مجید_بنی_فاطمه
#مــتن_و_سبـــــک_ذاکـــــرین
•┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
JOIN🔜 💥 http://eitaa.com/joinchat/2536177680C0b8e21b1e5 ✍
✨﷽✨
#روضه
#فاطمیه
#شهادت_حضرت_زهرا سلام الله علیها
مادر برای عمر کمت گریه میکنیم
هرشب برای قد خمت گریه میکتیم
هر روز ما برای شما فاطمیه است
پس لحظه لحظه پای غمت گریه میکنیم
ما بچه های مادر پهلو شکسته ایم
از رفتن قدم به قدم گریه میکنیم
هرجا که دود و آتش و مثمار دیده ایم
از غصه های دم به دمت گریه میکنیم
ما بیخیال سیلی زهرا نمی شویم
پس تا ظهور منتقمت گریه میکنیم
____________
من میخوام به پات تمنا بیارم
اشکمو برا مداوات بیارم
پیش دست تو خجالت میکشم
تو خونه دستمو بالا بیارم
من میخوام مثل بهار گریه کنم
بشینم با ذوالفقار گریه کنم
تو دلت پره منم دلم پره
پس کمی بخواب بزار گریه کنم
اومدن توی خونم قدم زدن
توی کوچه بچه هامو هم زدن
شبا دیگه دور هم جمع نمیشیم
بدجوری زندگیمو بهم زدن
چجوری من پرم و وا بکنم
از زمین همسرمو بلند کنم
توی کوچه زدنت روم نمیشه
پیش مردم سرمو بلند کنم
فاطمه حرف جدایی کم بزن
خودت این وضعیت و بِهم بزن
بچه ها دارن تماشا میکنن
هرطوری شده پاشو قدم بزن
*وارد مسجد شد بحث این بود چه چیز میتونه یه مرد و مقابل همسرش خجالت زده کنه...یکی گفت مردی که پول نداره ،خونه نداره، گفتن علی عالمِ، دور علی رو گرفتن ،گفتن: همچین سوالی داریم.. حضرت گریه اش گرفت ،فرمود :مرد موقعی مقابل همسرش خجالت میکشه که دستشو ببندن، جلو چشماش ناموسشو بزنن ،بچه های قد و نیم قد گریه کنن، بابا نتونه کاری کنه...
فاطمیه یعنی شبای ناله ی محرم ،یعنی شبای گریه، امشب داد بزن بگو :مادرمو کشتن... بگن: این همه آدم هستن مادرشونو کشتن، تو چرا داد میزنی ؟بگو آخه مادر من هجده ساله بو،د مادر منو یه بار بین در و دیوار کشتن ، کاش بودم تو کوچه میگفتم: نامرد منو به جای مادرم بزن...
چنان کمربند علی رو گرفت ،گفت: مگه زهرا مُرده علی رو پا برهنه می بری...؟آی جوونا مادر دستشو دراز کرد...کسی که دنده اش شکسته باشه نمیتونه خوب راه بره و نفس بکشه...کمربند و گرفت چهل نفر میکشن...گفت علی یادته بابام گفت سپرتو بفروش...؟من سپر توام ...چنان کشید چهل نفر رو ی زمین افتادند...نامرد کم آورد دید یه زنِ مجروح چهل نفر رو زمین انداخته ...یه نگاه کرد تو جمعیت گفت:قنفذ بیا...چه کنم امیر...؟گفت یطوری بزن قدم از قدم برنداره...آنقدر متعدد به بازوی مادر زد تا وقتی که از دنیا می رفت،هی میگفت فضه بازوم درد میکنه...
من یه جا دیگم سراغ دارم یه نامردی غلامشو صدا زد...یه نگاه کرد گفت حرمله....بله امیر چه کنم...؟گفت: مگه سپیدی گلوشو نمیبینی...؟حسین
مریض داری نکردی...همه تا یه مریضی از دنیا میره...میگن:روز آخر خیلی حالش خوب بود...فردا روزی به روایت ۷۵ روز ،بچه هابلند شدن دیدن مادر تو بستر نیست...اومدن دیدن داره خونه رو آب و جارو میکنه..
خدا ان شاءالله از مادرامون جدامون نکنه...ایشاالله تا آخرین نفس سر سفره ی مادر باشیم...
گفت:اسماء یه کاری میتونی برام بکنی...؟گفت: خانوم من کنیز شمام...فرمود: اگر میتونی برو تنور رو روشن کن...میخوام خودم نون درست کنم...خانوم من درست میکنم...فرمود: بچه ها چند وقته دست پخت منو نخوردن...
خودش نون درست کرد...خونه رو آب و جارو کرد...بچه هاشو حمام کرد، فرستاد برن سمت مسجد...وارد حجره شد ،فرمود: تا چند لخظه دیگه منو صدا کن...اگر دیدی جواب نمیدم زود برو مسجد علی رو خبر کن...روضه من اینه ها...فکر نکن روضه من کوچه است میخوام به اینجا برسی...چند لحظه ای گذشت صدا زدم یا فاطمه...دیدم جواب نمیده...یا زوجة ولی الله...یا اُمَّ الحسنین...دیدم جواب نمیده...به سر و صورتم زدم،اومدم برمسجد...دیدم دوتا آقازاده هراسون از راه اومدن...به ما بگو مادرمون کجاست...؟گفتم: بچه ها بیاین برین غذاتون رو بخورین...میگه :امام مجتبی یه نگاهی کرد...تا حالا کی دیدی ما بی مادر دست تو سفره ببریم...گفتم آقازاده ها از این به بعد باید بی مادر غذا بخورین...یکی میگه مادر من حسنم...یکی میگه مادر من حسینم...میدونی کجا جواب حسین رو داد...؟هلال میگه: وقتی اومدم آب ببرم دیدم شمر داره بیرون میاد...گفت: کجا میری..؟گفتم: حسین رو میخوام سیراب کنم...گفت برگرد من حسین رو سیراب کردم...گفتم چرا دست و پاهات میلرزه...گفت رو سینش نشستم...خنجر رو درآوردم رو حلقوم گذاشتم...هی صدا یه خانومی میومد میگفت...غریب مادر حسین...صدات میخوام برسه ان شاءالله کربلا...این ملائکه صدای تو رو میرسونن حرم حسین...یا حسین...*
#سید_مجید_بنی_فاطمه
#مــتن_و_سبـــــک_ذاکـــــرین
•┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
JOIN🔜 💥 @zakerein ✍
@babolharam.ir- Banifateme Shab 1 Fatemie Aval 96-01.mp3
4.3M
✨﷽✨
#سبک
#روضه
#فاطمیه
#شهادت_حضرت_زهرا سلام الله علیها
🎵 MP3
مادر برای عمر کمت گریه میکنیم ...
🎤🎤 #سید_مجید_بنی_فاطمه
#مــتن_و_سبـــــک_ذاکـــــرین
•┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
JOIN🔜 💥 http://eitaa.com/joinchat/2536177680C0b8e21b1e5 ✍
✨﷽✨
#روضه
#فاطمیه
#شهادت_حضرت_زهرا سلام الله علیها
مادر برای عمر کمت گریه میکنیم
هرشب برای قد خمت گریه میکتیم
هر روز ما برای شما فاطمیه است
پس لحظه لحظه پای غمت گریه میکنیم
ما بچه های مادر پهلو شکسته ایم
از رفتن قدم به قدم گریه میکنیم
هرجا که دود و آتش و مثمار دیده ایم
از غصه های دم به دمت گریه میکنیم
ما بیخیال سیلی زهرا نمی شویم
پس تا ظهور منتقمت گریه میکنیم
____________
من میخوام به پات تمنا بیارم
اشکمو برا مداوات بیارم
پیش دست تو خجالت میکشم
تو خونه دستمو بالا بیارم
من میخوام مثل بهار گریه کنم
بشینم با ذوالفقار گریه کنم
تو دلت پره منم دلم پره
پس کمی بخواب بزار گریه کنم
اومدن توی خونم قدم زدن
توی کوچه بچه هامو هم زدن
شبا دیگه دور هم جمع نمیشیم
بدجوری زندگیمو بهم زدن
چجوری من پرم و وا بکنم
از زمین همسرمو بلند کنم
توی کوچه زدنت روم نمیشه
پیش مردم سرمو بلند کنم
فاطمه حرف جدایی کم بزن
خودت این وضعیت و بِهم بزن
بچه ها دارن تماشا میکنن
هرطوری شده پاشو قدم بزن
*وارد مسجد شد بحث این بود چه چیز میتونه یه مرد و مقابل همسرش خجالت زده کنه...یکی گفت مردی که پول نداره ،خونه نداره، گفتن علی عالمِ، دور علی رو گرفتن ،گفتن: همچین سوالی داریم.. حضرت گریه اش گرفت ،فرمود :مرد موقعی مقابل همسرش خجالت میکشه که دستشو ببندن، جلو چشماش ناموسشو بزنن ،بچه های قد و نیم قد گریه کنن، بابا نتونه کاری کنه...
فاطمیه یعنی شبای ناله ی محرم ،یعنی شبای گریه، امشب داد بزن بگو :مادرمو کشتن... بگن: این همه آدم هستن مادرشونو کشتن، تو چرا داد میزنی ؟بگو آخه مادر من هجده ساله بو،د مادر منو یه بار بین در و دیوار کشتن ، کاش بودم تو کوچه میگفتم: نامرد منو به جای مادرم بزن...
چنان کمربند علی رو گرفت ،گفت: مگه زهرا مُرده علی رو پا برهنه می بری...؟آی جوونا مادر دستشو دراز کرد...کسی که دنده اش شکسته باشه نمیتونه خوب راه بره و نفس بکشه...کمربند و گرفت چهل نفر میکشن...گفت علی یادته بابام گفت سپرتو بفروش...؟من سپر توام ...چنان کشید چهل نفر رو ی زمین افتادند...نامرد کم آورد دید یه زنِ مجروح چهل نفر رو زمین انداخته ...یه نگاه کرد تو جمعیت گفت:قنفذ بیا...چه کنم امیر...؟گفت یطوری بزن قدم از قدم برنداره...آنقدر متعدد به بازوی مادر زد تا وقتی که از دنیا می رفت،هی میگفت فضه بازوم درد میکنه...
من یه جا دیگم سراغ دارم یه نامردی غلامشو صدا زد...یه نگاه کرد گفت حرمله....بله امیر چه کنم...؟گفت: مگه سپیدی گلوشو نمیبینی...؟حسین
مریض داری نکردی...همه تا یه مریضی از دنیا میره...میگن:روز آخر خیلی حالش خوب بود...فردا روزی به روایت ۷۵ روز ،بچه هابلند شدن دیدن مادر تو بستر نیست...اومدن دیدن داره خونه رو آب و جارو میکنه..
خدا ان شاءالله از مادرامون جدامون نکنه...ایشاالله تا آخرین نفس سر سفره ی مادر باشیم...
گفت:اسماء یه کاری میتونی برام بکنی...؟گفت: خانوم من کنیز شمام...فرمود: اگر میتونی برو تنور رو روشن کن...میخوام خودم نون درست کنم...خانوم من درست میکنم...فرمود: بچه ها چند وقته دست پخت منو نخوردن...
خودش نون درست کرد...خونه رو آب و جارو کرد...بچه هاشو حمام کرد، فرستاد برن سمت مسجد...وارد حجره شد ،فرمود: تا چند لخظه دیگه منو صدا کن...اگر دیدی جواب نمیدم زود برو مسجد علی رو خبر کن...روضه من اینه ها...فکر نکن روضه من کوچه است میخوام به اینجا برسی...چند لحظه ای گذشت صدا زدم یا فاطمه...دیدم جواب نمیده...یا زوجة ولی الله...یا اُمَّ الحسنین...دیدم جواب نمیده...به سر و صورتم زدم،اومدم برمسجد...دیدم دوتا آقازاده هراسون از راه اومدن...به ما بگو مادرمون کجاست...؟گفتم: بچه ها بیاین برین غذاتون رو بخورین...میگه :امام مجتبی یه نگاهی کرد...تا حالا کی دیدی ما بی مادر دست تو سفره ببریم...گفتم آقازاده ها از این به بعد باید بی مادر غذا بخورین...یکی میگه مادر من حسنم...یکی میگه مادر من حسینم...میدونی کجا جواب حسین رو داد...؟هلال میگه: وقتی اومدم آب ببرم دیدم شمر داره بیرون میاد...گفت: کجا میری..؟گفتم: حسین رو میخوام سیراب کنم...گفت برگرد من حسین رو سیراب کردم...گفتم چرا دست و پاهات میلرزه...گفت رو سینش نشستم...خنجر رو درآوردم رو حلقوم گذاشتم...هی صدا یه خانومی میومد میگفت...غریب مادر حسین...صدات میخوام برسه ان شاءالله کربلا...این ملائکه صدای تو رو میرسونن حرم حسین...یا حسین...*
#سید_مجید_بنی_فاطمه
#مــتن_و_سبـــــک_ذاکـــــرین
•┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
JOIN🔜 💥 @zakerein ✍
✨﷽✨
#توسل_جانسوز
#فاطمیه
#شهادت_حضرت_زهرا سلام الله علیها
ببین التماسِ دلِ دخترت رو
چرا جمع کردی دیگه بسترت رو
میشه دیگه امشب تو روت رو نگیری
بدونِ من آخه کجا داری میری
نمیگی که بی تو یه خونه خرابم
برا هر سلامم کی میده جوابم
شده بستر تو پر لاله بازم
آخه کار من نیست که تابوت بسازم
مرو یار حیدر....
* بي بي چشمش به تابوت افتاد...خودش سفارش داد...گفت: اینا چیه.؟گفتن: خانوم در حبشه کسی از دنیا میره...تو اینا قرار میدن...بهش میگن: تابوت...فرمود: از اینا برا من هم درست کنید...فرمود: میخوام برآمدگی بدن من مشخص نشه...
گرچه کسی هم نیست و نمیتونه ببینه ،آخه ايشان طاهره است...اما بی بی به ما یاد داد...حجاب یعنی این....*
به تابوتِ دیگه، تمام حواست
بازم خون تازه است، به روی لباست
داری راه میری، نشسته نشسته
دیدم از نفس هات، که دنده ات شکسته
بمون پیش حیدر، یه روزم یه روزه
نمی زارم این دفعه پهلوت بسوزه
نمیزارم این خونه آتیش و دود شه
نمیزارم این دفعه گونه ات کبود شه
مرو یار حیدر...
#سید_مجید_بنی_فاطمه
#مــتن_و_سبـــــک_ذاکـــــرین
•┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
JOIN🔜 💥 @zakerein ✍
@babolharam.ir- Banifateme Shab 5 Fatemie 96-02.mp3
1.38M
✨﷽✨
#سبک
#توسل_جانسوز
#فاطمیه
#شهادت_حضرت_زهرا سلام الله علیها
🎵 MP3
ببین التماس دل دخترت رو ...
🎤🎤 #سید_مجید_بنی_فاطمه
#مــتن_و_سبـــــک_ذاکـــــرین
•┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
JOIN🔜 💥 http://eitaa.com/joinchat/2536177680C0b8e21b1e5 ✍
✨﷽✨
#واحد
#ترکی_فارسی
#فاطمیه
#شهادت_حضرت_زهرا سلام الله علیها
میبارم مثلِ آسمون برات
میکشی منو با اشکِ بی صدات
سرتو بگیر بالا جونِ علی
بمیرم برات ..
پاشو اینجوری منو نده عذاب ، کلمینی
بری از پیشم میشم خونه خراب ، کلمینی
بین این همه سلام بی جواب ، کلمینی
یه کمی حرف بزن علی نمیره
حرف رفتن نزن علی میمیره
________
رنگ صورتت شده سرخ و کبود
از علی دل بریدی اما چه زود
خانومم رفیق نیمه راه شدی
قرار این نبود ..
علیِ نشسته بالای سرت ، کلمینی
بگو تو کوچه چی اومد به سرت ، کلمینی
چیزی که به من نمیگه پسرت ، کلمینی
یه کمی حرف بزن علی نمیره
حرف رفتن نزن علی میمیره
________
نه اُولار زِینبی آغلاتمیاسان
«چی میشه زینبُ گریان نکنی»
بالامی بیردَه قوجاقه آلاسان
«بچه مو یه بار دیگه بغلش کنی»
بو قدر عمو قیزی حیدری سن
«انقدر دخترعمویِ حیدر رو »
اُوتاندیرمیاسان
«خجالتش نده»
بیلیرسَن هئچ کیمه یالوارمامیشام ، کلمینی
«میدونی به هیچ کسی التماس نکردم»
عمریده هئچ کسه اُوزسالمامیشام ، کلمینی
«تو عمرم به هیچ کسی رو نزدم»
مَنده سَن تک گِجنی یاتمامیشام ، کلمینی
«منم مثل تو شب رو نخوابیدم»
ایندی اما سَنه من یالواریرام
«حالا من دارم بهت التماس می کنم»
ایندی زهرا سَنه من اُوز سالمیشام
«تا الان بهت زهرا جان رو نزده بودم»
گِتمه زهرا ..
« نرو زهرا ..»
شاعر : محمد علی محمدی
#کربلایی_مهدی_رسولی
#مــتن_و_سبـــــک_ذاکـــــرین
•┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
JOIN🔜 💥 @zakerein ✍
babolharam Rasuli.mp3
2.76M
✨﷽✨
#سبک
#واحد
#ترکی_فارسی
#فاطمیه
#شهادت_حضرت_زهرا سلام الله علیها
🎵 MP3
میبارم مثل آسمون برات ...
🎤🎤 #کربلایی_مهدی_رسولی
#مــتن_و_سبـــــک_ذاکـــــرین
•┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
JOIN🔜 💥 http://eitaa.com/joinchat/2536177680C0b8e21b1e5 ✍
مشق مادر.pdf
4.06M
#فاطمیه
#شهادت_حضرت_زهرا
#طرح_درس
مشق مادری
طرح درس فاطمیه س
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تبلیغ ویژه کودک و نوجوان
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔰 سرفصل جلسات:
✅ جلسه اول: موضوع اهمیت و ضرورت قدرشناسی
✅ جلسه دوم: تبیین جایگاه مادر
✅ جلسه سوم: حقوق مادر
✅ جلسه چهارم: بالاتر از وظیفه
✅ جلسه پنجم: مهربان مثل مادر
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•