eitaa logo
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
449 دنبال‌کننده
36.2هزار عکس
11.9هزار ویدیو
188 فایل
ڪانال رسمے شهید مدافـع حـرم مداح سردار خلبان جانباز اهل بيت فرمانده قاسـم{مهدی}غریـب مسافر شام برگرفته از وصيت نامه باحضور همرزمان و خانواده شهيد ارتباط با خادم 👇 @khademshahidanam 2
مشاهده در ایتا
دانلود
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
✍ روایت شرحی از های غریب پسرانه ام دهم... 😔 🌱 مدت هاست بغض امانم رابریده است... می خواستم قلم به دست بگیرم وبنویسم ولی هیچکدام یاری ام نکردند... نه کاغذ..نه قلم...نه دلتنگی هایم...💕 و به اوج کسی هایم که می رسم زبانم هم بسته می شودو تنها. می شوم به ... 🔸نمی دانم اکنون که قلم به دست گرفته ام چه بایدبنگارم...؟ 🍂ازقهرکنان یک ماهه ام ویاآشتی کنانش..؟ جواب ماندن های ام یا.... 🙇مدت هاست پی پاسخی هستم که آرامم کند... ✨باتوهستم..می شنوی؟؟ تنهایی ام رامی بینی؟؟ 😔 .....منم پسرت....! غریب افتاده ام بین این مردم..! 🍁✨آنقدرنگاهم نکرده ای که پاک ازیادت رفته ام... تنهاهستم درزمینی که به بهای جان فروختی اش..😔😭 ✳️مدت هاست دیگرخودم نیستم..تمامم پرشده ازسه های بی نهایت.. ب ا ب ا..……😭 💝دلنوشته ای تقدیم به فرزندان شهدا... متبرک به ياد شهدا 🌸 👇👇 https://eitaa.com/gharibshahid
💔 شنبه و شکستن بغض ..... ✍ روایت شرحی از های غریب ام دهم... 😔 🌱 مدت هاست بغض امانم رابریده است... می خواستم قلم به دست بگیرم وبنویسم ولی هیچکدام یاری ام نکردند... نه کاغذ..نه قلم...نه دلتنگی هایم...💕 و به اوج کسی هایم که می رسم زبانم هم بسته می شودو تنها. می شوم به ... 🔸نمی دانم اکنون که قلم به دست گرفته ام چه بایدبنگارم...؟ 🍂ازقهرکنان یک ماهه ام ویاآشتی کنانش..؟ جواب ماندن های ام یا.... 🙇مدت هاست پی پاسخی هستم که آرامم کند... ✨باتوهستم..می شنوی؟؟ تنهایی ام رامی بینی؟؟ 😔 .....منم پسرت....! غریب افتاده ام بین این مردم..! 🍁✨آنقدرنگاهم نکرده ای که پاک ازیادت رفته ام... تنهاهستم درزمینی که به بهای جان فروختی اش.. ✳️مدت هاست دیگرخودم نیستم..تمامم پرشده ازسه های بی نهایت.. ب ا ب ا.....……………😭 💝دلنوشته ای تقدیم به فرزندان شهدا... 💐 شنبه و یاد شهدا با صلوات💐 کربلایی نیستم ، اما، تو شاهد باش که  هردعایی کردم ، اول ، را خواستم کانالهای شهيد فرمانده غريب🌷 تلگرام @gharibshahid ایتا https://eitaa.com/gharibshahid غریب سوریه تدمر
خمینی ره ✅رنج ندیده ها، انقلاب را یکشبه می فروشند 🔸 که در ‏های مجلل، و ‏درد آرمیده‏ اند و از همه رنجها و مصیبتهای جانفرسای ستون محکم انقلاب و پابرهنه‏ های محروم، تنها ناظر حوادث بوده ‏اند ... به کلیدی تکیه کنند، که اگر به آن جا راه پیدا کنند چه بسا را 🔸6 مرداد 1366 🔸لا يجب أن يصل ذوو البيوت الفاخرة والمتنعمون برغد العيش والرقاد المريح واللامبالون بالثورة ومنجزاتها الى‏المناصب‏ الحساسة؛ لأنّهم إن بلغوا ذلك فربما يساومون على‏الثورة في ليلة وضحاها 🔸 ۱ ذی الحجه ۱۴۰۷ 🔸The ungodly- those who sit back comfortably in their luxurious houses without any worries and, untouched by the people's hardships, are indifferent spectators of all the tragedies, pains and sufferings of those who form the firm pillars of this revolution: the barefooted and the deprived. Such people should not be allowed to occupy key positions, for they will sell this revolution overnight July 28, 1987 🌑تلگرام ⬅️ @gharibshahid ایتا ⬅️ https://eitaa.com/gharibshahid سروش ⬅️ https://sapp.ir/gharibshahidg اينستاگرام ⬅️ Shahid.ghasem.gharib
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
‍ 🖤 لبیک یا زینب🖤 شهيد مدافع حرم قاسم (مهدی) غریب عمليات در تيرماه 1394 هجري شمسي ساعت 12/30 بامداد 24 رمضان در تدمر آغاز شد. 🚩🚩 اون شب قاسم استراحت بود ولي مثل اينکه خوابش، خواب شهادت بود ، از حاجي اذن عمليات ميگيرد و به ميگويد : من خوب استراحت کردم امشب عمليات را به دست ميگيرم. ساعت 12/30 دقيقه شبيه خون زد و حمله ناگهاني انجام داد ولي قاسم با تعداد نيروهاي اندک در مقابل سپاه بزرگ يزيديان زمان چه کرد ؟؟؟؟ بي سيم زد📞 حاجي حاجي امير همه رو کشوند داخل اتاق سيم و برداشتن و ديدن قاسم اعلام ميکند : شبيه خون زدن تعدادشون زياده اما نيرو کم دارم که سراسر استرس بود و از آنجايي که هوش و دليري اين فرمانده جوان اعتماد داشت خطاب به قاسم گفت : شما حضرت زهرا و حضرت زينب س رو داريد. ... قاسم حتي لحظه اي پشت بي سيم اعتراض نکرد و فرياد زد لبيک يا س لبيک يا زهرا رو بست .. اما تعداد نيروهاي دشمن خيلي زياد بود بچه ها ترسيده بودن و نميتونستن در مقابل تيرهاي زياد دشمن تيراندازي کنن. .. فرمانده قاسم با اينکه يه چشم سالم داشت و چشم ديگرش جانباز بود ازين صخره به اون صخره مثل مولايش حضرت عباس رجز خواني ميکرد. . راوي و همرزم شهيد قاسم غريب ميگفت من پايين صخره تکيه دادم آخه تيراندازي دشمن خيلي زياد بود. .. در حيرت بودم قاسم با يک چشم دارد چه ميکند. .. چه طوري دراين تاريکي شب اين طرف و آن طرف ميرود و خواني ميکند و تنهايي تير اندازي ميکند سبحان االله⚘ نيم ساعت بعد که با رجز خواني قاسم بچه ها روحيه گرفتن شروع کردن به تيراندازي گرد و غبار و دود آتش آسمان را فرا گرفت. .. درگيري به پنج متر و تن به تن رسيد ... ساعت 1 بامداد شد بي سيم قاسم را صدا ميزند. . اما با اصابت تير به قلب مبارک و ترکش به سر مبارک پرکشيد. ...😔😭🕊🕊 عمليات تا سحر ادامه داشت از داعش تلفات زياد گرفتيم. . پنج نفر از بچه هاي خودي هم شدند. .. پيکر بقيه شهدا رو پيدا کرديم. ... اما قاسم پبکرش کجاست؟؟ گويا داعش به دنبال پيکري آمده بود که براي سرش تعيين کرده بودن. . اما پيکر قاسم را پيدا نکردن. .. گويا بي بي دوعالم حضرت س به فکر فرمانده قاسم بود و طبق روايت پيکرش تا صبح غيب شده بود. . صبح رفتيم دوباره به دنبال پيکر فرمانده قاسم ديديم به صخره اي که ساعاتي قبل عمليات بود و روي همان تخته سنگ که چشم جانبازش شفا گرفته بود تکيه داده.. نزديک شديم فکر کرديم قاسم خوابيده.. آخه با وجود تير به قلب مبارک به قلب و ترکش به سرش پيکرش به زمين نخورده. .. بلندش کردم ديدم خون از بدن مبارکش جاري شده است. . نامه رو از جيبش بيرون آوردم و خواندم. . نوشته بود خداوندا امشب که شيپور جنگ در اين منطقه تدمر دميده ميشود به چشمان جانبازم نور و به زانوان کم توانم توان ده و کمکم کن تا مرد باشم و امتحانم را خوب پس بدهم .. شهید غریب میگفت: 👇 ⬅️اون شب تازه از عملیات به قرارگاه ارتش سوریه برای استراحت برگشتیم. فردای آن روز ⬅️میگفت اصلا شهید غریب خستگی براش مهم نبود 👌 غریب اون شب بچه ها که خواب بودن همه رو با 😊 که داشتن برای به سر گرفتن بیدار میکردند... 🍂عکسی- از-شهید-قاسم-غریب- در ساعاتی قبل از شهادتش در قرارگاه فرماندهان در شهر تدمر سوریه 🍂 در خــون خفته كه نگذارد، نخل زينبيـ خم گردد 21/4/1394 ت ش شادي ارواح پاک شهدا به ويژه روح پاک فرمانده بي ريا شهيد قاسم غريب سه صلوات هديه بفرماييد 🌹🌹 🖤🖤لبیک یا زینب س🖤🖤 کانالهای شهيد شبهای قدر مدافع حرم قاسم (مهدی) غريب 👇 🌑تلگرام ⬅️ @gharibshahid ایتا ⬅️ https://eitaa.com/gharibshahid سروش ⬅️ https://sapp.ir/gharibshahidg اينستاگرام ⬅️ Shahid.ghasem.gharib
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
‍ ‍ 🖤 لبیک یا زینب🖤 امشب شب شهادت 🖤تاریخ شهادت شب 24 رمضان هجری قمری شب قدر 21 تیرماه هجری شمسی ۱۳۹۴ شهيد مدافع حرم قاسم (مهدی) غریب عمليات در تيرماه 1394 هجري شمسي ساعت 12/30 بامداد 24 رمضان در تدمر آغاز شد. 🚩🚩 اون شب قاسم استراحت بود ولي مثل اينکه خوابش، خواب شهادت بود ، از حاجي اذن عمليات ميگيرد و به ميگويد : من خوب استراحت کردم امشب عمليات را به دست ميگيرم. ساعت 12/30 دقيقه شبيه خون زد و حمله ناگهاني انجام داد ولي قاسم با تعداد نيروهاي اندک در مقابل سپاه بزرگ يزيديان زمان چه کرد ؟؟؟؟ بي سيم زد📞 حاجي حاجي (امير امیر نام جهادی شهید قاسم) همه رو کشوند داخل اتاق سيم و برداشتن و ديدن قاسم اعلام ميکند : شبيه خون زدن تعدادشون زياده اما نيرو کم دارم که سراسر استرس بود و از آنجايي که به هوش و دليري اين فرمانده جوان اعتماد داشت خطاب به قاسم گفت : شما حضرت زهرا و حضرت زينب س رو داريد. ... قاسم حتي لحظه اي پشت بي سيم اعتراض نکرد و فرياد زد لبيک يا س لبيک يا زهرا رو بست .. اما تعداد نيروهاي دشمن خيلي زياد بود بچه ها ترسيده بودن و نميتونستن در مقابل تيرهاي زياد دشمن تيراندازي کنن. .. فرمانده قاسم با اينکه يه چشم سالم داشت و چشم ديگرش جانباز بود ازين صخره به اون صخره مثل مولايش حضرت عباس رجز خواني ميکرد. راوي و همرزم شهيد قاسم غريب ميگفت من پايين صخره تکيه دادم آخه تيراندازي دشمن خيلي زياد بود. .. در حيرت بودم قاسم با يک چشم دارد چه ميکند. .. چه طوري دراين تاريکي شب اين طرف و آن طرف ميرود و خواني ميکند و تنهايي تير اندازي ميکند سبحان االله⚘ نيم ساعت بعد که با رجز خواني قاسم بچه ها روحيه گرفتن شروع کردن به تيراندازي گرد و غبار و دود آتش آسمان را فرا گرفت. .. درگيري به پنج متر و تن به تن رسيد ... ساعت 1 بامداد شد بي سيم قاسم را صدا ميزند. . اما با اصابت تير به قلب مبارک و ترکش به سر مبارک پرکشيد. ...😔😭🕊🕊 عمليات تا سحر ادامه داشت از داعش تلفات زياد گرفتيم. . پنج نفر از بچه هاي خودي هم شدند. .. پيکر بقيه شهدا رو پيدا کرديم. ... اما قاسم پبکرش کجاست؟؟ گويا داعش به دنبال پيکري آمده بود که براي سرش تعيين کرده بودن.. و حتی برای بریدن سرش به زادگاهش روستای سیدمیران از توابع شهرستان گرگان آمدند ولی با درایت بسیجیان و بچه های سپاه موفق نشدند و فرار کردن که اطلاعات در جاده چالوس موفق به دستگیری این مزدوران پست فطرت شدند . و حتی در شب عملیات هم پيکر قاسم را پيدا نکردن. .. گويا بي بي دوعالم حضرت س به فکر فرمانده قاسم بود و طبق روايت پيکرش تا صبح غيب شده بود. صبح رفتيم دوباره به دنبال پيکر فرمانده قاسم ديديم به صخره اي که ساعاتي قبل عمليات بود و روي همان تخته سنگ که چشم جانبازش شفا گرفته بود تکيه داده نزديک شديم فکر کرديم قاسم خوابيده.. آخه با وجود تير به قلب مبارک به قلب و ترکش به سرش پيکرش به زمين نخورده ..😥 بلندش کردم ديدم خون از بدن مبارکش جاري شده است...😥😥 نامه رو از جيبش بيرون آوردم و خواندم ، نوشته بود خداوندا امشب که شيپور جنگ در اين منطقه تدمر دميده ميشود به چشمان جانبازم نور و به زانوان کم توانم توان ده و کمکم کن تا مرد باشم و امتحانم را خوب پس بدهم .. شهید غریب میگفت: 👇 ⬅️اون شب تازه از عملیات به قرارگاه ارتش سوریه برای استراحت برگشتیم. فردای آن روز ⬅️میگفت اصلا شهید غریب خستگی براش مهم نبود 👌 غریب اون شب بچه ها که خواب بودن همه رو با 😊 که داشتن برای به سر گرفتن بیدار میکردند... در خــون خفته كه نگذارد، نخل زينبيـ خم گردد 21/4/1394 ت ش به نیت ارواح پاک شهدا به ويژه روح پاک فرمانده بي ريا شهيد قاسم غريب سه صلوات هديه بفرماييد 🌹🌹 🖤🖤لبیک یا زینب س🖤🖤 التماس دعا شب بخیر 🖤🖤🖤⚘🖤🖤🖤 کانالهای شهيد شبهای قدر مدافع حرم قاسم (مهدی) غريب 👇 🇮🇷 تلگرام ⬅️ @gharibshahid ایتا ⬅️ https://eitaa.com/gharibshahid
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
‍ ‍ 🖤 لبیک یا زینب🖤 شهيد مدافع حرم قاسم (مهدی) غریب عمليات در تيرماه 1394 هجري شمسي ساعت 12/30 بامداد 24 رمضان در تدمر آغاز شد. 🚩🚩 اون شب قاسم استراحت بود ولي مثل اينکه خوابش، خواب شهادت بود ، از حاجي اذن عمليات ميگيرد و به ميگويد : من خوب استراحت کردم امشب عمليات را به دست ميگيرم. ساعت 12/30 دقيقه شبيه خون زد و حمله ناگهاني انجام داد ولي قاسم با تعداد نيروهاي اندک در مقابل سپاه بزرگ يزيديان زمان چه کرد ؟؟؟؟ بي سيم زد📞 حاجي حاجي امير همه رو کشوند داخل اتاق سيم و برداشتن و ديدن قاسم اعلام ميکند : شبيه خون زدن تعدادشون زياده اما نيرو کم دارم که سراسر استرس بود و از آنجايي که هوش و دليري اين فرمانده جوان اعتماد داشت خطاب به قاسم گفت : شما حضرت زهرا و حضرت زينب س رو داريد. ... قاسم حتي لحظه اي پشت بي سيم اعتراض نکرد و فرياد زد لبيک يا س لبيک يا زهرا رو بست .. اما تعداد نيروهاي دشمن خيلي زياد بود بچه ها ترسيده بودن و نميتونستن در مقابل تيرهاي زياد دشمن تيراندازي کنن. .. فرمانده قاسم با اينکه يه چشم سالم داشت و چشم ديگرش جانباز بود ازين صخره به اون صخره مثل مولايش حضرت عباس رجز خواني ميکرد. . راوي و همرزم شهيد قاسم غريب ميگفت من پايين صخره تکيه دادم آخه تيراندازي دشمن خيلي زياد بود. .. در حيرت بودم قاسم با يک چشم دارد چه ميکند. .. چه طوري دراين تاريکي شب اين طرف و آن طرف ميرود و خواني ميکند و تنهايي تير اندازي ميکند سبحان االله⚘ نيم ساعت بعد که با رجز خواني قاسم بچه ها روحيه گرفتن شروع کردن به تيراندازي گرد و غبار و دود آتش آسمان را فرا گرفت. .. درگيري به پنج متر و تن به تن رسيد ... ساعت 1 بامداد شد بي سيم قاسم را صدا ميزند. . اما با اصابت تير به قلب مبارک و ترکش به سر مبارک پرکشيد. ...😔😭🕊🕊 عمليات تا سحر ادامه داشت از داعش تلفات زياد گرفتيم. . پنج نفر از بچه هاي خودي هم شدند. .. پيکر بقيه شهدا رو پيدا کرديم. ... اما قاسم پیکرش کجاست؟؟ گويا داعش به دنبال پيکري آمده بود که براي سرش تعيين کرده بودن. . اما پيکر قاسم را پيدا نکردن. .. گويا بي بي دوعالم حضرت س به فکر فرمانده قاسم بود و طبق روايت پيکرش تا صبح غيب شده بود. . صبح رفتيم دوباره به دنبال پيکر فرمانده قاسم ديديم به صخره اي که ساعاتي قبل عمليات بود و روي همان تخته سنگ که چشم جانبازش شفا گرفته بود تکيه داده.. نزديک شديم فکر کرديم قاسم خوابيده.. آخه با وجود تير به قلب مبارک به قلب و ترکش به سرش پيکرش به زمين نخورده. .. بلندش کردم ديدم خون از بدن مبارکش جاري شده است. . نامه رو از جيبش بيرون آوردم و خواندم. . نوشته بود خداوندا امشب که شيپور جنگ در اين منطقه تدمر دميده ميشود به چشمان جانبازم نور و به زانوان کم توانم توان ده و کمکم کن تا مرد باشم و امتحانم را خوب پس بدهم .. شهید غریب میگفت: 👇 ⬅️اون شب تازه از عملیات به قرارگاه ارتش سوریه برای استراحت برگشتیم. فردای آن روز ⬅️میگفت اصلا شهید غریب خستگی براش مهم نبود 👌 غریب اون شب بچه ها که خواب بودن همه رو با 😊 که داشتن برای به سر گرفتن بیدار میکردند... 🍂عکسی- از-شهید-قاسم-غریب- قبل از شهادتش در حرم حضرت زینب س در شهر دمشق سوریه 🍂 در خــون خفته كه نگذارد، نخل زينبيـ خم گردد 21/4/1394 ت ش شادي ارواح پاک شهدا به ويژه روح پاک فرمانده بي ريا شهيد قاسم غريب سه صلوات هديه بفرماييد 🌹🌹 🖤🖤لبیک یا زینب س🖤🖤 🇮🇷 😷 تلگرام ⬅️ @gharibshahid ایتا ⬅️ https://eitaa.com/gharibshahid سروش sapp.ir/gharibshahidg اینستاگرام https://www.instagram.com/p/COzca14AVCT/?igshid=1toi6t46krqv5 21/4/1394 ت ش
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
‍ 🖤 لبیک یا زینب🖤 شهيد مدافع حرم قاسم (مهدی) غریب عمليات در تيرماه 1394 هجري شمسي ساعت 12/30 بامداد 24 رمضان در تدمر آغاز شد. 🚩🚩 اون شب قاسم استراحت بود ولي مثل اينکه خوابش، خواب شهادت بود ، از حاجي اذن عمليات ميگيرد و به ميگويد : من خوب استراحت کردم امشب عمليات را به دست ميگيرم. ساعت 12/30 دقيقه شبيه خون زد و حمله ناگهاني انجام داد ولي قاسم با تعداد نيروهاي اندک در مقابل سپاه بزرگ يزيديان زمان چه کرد ؟؟؟؟ بي سيم زد📞 حاجي حاجي امير همه رو کشوند داخل اتاق سيم و برداشتن و ديدن قاسم اعلام ميکند : شبيه خون زدن تعدادشون زياده اما نيرو کم دارم که سراسر استرس بود و از آنجايي که هوش و دليري اين فرمانده جوان اعتماد داشت خطاب به قاسم گفت : شما حضرت زهرا و حضرت زينب س رو داريد. ... قاسم حتي لحظه اي پشت بي سيم اعتراض نکرد و فرياد زد لبيک يا س لبيک يا زهرا رو بست .. اما تعداد نيروهاي دشمن خيلي زياد بود بچه ها ترسيده بودن و نميتونستن در مقابل تيرهاي زياد دشمن تيراندازي کنن. .. فرمانده قاسم با اينکه يه چشم سالم داشت و چشم ديگرش جانباز بود ازين صخره به اون صخره مثل مولايش حضرت عباس رجز خواني ميکرد. . راوي و همرزم شهيد قاسم غريب ميگفت من پايين صخره تکيه دادم آخه تيراندازي دشمن خيلي زياد بود. .. در حيرت بودم قاسم با يک چشم دارد چه ميکند. .. چه طوري دراين تاريکي شب اين طرف و آن طرف ميرود و خواني ميکند و تنهايي تير اندازي ميکند سبحان االله⚘ نيم ساعت بعد که با رجز خواني قاسم بچه ها روحيه گرفتن شروع کردن به تيراندازي گرد و غبار و دود آتش آسمان را فرا گرفت. .. درگيري به پنج متر و تن به تن رسيد ... ساعت 1 بامداد شد بي سيم قاسم را صدا ميزند. . اما با اصابت تير به قلب مبارک و ترکش به سر مبارک پرکشيد. ...😔😭🕊🕊 عمليات تا سحر ادامه داشت از داعش تلفات زياد گرفتيم. . پنج نفر از بچه هاي خودي هم شدند. .. پيکر بقيه شهدا رو پيدا کرديم. ... اما قاسم پبکرش کجاست؟؟ گويا داعش به دنبال پيکري آمده بود که براي سرش تعيين کرده بودن. . اما پيکر قاسم را پيدا نکردن. .. گويا بي بي دوعالم حضرت س به فکر فرمانده قاسم بود و طبق روايت پيکرش تا صبح غيب شده بود. . صبح رفتيم دوباره به دنبال پيکر فرمانده قاسم ديديم به صخره اي که ساعاتي قبل عمليات بود و روي همان تخته سنگ که چشم جانبازش شفا گرفته بود تکيه داده.. نزديک شديم فکر کرديم قاسم خوابيده.. آخه با وجود تير به قلب مبارک به قلب و ترکش به سرش پيکرش به زمين نخورده. .. بلندش کردم ديدم خون از بدن مبارکش جاري شده است. . نامه رو از جيبش بيرون آوردم و خواندم. . نوشته بود خداوندا امشب که شيپور جنگ در اين منطقه تدمر دميده ميشود به چشمان جانبازم نور و به زانوان کم توانم توان ده و کمکم کن تا مرد باشم و امتحانم را خوب پس بدهم .. شهید غریب میگفت: 👇 ⬅️اون شب تازه از عملیات به قرارگاه ارتش سوریه برای استراحت برگشتیم. فردای آن روز ⬅️میگفت اصلا شهید غریب خستگی براش مهم نبود 👌 غریب اون شب بچه ها که خواب بودن همه رو با 😊 که داشتن برای به سر گرفتن بیدار میکردند... 🍂عکسی- از-شهید-قاسم-غریب- در ساعاتی قبل از شهادتش در قرارگاه فرماندهان در شهر تدمر سوریه 🍂 در خــون خفته كه نگذارد، نخل زينبيـ خم گردد 21/4/1394 ت ش شادي ارواح پاک شهدا به ويژه روح پاک فرمانده بي ريا شهيد قاسم غريب سه صلوات هديه بفرماييد 🌹🌹 🖤🖤لبیک یا زینب س🖤🖤 🇮🇷 😷 تلگرام ⬅️ @gharibshahid ایتا ⬅️ https://eitaa.com/gharibshahid سروش sapp.ir/gharibshahidg اینستاگرام https://www.instagram.com/p/COzca14AVCT/?igshid=1toi6t46krqv5 21/4/1394 ت ش
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
‍ 🖤 لبیک یا زینب🖤 شهيد مدافع حرم قاسم (مهدی) غریب عمليات در تيرماه 1394 هجري شمسي ساعت 12/30 بامداد 24 رمضان در تدمر آغاز شد. 🚩🚩 اون شب قاسم استراحت بود ولي مثل اينکه خوابش، خواب شهادت بود ، از حاجي اذن عمليات ميگيرد و به ميگويد : من خوب استراحت کردم امشب عمليات را به دست ميگيرم. ساعت 12/30 دقيقه شبيه خون زد و حمله ناگهاني انجام داد ولي قاسم با تعداد نيروهاي اندک در مقابل سپاه بزرگ يزيديان زمان چه کرد ؟؟؟؟ بي سيم زد📞 حاجي حاجي امير همه رو کشوند داخل اتاق سيم و برداشتن و ديدن قاسم اعلام ميکند : شبيه خون زدن تعدادشون زياده اما نيرو کم دارم که سراسر استرس بود و از آنجايي که هوش و دليري اين فرمانده جوان اعتماد داشت خطاب به قاسم گفت : شما حضرت زهرا و حضرت زينب س رو داريد. ... قاسم حتي لحظه اي پشت بي سيم اعتراض نکرد و فرياد زد لبيک يا س لبيک يا زهرا رو بست .. اما تعداد نيروهاي دشمن خيلي زياد بود بچه ها ترسيده بودن و نميتونستن در مقابل تيرهاي زياد دشمن تيراندازي کنن. .. فرمانده قاسم با اينکه يه چشم سالم داشت و چشم ديگرش جانباز بود ازين صخره به اون صخره مثل مولايش حضرت عباس رجز خواني ميکرد. . راوي و همرزم شهيد قاسم غريب ميگفت من پايين صخره تکيه دادم آخه تيراندازي دشمن خيلي زياد بود. .. در حيرت بودم قاسم با يک چشم دارد چه ميکند. .. چه طوري دراين تاريکي شب اين طرف و آن طرف ميرود و خواني ميکند و تنهايي تير اندازي ميکند سبحان االله⚘ نيم ساعت بعد که با رجز خواني قاسم بچه ها روحيه گرفتن شروع کردن به تيراندازي گرد و غبار و دود آتش آسمان را فرا گرفت. .. درگيري به پنج متر و تن به تن رسيد ... ساعت 1 بامداد شد بي سيم قاسم را صدا ميزند. . اما با اصابت تير به قلب مبارک و ترکش به سر مبارک پرکشيد. ...😔😭🕊🕊 عمليات تا سحر ادامه داشت از داعش تلفات زياد گرفتيم. . پنج نفر از بچه هاي خودي هم شدند. .. پيکر بقيه شهدا رو پيدا کرديم. ... اما قاسم پبکرش کجاست؟؟ گويا داعش به دنبال پيکري آمده بود که براي سرش تعيين کرده بودن. . اما پيکر قاسم را پيدا نکردن. .. گويا بي بي دوعالم حضرت س به فکر فرمانده قاسم بود و طبق روايت پيکرش تا صبح غيب شده بود. . صبح رفتيم دوباره به دنبال پيکر فرمانده قاسم ديديم به صخره اي که ساعاتي قبل عمليات بود و روي همان تخته سنگ که چشم جانبازش شفا گرفته بود تکيه داده.. نزديک شديم فکر کرديم قاسم خوابيده.. آخه با وجود تير به قلب مبارک به قلب و ترکش به سرش پيکرش به زمين نخورده. .. بلندش کردم ديدم خون از بدن مبارکش جاري شده است. . نامه رو از جيبش بيرون آوردم و خواندم. . نوشته بود خداوندا امشب که شيپور جنگ در اين منطقه تدمر دميده ميشود به چشمان جانبازم نور و به زانوان کم توانم توان ده و کمکم کن تا مرد باشم و امتحانم را خوب پس بدهم .. شهید غریب میگفت: 👇 ⬅️اون شب تازه از عملیات به قرارگاه ارتش سوریه برای استراحت برگشتیم. فردای آن روز ⬅️میگفت اصلا شهید غریب خستگی براش مهم نبود 👌 غریب اون شب بچه ها که خواب بودن همه رو با 😊 که داشتن برای به سر گرفتن بیدار میکردند... 🍂عکسی- از-شهید-قاسم-غریب- در ساعاتی قبل از شهادتش در قرارگاه فرماندهان در شهر تدمر سوریه 🍂 در خــون خفته كه نگذارد، نخل زينبيـ خم گردد 21/4/1394 ت ش شادي ارواح پاک شهدا به ويژه روح پاک فرمانده بي ريا شهيد قاسم غريب سه صلوات هديه بفرماييد 🌹🌹 🖤🖤لبیک یا زینب س🖤🖤 🇮🇷 😷 تلگرام ⬅️ @gharibshahid ایتا ⬅️ https://eitaa.com/gharibshahid سروش sapp.ir/gharibshahidg اینستاگرام https://www.instagram.com/p/Cdx1pLbqyaV/?igshid=YmMyMTA2M2Y= توییتر👇 ‏javad gharib (‎@javadgharib71) را بررسی کنید: https://twitter.com/javadgharib71?t=c3-XKWmmp2AeDzXgGw7S5A&s=09 نام جهادی : ع 21/4/1394 ت ش
‍ 🖤 لبیک یا زینب🖤 شهيد مدافع حرم قاسم (مهدی) غریب عمليات در تيرماه 1394 هجري شمسي ساعت 12/30 بامداد 24 رمضان در تدمر آغاز شد. 🚩🚩 اون شب قاسم استراحت بود ولي مثل اينکه خوابش، خواب شهادت بود ، از حاجي اذن عمليات ميگيرد و به ميگويد : من خوب استراحت کردم امشب عمليات را به دست ميگيرم. ساعت 12/30 دقيقه شبيه خون زد و حمله ناگهاني انجام داد ولي قاسم با تعداد نيروهاي اندک در مقابل سپاه بزرگ يزيديان زمان چه کرد ؟؟؟؟ بي سيم زد📞 حاجي حاجي امير همه رو کشوند داخل اتاق سيم و برداشتن و ديدن قاسم اعلام ميکند : شبيه خون زدن تعدادشون زياده اما نيرو کم دارم که سراسر استرس بود و از آنجايي که هوش و دليري اين فرمانده جوان اعتماد داشت خطاب به قاسم گفت : شما حضرت زهرا و حضرت زينب س رو داريد. ... قاسم حتي لحظه اي پشت بي سيم اعتراض نکرد و فرياد زد لبيک يا س لبيک يا زهرا رو بست .. اما تعداد نيروهاي دشمن خيلي زياد بود بچه ها ترسيده بودن و نميتونستن در مقابل تيرهاي زياد دشمن تيراندازي کنن. .. فرمانده قاسم با اينکه يه چشم سالم داشت و چشم ديگرش جانباز بود ازين صخره به اون صخره مثل مولايش حضرت عباس رجز خواني ميکرد. . راوي و همرزم شهيد قاسم غريب ميگفت من پايين صخره تکيه دادم آخه تيراندازي دشمن خيلي زياد بود. .. در حيرت بودم قاسم با يک چشم دارد چه ميکند. .. چه طوري دراين تاريکي شب اين طرف و آن طرف ميرود و خواني ميکند و تنهايي تير اندازي ميکند سبحان االله⚘ نيم ساعت بعد که با رجز خواني قاسم بچه ها روحيه گرفتن شروع کردن به تيراندازي گرد و غبار و دود آتش آسمان را فرا گرفت. .. درگيري به پنج متر و تن به تن رسيد ... ساعت 1 بامداد شد بي سيم قاسم را صدا ميزند. . اما با اصابت تير به قلب مبارک و ترکش به سر مبارک پرکشيد. ...😔😭🕊🕊 عمليات تا سحر ادامه داشت از داعش تلفات زياد گرفتيم. . پنج نفر از بچه هاي خودي هم شدند. .. پيکر بقيه شهدا رو پيدا کرديم. ... اما قاسم پبکرش کجاست؟؟ گويا داعش به دنبال پيکري آمده بود که براي سرش تعيين کرده بودن. . اما پيکر قاسم را پيدا نکردن. .. گويا بي بي دوعالم حضرت س به فکر فرمانده قاسم بود و طبق روايت پيکرش تا صبح غيب شده بود. . صبح رفتيم دوباره به دنبال پيکر فرمانده قاسم ديديم به صخره اي که ساعاتي قبل عمليات بود و روي همان تخته سنگ که چشم جانبازش شفا گرفته بود تکيه داده.. نزديک شديم فکر کرديم قاسم خوابيده.. آخه با وجود تير به قلب مبارک به قلب و ترکش به سرش پيکرش به زمين نخورده. .. بلندش کردم ديدم خون از بدن مبارکش جاري شده است. . نامه رو از جيبش بيرون آوردم و خواندم. . نوشته بود خداوندا امشب که شيپور جنگ در اين منطقه تدمر دميده ميشود به چشمان جانبازم نور و به زانوان کم توانم توان ده و کمکم کن تا مرد باشم و امتحانم را خوب پس بدهم .. شهید غریب میگفت: 👇 ⬅️اون شب تازه از عملیات به قرارگاه ارتش سوریه برای استراحت برگشتیم. فردای آن روز ⬅️میگفت اصلا شهید غریب خستگی براش مهم نبود 👌 غریب اون شب بچه ها که خواب بودن همه رو با 😊 که داشتن برای به سر گرفتن بیدار میکردند... 🍂عکسی- از-شهید-قاسم-غریب- در ساعاتی قبل از شهادتش در قرارگاه فرماندهان در شهر تدمر سوریه 🍂 در خــون خفته كه نگذارد، نخل زينبيـ خم گردد 21/4/1394 ت ش شادي ارواح پاک شهدا به ويژه روح پاک فرمانده بي ريا شهيد قاسم غريب سه صلوات هديه بفرماييد 🌹🌹 🖤لبیک یا زینب س🖤 @gharibshahid
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
‍ ‍ 🖤 لبیک یا زینب🖤 شهيد مدافع حرم  قاسم (مهدی) غریب عمليات در تيرماه 1394 هجري شمسي ساعت 12/30 بامداد 24 رمضان در تدمر آغاز شد. 🚩🚩 اون شب قاسم استراحت بود ولي مثل اينکه خوابش،  خواب شهادت بود ، از حاجي اذن عمليات ميگيرد و به ميگويد : من خوب استراحت کردم امشب عمليات را به دست ميگيرم. ساعت 12/30 دقيقه شبيه خون زد و حمله ناگهاني انجام داد ولي قاسم با تعداد نيروهاي اندک در مقابل سپاه بزرگ يزيديان زمان چه کرد ؟؟؟؟ بي سيم زد📞 حاجي حاجي امير همه رو کشوند داخل اتاق سيم و برداشتن و ديدن قاسم اعلام ميکند : شبيه خون زدن تعدادشون زياده اما نيرو کم دارم که سراسر استرس بود و از آنجايي که هوش و دليري اين فرمانده جوان اعتماد داشت خطاب به قاسم گفت : شما حضرت زهرا و حضرت زينب س رو داريد. ... قاسم حتي لحظه اي پشت بي سيم اعتراض نکرد و فرياد زد لبيک يا س لبيک يا زهرا رو بست .. اما تعداد نيروهاي دشمن خيلي زياد بود بچه ها ترسيده بودن و نميتونستن در مقابل تيرهاي زياد دشمن تيراندازي کنن. .. فرمانده قاسم با اينکه يه چشم سالم داشت و چشم ديگرش جانباز بود  ازين صخره به اون صخره مثل مولايش حضرت عباس رجز خواني ميکرد. . راوي و همرزم شهيد قاسم غريب ميگفت من پايين صخره تکيه دادم   آخه تيراندازي دشمن خيلي زياد بود. .. در حيرت بودم قاسم با يک چشم دارد چه ميکند. .. چه طوري دراين تاريکي شب اين طرف و آن طرف ميرود و خواني ميکند و تنهايي تير اندازي ميکند سبحان االله⚘ نيم ساعت بعد که با رجز خواني قاسم  بچه ها روحيه گرفتن شروع کردن به تيراندازي گرد و غبار و دود آتش آسمان را فرا گرفت. .. درگيري به پنج متر و تن به تن رسيد ... ساعت 1 بامداد شد بي سيم قاسم را صدا ميزند. . اما با اصابت تير به قلب مبارک و ترکش به سر مبارک پرکشيد. ...😔😭🕊🕊 عمليات تا سحر ادامه داشت از داعش تلفات زياد گرفتيم. . پنج نفر از بچه هاي خودي هم شدند. .. پيکر بقيه شهدا رو پيدا کرديم. ... اما قاسم پیکرش کجاست؟؟ گويا داعش به دنبال پيکري آمده بود که براي سرش تعيين کرده بودن. . اما پيکر قاسم را پيدا نکردن. .. گويا بي بي دوعالم حضرت س به فکر فرمانده قاسم بود و طبق روايت پيکرش تا صبح غيب شده بود. . صبح رفتيم دوباره به دنبال  پيکر فرمانده قاسم ديديم    به صخره اي که  ساعاتي قبل عمليات بود و روي همان تخته سنگ که چشم جانبازش شفا گرفته بود تکيه داده.. نزديک شديم فکر کرديم قاسم خوابيده.. آخه با وجود تير به قلب مبارک به قلب و ترکش به سرش پيکرش به زمين نخورده. .. بلندش کردم ديدم خون از بدن مبارکش جاري شده است. . نامه رو از جيبش بيرون آوردم و خواندم. . نوشته بود خداوندا امشب که شيپور جنگ در اين منطقه تدمر دميده ميشود به چشمان جانبازم نور و به زانوان کم توانم توان ده و کمکم کن تا مرد باشم و امتحانم را خوب پس بدهم .. شهید غریب میگفت: 👇 ⬅️اون شب تازه از عملیات به قرارگاه ارتش سوریه برای استراحت برگشتیم. فردای آن روز ⬅️میگفت اصلا شهید غریب خستگی براش مهم نبود 👌 غریب اون شب بچه ها که خواب بودن همه رو با 😊 که داشتن برای به سر گرفتن بیدار میکردند...   در خــون خفته كه نگذارد، نخل زينبيـ خم گردد شادي ارواح پاک شهدا به ويژه روح پاک فرمانده بي ريا  شهيد قاسم غريب سه صلوات هديه بفرماييد 🌹🌹 🖤🖤لبیک یا زینب س🖤🖤 21/4/1394 ت ش