eitaa logo
🌹کانال مولودی و اعیاد غریب آشنا (مبشری)
1.7هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
233 ویدیو
68 فایل
https://eitaa.com/joinchat/1922302029Cf52fe4bfa2 #غریب_آشنا #اشعار_و_نغمات_آیینی_مناسبتی_وکاربردی با محرَّم زخم ما نان و نمک ها خورده است تا ابد از شور عاشورا نمک گیریم ما #محمد_مبشری جهت تبادل و ارتباط مستقیم با شاعر @gharibe_ashena_mobasheri
مشاهده در ایتا
دانلود
السلام علیک یا حسن بن علی ایها العسکری علیه السلام؛ چشم اشک آلوده نه! ظرف شراب آورده ام رفته ام از حوضِ کوثر باز آب آورده ام تا که انگورِ ضریحت را بشویم روزِ وصل باز از قمصر برای تو گلاب آورده ام در بساطم شاخه ای گل نیست اما جای آن از خودِ شیراز مشتی شعر ناب آورده ام تا بخوانم روضه های باز در گوشِ ضریح رفته ام از کربلا باز التهاب آورده ام کوله ای آکنده از مرثیه ات دارم ببخش من در آبادیِ تو حالِ خراب آورده ام از گدایانِ مقیمِ سامرا هم کمترم من که دل را پیشِ تو عالیجناب آورده ام مثل زینب روضه ات سمت اسارت می رود عذر خواهم گر که اسمی از طناب آورده ام اتفاقی ناگهانی، زهر، مکرِ معتمد اهل شعرم، واژه را پشتِ نقاب آورده ام باید از داغِ دلِ صد پاره ات می سوختم تا به اینجا هم زیاد انگار تاب آورده ام شعر حسن مقطعی می خواست من هم بعدِ ماه جانشینی از تبار آفتاب آورده ام @gharibe_ashena_mobasheri313
السلام علیکِ یا بنت موسی بن جعفر سلام الله علیها یا فاطمه اشفعی لی فی الجَنَّه به وقتِ عاشقی، آئینگی، وقت اذان در قم گشوده می شود درب حریم آسمان در قم دو کوهِ نور می تابد به سمت هم، تماشا کن! تجلی کرده قم در جمکران و جمکران در قم ز خاکِ اصفهان پُرسی اگر، با عشق می گوید بُوَد نصفِ جهان در مشهد و نصفِ جهان در قم نفس هر ثانیه بین حریمش غرقِ تهلیل است بدون ذکر او می ایستد حتی زمان در قم حریمِ حرمتش والاست، می ترسم ز پُر حرفی به کامِ خشکِ دل حتی نمی چرخد زبان در قم شبیهِ زینبِ کبری و با داغِ برادرها رسیده با شُکوه و عزّت یک قهرمان در قم همان عصمت همان سیرت همان صولت بیا اصلا زیارتنامه ی زهرای اطهر را بخوان در قم @gharibe_ashena_mobasheri313
السلام علیکِ یا فاطمه المعصومه سلام الله علیها: شب شد از پاقدمِ حضرت باران روشن ماه سر زد ز افق چشم بیابان روشن آنکه در خاک رهش خاصیتِ آبادی ست از قدومش شده این کلبه ویران روشن عشق از خاک برون خاست و شد ساکن قم تا از این برقِ جنون شد دل انسان روشن جلوه ی دختر موساست که افتاده بر او آن مسیری که شده تا به خراسان روشن چه نیازی به چراغ است، عبورش کافی ست که شود باز شبستان به شبستان روشن نه فقط قم شده از نورِ جلالش بینا شد از او چشمِ همه مردم ایران روشن گوشه ی چادرِ خود را به سر خلق کشید که ز علمش شده هر ذهنِ پریشان روشن غیر اخبار غمش هیچ به مشهد نرسید نشد از فیضِ حضورش دلِ سلطان روشن فاطمه در قم و هفده شبِ پُر دلهره سوخت گر که مِهرش شده در هر دلِ سوزان روشن ریخت در مزرعه عشق، رضا ناله و آه تا شد از آتشِ این داغ نیستان روشن @gharibe_ashena_mobasheri313
زینب فهیمه ای ست که پایینِ منبرش عباس می نشست دو زانو به محضرش از عفتش چه دید که هر صبحِ ناشتا تعظیم کرده است علی در برابرش؟ هر شب میان گریه به معراج می رسید در سجده بود تا به سحر مثل مادرش از مهر و ماه وقت نمازش مگو که خود خورشید می چکد ز جبین منورش تا نسخه ی شفا بَرَد از گَردِ چادرش عیسی نشسته پای ضریح مطهرش مثل امام بود دم مرگ اگر حسن بعد از حسین کرد وصیت به خواهرش از هر چه داشت مثل دو فرزند خود گذشت کیِ کم گذاشته است برای برادرش؟ غرق حسین بود ولی خواهشی نداشت جز بوسه ای که زد دمِ آخر به حنجرش بر خاک قتلگاه، حسینش نهاده سر تا گَردی از جفا ننشیند به معجرش تا خطبه اش به گوشِ همه کوفیان رسد رشته به رشته زنگ شتر شد مُسَخّرش در خطبه اش چه گفت که یک شهر ناله کرد؟! تاریک شد زمین ز نگاه مکدرش؟ زینب اسیر نیست، امیری محجبه است پا پس کشیده است کجا او ز سنگرش؟ گرچه سرش شکسته ولی سرشکسته نیست "۱" دستار حیدر است که او بسته بر سرش امروز دست بسته ترینم به راه عشق شعرم امید بسته به فردای محشرش ۱)این مصراع سروده دی ماه سال ۹۱ بنده است. @gharibe_ashena_mobasheri313
با دوستان که باده ی یکرنگ میخوری مشکاف سینه را، به دلی تنگ میخوری ای عقل کل ز جهل بشر سنگ میخوری صدگونه زخم تا وسطِ جنگ میخوری ترجیح میدهی به وضو این خضاب را چون ظرف از بزرگی مظروف شاکی است ریزد به دستم آنچه غزل، آبِ پاکی است مبنا در این مسمط اگر بی ملاکی است پیش تو اژدهای دوسر کرم خاکی است سیمرغ من به پنجه بگیر این عقاب را جز تو چه کس به محشر کبری دهد ثبات؟ راهی برای شیعه نمانده به جز نجات روزی که حق ندا دهد ای قاضی القضات! حتی مده به منکر خود دانه ای برات با ما ببند بخششِ یوم الحساب را این سینه را به اذن تو صد چاک می کنم از دل بغیر عکس تو را پاک می کنم محشر من از بهشت حق امساک می کنم می ایستم برای تو کولاک می کنم با دیدن تو می شکنم اعتصاب را در ساختار دل به ستون دست میزنم با تو به نبض عشق کنون دست میزنم در مدح آن لبت به جنون دست میزنم لب بر لبِ تو نه! که به خون دست میزنم تا شویم از دلم همه ی اضطراب را دنیا شده به کام تو هرچند تلخِ تلخ باشد دوای وصل خداوند تلخِ تلخ بی شیره ی لب تو شود قند تلخِ تلخ این قهوه شد اواخر اسفند تلخِ تلخ بَه بَه دگر مریز به کامم شراب را رود است و با سرشکِ تو هم خانواده است دریا کنار برکه چرا ایستاده است؟ بی چشم تو شراب بلااستفاده است خمخانه در مهارِ لبت بی اراده است تشکیل داده لعل تو موجِ سراب را همچون شِکَر در آب که حل شد برای خود محوی میان خوف و رجا در خدای خود بُردی به عرش فاطمه را پابه پای خود آورد در غدیر تو را حق به جای خود بر خود چشاند لذت این انتصاب را وقتی که با خدای خودت روبرو شدی از آرزو تهی و پُر از آبرو شدی چون بوی گُل مواجهه با جستجو شدی از خویشتن برآمدی و غرقِ هو شدی در خود شکسته ای تو غرورِ حُباب را حتی اگر بلند شود ناله از سبوس جز نانِ خشکِ جو نخورد قبله ی نفوس با دوستان گُشاده و با دشمنان عبوس بی مِهر تو شود گلِ رُز همچو کاکتوس از خار و خس به اذن تو گیرم گلاب را قصر از خدا تهی و زلیخا پُر از هوس یوسف به یاری تو شده احسنُ القصص در مدح تو نبی زده این نکته را نفس مهرت به دل نشست چو اندازه ی عدس برچیند از بساط خودش حق عِقاب را نهج البلاغه داری و دستور چیده ای مرهم برای هر دلِ رنجور چیده ای از شاخسارِ قدسی حق نور چیده ای یا از لبِ خدای خود انگور چیده ای؟ از ما مپوش نقشِ نگینِ رکاب را جز تو چه کس به اینهمه احساس تن دهد؟ بر بازیِ یتیمه ی حساس تن دهد؟ کی حاکمی به زبریِ کَرباس تن دهد؟ گر مشقِ جنگِ باتو به عباس تن دهد نتوان شکست آن یلِ حیدر مَآب را در خلق دیدگان تو شد نورِ حق دخیل شد شیعه ات عزیز ولی منکرت ذلیل آنجا که جیره ی فقرا می شود قلیل آتش گذار جای دوا بر تنِ عقیل شرمنده کن ز گرمی عَدلت مُذاب را پیداتر از خدایی و پنهان تر از همه آرامِ هر دلی و پریشان تر از همه بابای هر یتیمی و انسان تر از همه جز تو کسی نبود مسلمان تر از همه از ماذنه شنیده جهان این خطاب را بنشین به خاک گرچه پُر از درد شد حصیر هم پای استقامتِ تو مَرد شد حصیر قدری بخواب، زیر تنت سرد شد حصیر از سرسرای خانه ی تو طرد شد حصیر بشکسته ای تو شهوتِ رنگ و لعاب را حالت شبیه زخمِ سرت آه درهم است زخمی که خود برای غریبیت مرهم است با این شهادتی که برایت مسلّم است آنکس که مست زخم تو شد ابن ملجم است آباد کن تو قاتلِ خانه خراب را جز داغ نیست مرهم دلهای بیقرار آتش گذار بر دلِ شیدای بیقرار پَر گیر بین سجده ز دنیای بیقرار دل خون برو به محضرِ زهرای بیقرار پایان بده به دیدنِ او این غیاب را این ارث غم به خامسِ آل عبا رسید تاریخ ذره ذره به کربُبلا رسید از روستا برای پسر بوریا رسید وقتی عطش به عمقِ دلِ خیمه ها رسید بستند روی آن لبِ خشکیده آب را وقتی رسید ساعتِ دلگیرِ حنجره شد دختر بزرگِ علی پیرِ حنجره او فی البداهه بوسه زَنَد زیرِ حنجره مشغول گشت شمر به تکسیر حنجره نیزه به نیزه کرد سرِ آن جناب را دعوتید به ⤵️ @gharibe_ashena_mobasheri313
صل الله علیک یا اباعبدالله الحسین علیه السلام خزانه دارِ بهشت است و محوِ در کرمِ او گدای آن که زند عرش بوسه بر قدمِ او خدا به یمنِ دمِ او دمید روح به آدم و آفرید جهان را زمانِ بازدمِ او هزار دفعه شکسته میان خلق پَرش را رسیده تا پَر جبریل بر پَرِ عَلمِ او خودش که جای خود اما خدا شفاعتِ ما را سپرده روز قیامت به دستِ محتشمِ او تنم اسیر اتاق و دلم درون رواق است که حد و مرز ندارد جدایی از حرمِ او زیاده خواهیِ ما کم نکرد از کرمِ شاه به نوکریش اگر چه گذاشتیم کمِ او ز هولِ مرهمتش جان دهیم در دلِ مصحف به اسم ما برسد روز حشر اگر قلمِ او کسی که عالمِ امکان قسم خورَد به نگاهش شده است تیر سه شعبه جوابِ هر قسمِ او تمام اهل و عیالِ یزید در پسِ پرده ولی حجاب ندارد عیالِ محترمِ او سه سال شادترین بود و چشم خورد رقیه شکست و یک شبه شد صدهزار سال غمِ او به روزباشیدبااین کانال👇 ══✼🍃🌹🍃✼══ ⤵️⤵️ @gharibe_ashena_mobasheri313 ══✼🍃🌹🍃✼═
یا اَبانا یا امیرالمومنین ادرکنی؛ جهانِ بی علی حتی به یک ارزن نمی ارزد که بی رویش اگر عالم شود گلشن، نمی ارزد! به شبهای نجف سوگند وقتی با علی باشی به چشمت ذره‌ ای زیباییِ لندن نمی ارزد اگر چشمت به ایوان نجف افتاد می فهمی که دل دادن به این دنیای مستهجن نمی ارزد اگر خاکِ علی بودی، زمین هم با تو می سازد وگرنه دفن ما در بهترین مدفن نمی ارزد شهادت ارث فرزندان مظلومِ علی باشد وگرنه زندگی با اینهمه دشمن نمی ارزد خدایِ بی علی در جانماز من ندارد راه که بی عشق علی حق را پرستیدن نمی ارزد به راهش تیغِ او از خون ما ای کاش می نوشید به شان ذوالفقارش هر رگ گردن نمی ارزد علی را کودکم سینه به سینه ارث بُرد از من بدون عشق نسل من سرِسوزن نمی ارزد اگر ننشست در محشر به روی دامن حیدر غبارا! بودنِ این سر به روی تن نمی ارزد ✍ به روزباشیدبااین کانال👇 ══✼🍃🌹🍃✼══ ⤵️⤵️ @gharibe_ashena_mobasheri313 ══✼🍃🌹🍃✼═
چارده نور در آیینه هویدا می‌شد چشم بانویِ کرم غرق تماشا می‌شد ماه و خورشید به پابوسیِ او می‌رفتند رو به نوری ازلی پنجره‌ها وا می‌شد اشکِ شوق از دو سرِ پلک به صحرا می‌ریخت زیرِ پای پدری مرزِ دو دریا می‌شد گِرد قنداقه جهانی به خودش می‌بالید فاطمه بارِ دگر وارد دنیا می شد! هر زمانی که به دیدارِ رضایش می‌رفت او بلافاصله پیش قدمش پا می‌شد قم نمی‌دید به خود اینهمه زیبایی را قم به یمن حرمش بود که بینا می‌شد به بزرگی و حیا و به شکوهش سوگند قبر معصومه فقط مرقدِ زهرا می‌شد