eitaa logo
🌹کانال مولودی و اعیاد غریب آشنا (مبشری)
1.8هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
224 ویدیو
56 فایل
https://eitaa.com/joinchat/1922302029Cf52fe4bfa2 #غریب_آشنا #اشعار_و_نغمات_آیینی_مناسبتی_وکاربردی با محرَّم زخم ما نان و نمک ها خورده است تا ابد از شور عاشورا نمک گیریم ما #محمد_مبشری جهت تبادل و ارتباط مستقیم با شاعر @mohammad_mobasheri313
مشاهده در ایتا
دانلود
خدا پوشانده بر آن قد و بالا رخت ایمان را پدر خوانده ست در او آیه آیه شرح قرآن را چه لطفی سایه اش افتاده یارب برسر این شهر که غم لبریز شادی می کند حال پریشان را ندارم غیر باران محبت پیشکش چیزی خداوندا مگیر از من چراغ چشم گریان را به صحنش عقل من از کوچه ی زنجیر برگشته گواه آورده در درگاه او چاک گریبان را به جا مانده ست شعله جای دل در سینه از شوقش فرستادم به جای نامه مد آه سوزان را به جایی که قدم بگذارد آن بانوی پاکی ها کرم در لحظه خالی می کند از شرم میدان را هزاران بار حل کردند زائر های گریانش در این آیینه کاری روضه ی شاه خراسان را 🔹 🔹 @gharibe_ashena_mobasheri313
دلگير تر از سينه‌ي تنگم قفسي نيست در خانه‌ي تنهايي من همنفسي نيست تنهاتر از اين بي‌كس دلمرده كسي نيست من يكسره فريادم و فريادرسي نيست   در حسرت آغاز بهار است كويرم   واكن دهن شيشه‌ي من را به لبي يا دم كن نفس شرجي من را به تبي يا پر كن بغل سرد مرا يك دو شبي يا سر كن با من چند سحر در رجبي يا   فرصت بده تا پيش قدمهات بميرم   وقتي كه به موي تو مسير دلم افتاد صدها گره‌ي كور سرِ مشكلم افتاد شور لب تو بر بدن ساحلم افتاد صد شكر كه در خانه‌ي تو منزلم افتاد   در پيچ و خم عشق تو در آمده پيرم   آغاز بهار است صداي قدم تو جنگل شدم از آب و هواي قدم تو سر مي‌دود از شوق براي قدم تو چشمان مدينه شده جاي قدم تو   از هرچه به غير از قد و بالاي تو سيرم   جان همه‌ي شهر به گيسوي تو بسته است نان همه بر همت بازوي تو بسته است بند دل عيسي به دم هوي تو بسته است طاقي است دل ما كه به ابروي تو بسته است   با دست تو ورز آمد از آغاز خميرم   با آمدنت ختم شده غصه‌ي بابا لبخند تو شد ساحل آرامش دريا شد بسته در تهمت بي‌پايه و بي‌جا مبهوت شد از ذره‌اي از علم تو يحيي(يحيي بن اكثم)   گفتي كه من از طايفه‌ي علم غديرم   خورشيد شدي ساقي اين نور علي شد نوري نبوي آمد و منشور علي شد آتش خودِ حق بود ولي طور علي شد تأكيد به مستي شد و انگور علي شد   از عقل جدا شد سرِ اين كوچه مسيرم   حرف از علي و آينه‌ها شد چه بجا شد دستم پُر باران دعا شد چه بجا شد غم ، پشت سرم آبله‌پا شد چه بجا شد اين شعر فقط صرف خدا شد چه بجا شد   از شعله‌ي اين راز گُل انداخت ضميرم