eitaa logo
🌹کانال مولودی و اعیاد غریب آشنا (مبشری)
1.7هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
233 ویدیو
72 فایل
https://eitaa.com/joinchat/1922302029Cf52fe4bfa2 #غریب_آشنا #اشعار_و_نغمات_آیینی_مناسبتی_وکاربردی با محرَّم زخم ما نان و نمک ها خورده است تا ابد از شور عاشورا نمک گیریم ما #محمد_مبشری جهت تبادل و ارتباط مستقیم با شاعر @gharibe_ashena_mobasheri
مشاهده در ایتا
دانلود
من جلد توام ، کبوترت یادم داد موقوف تو ، دیوار و درت یادم داد این سجده و افتادگی و پابوسی خم گشتن ایوان زرت یادم داد بر نامه ی جرم خود ، قلم می خواهیم محتاج و گداییم ، کرم می خواهیم یک عمر دخیل پنجره فولادیم آقا ، شب جمعه ای حرم می خواهیم فارغ ز تمام رنج های بی حد آشفته چنان باد که با عشق وزد هر روز شوی زائر سلطان رئوف ای خوش به تو ، ای قطار تهران مشهد سامان بگرفته هر که آواره ی توست بیچاره نگشته هر که بیچاره ی توست آن نفخه که روز حشر در صور دمند آقا به خدا صدای نقّاره ی توست
خودم این جا و دلم مسافر مشهد تو آقا جون دلم شده کبوتر گنبد تو تو دلم آرزوی صحن عتیقه آقا جون دل من به این خوشه با تو رفیقه آقا جون دل من مثل کبوترای تو هواییه دل من یه پارچه مجنون و امام رضاییه دل من با این دلا که هر کدوم یه کفتره به هوای حرمت از تو محله می پره دفه ی آخری که پابوست آقا اومدم به امانتداریات دله دیوونمو دادم بی تو یا امام رضا زندگی لذت نداره اگه از تو دور بشم چیزی حلاوت نداره اونقده در می زنم تا که تو خادمم کنی بکشی دست رو سرم تا آخر آدمم کنی آقا جون اسم تو رو همیشه فریاد می زنم دلمو گره به اون پنجره فولاد می زنم از تردد ملائک حرمت پر از صفاست از نوای زائرات هر صحن تو یه نی نواست من اگه پابوس تو نیام آقا کجا برم اگه من حاجتمو به تو نگم به کی بگم با تو یا امام رضا دلم پر از صفا میشه آخرش بهم می دی برات قبر شیش گوشه
کبوتر حرم شدم، زمزمه ام رضا رضاست کشته ی تیر غم شدم، زمزمه ام رضا رضاست ولی نعمت من است، به گوشه چشم لطف او ببین چه محترم شدم، زمزمه ام رضا رضاست همیشه و در همه جا ، دخیل بر درگه آن پادشه کرم شدم، زمزمه ام رضا رضاست به وقت شادی و به غم، ذاکر نام خوش او همیشه دم به دم شدم، زمزمه ام رضا رضاست امام مهربان من، که با دعای خیر او به عشق هم قسم شدم، زمزمه ام رضا رضاست به خط خونین بنویس، به روی لوح کفنم کبوتر حرم شدم ، زمزمه ام رضا رضاست
●○نوای آشنا○●: نوای آشنا: سلام علی امام الرئوف... دل ، خرابت می شود با یک نگاه جان به زیر سایه ات دارد پناه بندی و زنجیری لبخند توست این دل بیچاره ی غرق گناه من غلام چشم حق جوی توام تو امیر این دلی و پادشاه کی شود این بنده را رامش کنی بهر پابوسی بیاید بارگاه بارگاهت را بنازم شاه طوس یا رضا یا حضرت شمس الشموس تو دلیل افتخار آدمی پاره ی جسم رسول اکرمی ای تمام آسمان ها دست تو چشمه ی خورشید و ماه عالمی کاش مولا در برت راهم دهی ساعت و لحظه ای ،آنی ، دمی آمدم با کوله بار درد ها تا دهی بر من دوایی مرهمی مفلس بیچاره ی جامانده ام یا رضا من بنده ی درمانده ام مستم امشب مست مست از یاد تو نعره ی مستی من فریاد تو بسته ام بند دل خود را دخیل بر ضریح پنجره فولاد تو کاش می شد بار دیگر قسمتم پا نهم در صحن گوهرشاد تو دل سپردن بر تو گشته کار من کار من باشد دمادم یاد تو ای مرا دارو و درمان و طبیب یا رضا ای مظهر امن یجیب کاش مثل یک کبوتر می شدم در حریم تو مجاور می شدم ای تمام آیه ی تطهیر من کاش با تو پاک و طاهر می شدم غیر وصف تو سرودن غفلت است کاش با مدح تو شاعر می شدم کاش با اذن تو ای شاه رئوف خاک پای هر چه زائر می شدم زائرم کن زائر صحن عتیق ای به آهوی بیابان هم شفیق درد آوردم که درمانش کنی غصه آوردم که پایانش کنی دیده ی خشکیده را آورده ام تا به لطفت غرق بارانش کنی آمدم تا هوی زهرایی کشی این گدا را غرق احسانش کنی می شود آیا که این افتاده را زائر آن صحن و ایوانش کنی ای امیر سرزمین ارتضا پادشاه من علی موسی الرضا در فراقت غرق شور التهاب می شوم ای بضعه ی ختمی مآب در شرار عشق خاکستر شدم تا مرا کردی به عشقت انتخاب تا تو را دارم نیاید در دلم از حساب روز محشر اضطراب بر دلم یا حضرت شمس الشموس با ولای مادرت نوری بتاب ای دوای دردهایم جلوه کن ای نوای نغمه هایم جلوه کن
اشکی چکید و چشم همه را بهار کرد نوری رسید و دیده ی ما بی قرار کرد از روزنی دمید و دل ما را شکار کرد ما را اسیر پنجره های نگار کرد یک پنجره گشا و دلم پر بهانه کن سیبی روانه کن دل من را نشانه کن هر کس دمیده هر نفسی که مسیح نیست غیر از کلام حق به مدیحت فصیح نیست عشقی شبیه عشق تو آقا صریح نیست هر پنجره که پنجره های ضریح نیست باید دخیل حضرت خورشید ها شویم باید که سائل در امیدها شویم این مرغ جان ز سینه چو آزاد می شود دل رهسپار پنجره فولاد می شود تا که کسی دلش پی امداد می شود راهی به سوی صحن گوهرشاد می شود سوگند می خورم به خدا جبرئیل بود آن سائلی که بر حرم تو دخیل بود فخری نداری این که ملک زائرت شود فخر ملک بود که دمی ناظرت شود حکم خداست آن چه که در خاطرت شود وقت حساب اهل جهان حاضرت شود این گفته ی خداست علینا حسابهم این گفته ای دگر که الینا ایابهم آن کس که هست حق به رضایش رضا تویی آن کس که هست ضامن حکم قضا تویی آن کس که هست نور دل مرتضی تویی آن کس که هست عشق دل ما رضا تویی بی تو بهانه ای به وجود همه نبود بی تو به عاشقان همه دم زمزمه نبود هر کس زیارت تو کند تا خدا رود یعنی که عاشقت حرم کبریا رود هر کس دخیل پنجره ات شد کجا رود از گنبد طلای تو تا کربلا رود نه نه کسی که زائر تو شد به عالمین باشد همان زمان به خدا زائر حسین شان زیارت تو فراتر ز کربلاست یعنی حریم عشق تو بهتر ز کربلاست یعنی بهشت قبر تو برتر ز کربلاست اما که بوی سیب معطر ز کربلاست هر کس به مشهد تو رود کربلایی است هر دل به عشق تو شود عاشق خدایی است آقا قسم به عشق , که دل بر تو بسته ایم در سایه سار نام بلندت نشسته ایم از غیر مهر تو به دو عالم , گسسته ایم پیمان اگر که بود به جز تو شکسته ایم ما را خدا به حب ولایت سرشته است ما را برای عشق رضا حق نوشته است بر سائلان درگه خود یک نگاه کن نیمه نگاه خود به من روسیاه کن ما را گدای خود کن و عبد الاه کن آقا عنایتی به من بی پناه کن تنها پناه جمع غریبان تویی رضا مهمان جان نه صاحب این جان تویی رضا
سرود به سبک یار دبستانی من ... دست من و دامن این ، آقا که خیلی کریمه لطف و عنایتش به ما ، ثابت شده از قدیمه شب شب عیدی دادن ، فاطمه شد به عاشقا میده برات سفر ، مدینه و کرب و بلا مولا علی موسی الرضا ** از سر شب تا به سحر ، دلم میخواد دعا کنم گوشه ی سجاده فقط ، من آقامو صدا کنم دل رو به دریا می زنم ، تا حرمت پل می زنم به دامنت با حاجتام ، دست توسل می زنم مولا علی موسی الرضا ** تربت مشهدت آقا ، سرمه ی چشم ملکه ضریح با صفای تو ، قبله نه تا فلکه اسم تو تا نمی برم ، قفل دلم وا نمیشه غیر محبتت آقا ، چیزی تو دل جا نمیشه مولا علی موسی الرضا ** لحظه ای هم رهام کنی ، بدون که کارم تمومه حتی نفس کشیدنم ، بدون عشقت حرومه بوی بهشت میرسه از ، هر جایی که حرف توئه خوش به حال عاشقی که ، عمرش فقط صرف توئه مولا علی موسی الرضا
باغ حرم تو گلشن رضوان است قم جلوه ای از تجلی ایمان است بین حرم تو و امام هشتم بین الحرمین کشور ایران است قم مرقد پاک خواهر سلطان است قم قطعه ای از گلشن رضوان است بین حرم قم و امام هشتم بین الحرمین کشور ایران است مشهد حرم مطهر سلطان است قم مرقد پاک بانوی باران است گویند که حد فاصل این دو حرم بین الحرمین کشور ایران است
سفره ی بی نمک شیعه تا شور ز عاشور و محرم دارد شرف و شوکت و عزت به دو عالم دارد به گدایی سر کوی تو سوگند حسین که گدای در تو فخر به حاتم دارد مرده را تا به مسیحا نفسی زنده کند ذکر نام تو به لب عیسی مریم دارد جنت عدن کجا بزم عزای تو کجا رشک فردوس بر این حلقه ی ماتم دارد آنکه از سوز غمت اشک فشان می سوزد صبح فردا به صف حشر مگر غم دارد ؟ به چه تشبیه کنم شیعه ی بی اشک تو را سفره ای بس پر و رنگین که نمک کم دارد کعبه ی گل شده خود محرم آن کعبه ی دل که روان آب مصفا ز دو زمزم دارد
به مناسبت پنجمین سالگرد درگذشت استاد حاج مهدی همایونی همیشه طاقتم از جنس ناتوانی بود وداع تو خبری سخت و ناگهانی بود خبر ز رفتن مردی که آشنا ، اما مدام مرغ دلش در غریب خوانی بود ضمیرش آینه و آب و همپیاله ی عشق دل آشنای وفا ، اهل مهربانی بود به نغمه های زمینی لبش گشوده نشد چرا که لحن سخن هایش آسمانی بود مرید حضرت عشق و مراد اهل نظر اگر چه پیر ولی پیری اش جوانی بود به شهرت نام که هرگز دلش نشد راضی که قاف معرفتش اوج بی نشانی بود چو شمع انجمن عشق روز و شب می سوخت همانکه شعله ور از آتشی نهانی بود
زبان حال زائران امام رضا علیه السلام ما در اینجا زِ پِیِ عُذر گناه آمده ایم غرق در معصیت و روی سیاه آمده ایم خجل از اینکه همه نامه تباه آمده ایم " ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده ایم از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم " همچو اسکندر همه آمده ایم از ظلمات خضر آسا بکف آریم همه آب حیات مستحقیم از این خرمن رحمت به زکات " جمله مستأصل ، جوییم همه راه نجات دردمندیم در این دار شفا آمده ایم " ای به باب کرمت چشم امید عالم قد افلاک شده از پی تعظیم تو خم یافت عیسای مسیح الله ز انفاس تو دم " رهرو منزل عشقیم ز سرحد عدم تا به اقلیم وفا اینهمه راه آمده ایم " حب تو ای شه دین با گل ما گشته عجین عاشق روی توایم آن لب همچو نمکین ای به طوف حرمت صبح و مسا اهل یقین " با چنین گنج که شد خازن او روح امین به گدایی به در خانه ی شاه آمده ایم " بر ضعیفان بنما رحم ببین قلب فکار رَوَد از دوری هجر تو ز تن صبر و قرار عذر بپذیر ، از کرمت عذر میار " آبرو می دهد ای ابر خطا پوش ببار ما بدیوان عمل روی سیاه آمده ایم " شه اقلیم بقا خسرو دین بَدر دُجا از طفیل تو شده کون و مکان جمله به پا هشتمین سرور ما نور دل خیر نساء " بقضا صابر ، گردیده ملقب به رضا در حضور تو به امید رجا آمده ایم " گشته از نور جمالت همه عالم روشن به محبان ز شفقّت نظر از وجه حَسَن کوثر چشم ز رحمت به ضعیفان افکن " عذر ما را بپذیر و دل ما را مشکن در حریمت همه از بهر دعا آمده ایم " شاه ما از ره رحمت نظری کن تو بما خاکُساریم بدرگاه تو ای بحر سخا نگهی کن که مُبَشِّر بصد شور و نوا "حافظ این خرقه ی پشمینه بینداز که ما از پی غائله ی آتش راه آمده ایم "
من ریزه خور سفره ی احسان تو هستم عمری به خدا دست به دامان تو هستم هستی تو طبیب همه ای خسرو خوبان من خاک کف پای محبان تو هستم یا ضامن آهو ، یاضامن آهو 2 من آمده ام بر در این خانه گدایی ای یار غریبان که غریب الغربایی دادی ز کرم اذن که پابوس تو آیم مهمانم و سائل که تو سلطان سخایی یا ضامن آهو ، یا ضامن آهو 2 ای زاده ی زهرا که شفیعی و شفایی جز درگه تو نیست مرا مأمن و جایی امید من در دو جهان بر کرم توست فرموده ای از لطف سه جا نزد من آیی یا ضامن آهو ، یا ضامن آهو 2 تو قبله ی عشاقی و حج فقرایی سلطان به خراسان و همه ارض و سمایی این خیل ز زوار ندارد همه عالم هم کعبه ای و مروه و هم سعی و صفایی یا ضامن آهو ، یا ضامن آهو 2
ای تمنای وصالت همه ی زندگی ام جان فدای تو شدن رسم و ره بندگی ام نور رخساره ی تو جلوه ی تابندگی ام ذکر هیهات تو سر منشا پایندگی ام کی کنی سوی من خسته و درمانده نگاه بابی انت و امی یا ابا عبدالله می شد ای کاش مقیم حرمت باشم من تا که مشمول به لطف و کرمت باشم من مشتی از خاک به زیر قدمت باشم من خادم بارگه محترمت باشم من زائر کوی تو گردم که بیایم به پناه بابی انت و امی یا ابا عبدالله شود آیا صله از لطف کریمانه دهی از سبوی کرمت ساغر و پیمانه دهی چون کبوتر شوم و آب دهی دانه دهی ذره ای عشق به قلب من دیوانه دهی تا که جز عشق تو ای یار نباشم آگاه بابی انت و امی یا ابا عبدالله گر جدا از تو شوم هستی من رفته به باد ذکر شیرین تو گویم همه دم چون فرهاد سر خوش از زمزمه ی نام تو دارم فریاد بردن نام تو هم از سر من هست زیاد زنده گردد دل من گر به تو گردد همراه بابی انت و امی یا ابا عبدالله چون کبوتر نروم بر سر هر برزن و بام بر سر کوی توام یکسر هر لحظه مدام تا جوابی برسد بر تو دهم باز سلام حرمت کعبه ی عشق است و جهان در احرام همه ذرات جهان بر سر حج تو به راه بابی انت و امی یا ابا عبدالله بر تو امروز نه ، از روز ازل دل بستم ذره ای بودم و با نور رخت پیوستم سائل خسته دلی بر سر راهت هستم به امید کرمت آمده و بنشستم نکنم دل ز تو از بس که تو هستی دلخواه بابی انت و امی یا ابا عبدالله بسته ام عهد که جز بهر تو سائل نشوم دل به دریا زده ، دل بسته به ساحل نشوم قلب خود بر تو دهم ، مالک این دل نشوم کمکم کن که دگر از عشق تو غافل نشوم لحظه ای غفلت من از تو ، بود اوج گناه بابی انت و امی یا ابا عبدالله هر چه دارم همه را وقت سحر داد خدا من نبودم که به دل از تو خبر داد خدا بر سر کوی توام بر تو گذر داد خدا چه خوشا عمر مرا با تو ثمر داد خدا با تو گردیده چنین شامل من لطف الاه بابی انت و امی یا ابا عبدالله بی تو از زندگی خود به جهان دلگیرم نه از این زندگی از باغ جنان هم سیرم تا قیامت به خدا ذکر تو را می گیرم از غم غربت و مظلومی تو می میرم حزن نام تو شود مایه ی هر ناله و آه بابی انت و امی یا ابا عبدالله