شَهید ابراهيم هاٰدی...C᭄
کاش میشد بشوم فرش حریم تو
تا که زوار تو بر فرق سرم پا بزنند (:
با حال مناسب گوش کنید.
8.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من غلط کردم و تو...💔
آقا جانم.!
نبودن در حرم بی شک حدیث غربتم باشد ؛
مَرا دلدار می بیند به هق هق های پنهانی(:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
-گذرم تا به در خانه ات افتاد حسین.
خانه آباد شدم خانه ات آباد حسین♥🥲.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلم برات تنگه حسین...💔
این آقا مجید از اون اراذل و اوباش بوده تو اون زمان ،معروف به مجید بربری بود
چون داییش بربری فروشی داشت ،مجید وایمیستاد اونجا با یه تسبیح تو دستش لم میداد به دیوار همه جا رو دید میزد.
اصلا هم اهل هیئت و اینجور چیزا هم نبوده
یه بنده خدایی میگفت که یه شب داشتیم از کنار نانوایی رد میشدیم دیدیم مجید مثل همیشه اونجا وایستاده،بهش گفتیم مجید بیا سه امشبو بریم مسجد برگشت گفت حالا وایستید فکرامو بکنم
اینام تو دل خودشون گفتن اگه مجید با این اوضاع بیاد مسجد ک بد میشه
هیچی دیگه مجید تصمیم میگیره که همراه اینا بره مسجد
وقتی که مداح داشت مداحی میکرد طبق معمول ..و بقیه هم گریه میکردن
مجید رفته بود اون پشت پشتا نشسته بود و با جمع گریه نمیکرد، صداش خیلی بلند بود جوری ک داشت مجلسو بهم میزد
حاج آقا اومد بهش گفت،عه مجید بسه بلند شو برو بیرون مجلسو بهم زدی
مجید گفت نه نمیخوام ولم کنید
حضرت زینب تو کربلا فلان کارو کرده و....اینا من حتی نمیتونم باصدای بلند واسش گریه کنم ؟ولم کنید دیگه
مجید بعد اون مسجد و هیئت میره پیش حاج آقا و میگه کاری کن ک منم برم سوریه .حاج آقا میگه نمیشه و فلان