eitaa logo
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
450 دنبال‌کننده
36.3هزار عکس
11.9هزار ویدیو
188 فایل
ڪانال رسمے شهید مدافـع حـرم مداح سردار خلبان جانباز اهل بيت فرمانده قاسـم{مهدی}غریـب مسافر شام برگرفته از وصيت نامه باحضور همرزمان و خانواده شهيد ارتباط با خادم 👇 @khademshahidanam 2
مشاهده در ایتا
دانلود
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
‍ ‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕️🛑🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 🌷 🛑⭕️🛑🌷 🌷🛑 ⭕️🛑⭕️🌷 🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️🛑 💚🌻🌻پنج شنبه و یاد شهدا با صلوات 🌻🌻💚 قسمت چهاردهم ...👉 ادامه نامه و قاسم { مهدی}غریب🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 مهدی (قاسم) به عباس قول داده بود کلاس اول شاگرد ممتاز بشه براش تبلت بخره. ✅ امتحانات خرداد ماه که تمام شد آقا به امیر عباس گفت: بریم تبلت بخریم. بهش گفتم: آقا مهدی هنوز کارنامه رو ندادن. گفت: من میدونم پسرم شاگرد ممتازه؛ تا وقت دارم براش بخرم. رفتند تبلت خریدند و باهم عکس سلفی گرفتند. 🌷 آقا مهدی در مقابل خواسته های بچه ها هیچوقت نه نمی گفت ؛و هرچیزی که بچه ها می خواستند برایشان تهیه می کرد وقتی چیزی که بچه ها دوست داشتند و آقا مهدی براشون می خرید تا سوار ماشین می شدیم به بچه ها می گفت: حالا بابا رو کنید. و بچه ها با خوشحالی دست بابارو بوس می کردند. {قاسم} همیشه می گفت: عباس دست راست بابا و امین دست چپ باباست. 🍂 وقتی باهم برای خرید بیرون می رفتیم؛ مهدی همه وسایل رو خودش بر می داشت. و می گفت : خانم شما فقط مواظب چادرت باش. 🥀🌻 الان که با بچه ها خرید میریم عباس و امین کمکم می کنند. 🍁می گم مهدی واقعا دست راست و چپ شما خیلی کمکم می کنند. ❣یک روز به آقا مهدی{قاسم} گفتم: چرا اینقدر که میشی ؟ گفت: در شب هرچی از خدا بخوای بهت میده. 💜💜 خانم شما یک روز به من افتخار می کنید. 🕊🌹 بعداز آقا مهدی وقتی برای زیارت به رفتیم ؛ وارد حیاط حرم زینب "سلام الله علیها" که شدم، گفتم: {قاسم} بهت افتخار می کنم که از ما دل بکنی و به عشق بزرگتری که عشق به خدا و اهل بیت "علیهم السلام" بود رسیدی. 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 پایان قسمت چهاردهم ....👉 ادامه دارد ....👉 👇 21/4/1394 ت ش 🇮🇷 😷 تلگرام ⬅️ @gharibshahid ایتا ⬅️ https://eitaa.com/gharibshahid
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
‍ ‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕️🛑🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 🌷 🛑⭕️🛑🌷 🌷🛑 ⭕️🛑⭕️🌷 🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️🛑 قسمت چهاردهم ...👉 ادامه نامه و قاسم { مهدی}غریب🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 مهدی (قاسم) به عباس قول داده بود کلاس اول شاگرد ممتاز بشه براش تبلت بخره. ✅ امتحانات خرداد ماه که تمام شد آقا به امیر عباس گفت: بریم تبلت بخریم. بهش گفتم: آقا مهدی هنوز کارنامه رو ندادن. گفت: من میدونم پسرم شاگرد ممتازه؛ تا وقت دارم براش بخرم. رفتند تبلت خریدند و باهم عکس سلفی گرفتند. 🌷 آقا مهدی در مقابل خواسته های بچه ها هیچوقت نه نمی گفت ؛و هرچیزی که بچه ها می خواستند برایشان تهیه می کرد وقتی چیزی که بچه ها دوست داشتند و آقا مهدی براشون می خرید تا سوار ماشین می شدیم به بچه ها می گفت: حالا بابا رو کنید. و بچه ها با خوشحالی دست بابارو بوس می کردند. {قاسم} همیشه می گفت: عباس دست راست بابا و امین دست چپ باباست. 🍂 وقتی باهم برای خرید بیرون می رفتیم؛ مهدی همه وسایل رو خودش بر می داشت. و می گفت : خانم شما فقط مواظب چادرت باش. 🥀🌻 الان که با بچه ها خرید میریم عباس و امین کمکم می کنند. 🍁می گم مهدی واقعا دست راست و چپ شما خیلی کمکم می کنند. ❣یک روز به آقا مهدی{قاسم} گفتم: چرا اینقدر که میشی ؟ گفت: در شب هرچی از خدا بخوای بهت میده. 💜💜 خانم شما یک روز به من افتخار می کنید. 🕊🌹 بعداز آقا مهدی وقتی برای زیارت به رفتیم ؛ وارد حیاط حرم زینب "سلام الله علیها" که شدم، گفتم: {قاسم} بهت افتخار می کنم که از ما دل بکنی و به عشق بزرگتری که عشق به خدا و اهل بیت "علیهم السلام" بود رسیدی. 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 پایان قسمت چهاردهم ....👉 ادامه دارد ....👉 📸 تصویر عکس سلفی قاسم غریب با امیر عباس 🇮🇷 😷 تلگرام ⬅️ @gharibshahid ایتا ⬅️ https://eitaa.com/gharibshahid سروش sapp.ir/gharibshahidg اینستاگرام https://www.instagram.com/tv/CLYtfv1JwWi/?igshid=sa0tj4gfj28r 21/4/1394 ت ش
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
‍ ‍ ‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️
‍ ‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕️🛑🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 🌷 🛑⭕️🛑🌷 🌷🛑 ⭕️🛑⭕️🌷 🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️🛑 قسمت چهاردهم ...👉 ادامه نامه و قاسم { مهدی}غریب🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 مهدی (قاسم) به عباس قول داده بود کلاس اول شاگرد ممتاز بشه براش تبلت بخره. ✅ امتحانات خرداد ماه که تمام شد آقا به امیر عباس گفت: بریم تبلت بخریم. بهش گفتم: آقا مهدی هنوز کارنامه رو ندادن. گفت: من میدونم پسرم شاگرد ممتازه؛ تا وقت دارم براش بخرم. رفتند تبلت خریدند و باهم عکس سلفی گرفتند. 🌷 آقا مهدی در مقابل خواسته های بچه ها هیچوقت نه نمی گفت ؛و هرچیزی که بچه ها می خواستند برایشان تهیه می کرد وقتی چیزی که بچه ها دوست داشتند و آقا مهدی براشون می خرید تا سوار ماشین می شدیم به بچه ها می گفت: حالا بابا رو کنید. و بچه ها با خوشحالی دست بابارو بوس می کردند. {قاسم} همیشه می گفت: عباس دست راست بابا و امین دست چپ باباست. 🍂 وقتی باهم برای خرید بیرون می رفتیم؛ مهدی همه وسایل رو خودش بر می داشت. و می گفت : خانم شما فقط مواظب چادرت باش. 🥀🌻 الان که با بچه ها خرید میریم عباس و امین کمکم می کنند. 🍁می گم مهدی واقعا دست راست و چپ شما خیلی کمکم می کنند. ❣یک روز به آقا مهدی{قاسم} گفتم: چرا اینقدر که میشی ؟ گفت: در شب هرچی از خدا بخوای بهت میده. 💜💜 خانم شما یک روز به من افتخار می کنید. 🕊🌹 بعداز آقا مهدی وقتی برای زیارت به رفتیم ؛ وارد حیاط حرم زینب "سلام الله علیها" که شدم، گفتم: {قاسم} بهت افتخار می کنم که از ما دل بکنی و به عشق بزرگتری که عشق به خدا و اهل بیت "علیهم السلام" بود رسیدی. 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 پایان قسمت چهاردهم ....👉 ادامه دارد ....👉 📸 تصویر عکس سلفی قاسم غریب با امیر عباس 🇮🇷 😷 تلگرام ⬅️ @gharibshahid ایتا ⬅️ https://eitaa.com/gharibshahid سروش sapp.ir/gharibshahidg اینستاگرام https://www.instagram.com/tv/CLYtfv1JwWi/?igshid=sa0tj4gfj28r 21/4/1394 ت ش
‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕️🛑🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 🌷 🛑⭕️🛑🌷 🌷🛑 ⭕️🛑⭕️🌷 🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️🛑 قسمت چهاردهم ...👉 ادامه نامه و قاسم { مهدی}غریب🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 مهدی (قاسم) به عباس قول داده بود کلاس اول شاگرد ممتاز بشه براش تبلت بخره. ✅ امتحانات خرداد ماه که تمام شد آقا به امیر عباس گفت: بریم تبلت بخریم. بهش گفتم: آقا مهدی هنوز کارنامه رو ندادن. گفت: من میدونم پسرم شاگرد ممتازه؛ تا وقت دارم براش بخرم. رفتند تبلت خریدند و باهم عکس سلفی گرفتند. 🌷 آقا مهدی در مقابل خواسته های بچه ها هیچوقت نه نمی گفت ؛و هرچیزی که بچه ها می خواستند برایشان تهیه می کرد وقتی چیزی که بچه ها دوست داشتند و آقا مهدی براشون می خرید تا سوار ماشین می شدیم به بچه ها می گفت: حالا بابا رو کنید. و بچه ها با خوشحالی دست بابارو بوس می کردند. {قاسم} همیشه می گفت: عباس دست راست بابا و امین دست چپ باباست. 🍂 وقتی باهم برای خرید بیرون می رفتیم؛ مهدی همه وسایل رو خودش بر می داشت. و می گفت : خانم شما فقط مواظب چادرت باش. 🥀🌻 الان که با بچه ها خرید میریم عباس و امین کمکم می کنند. 🍁می گم مهدی واقعا دست راست و چپ شما خیلی کمکم می کنند. ❣یک روز به آقا مهدی{قاسم} گفتم: چرا اینقدر که میشی ؟ گفت: در شب هرچی از خدا بخوای بهت میده. 💜💜 خانم شما یک روز به من افتخار می کنید. 🕊🌹 بعداز آقا مهدی وقتی برای زیارت به رفتیم ؛ وارد حیاط حرم زینب "سلام الله علیها" که شدم، گفتم: {قاسم} بهت افتخار می کنم که از ما دل بکنی و به عشق بزرگتری که عشق به خدا و اهل بیت "علیهم السلام" بود رسیدی. 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 پایان قسمت چهاردهم ....👉 ادامه دارد ....👉
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
‍ ‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️
‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕️🛑🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 🌷 🛑⭕️🛑🌷 🌷🛑 ⭕️🛑⭕️🌷 🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️🛑 قسمت چهاردهم ...👉 ادامه نامه و قاسم { مهدی}غریب🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 مهدی (قاسم) به عباس قول داده بود کلاس اول شاگرد ممتاز بشه براش تبلت بخره. ✅ امتحانات خرداد ماه که تمام شد آقا به امیر عباس گفت: بریم تبلت بخریم. بهش گفتم: آقا مهدی هنوز کارنامه رو ندادن. گفت: من میدونم پسرم شاگرد ممتازه؛ تا وقت دارم براش بخرم. رفتند تبلت خریدند و باهم عکس سلفی گرفتند. 🌷 آقا مهدی در مقابل خواسته های بچه ها هیچوقت نه نمی گفت ؛و هرچیزی که بچه ها می خواستند برایشان تهیه می کرد وقتی چیزی که بچه ها دوست داشتند و آقا مهدی براشون می خرید تا سوار ماشین می شدیم به بچه ها می گفت: حالا بابا رو کنید. و بچه ها با خوشحالی دست بابارو بوس می کردند. {قاسم} همیشه می گفت: عباس دست راست بابا و امین دست چپ باباست. 🍂 وقتی باهم برای خرید بیرون می رفتیم؛ مهدی همه وسایل رو خودش بر می داشت. و می گفت : خانم شما فقط مواظب چادرت باش. 🥀🌻 الان که با بچه ها خرید میریم عباس و امین کمکم می کنند. 🍁می گم مهدی واقعا دست راست و چپ شما خیلی کمکم می کنند. ❣یک روز به آقا مهدی{قاسم} گفتم: چرا اینقدر که میشی ؟ گفت: در شب هرچی از خدا بخوای بهت میده. 💜💜 خانم شما یک روز به من افتخار می کنید. 🕊🌹 بعداز آقا مهدی وقتی برای زیارت به رفتیم ؛ وارد حیاط حرم زینب "سلام الله علیها" که شدم، گفتم: {قاسم} بهت افتخار می کنم که از ما دل بکنی و به عشق بزرگتری که عشق به خدا و اهل بیت "علیهم السلام" بود رسیدی. 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 پایان قسمت چهاردهم ....👉 ادامه دارد ....👉 🇮🇷 😷 تلگرام ⬅️ @gharibshahid ایتا ⬅️ https://eitaa.com/gharibshahid سروش sapp.ir/gharibshahidg اینستاگرام https://www.instagram.com/p/Cdx1pLbqyaV/?igshid=YmMyMTA2M2Y= وات ساپ 👇 https://chat.whatsapp.com/JLhGgNjfT4uC7GxYrsWn8a توییتر👇 ‏javad gharib (‎@javadgharib71) را بررسی کنید: https://twitter.com/javadgharib71?t=c3-XKWmmp2AeDzXgGw7S5A&s=09 نام جهادی : ع 21/4/1394 ت ش
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
‍ ‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️
‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕️🛑🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 🌷 🛑⭕️🛑🌷 🌷🛑 ⭕️🛑⭕️🌷 🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️🛑 قسمت چهاردهم ...👉 ادامه نامه و قاسم { مهدی}غریب🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 مهدی (قاسم) به عباس قول داده بود کلاس اول شاگرد ممتاز بشه براش تبلت بخره. ✅ امتحانات خرداد ماه که تمام شد آقا به امیر عباس گفت: بریم تبلت بخریم. بهش گفتم: آقا مهدی هنوز کارنامه رو ندادن. گفت: من میدونم پسرم شاگرد ممتازه؛ تا وقت دارم براش بخرم. رفتند تبلت خریدند و باهم عکس سلفی گرفتند. 🌷 آقا مهدی در مقابل خواسته های بچه ها هیچوقت نه نمی گفت ؛و هرچیزی که بچه ها می خواستند برایشان تهیه می کرد وقتی چیزی که بچه ها دوست داشتند و آقا مهدی براشون می خرید تا سوار ماشین می شدیم به بچه ها می گفت: حالا بابا رو کنید. و بچه ها با خوشحالی دست بابارو بوس می کردند. {قاسم} همیشه می گفت: عباس دست راست بابا و امین دست چپ باباست. 🍂 وقتی باهم برای خرید بیرون می رفتیم؛ مهدی همه وسایل رو خودش بر می داشت. و می گفت : خانم شما فقط مواظب چادرت باش. 🥀🌻 الان که با بچه ها خرید میریم عباس و امین کمکم می کنند. 🍁می گم مهدی واقعا دست راست و چپ شما خیلی کمکم می کنند. ❣یک روز به آقا مهدی{قاسم} گفتم: چرا اینقدر که میشی ؟ گفت: در شب هرچی از خدا بخوای بهت میده. 💜💜 خانم شما یک روز به من افتخار می کنید. 🕊🌹 بعداز آقا مهدی وقتی برای زیارت به رفتیم ؛ وارد حیاط حرم زینب "سلام الله علیها" که شدم، گفتم: {قاسم} بهت افتخار می کنم که از ما دل بکنی و به عشق بزرگتری که عشق به خدا و اهل بیت "علیهم السلام" بود رسیدی. 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 پایان قسمت چهاردهم ....👉 ادامه دارد ....👉 🇮🇷 😷 تلگرام ⬅️ @gharibshahid ایتا ⬅️ https://eitaa.com/gharibshahid سروش sapp.ir/gharibshahidg اینستاگرام https://www.instagram.com/p/Cdx1pLbqyaV/?igshid=YmMyMTA2M2Y= توییتر👇 ‏javad gharib (‎@javadgharib71) را بررسی کنید: https://twitter.com/javadgharib71?t=c3-XKWmmp2AeDzXgGw7S5A&s=09 نام جهادی : ع 21/4/1394 ت ش
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕
‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕️🛑🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 🌷 🛑⭕️🛑🌷 🌷🛑 ⭕️🛑⭕️🌷 🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️🛑 قسمت چهاردهم ...👉 ادامه نامه و قاسم { مهدی}غریب🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 مهدی (قاسم) به عباس قول داده بود کلاس اول شاگرد ممتاز بشه براش تبلت بخره. ✅ امتحانات خرداد ماه که تمام شد آقا به امیر عباس گفت: بریم تبلت بخریم. بهش گفتم: آقا مهدی هنوز کارنامه رو ندادن. گفت: من میدونم پسرم شاگرد ممتازه؛ تا وقت دارم براش بخرم. رفتند تبلت خریدند و باهم عکس سلفی گرفتند. 🌷 آقا مهدی در مقابل خواسته های بچه ها هیچوقت نه نمی گفت ؛و هرچیزی که بچه ها می خواستند برایشان تهیه می کرد وقتی چیزی که بچه ها دوست داشتند و آقا مهدی براشون می خرید تا سوار ماشین می شدیم به بچه ها می گفت: حالا بابا رو کنید. و بچه ها با خوشحالی دست بابارو بوس می کردند. {قاسم} همیشه می گفت: عباس دست راست بابا و امین دست چپ باباست. 🍂 وقتی باهم برای خرید بیرون می رفتیم؛ مهدی همه وسایل رو خودش بر می داشت. و می گفت : خانم شما فقط مواظب چادرت باش. 🥀🌻 الان که با بچه ها خرید میریم عباس و امین کمکم می کنند. 🍁می گم مهدی واقعا دست راست و چپ شما خیلی کمکم می کنند. ❣یک روز به آقا مهدی{قاسم} گفتم: چرا اینقدر که میشی ؟ گفت: در شب هرچی از خدا بخوای بهت میده. 💜💜 خانم شما یک روز به من افتخار می کنید. 🕊🌹 بعداز آقا مهدی وقتی برای زیارت به رفتیم ؛ وارد حیاط حرم زینب "سلام الله علیها" که شدم، گفتم: {قاسم} بهت افتخار می کنم که از ما دل بکنی و به عشق بزرگتری که عشق به خدا و اهل بیت "علیهم السلام" بود رسیدی. 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 پایان قسمت چهاردهم ....👉 ادامه دارد ....👉
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
‍ ‍ ‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️
‍ ‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷     ⭕️                   ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️                   ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️              🛑⭕️🛑🌷      ⭕️          ⭕️🛑⭕️🌷    🌷           🛑⭕️🛑🌷    🌷🛑      ⭕️🛑⭕️🌷    🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷     🌷⭕️⭕️🛑 ده روز تا نهمین سالروز شهادت شهید مدافع حرم قاسم(مهدی) غریب 💚🌻🌻پنج شنبه و یاد شهدا با صلوات 🌻🌻💚 قسمت چهاردهم ...👉 ادامه نامه و   قاسم { مهدی}غریب🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 مهدی (قاسم) به عباس قول داده بود کلاس اول شاگرد ممتاز بشه براش تبلت بخره. ✅ امتحانات خرداد ماه که تمام شد آقا به امیر عباس گفت: بریم تبلت بخریم. بهش گفتم: آقا مهدی هنوز کارنامه رو ندادن. گفت: من میدونم پسرم شاگرد ممتازه؛ تا وقت دارم براش بخرم. رفتند تبلت خریدند و باهم عکس سلفی گرفتند. 🌷 آقا مهدی در مقابل خواسته های بچه ها هیچوقت نه نمی گفت ؛و هرچیزی که بچه ها می خواستند برایشان تهیه می کرد وقتی چیزی که بچه ها دوست داشتند و آقا مهدی براشون می خرید تا سوار ماشین می شدیم به بچه ها می گفت: حالا بابا رو کنید. و بچه ها با خوشحالی دست بابارو بوس می کردند. {قاسم}  همیشه می گفت: عباس دست راست بابا و امین دست چپ باباست. 🍂 وقتی باهم برای خرید بیرون می رفتیم؛ مهدی همه وسایل رو خودش بر می داشت. و می گفت : خانم شما فقط مواظب چادرت باش. 🥀🌻 الان که با بچه ها خرید میریم عباس و امین کمکم می کنند. 🍁می گم مهدی واقعا دست راست و چپ شما خیلی کمکم می کنند. ❣یک روز به آقا مهدی{قاسم}  گفتم: چرا اینقدر که میشی ؟ گفت: در شب هرچی از خدا بخوای بهت میده. 💜💜 خانم شما یک روز به من افتخار می کنید. 🕊🌹 بعداز آقا مهدی وقتی برای زیارت به رفتیم ؛ وارد حیاط حرم زینب "سلام الله علیها" که شدم، گفتم: {قاسم}  بهت افتخار می کنم که از ما دل بکنی و به عشق بزرگتری که عشق به خدا و اهل بیت "علیهم السلام" بود رسیدی. 🛑⭕️🛑🌷      🛑⭕️🛑🌷           🛑⭕️🛑🌷 پایان قسمت چهاردهم ....👉 ادامه دارد ....👉 21/4/1394 ت ش 🇮🇷