هدایت شده از بیکلامها
dr_anoshe_professor_۲۰۲۳۰۴۱۹_reel_3084529204771610761_1_3084529204771610761_2704.mp3
1.44M
_
ولی خیلیا هستن که از نظر خودشون ،
مؤمن و متدین و خدا پرستن..
ولی از نظر خدا فقط سر به سجودن!
قامتشون سجده کرده ولی دلشون نه!
سعی کن دل و قامتت کمر به همت ببندن..
به خدا سجده کنن!
عارفانه قضیه رو نگاه کن!
عبد باش؛
عبد مخلصِ خدا که تو قیامت خدارو برنگردونه
و نگه: وَ لا تَکلِمون؛ باهام حرف نزن!
این دردناکه :))
خدا برگرده بگه بامن حرف نزن
یعنی گند زدی🚶🏽♂
الان هم بشین بدون تکبر فکر کن
ببین خدا قراره بهت بگه
لاتکلمون یا تکلمون :)؟!
سه تا شاه کلید میگم بهت که اگه
انجام بدی خدا خاص بهت نگاه میکنه:
۱. نمازِ اول وقت
۲. انجام واجبات
۳. تركِ محرمات
🌿
هدایت شده از نجوای دل...!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استاد_انصاریان
👈 مگه مومن گناه کبیره میکنه؟!
کانالمون تو روبیکا:)
https://rubika.ir/joinc/CBIBABIE0VDPQUVDUEMMLFEIIIMILHPO
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عاقبت کسی که به ایران لگد بزند!👌
از #حمیدفرخنژاد تا #پرستوصالحی
مرا به گوشهیِ آغوش خویش دعوت کن
مگر به جز تو، کسی گوشهیِ دلم دارم .
کانال عشاق الحسین_۲۰۲۲_۱۲_۲۳_۰۸_۳۰_۳۰_۵۹۹(1).mp3
1.76M
_کِیمیرسهآقای ِما...!؟(:💔
درتنهاییمراقبافکارت
درخانوادهمراقبرفتارتو
درجامعهمراقبگفتارتباش !
_امامعلی(علیهالسلام)
#قسمت_یازدهم
#سالهای_نوجوانی
روبروی بخاری گرفتم احساس سوزش شدید در دستانم احساس می کردم بعد از چند
دقیقه معلم وارد کالس شدهمه ی بچه ها به احترام ایشان از جا بلند شدند ،کلاس غرق سکوت شد
خانم معلم گفت: برف خیلی زیادی باریده تا ظهر مجبورید در کالس بمانید اما به دلیل یک نواخت
نشدن کلاس ده دقیقه آخر زنگ را بازی می کنیم بچه ها خیلی خوش حال شدند خب این اولین
باری بود که خانم معلم این پیشنهاد را داده بود بعد از صحبتش گفت:کتاب های فارسی را باز کنید
درس رنج هایی کشید ام که مپرس را بیاورید...
زینب از روی درس شروع به خواندن کرد زینب دختر لاغر و ریز اندامی بود که خیلی
صدای آرامی داشت اما خانم معلم علاقه زیادی به او داشت چون بسیار پر تلاش و درس خوان بود
زینب شروع به خواندن کرد به نام خدا ، درس نهم، *رنج هایی کشیده ام که مپرس*
همه کلاس گوش جان سپرده بودند به روخوانی زینب نیم ساعتی گذشت تا رون خوانی درس تمام
شد و بعد از حل تمرین های درس خانم گفت: برای امروز کافی است
بازی به این صورت بود که هر کسی یک اسم بگوید و فرد بعدی یک اسم دیگر همراه با
کلمه ی قبلی را تکرار کند
بازی خیلی جذابی بود تا زنگ تفریح ادامه پیدا کرد
وقتی زنگ خورد معلم از کلاس بیرون رفت بچه ها در نیمکت های رنگ رو رفته کلاس
نشسته بودند و شروع به خوردن تغذیه هایشان کردند
بعد از اتمام زنگ تفریح معلم دوباره به کلاس بازگشت نوبت زنگ ریاضی رسید خب این
درس نیازمند تمرکز فروان هست همه با دقت به درس گوش دادیم و تمرین حل کردیم
تا ظهر کلاس ها یکی پس از دیگری گذشت نور خورشید بی حال بر حیاط مدرسه تابیده
بود انگار خورشید هیچ رمقی برای تابیدن نداشت زنگ خانه که زده شد هوا کمی گرم شده بود و
کوچه ها نیز شلوغ شده بود.
از مدرسه بیرون آمدم و به سمت خانه حرکت کردم هنوز چند قدمی از مدرسه دور نشده
بودم که دوستم صدایم کرد برگشتم به سمت صدا دیدم زهرا دختر اعظم خانم همسایه دیوار به
دیوار مان بود با هم به راه افتادیم ازماجرای صبح برایش تعریف کردم و گفتم : صبح به زمین
خورم فکر کنم پایم زخمی شده باشد!
نویسنده: تمنا🌺
کپی حرام🦋
هدایت شده از شَهید ابراهيم هاٰدی...C᭄
شنوای حرفای دلتون هستیم🙃
ناشناسمونه😌👇🏼
https://abzarek.ir/service-p/msg/1213639
کانال ناشناس👇🌿
https://eitaa.com/joinchat/3617194431C3ef23612b3
━━═⊰🍂🖤🍂⊱━━━
*🔘امام محمد باقر علیه السلام:*
*هیچ قطرهای نزد خداوند، محبوب تر از قطره اشکی که در تاریکی شب از ترس خدا و برای او ریخته شود، نیست.*
*▪️#شهادت_امام_محمد_باقر علیه السلام تسلیت باد.*
هدایت شده از شَهید ابراهيم هاٰدی...C᭄
« بِسْمِاللّٰھالْنُور♥️»
Reza Narimani - Salam Aghaye Mehraboon (320).mp3
36.66M
دیگه کم اوردم آقا؛
خیلی زمین خوردم آقا :)
شَهید ابراهيم هاٰدی...C᭄
دیگه کم اوردم آقا؛ خیلی زمین خوردم آقا :)
و حسین شد تمامِ زندگیِ ما(:
🤍✨🤍✨🤍✨🤍✨🤍
🤍✨🤍✨🤍✨🤍✨
🤍✨🤍✨🤍✨
🤍✨🤍✨
#پارت_16
#سلام_بر_ابراهیم
بعد هم گفت: من کشتي نميگيرم! همه با تعجب پرسيديم: چرا !؟
كمي مكث كرد و به آرامي گفت: دوســتي و رفاقت ما خيلي بيشتر از اين
حرفها وكارها ارزش داره!
بعد هم دست حاج حسن را بوسيد و با يك صلوات پايان کشتيها را اعالم کرد.
شــايد در آن روز برنده و بازنده نداشتيم. اما برنده واقعي فقط ابراهيم بود.
وقتي هم ميخواستيم لباس بپوشيم و برويم. حاج حسن همه ما را صدا کرد و
گفت: فهميديد چرا گفتم ابراهيم پهلوانه!؟
ما همه ساکت بوديم، حاج حسن ادامه داد: ببينيد بچهها، پهلواني يعني همين
کاري که امروز ديديد.
ابراهيم امروز با نَفس خودش کشتي گرفت و پيروز شد.
ابراهيم به خاطر خدا با اونها کشتي نگرفت و با اين کار جلوي کينه و دعوا
را گرفت. بچهها پهلواني يعني همين کاري که امروز ديديد.
داستان پهلوانيهاي ابراهيم ادامه داشت تا ماجراهاي پيروزي انقالب پيش
آمد.
بعد از آن اکثر بچهها درگير مســائل انقالب شدند و حضورشان در ورزش
باستاني خيلي کمتر شد.
تا اينکه ابراهيم پيشــنهاد داد که صبحها در زورخانه نماز جماعت صبح را
بخوانيم و بعد ورزش کنيم و همه قبول کردند.
بعد ازآن هر روز صبح براي اذان در زورخانه جمع ميشديم. نماز صبح را به
جماعت ميخوانديم و ورزش را شروع ميکرديم. بعد هم صبحانه مختصري
و به سر کارهايمان ميرفتيم.
ابراهيم خيلي از اين قضيه خوشــحال بود. چــرا که از طرفي ورزش بچهها
تعطيل نشده بود و از طرفي بچهها نماز صبح را به جماعت ميخواندند.
🤍✨🤍✨🤍✨🤍✨🤍
🤍✨🤍✨🤍✨🤍✨
🤍✨🤍✨🤍✨
🤍✨🤍✨
#پارت_17
#سلام_بر_ابراهیم
هميشــه هم حديث پيامبر گرامي اســام را ميخواند:» اگر نماز صبح را به
جماعت بخوانم در نظرم از عبادت و شب زنده داري تا صبح محبوبتر است.«
با شروع جنگ تحميلي فعاليت زورخانه بسيار کم شد. اکثر بچهها در جبهه
حضور داشتند.
ابراهيم هم کمتر به تهران ميآمد. يکبار هم که آمده بود، وســائل ورزش
باســتاني خــودش را برد و در همان مناطق جنگي بســاط ورزش باســتاني را
راهاندازي کرد.
زورخانه حاج حســن تــوکل، در تربيت پهلوانهاي واقعــي زبانزد بود. از
بچههاي آنجا به جز ابراهيم، جوانهاي بســياري بودند که در پيشگاه خداوند
پهلوانيشان اثبات شده بود!
آنها با خون خودشان ايمانشان را حفظ کردند و پهلوانهاي واقعي همينها
هستند.
دوران زيبا و معنوي زورخانه حاج حسن در همان سالهاي اول دفاع مقدس،
با شهادت شهيد حسن شهابي)مرشــد زورخانه( شهيد اصغررنجبران)فرمانده
ّمدل، حسن
تيپ عمار( و شــهيدان ســيدصالحي، محمدشــاهرودي، عليخر
زاهدي، ســيد محمد سبحاني، سيد جواد مجد پور، رضاپند، حمداهلل مرادي،
رضا هوريار، مجيد فريدوند، قاســم كاظمي و ابراهيم و چندين شهيد ديگر و
همچنين جانبازي حاج علي نصراهلل، مصطفي هرندي وعلي مقدم و همچنين
درگذشت حاج حسن توکل به پايان رسيد.
مدتــی بعد با تبديل محل زورخانه به ســاختمان مســکوني، دوران ورزش
باستانی ما هم به خاطرهها پيوست.