eitaa logo
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
437 دنبال‌کننده
37.1هزار عکس
12.4هزار ویدیو
195 فایل
ڪانال رسمے شهید مدافـع حـرم مداح سردار خلبان جانباز اهل بيت فرمانده قاسـم{مهدی}غریـب مسافر شام برگرفته از وصيت نامه باحضور همرزمان و خانواده شهيد ارتباط با خادم 👇 @khademshahidanam 2
مشاهده در ایتا
دانلود
#پنج شهيد در يک قاب بگو ماشاالله ✌️ شهدای مدافع حرم سمنان از راست شهیدان #محمد_طحان #عباس_دانشگر #محمدحسین_حمزه از راست نشسته شهیدان #جاوید_الاثر #محمد_قنبریان بعدی ...... #سعید_علیزاده آدرس کانال #شهید غریب در تلگرام👇 🌷 @gharibshahid آدرس کانال #شهید غریب در #ایتا 👇 🌷 https://eitaa.com/gharibshahid آدرس کانال شهيد غريب در #سروش 👇 🌷https://sapp.ir/gharibshahidg
ایستادن پای امام زمان خویش امروز۲۶فروردین سالروز شهادت شهیدان مدافع حرم 🇮🇷
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
‍🌸🌼🌺🌼🌸🌺🌼🌸 🌸🌼🌺🌼🌸 🌸🌼🌺 🌸 💌 🟢شهید مدافع‌حرم محمدحسین حمزه ♨️نوزادیِ پُر دردسر 🎙راوے: پدر شهید 👶🏻هنگام تولد، محمدحسین، بیماری کُلستومی (انسداد و چسبندگی روده‌ی بزرگ) داشت. دکترها می‌گفتند:«اگه عمل نشه، زنده نمی‌مونه». 🗣من که از مدت‌ها قبل جبهه بودم، به سرعت خودم را رساندم سمنان. پرسنل بیمارستان گفتند اینجا امکانات عمل وجود ندارد و باید حتماً ببریدش تهران. 🚑وقت برای معطل‌کردن نداشتیم. آن روزها وضع مالی درست و حسابی نداشتم و در مضیقه بودیم. پس رفتم بیمارستان و خواهش کردم لااَقل یک آمبولانس در اختیارم بگذارند که ببَرمش تهران. قبول کردند. 🧑🏻‍🍼خبری از هماهنگی هم نبود. باید خودمان می‌رفتیم بیمارستانی را پیدا کنیم تا عملش کنند. صبحِ فردای همان روزی که محمدحسین به این دنیا پا گذاشت، بُردیمش تهران. هم برای شیرخوردن مشکل داشت و هم دفع غذایش. ⛔️چه باید می‌کردیم؟ مادرش هم وضعیت مناسبی نداشت. من و خواهرم بعد از نماز صبح بچه را برداشتیم و راه افتادیم. تازه باید می‌گشتیم تا جایی بستری‌اش کنند. چند تا بیمارستان رفتیم و هیچ‌کدام نپذیرفتند. 🏩به هر حال بعد از کلی این در و آن دَرزدن، بیمارستان طالقانی پذیرفت. کار خدا بود. اگر حرف راننده آمبولانس را گوش نمی‌کردیم، معلوم نبود آنجا هم بپذیرند. راننده به ما گفته بود نگویید من همراه شما هستم و اِلّا دوباره برِتان می‌گردانند. 💔ما هم به محض ورود، بچه را گذاشتیم روی پیشخوان پذیرش و گفتیم اِلّا و لابد بستری‌اش کنید. گفتیم:«دیگه بُریدیم! کسی قبولش نمی‌کنه». آنقدر گفتیم و گفتیم که دلشان رحم آمد. ✍🏻البته همان اوّل توی دل‌مان را خالی کردند و گفتند:«تا صبح هم زنده نمی‌ماند!» بچه نا نداشت. از ما تعهدی گرفتند که اگر اتفاق بدی افتاد، خیالشان راحت باشد! چاره‌ای نبود و کاغذ را امضا کردیم. 🕋آن روزها نمی‌دانستیم خدا چه تقدیری برای محمدحسین رقم زده است. دکتر می‌گفت فعلاً روده‌های بچه را از پهلو خارج می‌کنیم تا به وقتش، وقتی بزرگتر شد، عمل اصلی را انجام دهیم. ✂️در آن سن نمی‌شد خطر کرد. نیاز به تحمل داشت و بدن نحیف بچه، تاب نمی‌آورد. چاره‌ای نبود. پهلوی محمدحسین را شکافتند و تا مدتها بچه از راه لوله‌ای که از پهلویش زده بود بیرون، دفع می‌کرد. 🧮از آن روز دیگر یک پایمان آنجا بود و یک پایمان سمنان. فشار مالی هم ول‌کُن نبود و حسابی اذیت می‌کرد. بعضی وقت‌ها پول اتوبوس رفت و برگشت را هم نداشتیم، چه رسد به دوا و درمان. ❄️در مدت کوتاهی سه‌چهار عمل کوچک روی بچه انجام شد. روزهای سختی بود؛ زمستان‌های برفی دهه‌ی شصت! هر چند وقت یکبار او را بغل‌مان می‌گرفتیم و می‌رفتیم. بارها شده بود با همان بچه توی یخبندان محکم می‌خوردم زمین! هر چه بود، گذشت! سخت بود اما گذشت. 📕گزیده‌ای از کتاب «حمزه»، خاطرات شهید 🌟هدیه به روح مطهر شهید صلوات   💐اللهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَى‌مُحمَّـدٍوآل‌مُحَمَّد💐 🇮🇷