eitaa logo
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
449 دنبال‌کننده
36.3هزار عکس
11.9هزار ویدیو
188 فایل
ڪانال رسمے شهید مدافـع حـرم مداح سردار خلبان جانباز اهل بيت فرمانده قاسـم{مهدی}غریـب مسافر شام برگرفته از وصيت نامه باحضور همرزمان و خانواده شهيد ارتباط با خادم 👇 @khademshahidanam 2
مشاهده در ایتا
دانلود
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
‍ ادامه نامه و مدافع حرم سردار خلبان قاسم {مهدی} غریب 🌷 🌷وقتی برای رساندن خبر قاسم غریب می خواستند نزد وی بروند ، نمی دانستند چطوری این پیام را به این مادر بدهند با توجه به سابقه احتمال می رفت مادر با شنیدن خبر شهادت فرزندش بهم بریزد؛ خلاصه. ⬇️ 🇮🇷 بچه های سپاه به شهید رفتند و در خانه نشستند ❣مادر شهید قبل از اینکه کلمه ای گفته شود از چهره افراد حاضر همه چیز را فهمید و گفت : می دانم که شهید شده است 💜 او این موضوع را از سالها پیش می دانست که مکتب و بالاخره یک روزی در رکاب همین مکتب به شهادت می رسد برای همین به سایر بچه های سپاه که اشک می ریختند دلداری می داد ❇️ ما آنجا مکتب و صبوری اینطور ایرانی شدیم که وار راه را ادامه می دهند و با انگیزه ای مضاعف به محل خدمت خود برگشتیم ❣👇 زاهدپور یکی از پاسداران بازنشسته استان گلستان بعد از 🕊 غریب هر پنجشنبه به گلزار شهدای سیدمیران و منزل پدری قاسم غریب می رفت 🍁 آنجا به قاسم غریب می گفت : دعا کنید من به سوریه بروم و شهید بشوم شهید زیر بار چنین دعایی نمی رفت اما زاهدپور هر پنجشنبه می رفت و باز هم بر دعای قاسم اصرار می کرد تا اینکه مادر گفت : من می کنم که آنچه که دوست داری به آن برسی و اینگونه بود که زاهدپور این کردکویی به رفت و در دفاع از حرم زینب (سلام الله علیها) به آرزوی دیرینه اش و یاران باوفایش چون غریب پیوست . 👇 تلگرام ⬅️ @gharibshahid ایتا ⬅️ https://eitaa.com/gharibshahid
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
‍ ‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕️🛑🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 🌷 🛑⭕️🛑🌷 🌷🛑 ⭕️🛑⭕️🌷 🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️🛑 قسمت شانزدهم 👉 ادامه نامه و مدافع حرم قاسم {مهدی} غریب 🌷 🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 🌷وقتی برای رساندن خبر قاسم غریب می خواستند نزد وی بروند ، نمی دانستند چطوری این پیام را به این مادر بدهند ، با توجه به سابقه احتمال می رفت مادر با شنیدن خبر شهادت فرزندش بهم بریزد؛ خلاصه. .. ⬇️ 🇮🇷 ⏺بچه های سپاه به شهید رفتند و در خانه نشستند . ❣مادر شهید قبل از اینکه کلمه ای گفته شود از چهره افراد حاضر همه چیز را فهمید و گفت : می دانم که شهید شده است . 💜💜 او این موضوع را از سالها پیش می دانست که مکتب و بالاخره یک روزی در رکاب همین مکتب به شهادت می رسد برای همین به سایر بچه های سپاه که اشک می ریختند، دلداری می داد . ❇️ ما آنجا مکتب و صبوری اینطور ایرانی شدیم که وار راه را ادامه می دهند و با انگیزه ای مضاعف به محل خدمت خود برگشتیم . ❣👇 زاهدپور یکی از پاسداران بازنشسته استان گلستان بعد از 🕊 غریب هر پنجشنبه به گلزار شهدای سیدمیران و منزل پدری قاسم غریب می رفت؛ 🍁 آنجا به قاسم غریب می گفت : دعا کنید من به سوریه بروم و شهید بشوم . شهید زیر بار چنین دعایی نمی رفت اما زاهدپور هر پنجشنبه می رفت و باز هم بر دعای قاسم اصرار می کرد تا اینکه مادر گفت : من می کنم که آنچه که دوست داری به آن برسی و اینگونه بود که زاهدپور این کردکویی به رفت و در دفاع از حرم زینب (سلام الله علیها) به آرزوی دیرینه اش و یاران باوفایش چون غریب پیوست . 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 پایان قسمت شانزدهم ..👉 ادامه دارد ... 👉 👇 🇮🇷 😷 تلگرام ⬅️ @gharibshahid ایتا ⬅️ https://eitaa.com/gharibshahid 21/4/1394 ت ش شب بخیر 🌷🌼⚘
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
‍ ‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕️🛑🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 🌷 🛑⭕️🛑🌷 🌷🛑 ⭕️🛑⭕️🌷 🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️🛑 قسمت شانزدهم 👉 ادامه نامه و مدافع حرم قاسم {مهدی} غریب 🌷 🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 🌷وقتی برای رساندن خبر قاسم غریب می خواستند نزد وی بروند ، نمی دانستند چطوری این پیام را به این مادر بدهند ، با توجه به سابقه احتمال می رفت مادر با شنیدن خبر شهادت فرزندش بهم بریزد؛ خلاصه. .. ⬇️ 🇮🇷 ⏺بچه های سپاه به شهید رفتند و در خانه نشستند . ❣مادر شهید قبل از اینکه کلمه ای گفته شود از چهره افراد حاضر همه چیز را فهمید و گفت : می دانم که شهید شده است . 💜💜 او این موضوع را از سالها پیش می دانست که مکتب و بالاخره یک روزی در رکاب همین مکتب به شهادت می رسد برای همین به سایر بچه های سپاه که اشک می ریختند، دلداری می داد . ❇️ ما آنجا مکتب و صبوری اینطور ایرانی شدیم که وار راه را ادامه می دهند و با انگیزه ای مضاعف به محل خدمت خود برگشتیم . ❣👇 زاهدپور یکی از پاسداران بازنشسته استان گلستان بعد از 🕊 غریب هر پنجشنبه به گلزار شهدای سیدمیران و منزل پدری قاسم غریب می رفت؛ 🍁 آنجا به قاسم غریب می گفت : دعا کنید من به سوریه بروم و شهید بشوم . شهید زیر بار چنین دعایی نمی رفت اما زاهدپور هر پنجشنبه می رفت و باز هم بر دعای قاسم اصرار می کرد تا اینکه مادر گفت : من می کنم که آنچه که دوست داری به آن برسی و اینگونه بود که زاهدپور این کردکویی به رفت و در دفاع از حرم زینب (سلام الله علیها) به آرزوی دیرینه اش و یاران باوفایش چون غریب پیوست . 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 پایان قسمت شانزدهم ..👉 ادامه دارد ... 👉 🇮🇷 😷 تلگرام ⬅️ @gharibshahid ایتا ⬅️ https://eitaa.com/gharibshahid سروش sapp.ir/gharibshahidg اینستاگرام https://www.instagram.com/tv/CLYtfv1JwWi/?igshid=sa0tj4gfj28r 21/4/1394 ت ش
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
‍ ‍ ‍ ‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️
‍ ‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕️🛑🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 🌷 🛑⭕️🛑🌷 🌷🛑 ⭕️🛑⭕️🌷 🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️🛑 قسمت شانزدهم 👉 ادامه نامه و مدافع حرم قاسم {مهدی} غریب 🌷 🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 🌷وقتی برای رساندن خبر قاسم غریب می خواستند نزد وی بروند ، نمی دانستند چطوری این پیام را به این مادر بدهند ، با توجه به سابقه احتمال می رفت مادر با شنیدن خبر شهادت فرزندش بهم بریزد؛ خلاصه. .. ⬇️ 🇮🇷 ⏺بچه های سپاه به شهید رفتند و در خانه نشستند . ❣مادر شهید قبل از اینکه کلمه ای گفته شود از چهره افراد حاضر همه چیز را فهمید و گفت : می دانم که شهید شده است . 💜💜 او این موضوع را از سالها پیش می دانست که مکتب و بالاخره یک روزی در رکاب همین مکتب به شهادت می رسد برای همین به سایر بچه های سپاه که اشک می ریختند، دلداری می داد . ❇️ ما آنجا مکتب و صبوری اینطور ایرانی شدیم که وار راه را ادامه می دهند و با انگیزه ای مضاعف به محل خدمت خود برگشتیم . ❣👇 زاهدپور یکی از پاسداران بازنشسته استان گلستان بعد از 🕊 غریب هر پنجشنبه به گلزار شهدای سیدمیران و منزل پدری قاسم غریب می رفت؛ 🍁 آنجا به قاسم غریب می گفت : دعا کنید من به سوریه بروم و شهید بشوم . شهید زیر بار چنین دعایی نمی رفت اما زاهدپور هر پنجشنبه می رفت و باز هم بر دعای قاسم اصرار می کرد تا اینکه مادر گفت : من می کنم که آنچه که دوست داری به آن برسی و اینگونه بود که زاهدپور این کردکویی به رفت و در دفاع از حرم زینب (سلام الله علیها) به آرزوی دیرینه اش و یاران باوفایش چون غریب پیوست . 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 پایان قسمت شانزدهم ..👉 ادامه دارد ... 👉 🇮🇷 😷 تلگرام ⬅️ @gharibshahid ایتا ⬅️ https://eitaa.com/gharibshahid سروش sapp.ir/gharibshahidg اینستاگرام https://www.instagram.com/tv/CLYtfv1JwWi/?igshid=sa0tj4gfj28r 21/4/1394 ت ش
‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕️🛑🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 🌷 🛑⭕️🛑🌷 🌷🛑 ⭕️🛑⭕️🌷 🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️🛑 قسمت شانزدهم 👉 ادامه نامه و مدافع حرم قاسم {مهدی} غریب 🌷 🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 🌷وقتی برای رساندن خبر قاسم غریب می خواستند نزد وی بروند ، نمی دانستند چطوری این پیام را به این مادر بدهند ، با توجه به سابقه احتمال می رفت مادر با شنیدن خبر شهادت فرزندش بهم بریزد؛ خلاصه. .. ⬇️ 🇮🇷 ⏺بچه های سپاه به شهید رفتند و در خانه نشستند . ❣مادر شهید قبل از اینکه کلمه ای گفته شود از چهره افراد حاضر همه چیز را فهمید و گفت : می دانم که شهید شده است . 💜💜 او این موضوع را از سالها پیش می دانست که مکتب و بالاخره یک روزی در رکاب همین مکتب به شهادت می رسد برای همین به سایر بچه های سپاه که اشک می ریختند، دلداری می داد . ❇️ ما آنجا مکتب و صبوری اینطور ایرانی شدیم که وار راه را ادامه می دهند و با انگیزه ای مضاعف به محل خدمت خود برگشتیم . ❣👇 زاهدپور یکی از پاسداران بازنشسته استان گلستان بعد از 🕊 غریب هر پنجشنبه به گلزار شهدای سیدمیران و منزل پدری قاسم غریب می رفت؛ 🍁 آنجا به قاسم غریب می گفت : دعا کنید من به سوریه بروم و شهید بشوم . شهید زیر بار چنین دعایی نمی رفت اما زاهدپور هر پنجشنبه می رفت و باز هم بر دعای قاسم اصرار می کرد تا اینکه مادر گفت : من می کنم که آنچه که دوست داری به آن برسی و اینگونه بود که زاهدپور این کردکویی به رفت و در دفاع از حرم زینب (سلام الله علیها) به آرزوی دیرینه اش و یاران باوفایش چون غریب پیوست . 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 پایان قسمت شانزدهم ..👉 ادامه دارد ...
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
‍ ‍ ‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️
‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕️🛑🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 🌷 🛑⭕️🛑🌷 🌷🛑 ⭕️🛑⭕️🌷 🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️🛑 قسمت شانزدهم 👉 ادامه نامه و مدافع حرم قاسم {مهدی} غریب 🌷 🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 🌷وقتی برای رساندن خبر قاسم غریب می خواستند نزد وی بروند ، نمی دانستند چطوری این پیام را به این مادر بدهند ، با توجه به سابقه احتمال می رفت مادر با شنیدن خبر شهادت فرزندش بهم بریزد؛ خلاصه. .. ⬇️ 🇮🇷 ⏺بچه های سپاه به شهید رفتند و در خانه نشستند . ❣مادر شهید قبل از اینکه کلمه ای گفته شود از چهره افراد حاضر همه چیز را فهمید و گفت : می دانم که شهید شده است . 💜💜 او این موضوع را از سالها پیش می دانست که مکتب و بالاخره یک روزی در رکاب همین مکتب به شهادت می رسد برای همین به سایر بچه های سپاه که اشک می ریختند، دلداری می داد . ❇️ ما آنجا مکتب و صبوری اینطور ایرانی شدیم که وار راه را ادامه می دهند و با انگیزه ای مضاعف به محل خدمت خود برگشتیم . ❣👇 زاهدپور یکی از پاسداران بازنشسته استان گلستان بعد از 🕊 غریب هر پنجشنبه به گلزار شهدای سیدمیران و منزل پدری قاسم غریب می رفت؛ 🍁 آنجا به قاسم غریب می گفت : دعا کنید من به سوریه بروم و شهید بشوم . شهید زیر بار چنین دعایی نمی رفت اما زاهدپور هر پنجشنبه می رفت و باز هم بر دعای قاسم اصرار می کرد تا اینکه مادر گفت : من می کنم که آنچه که دوست داری به آن برسی و اینگونه بود که زاهدپور این کردکویی به رفت و در دفاع از حرم زینب (سلام الله علیها) به آرزوی دیرینه اش و یاران باوفایش چون غریب پیوست . 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 پایان قسمت شانزدهم ..👉 ادامه دارد ... 🇮🇷 😷 تلگرام ⬅️ @gharibshahid ایتا ⬅️ https://eitaa.com/gharibshahid سروش sapp.ir/gharibshahidg اینستاگرام https://www.instagram.com/p/Cdx1pLbqyaV/?igshid=YmMyMTA2M2Y= وات ساپ 👇 https://chat.whatsapp.com/JLhGgNjfT4uC7GxYrsWn8a توییتر👇 ‏javad gharib (‎@javadgharib71) را بررسی کنید: https://twitter.com/javadgharib71?t=c3-XKWmmp2AeDzXgGw7S5A&s=09 نام جهادی : ع 21/4/1394 ت ش
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
‍ ‍ ‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️
‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕️🛑🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 🌷 🛑⭕️🛑🌷 🌷🛑 ⭕️🛑⭕️🌷 🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️🛑 قسمت شانزدهم 👉 ادامه نامه و مدافع حرم قاسم {مهدی} غریب 🌷 🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 🌷وقتی برای رساندن خبر قاسم غریب می خواستند نزد وی بروند ، نمی دانستند چطوری این پیام را به این مادر بدهند ، با توجه به سابقه احتمال می رفت مادر با شنیدن خبر شهادت فرزندش بهم بریزد؛ خلاصه. .. ⬇️ 🇮🇷 ⏺بچه های سپاه به شهید رفتند و در خانه نشستند . ❣مادر شهید قبل از اینکه کلمه ای گفته شود از چهره افراد حاضر همه چیز را فهمید و گفت : می دانم که شهید شده است . 💜💜 او این موضوع را از سالها پیش می دانست که مکتب و بالاخره یک روزی در رکاب همین مکتب به شهادت می رسد برای همین به سایر بچه های سپاه که اشک می ریختند، دلداری می داد . ❇️ ما آنجا مکتب و صبوری اینطور ایرانی شدیم که وار راه را ادامه می دهند و با انگیزه ای مضاعف به محل خدمت خود برگشتیم . ❣👇 زاهدپور یکی از پاسداران بازنشسته استان گلستان بعد از 🕊 غریب هر پنجشنبه به گلزار شهدای سیدمیران و منزل پدری قاسم غریب می رفت؛ 🍁 آنجا به قاسم غریب می گفت : دعا کنید من به سوریه بروم و شهید بشوم . شهید زیر بار چنین دعایی نمی رفت اما زاهدپور هر پنجشنبه می رفت و باز هم بر دعای قاسم اصرار می کرد تا اینکه مادر گفت : من می کنم که آنچه که دوست داری به آن برسی و اینگونه بود که زاهدپور این کردکویی به رفت و در دفاع از حرم زینب (سلام الله علیها) به آرزوی دیرینه اش و یاران باوفایش چون غریب پیوست . 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 پایان قسمت شانزدهم ..👉 ادامه دارد ... 🇮🇷 😷 تلگرام ⬅️ @gharibshahid ایتا ⬅️ https://eitaa.com/gharibshahid سروش sapp.ir/gharibshahidg اینستاگرام https://www.instagram.com/p/Cdx1pLbqyaV/?igshid=YmMyMTA2M2Y= توییتر👇 ‏javad gharib (‎@javadgharib71) را بررسی کنید: https://twitter.com/javadgharib71?t=c3-XKWmmp2AeDzXgGw7S5A&s=09 نام جهادی : ع 21/4/1394 ت ش
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
‍ ‍ ‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️
‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕️🛑🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 🌷 🛑⭕️🛑🌷 🌷🛑 ⭕️🛑⭕️🌷 🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️🛑 قسمت شانزدهم 👉 ادامه نامه و مدافع حرم قاسم {مهدی} غریب 🌷 🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 🌷وقتی برای رساندن خبر قاسم غریب می خواستند نزد وی بروند ، نمی دانستند چطوری این پیام را به این مادر بدهند ، با توجه به سابقه احتمال می رفت مادر با شنیدن خبر شهادت فرزندش بهم بریزد؛ خلاصه. .. ⬇️ 🇮🇷 ⏺بچه های سپاه به شهید رفتند و در خانه نشستند . ❣مادر شهید قبل از اینکه کلمه ای گفته شود از چهره افراد حاضر همه چیز را فهمید و گفت : می دانم که شهید شده است . 💜💜 او این موضوع را از سالها پیش می دانست که مکتب و بالاخره یک روزی در رکاب همین مکتب به شهادت می رسد برای همین به سایر بچه های سپاه که اشک می ریختند، دلداری می داد . ❇️ ما آنجا مکتب و صبوری اینطور ایرانی شدیم که وار راه را ادامه می دهند و با انگیزه ای مضاعف به محل خدمت خود برگشتیم . ❣👇 زاهدپور یکی از پاسداران بازنشسته استان گلستان بعد از 🕊 غریب هر پنجشنبه به گلزار شهدای سیدمیران و منزل پدری قاسم غریب می رفت؛ 🍁 آنجا به قاسم غریب می گفت : دعا کنید من به سوریه بروم و شهید بشوم . شهید زیر بار چنین دعایی نمی رفت اما زاهدپور هر پنجشنبه می رفت و باز هم بر دعای قاسم اصرار می کرد تا اینکه مادر گفت : من می کنم که آنچه که دوست داری به آن برسی و اینگونه بود که زاهدپور این کردکویی به رفت و در دفاع از حرم زینب (سلام الله علیها) به آرزوی دیرینه اش و یاران باوفایش چون غریب پیوست . 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 پایان قسمت شانزدهم ..👉 ادامه دارد ...
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
‍ ‍ ‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️
‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕️🛑🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 🌷 🛑⭕️🛑🌷 🌷🛑 ⭕️🛑⭕️🌷 🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️🛑 قسمت شانزدهم 👉 ادامه نامه و مدافع حرم قاسم {مهدی} غریب 🌷 🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 🌷وقتی برای رساندن خبر قاسم غریب می خواستند نزد وی بروند ، نمی دانستند چطوری این پیام را به این مادر بدهند ، با توجه به سابقه احتمال می رفت مادر با شنیدن خبر شهادت فرزندش بهم بریزد؛ خلاصه. .. ⬇️ 🇮🇷 ⏺بچه های سپاه به شهید رفتند و در خانه نشستند . ❣مادر شهید قبل از اینکه کلمه ای گفته شود از چهره افراد حاضر همه چیز را فهمید و گفت : می دانم که شهید شده است . 💜💜 او این موضوع را از سالها پیش می دانست که مکتب و بالاخره یک روزی در رکاب همین مکتب به شهادت می رسد برای همین به سایر بچه های سپاه که اشک می ریختند، دلداری می داد . ❇️ ما آنجا مکتب و صبوری اینطور ایرانی شدیم که وار راه را ادامه می دهند و با انگیزه ای مضاعف به محل خدمت خود برگشتیم . ❣👇 زاهدپور یکی از پاسداران بازنشسته استان گلستان بعد از 🕊 غریب هر پنجشنبه به گلزار شهدای سیدمیران و منزل پدری قاسم غریب می رفت؛ 🍁 آنجا به قاسم غریب می گفت : دعا کنید من به سوریه بروم و شهید بشوم . شهید زیر بار چنین دعایی نمی رفت اما زاهدپور هر پنجشنبه می رفت و باز هم بر دعای قاسم اصرار می کرد تا اینکه مادر گفت : من می کنم که آنچه که دوست داری به آن برسی و اینگونه بود که زاهدپور این کردکویی به رفت و در دفاع از حرم زینب (سلام الله علیها) به آرزوی دیرینه اش و یاران باوفایش چون غریب پیوست . 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 پایان قسمت شانزدهم ..👉 ادامه دارد ...
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
‍ ‍ ‍ ‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️
‍ ‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕️🛑🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 🌷 🛑⭕️🛑🌷 🌷🛑 ⭕️🛑⭕️🌷 🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️🛑 هشت روز تا نهمين سالروز شهادت شهید مدافع حرم قاسم غریب مهدی قسمت شانزدهم 👉 ادامه نامه و مدافع حرم قاسم {مهدی} غریب 🌷 🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 🌷وقتی برای رساندن خبر قاسم غریب می خواستند نزد وی بروند ، نمی دانستند چطوری این پیام را به این مادر بدهند ، با توجه به سابقه احتمال می رفت مادر با شنیدن خبر شهادت فرزندش بهم بریزد؛ خلاصه. .. ⬇️ 🇮🇷 ⏺بچه های سپاه به شهید رفتند و در خانه نشستند . ❣مادر شهید قبل از اینکه کلمه ای گفته شود از چهره افراد حاضر همه چیز را فهمید و گفت : می دانم که شهید شده است . 💜💜 او این موضوع را از سالها پیش می دانست که مکتب و بالاخره یک روزی در رکاب همین مکتب به شهادت می رسد برای همین به سایر بچه های سپاه که اشک می ریختند، دلداری می داد . ❇️ ما آنجا مکتب و صبوری اینطور ایرانی شدیم که وار راه را ادامه می دهند و با انگیزه ای مضاعف به محل خدمت خود برگشتیم . ❣👇 زاهدپور یکی از پاسداران بازنشسته استان گلستان بعد از 🕊 غریب هر پنجشنبه به گلزار شهدای سیدمیران و منزل پدری قاسم غریب می رفت؛ 🍁 آنجا به قاسم غریب می گفت : دعا کنید من به سوریه بروم و شهید بشوم . شهید زیر بار چنین دعایی نمی رفت اما زاهدپور هر پنجشنبه می رفت و باز هم بر دعای قاسم اصرار می کرد تا اینکه مادر گفت : من می کنم که آنچه که دوست داری به آن برسی و اینگونه بود که زاهدپور این کردکویی به رفت و در دفاع از حرم زینب (سلام الله علیها) به آرزوی دیرینه اش و یاران باوفایش چون غریب پیوست . 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 پایان قسمت شانزدهم ..👉 ادامه دارد ... 👉 👇 🇮🇷 😷 تلگرام ⬅️ @gharibshahid ایتا ⬅️ https://eitaa.com/gharibshahid 21/4/1394 ت ش 🌷🌼⚘
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕️🛑🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 🌷 🛑⭕️🛑🌷 🌷🛑 ⭕️🛑⭕️🌷 🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️🛑 قسمت شانزدهم 👉 ادامه نامه و مدافع حرم قاسم {مهدی} غریب 🌷 🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 🌷وقتی برای رساندن خبر قاسم غریب می خواستند نزد وی بروند ، نمی دانستند چطوری این پیام را به این مادر بدهند ، با توجه به سابقه احتمال می رفت مادر با شنیدن خبر شهادت فرزندش بهم بریزد؛ خلاصه. .. ⬇️ 🇮🇷 ⏺بچه های سپاه به شهید رفتند و در خانه نشستند . ❣مادر شهید قبل از اینکه کلمه ای گفته شود از چهره افراد حاضر همه چیز را فهمید و گفت : می دانم که شهید شده است . 💜💜 او این موضوع را از سالها پیش می دانست که مکتب و بالاخره یک روزی در رکاب همین مکتب به شهادت می رسد برای همین به سایر بچه های سپاه که اشک می ریختند، دلداری می داد . ❇️ ما آنجا مکتب و صبوری اینطور ایرانی شدیم که وار راه را ادامه می دهند و با انگیزه ای مضاعف به محل خدمت خود برگشتیم . ❣👇 زاهدپور یکی از پاسداران بازنشسته استان گلستان بعد از 🕊 غریب هر پنجشنبه به گلزار شهدای سیدمیران و منزل پدری قاسم غریب می رفت؛ 🍁 آنجا به قاسم غریب می گفت : دعا کنید من به سوریه بروم و شهید بشوم . شهید زیر بار چنین دعایی نمی رفت اما زاهدپور هر پنجشنبه می رفت و باز هم بر دعای قاسم اصرار می کرد تا اینکه مادر گفت : من می کنم که آنچه که دوست داری به آن برسی و اینگونه بود که زاهدپور این کردکویی به رفت و در دفاع از حرم زینب (سلام الله علیها) به آرزوی دیرینه اش و یاران باوفایش چون غریب پیوست . 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷