eitaa logo
🌹کانال مولودی و اعیاد غریب آشنا (مبشری)
1.7هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
233 ویدیو
68 فایل
https://eitaa.com/joinchat/1922302029Cf52fe4bfa2 #غریب_آشنا #اشعار_و_نغمات_آیینی_مناسبتی_وکاربردی با محرَّم زخم ما نان و نمک ها خورده است تا ابد از شور عاشورا نمک گیریم ما #محمد_مبشری جهت تبادل و ارتباط مستقیم با شاعر @gharibe_ashena_mobasheri
مشاهده در ایتا
دانلود
شیعیان آمده اند واژه ها در هیجانند که سجّاده شوند.. پیشِ پاهای تو ای آینه..افتاده شوند.. شاعران آمده اند تا به نوایی برسند.. رخصتی گر بدهی با قلم آماده شوند باز کن میکده را ای پسرِ خون خدا.. شیعیان آمده اند تا که پُر از باده شوند جلوه ای کن که ببینند تو را اهلِ هنر روی تو دیده و کُلاً همه دلداده شوند (حضرت عشق..امامِ ششمین..نورِ خدا) (جلوه ای کن که بتابی به دلِ آینه ها) آمدی جهلِ بشر بلکه سرافکنده شود آمدی با نَفَست..دینِ نبی زنده شود آمدی ای پسرِ حضرتِ باقر..گلِ عشق ..باشکوفایی تو ..عطر پراکنده شود آمدی شمسِ ولایت که به یک طُرفه نگاه نورِ تو در دلِ هر شیفته..تابنده شود آمدی تا که تلاشی بکنی بهرِ خدا.. لبِ پیغمبرِ اسلام پُر از خنده شود (صادق آل محمّد..قدمت بر سرِ چشم) (بنویس اسم مرا که قلمت بر سرِ چشم ) چه هیاهوی عجیبی ست در این مکتبِ عشق سر زدی از افقِ دین و شدی کوکبِ عشق علمِ تو علمِ لدّنی ست نه از علم زمین زان سبب شعله وری شعله کِشی از تبِ عشق سخنانِ تو همه خطبه ی مولاست وَ یا ختمِ رسل سخنی تازه بگو با منِ افتاده ز پا از لبِ عشق آمدم تا بنشینم ز تو سیراب شوم.. کی به گوشم برسد از دهنت مطلبِ عشق (عشق را مکتبت آموخته با شورِ کلام) (پُر کن این جامِ تهی را که شوم مستِ مدام) ببرم شهرِ مدینه که ببینم حرمت نکند باز که محروم شوم از کرمت مرقدِ خاکی تو می کُشدم حضرت نور قدمی رنجه بفرما بفدای قدمت جای تو در دلِ شیعه ست خدا داند و بس که بر افراشته است تا به قیامت علمت دِینِ تو دِینِ بزرگی ست روی گردنِ ما.. زندگی کردن خوب است ز انفاسِ دمت (هر که هستیم در این عرصه اگر که پستیم) (صادق آل محمد به شما دل بستیم)  محسن راحت حق لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
شکوهِ لایزال تیغ ابرویت غزل را در خطر انداخته پیشِ پایت از تغزل بسکه سر انداخته مرد این میدانِ جنگِ نابرابر نیستم تیرِ مژگانت ز دستِ دل سپر انداخته بنده ای؟ پروردگاری؟ این شکوهِ لایزال شاعرانت را به اما و اگر انداخته! نامی از میخانه ها نگذاشت باقی نام تو باده را چشم خمارت از اثر انداخته ساقیِ معراج، عرش گنبد خضرایی ات جبرئیل مست را از بال و پر انداخته کار دیگر از ترنج و دست هم، یوسف گذشت تیغ، سرها را به اظهارنظر انداخته سود بازار نمک انگار چیز دیگری ست! خنده ات رونق ز بازار شکر انداخته عاشق و معشوق ها ازهجر رویت سوختند عشق تان آتش به جانِ خشک و تر انداخته این تنورِ داغ مدح چشمهایت؛ مهربان نان خوبی دامنِ اهل هنر انداخته مهربانیِ نگاهت، ای صبورِ سربه زیر دولت شمشیر را از زور و زر انداخته تا سبکباریِ دل، چوبِ حراجت را بزن چین زلفت در سرم شوقِ سفر انداخته آمدم بر آستانت در زنم، یادم نبود! میخ سرخی کوثرت را پشت در انداخت... وحید قاسمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹