eitaa logo
شَهید ابراهيم هاٰدی...C᭄
7.3هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
2هزار ویدیو
19 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم♥! این راهرگز فراموش نکنید تاخود را نسازیم وتغییرندهیم ، جامعه ساخته نمی‌شود . ــ شهید ابراهیم هادی ــــ 8600...✈️...8700
مشاهده در ایتا
دانلود
می‌گفت بین لباس هاۍ 313 تو سعی کن رفتارت رو جورۍ کنی کھ جز یاران باشی🌿:')
‏"خدایا تو هوشیارمان کن، صدای العطش می‌شنوم صدای می‌آید گوش عالم کر است. خیام می‌سوزد اما دلمان آتش نمی‌گیرد؛ مرضی بالاتر ازاین چرا درمانی برایش جستجو نمی‌کنیم، روحمان از بین رفته سرگرم بازیچه دنیاییم" فرازی از وصیتنامه شهید ‎ در سالروز شهادتش صلواتی هدیه کنیم‌. اسماعیلی
هرچی ایمان کسی قوی تر باشه ترس او هم کمترِ. اونهایی که به خدا و قیامت ایمان ندارند، ار همه چیز می ترسند. آنهایی که بهشت خدا را باور دارند، از مرگ هم نمی‌ترسند. ما هم میتوانیم با یادآوری بهشت، نماز خواندن، تلاوت قرآن و... ایمان خود را افزایش دهیم... 😍 داداش ابراهیم 📚
مادر در حالی اشک روی گونه هایش جاری شده بود با تله تله خوردن خودش را از دالان به حیاط رساند پدر جلو آمد در حالی که می لرزید بانو چی شده ؟ مادر که نمی توانست جلوی گریه اش را بگیرید با هق عق همسر سید ضیا الدین سید ضیا الدین پدر در حالی که زمزمه می کرد همسر سید ضیا الدین چی شده آژان شهیدش کرد🥀😱 در حالی که چشمانم سیاهی می رفت نگاهی به آسمان کردم و به آرامی اشک ریختم کمی بعد مادر آرامتر شد و توانست محل شهادت همسر سید ضیا الدین که نجمه بانو نام داشت را بگوید چادر قجری را سر کردم و به سمت میدان اصلی شهر دویدم پدر در حالی که فریاد می زد زهرا سادات صبر کن با هم برویم در حالی که نفس نفس می زدم نگاهم به نجمه بانو افتاد غرق در خون بود فرزند شیرخوارش گریه می کرد جلوی او زانو زدم و شروع به اشک ریختن کردم بعد از چند لحظه بچه کوچک را در آغوش گرفتم فرزند کوچک در بغلم آرام شد نگاهی به پدر کردم پدر در حالی که دست پاچه مانده بود به من اشاره کرد به خانه بروم فقط سید متوجه حضور بچه نشود تا من پیگیر خاک سپاری باشم سید کنار حوض که دست هایش را می سشت که چشمش به فرزند افتاد ناگهان زیر لب این بچه از کجا آمده ... ادامه دارد ... نویسنده :تمنا🌺 کپی در صورتی که بانویسنده صحبت شود☘
هدایت شده از ‹ مَبـه‍‌‌وت ›
🍂'🌝
👆 پوســــــــــــتر رو باز کن ببیـــــــــــــــــن 🤩 ❣دیدی چقد از این نقاشیا مــد شده⁉️ ❣می خوای سه سوته بهت یاد بدم ⁉️ 🎨 صفرتاصد آموزش نقاشی دیجیتال 🔻✾ اینجا نه سن و سال مهمه ‼️ 🔺✾ نه تبحّر تو طراحی با مداد ‼️ ✔ وقتشه یه هنر پردرآمد یادبگیری 🖌⃢⃟҈🎨 eitaa.com/joinchat/3909484785C1a2ab3f026
😳اینجا
بچه 10ساله هم 
کلی درآمد داره
VID_20210828_190506_105_۲۰۲۱۰۸۲۸۱۹۰۶۲۲۲۳۵_a01.mp3
1.68M
_بعضی‌وقت‌ها‌دل‌کندن‌،ازیسری‌چیزهای‌ خوب‌باعث‌میشه‌یسری‌چیزهای‌بهتر‌بدست‌ بیاری!(:
« بِسْم‌ِاللّٰھ‌الْنُور♥️»
دقیقا حالم همونجاست که آقای مهدی اکبری میگه: از خودم برات بگم ؟! تو خونه پخش مستقیم کربلا دیدم فقط💔(:
دشمنِ ضدِ امید . .🚧- :)
چہ‌سکوتی‌دنیارافرامیگرفت‌اگر هرکس‌بہ‌اندازه‌ےعملش‌سخن‌میگفت📚؛ اميرالمؤمنين(ع) 💚.
بهش می‌گفتن : واسہ‌چے𝐁𝐌𝐕روول‌ڪرد؎و اومد؎مدافع‌حرم‌شد؎..؟!🤔 نونت‌ڪم‌بود؛آبت‌ڪم‌بود میگفت‌:عـشقم‌ڪم‌بود..:)!"✌🏻🌿
روز جھانی فلافل مبارك:)🌯
شَهید ابراهيم هاٰدی...C᭄
روز جھانی فلافل مبارك:)🌯
هادی گفت بچه ها بریم زیارت شاه عبد العظیم علیه السلام؟ گفتیم باشه..هادی گفت :من میرم ماشین بابام رو بیارم..🚗 هادی رفت و ما منتظر شدیم تا با ماشین برگردد بعضی از بچه ها که هادی را نمی شناختند فکر میکردند یک ماشین مدل بالا... چند دقیقه بعد با یک پیکان استیشن درب داغون جلوی مسجد ایستاد..فکر کنم تنهای جای سالم ماشین موتورش بود🏍 که کار می‌کرد نه بدنه داشت.. نه صندلی درست حسابی و... و لامپ های ماشین کار نمی کرد.. رفقا با دیدن ماشین خیلی خندیدند😄 بچه ها چند چراغ قوه آورده بودند ما در طی مسیر از نور چراغ قوه استفاده کردیم وقتی هم می‌خواستیم راهنما بزنیم چراغ قوه را بیرون می‌گرفتیم و راهنما میزدیم.. خلاصه آن شب خیلی خندیدیم بچه ها می گفتند می‌خواهیم برای شب عروسی ماشین هادی را بگیریم..🌿😁
شَهید ابراهيم هاٰدی...C᭄
روز جھانی فلافل مبارك:)🌯
هادی گفت بچه ها بریم زیارت شاه عبد العظیم علیه السلام؟ گفتیم باشه..هادی گفت :من میرم ماشین بابام رو بیارم..🚗 هادی رفت و ما منتظر شدیم تا با ماشین برگردد بعضی از بچه ها که هادی را نمی شناختند فکر میکردند یک ماشین مدل بالا... چند دقیقه بعد با یک پیکان استیشن درب داغون جلوی مسجد ایستاد..فکر کنم تنهای جای سالم ماشین موتورش بود🏍 که کار می‌کرد نه بدنه داشت.. نه صندلی درست حسابی و... و لامپ های ماشین کار نمی کرد.. رفقا با دیدن ماشین خیلی خندیدند😄 بچه ها چند چراغ قوه آورده بودند ما در طی مسیر از نور چراغ قوه استفاده کردیم وقتی هم می‌خواستیم راهنما بزنیم چراغ قوه را بیرون می‌گرفتیم و راهنما میزدیم.. خلاصه آن شب خیلی خندیدیم بچه ها می گفتند می‌خواهیم برای شب عروسی ماشین هادی را بگیریم..🌿😁
تشکر از اعضای کانال دمتون گرم 🌱.
🍁 وَلا اَري لِكَسْري غَيْرَكَ جابِراً(مناجات‌تائبین) و برای دل‏ شکستگی‌ام جبران‏ كننده ‌ای جز تو نميبينم. خدا خودش بند بزند دلهایی را که جز خودش کسی از شکسته شدنشان خبر ندارد✨🫀』
16155012835763719237884.mp3
6.23M
اے بھترین پناھ ، اے ماھِ بی نظیر'! بـے دسٺِ ڪربلا دسٺِ منو بگیر . . (:♥
فرزند کوچک با صدای بلندی شروع به گریه کرد با دست پاچکی سعی کردم آرامش کنم که ناگهان سید قدمی برداشت به سمت من آمد بچه را زیر چار قدم پنخان کردم اما سید نگاهش نافض بود با نگرانی پرسید فخر السادات در بغل تو چه می کند سرم را زیر انداختم زیر لب گفتم اتفاق خوبی نیفتاد است صدای پدر از پشت سر به گوش رسید زهرا السادات تو اینجایی سید نگاهی به پدر کرد چی شده مرد این جا چه خبر است ؟😱 مادر در حالی که اشک صورتش را پاک می کرد با هق هق سید ،سید نجمه بانو از دست رفت سید در حالی که دستش را به دیوار می گرفت به آرامی شروع به گریستن کرد پدر به او نزدیک شد زیر شانه هایش را گرفت او را به سمت حوض برد تا کمی آب به صورتش بزند 🥺 من داخل اتاق رفتم فخر السادات را گوشه ای خواباندم تا کمی آرام شود و به آرامی اشک ریختم خورشید☀️ در حال غروب بود ، غروب غم انگیز بهار فضای خانه را تنگ کرده بود نویسنده : تمنا🌺 کپی در صورتی که با نویسنده صحبت شود🌿
. ‏اسلام رو از مسلموناش جدا کنید! انقلاب رو از مسئولینش جدا کنید! جبهه انقلاب رو از اکانتاش جدا کنید! ما همه ناقصیم و ضعیف؛ شما به ریشه‌ها و اصول بچسبید تا با چپ کردن یا اشتباه ماها دچار یأس نشید.. عیار