#حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها
همپای خطر همسفر زینب بود
همراز نماز سحر زینب بود
یک لحظه نشد ز عمه جانش غافل
پروانه صفت دور و بر زینب بود
#محمود_شریفی
@gharibe_ashena_mobasheri313
#حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها
ای دسته گل وحی به گلزار مدینه
قرآن حسین ابن علی بر روی سینه
بر عمۀ سادات همانند و قرینه
دریای کمالی و وقاری و سکینه
هم فرشنشین استی و هم عرش مقامی
همه عمه و هم خواهر و هم دختِ امامی
*
سر تا قدم آیینۀ پا تا سرِ زهرا
زهرا به تو بالد که تویی کوثرِ زهرا
هم کوثر زهرایی و هم دختر زهرا
با زینب کبرا شده هم سنگر زهرا
گردون شرف را ز ازل قائمهای تو
در شرم و حیا فاطمۀ فاطمهای تو
*
هنگام دعا مرغ سحر با تو سخن گفت
هفتاد و دو تابنده قمر با تو سخن گفت
خورشید به بالای شجر با تو سخن گفت
از حنجر ببریده پدر با تو سخن گفت
ای نهضت سالار شهیدان به تو مدیون
تـو دختر قرآنی و قرآن بـه تو مدیون
*
نه نام سکینه، که وجود تو سکینه است
سر تا قدمت راضیه، مرضیه، امینه است
مهر تو به طوفان بلا نوح و سفینه است
جز زینب و کلثوم چه کس بر تو قرینه است؟
تو قلب حسیناستی و تو روح ربابی
در هُـرم عطش مـادر آیینه و آبی
*
پیغمبر و زهرای مطهر به تو نازد
هنگام سخنرانی، حیدر به تو نازد
عباس و حسین و علیاکبر به تو نازد
بر شانۀ بابا علی اصغر به تو نازد
در کوفه گشودی لب خود را به تکلم
دیدم پـدرت زد بـه سرِ نیزه تبسم
*
دیدی پدرت سر به کف دست نهاده
چون شعله کشیده سر و چون کوه، ستاده
بـر رفتن میدان ز حرم کرده اراده
تنها تـو ورا کردی، از اسب پیاده
پای فرسش را بـه کف دست گرفتی
انگار که یک لحظه از او هست گرفتی
*
ای فاطمۀ فاطمه، ای کوثر بابا
همسنگر عمه به کنار سر بابا
الحق که تویی پارهای از پیکر بابا
وز حنجر ببریده پیام آور بابا
تنها نه همین در دل آرام حسینی
تـا روز جزا حامل پیغام حسینی
*
تو یک گل نیلوفری از گلشن زهرا
دامان تو عکس گلی از دامن زهرا
زیبد به تن پاک تو، پیراهن زهرا
حتی بدنت گشت شبیه تن زهرا
آغاز شد از دامن گودال، خروجت
تا گوشۀ ویرانه چهل بار عروجت
*
ای جای لبت مانده بر آن حنجر پاره
اشک تو به هفتاد و دو خورشید، ستاره
عباس به تبخال لبت کرده نظاره
حتی سر نی از تو خجل گشت دوباره
روئید گل از شرم تو بر صورت عباس
تو دست گرفتی به رخ از خجلت عباس
*
هر خانه که دارای رباب است و سکینه
آن خانه بوَد خانهای از شهر مدینه
ای مانده تو را داغ روی داغ به سینه
ای خون خدا را به ره شام، رهینه
وصف تو جـز از عترت اطهار نیاید
از «میثم» بی دست و زبان، کار نیاید
#استاد_غلامرضا_سازگار
@gharibe_ashena_mobasheri313
#حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها
هستی تو سکینه جان(نور بصر مولی)۲
بوده همه ی عمرت(بر تو نظر مولی)۲
ای گل گلشن باغ مدینه
دختر حضرت حسین سکینه
واویلا واویلا آه و واویلا۲
بر زینب و بر مادر(تو نور دو عین بودی)۲
در دشت پر از محنت(همراه حسین بودی)۲
دیده ای ماجرای کربلا را
گل های پرپر دشت بلا را
واویلا واویلا آه و واویلا۲
دیدی که به موج خون(صد پاره شده اکبر)۲
زین داغ و مصیبت ها(خون شد دل تو خواهر)۲
دیدی با بابا اکبر شد رو به رو
آمد کنارش با کنده ی زانو
واویلا واویلا آه و واویلا۲
دیدی که علی اصغر(شد غرقه به خون با تیر)۲
تا حنجر پر خون دید(بابا ز غمش شد پیر)۲
دیدی غنچه ای از شاخه شد چیده
دیدی تو حنجر اصغر بریده
واویلا واویلا آه و واویلا
#رضا_یعقوبیان
@gharibe_ashena_mobasheri313
#حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها
بند ۱
سلام ای بضعه ی شاه عالمین
بی بی یا سکینه یا بنتَ الحسین
فدای مکتب
شاگرد زینب
محبین را دریاب
کوثر ارباب
سلامٌ علیکِ یا بنتَ الحسین...
بند ۲
رحلت تو دارد شور شهادت
نام تو را بردن ما را عبادت
بی بی سکینه
ماه مدینه
ای نور عالمتاب
کوثر ارباب
سلامٌ علیکِ یا بنتَ الحسین...
بند ۳
یادت نمیرود داغ عاشورا
لبهای عطشان و سرهای جدا
مشکِ خشکیده
دستِ بریده
بودی از غم بیتاب
کوثر ارباب
سلامٌ علیکِ یا بنتَ الحسین...
#امیر_عباسی
@gharibe_ashena_mobasheri313
#حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها
نهجُ البـــــلاغه از نگاهش موج میزد
در خطبه اَش می شد علی را جستجو کرد
در سرزمینِ شامیان همپایِ زینب
کاخ ستم را با کلامش ، زیرو رو کرد
#منصوره_محمدی_مزینان
@gharibe_ashena_mobasheri313
#حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها
نه از لباس کهنهات نه از سرت شناختم
تو را به بوی آشنای مادرت شناختم
تو را نه از صدای دلنشین روزهای قبل
که از سکوت غصهدار حنجرت شناختم
تو شعر عاشقانه بودی و من این قصیده را
میان پارهپارههای دفترت شناختم
قیام در قعود را، رکوع در سجود را
من از نماز لحظههای آخرت شناختم
غروب بود و تازه من طلوع آفتاب را
به روی نیزه، از سر منوّرت شناختم
شکست عهد کوفه... این گناه بیشمار را
به زخمهای بیشمار پیکرت شناختم
تو را به حس بیبدیل خواهر و برادری
به چشمهای بیقرار خواهرت شناختم
اگرچه روی نیزهای ولی نگاه کن مرا
نگاه کن... منم سکینه دخترت... شناختی؟
#رضا_حاج_حسینی
@gharibe_ashena_mobasheri313
#حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها
امشبم را سحر نمیآید
خواب، در چشمِ تر نمیآید
مدحش از من که بر نمیآید
چون سکینه دگر نمیآید
دختر شاه...گوهر نایاب
بیقرینه... درست مثل رباب
روضه میخواند، روضه با احساس
روضهاش داشت عطر و بوی یاس
شرم یک مرد... روضهای حساس
وای از مشک پارهی عباس
روضهی دست و چشم و مشک عمو
روضهی قطرهقطره اشک عمو
روضهخوان چشمهای خود را بست
مادرش دست میزند بر دست
رأس اصغر به روی نیزه نشست
پای نیزه قد سکینه شکست
خواهر اصغر است حق دارد
به خدا خواهر است حق دارد
به روی ناقه خواند نافله را
دور ناقه شنید هلهله را
چه کند خندههای حرمله را
چشم دشمن به سوی قافله را
مثل یک مرد... مثل عمهی خود
صبر میکرد... مثل عمهی خود
قلبش از غصهها کباب شده
بعد سقا فقط عذاب شده
مثل او از خجالت آب شده
وارد مجلس شراب شده
خیزرانِ یزید پیرش کرد
حرف مردی پلید پیرش کرد
دختر بیقرینهی پدرش
روضهخوان مدینهی پدرش
همهجا شد سکینهی پدرش
یادش افتاده سینهی پدرش...
... زیر پای سوارها افتاد
روی گل، ردِ خارها افتاد
یادش افتاد آه آهِ حسین
غرق در خون همهسپاه حسین
بود یک نیزه تکیهگاه حسین
داد میزد که قتلگاهِ حسین...
... پر شد از خونِ زخمهای تنش
پر شد از تیر و نیزهها بدنش
وسط حجرهی محقر خود
چشم گریان... میان بستر خود
باز در لحظههای آخر خود
یادش افتاد داغِ خواهر خود
کنج ویرانه خواهرش جان داد
سر بابا برابرش... جان داد
#علی_سپهری
@gharibe_ashena_mobasheri313
#حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها
بعد روز دهم به هر مجلس
راوی و روضه خوان شدی بانو
من چه گویم؟ که در کلام حسین
"بهترینِ زنان" شدی بانو
عمه ی تو عقیله ی هاشم
و به اهل قریش عقیله تویی
"کرم الوافری" و " عقل التّام"
صاحب "سیرة الجمیلة" تویی
پدرت که حسین، جای خودش
تو و اصغر چه مادری دارید!
غصه ی هر دوتان رباب شده
حسِّ خواهر برادری دارید
از همان لحظه ی تولد، تو
خوش نشستی به سینه ی بابا
محض روی پدر تبسم کن
راحت جان! سکینه ی بابا!
پاشو از پیش پای این مرکب
پدرت را نکش، کنار بایست
غم ناموس قاتل مرد است
اشک دختر عذاب هر پدریست
عصر روز دهم به بعد خودت
جای اصغر بمان کنار رباب
مادرت را ببر ازین صحرا
بعد اصغر تویی قرار رباب
#داود_رحیمی
@gharibe_ashena_mobasheri313
#حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها
من دختر حسین،سکینه،مطهرم
من یادگار آل علی و پیمبرم
آغوش گرم زینب کبراست جای من
گلبوسه ی عموست به رخسار انورم
از کودکی مصیبت تلخی چشیده ام
در کربلا ز سوز عطش سوخت حنجرم
اما پدر ز اهل حرم بود تشنه تر
حتی ز حنجر علی اصغر برادرم
یادم نمی رود که ز ظلم حرامیان
از ضرب تازیانه سیه گشت پیکرم
وقت غروب غارت خیمه شروع شد
وقت غروب آتشی افتاد در حرم
دنبال من دوید عدو گیسویم کشید
شد گیسویم کشیده به همراه معجرم
آن کس که تیر بر گلوی شیرخواره زد
با کعب نی به من زد و بر جسم مادرم
دیدم سر بریده ی بابا به روی نی
از نیزه ها فتاد سرش در برابرم
بزم شراب از نظرم کی رود که من
دیدم به طشت زر سر بابای اطهرم
دیدم که چوب بر لب و دندان او نشست
دندان او شکسته شد ای خاک بر سرم
یک سرخ مو بلند شد از جا اشاره کرد
دیدم کنیز خواست و لرزید خواهرم
شائق یقین بدان کمک ما اگر نبود
در تو،توان شعر سرودن دگر نبود
#محمود_اسدی_شائق
@gharibe_ashena_mobasheri313