👇🌹
.✅ تو لشکر 17 علی بن ابیطالب (ع) یک پیرمرد ترک زبان داشتیم که خود رو بسیجی لَر معرفی میکرد و سعی میکرد کسی از احوالش مطلع نشه. تو جواب سوالها همیشه یک کلام میگفت: من بسیجی هستم.
گردان که به مرخصی رفت به همراه شهید جنابان این پیرمرد رو تعقیب کردیم... تو یکی از روستاهای حاشیه ی شهر قم خونه داشت. در زدیم وقتی ما رو دید خیلی ناراحت شد که چرا منو تعقیب کردید. تو جواب گفتیم ما فرمانده تو هستیم و لشکر هم به نام علی(ع). امیرالمؤمنین(ع) دستور داده که از احوال زیردستان و رعیت خودمون آگاه باشیم.
داخل منزل شدیم یه زیرزمین بسیار کوچک با دیوارهای گچی و خاکی بدون وسایل و یک پیرزن نابینا که گوشهای نشسته بود. از پیرمرد درباره زندگیش، بسیجی شدنش و احوال اون پیرزن سوال کردیم.
گفت: ما اهل شاهین دژ استان آذربایجان بودیم. تو دنیا یه فرزند داشتیم که اون هم فرستادیم قم تا سرباز و فدایی امام زمان(عج) بشه. بعد از مدتی تو کردستان جنگ در گرفت. فرزندمون یه روز تو نامه نوشته بود که میخواد به کردستان بره. اومد با ما خداحافظی کرد و رفت. بعد از مدتی خبر آوردند که پسرت رو قطعه قطعه کردند. بعد از اون خبر آوردند که پسرت رو سوزوندند و خاکسترش رو هم به باد دادند، دیگه منتظر جنازه نباشید. از اون به بعد، مادرش شب و روز کارش گریه بود، تا اینکه چشماش نابینا شد. از اون پس تصمیم گرفتم هر خواهشی که این مادر دلشکسته داره به خاطر خدا برآورده کنم. یک روز گفت: میشه بریم قم، کنار حضرت معصومه (س) ساکن بشیم؟
اومدیم قم و اینجا ساکن شدیم. من هم دستفروشی میکردم. یه بار که سر سجاده مشغول عبادت و گریه بود گفت: آقا! میشه یه خواهش بکنم؟ گفتم: بگو! گفت: میخوام به جبهه بری و اسلحه فرزندم رو برداری و تو راه خدا و در پیشگاه امام زمان(عج) با دشمنان خدا بجنگی! منم اومدم ثبتنام کردم و اعزام شدم. همسرم رو به خدا و امام زمان(عج) سپردم. همسایهها هم گاهی بهش سر میزنند.
اون ماجرا گذشت و برگشتیم جبهه؛ شب عملیات کربلای پنج اون پیرمرد هرچه اصرار کرد اجازه شرکت تو عملیات رو بهش ندادم. گفتم: هنوز چهره اون پیرزن معصوم و نابینا تو ذهنم هست.
تو جواب گفت: اشکالی نداره! اما من میدونم پسرم این قدر بیمعرفت نیست که منو اینجا بگذاره. حتما میاد و منو با خودش میبره.
از پیش ما رفت به گردانی دیگه... موقع عملیات یادم افتاد که به مسئولین اون گردان سفارش کنم مواظبش باشند. بعد از سراغ گرفتن از احوالش، فرمانده گردان گفت: دیشب به شهادت رسیده و جنازه ش رو هم نتونستیم بیاریم.
بعد از عملیات یکسره به منزلش رفتم. در زدم. همسایهها اومدند و سوال کردند شما چه نسبتی با اهل این خونه دارید؟ گفتم از دوستانشون هستم. گفتند: چهار روز پیش وقتی رفتیم به اون پیرزن سر بزنیم دیدیم همونطور که روی سجاده مشغول عبادت بوده جون داده و به معبودش پیوسته....
رفقا! خیلی مسئولیم پیش شهدا و خونواده هاشون.... این یه نمونه از اوج فداکاری؛ من که حرفی ندارم و نمی تونم داشته باشم جز اینکه بگم شرمنده ام....
یاحق
@ghasedak40
🔹آیت الله حائری شیرازی (رضوان الله تعالی علیه)🔹
🔸و ما ادریک ماه رجب!🔸
و ما ادریک ماه رجب! رجب ماه ورودی است. زیارت امام رضا علیه السلام که مشرف میشوید، اول می رسید به بست. ارزش بست زیاد است، چون ورودی حرم است. رجب بست است، شعبان صحن است، رمضان حرم است و شب قدر، ضریح است.
@ghasedak40
روزمان را با #قرآن آغاز کنیم
🌹👇در مقابل پیروزیها برو تسبیح کن؛ این مربوط به تو نیست، مربوط به خدا است؛ استغفار کن.
إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ(1)
وَ رَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فىِ دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجًا(2)
فَسَبِّحْ بحَمْدِ رَبِّكَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كَانَ تَوَّابَا(3)
🌹👇امام خامنه ای در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری ۱۳۹۷/۱۲/۲۳
در مواجههی با پیروزیها قرآن به ما درس میدهد: اِذا جاءَ نَصرُ اللهِ وَ الفَتحُ، وَ رَاَیتَ النّاسَ یَدخُلونَ فی دینِ اللهِ اَفواجًا، فَسَبِّح بِحَمدِ رَبِّکَ وَ استَغفِرهُ اِنَّه کانَ تَوّابًا؛ نمیگوید خوشحالی کن، مثلاً برو وسط میدان شعار بده؛ فَسَبِّح بِحَمدِ رَبِّک؛ [میگوید] برو تسبیح کن؛ این مربوط به تو نیست، مربوط به خدا است؛ استغفار کن. در خلال این حرکت ممکن است یک غفلتی از تو سر زده باشد، از خدای متعال طلب مغفرت کن؛ در برخورد با حوادث مثبت این جوری باید برخورد کرد: دچار غرور نشدن، و از خدا دانستن که «وَ ما رَمَیتَ اِذ رَمَیتَ وَلکِنَّ اللهَ رَمی». این اغترار به نفْس و اغترار [نسبت] به خدا که انسان غرّه بشود، [درست نیست]؛ «فَحَقُّ لَکَ اَن لا یَغتَرَّ بِکَ الصِّدّیقون»؛ در دعای صحیفهی سجّادیّه [آمده] که صدّیقون هم نبایستی اغترار پیدا کنند به تو که بگویند «ما که دیگر با خدا وضعمان روشن است و ...»؛ نخیر، خدای متعال با صدّیقون هم رودربایستی ندارد؛ [اگر] یک وقت خطائی بکنند، ضربه را خواهند خورد. کاری که انجام میگیرد، کار خوبی را که انجام گرفته، از خودمان ندانیم، از خدا بدانیم. واقع قضیّه هم همین است.
@ghasedak40
برگی از #تاریخ اسلام
🌹👇مشکل ما زمان نشناسی است یا نداشتن میاندار؟
❌ما در تحلیل ها می گوئیم سلیمان صرد چون زمان شناس نبود تأخیر کرد و به کربلا نرسید در حالی که در چند کیلومتری این واقعه عظیم سکونت داشت.
🌀می گوئیم او انسان بی دست و پایی هم نبود، این قدر شجاعت و توان مدیریتی داشت که در کوفه بعد از شهادت امام حسین(ع) ، گروه توابین را شکل داد، چند هزار نفر را مخفیانه سازماندهی کرد و یکباره حکومت را غافلگیر نمود.
❌ولی ارزش این ها کجا ، ارزش 72 تن که در زمان مناسب جان خودرا فدا کردند کجا!
🌀اما امروز خیلی از ما می دانیم لحظه قیام فرهنگی است فرمانده این قیام هم مشخص است دستور آتش به اختیار هم داده ولی همه که توان ندارند چنین دستوری را اجرایی کنند چون تخصص ندارند.
❌یک زمانی تظاهرات لازم بود انجام دادیم ، زمانی شرکت در جبهه ها لازم بود رفتیم، الان که تکلیف پیچیده تر شده، نوع جهاد فرق کرده و به جهاد فرهنگی و اقتصادی تبدیل شده ، بسیاری از ما هنر و تخصص برای این جهاد را نداریم ، کسی باید به عهده بگیرد آموزش به جهادگران فرهنگی را و سازماندهی و تقسیم وظایف را.
🌀امروز گرچه جنگ با ابعاد گسترده تر ادامه دارد ولی هیچ تشکل و سازمانی میاندار و محور اصلی در این جنگ نیست، یک به هم پاشیدگی در این جهاد دیده می شود، دولت های دشمن هر سال بودجه جنگی برای ناتوی فرهنگی علیه ما تصویب می کنند ، دولت های ما مثل زمان آرامش عمل می کنند نه مثل زمان جنگ و جهاد.
❌آیا کسی که بهترین زمان مبارزه را از دست بدهد مصداق همان سلیمان صرد نیست. آیا مردم کوتاهی می کنند یا دولتیان و صاحب منصبان فرهنگی؟ چرا هیچکس مجرم نیست؟!
@ghasedak40
بیا که بی تو...
بیا که بی تو نه سحر را طاقتی است و نه صبح را صداقتی؛ که سحر به شبنم لطف تو بیدار می شود و صبح، به سلام تو از جا بر می خیزد.
بیا که بی تو آینه ها، زنگار غربت گرفته اند.
هیچ کس حریم اطلسی ها را پاس نمی دارد و بر داغ لاله ها در هم نمی گذارد.
بیا که بی تو، قنوت شاخه ها، اجابتی جز غروب تلخ خزان ندارد.
@ghasedak40
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آخرین جمعه سال
الهم عجل لولیک الفرج
@ghasedak40
یکی از علما، آرزوی زیارت امام زمان را داشت و از عدم موفقیت خود، رنج می برد.
شبهای چهارشنبه به «مسجد سهله» می رفت و به عبادت می پرداخت، تا شاید توفیق دیدار آن محبوب عاشقان نصیبش گردد.
مدتها کوشید ولی به نتیجه نرسید. سپس به علوم غریبه و اسرار حروف و اعداد متوسل شد، چله ها نشست و ریاضتها کشید، اما باز هم نتیجه ای نگرفت. ولی شب بیداریهای فراوان و مناجاتهای سحرگاهان، صفای باطنی در او ایجاد کرده بود.
روزی در یکی از این حالات معنوی به او گفته شد: «دیدن امام زمان (عجل الله فرجه) برای تو ممکن نیست، مگر آنکه به فلان شهر سفر کنی».
به عشق دیدار، رنج این مسافرت توانفرسا را بر خود هموار کرد و پس از چند روز به آن شهر رسید. در آنجا نیز چله گرفت و به ریاضت مشغول شد. روز سی و هفتم و یا سی و هشتم به او گفتند: «الان حضرت بقیة اللّه (عجل الله فرجه)، در بازار آهنگران، در مغازه پیرمرد قفل سازی نشسته اند، هم اکنون برخیز و به خدمت حضرت شرفیاب شو!»
با اشتیاق ازجا برخاست. به دکان پیرمرد رفت. وقتی رسید دید حضرت ولی عصر(عجل الله فرجه) آنجا نشسته اند و با پیرمرد گرم گرفته اند و سخنان محبت آمیز می گویند. همین که سلام کرد، حضرت پاسخ فرمودند و اشاره به سکوت کردند.
در این حال، دید پیرزنی ناتوان و قد خمیده، عصا زنان آمد و با دست لرزان قفلی را نشان داد و گفت: اگر ممکن است برای رضای خدا این قفل را به مبلغ سه شاهی بخرید که من به سه شاهی پول نیاز دارم. پیرمرد قفل را گرفت و نگاه کرد و دید بی عیب و سالم است، ...
پیرمرد با کمال سادگی گفت: خواهرم! تو مسلمانی، من هم که مسلمانم، چرا مال مسلمان را ارزان بخرم و حق کسی را ضایع کنم؟ این قفل اکنون هشت شاهی ارزش دارد، من اگر بخواهم منفعت ببرم، به هفت شاهی می خرم ...
شاید پیرزن باور نمی کرد که این مرد درست می گوید، ناراحت شده بود و با خود می گفت: من خودم می گویم هیچ کس به این مبلغ راضی نشده است، التماس کردم که سه شاهی خریداری کنند، قبول نکردند؛ زیرا مقصود من با ده دینار (دو شاهی) انجام نمی گیرد و سه شاهی پول مورد احتیاج من است.
پیرمرد هفت شاهی به آن زن داد و قفل را خرید؛ همین که پیرزن رفت امام (عجل الله فرجه) به من فرمودند:
«آقای عزیز! دیدی و این منظره را تماشا کردی؟! اینطور شوید تا ما به سراغ شما بیاییم. چله نشینی لازم نیست، به جفر متوسل شدن سودی ندارد. عمل سالم داشته باشید و مسلمان باشید تا من بتوانم با شما همکاری کنم! از همه این شهر، من این پیرمرد را انتخاب کرده ام، زیرا این مرد، دیندار است و خدا را می شناسد، این هم امتحانی که داد. از اول بازار، این پیرزن عرض حاجت کرد و چون او را محتاج و نیازمند دیدند، همه در مقام آن بودند که ارزان بخرند و هیچ کس حتی سه شاهی نیز خریداری نکرد و این پیرمرد به هفت شاهی خرید. هفته ای بر او نمی گذرد، مگر آنکه من به سراغ او می آیم و از او دلجوئی و احوالپرسی می کنم.»
🌴 🌴
💠یاعلے💠
@ghasedak40
💖 آشتے با امام زمان عج ❤️👆👆👆👆👆
💢 و بیایید از امروز با آقا صاحب الزمان عجل الله آشتی کنید 😔
جانها به فدات آقا😭
حتما گوش کنید.👌👌👌
@ghasedak40
💢حضرت علامه حسن زاده آملی :
🔸یکی از کلمات قصار علامه طباطبایی که مدام بر زبان می آورد این جمله بسیار پرمعنا و بلند و عمیق است : «ما کاری مهمتر از خودسازی نداریم !»
🔹لفظ ابدیّت را بسیار بر زبان می آورد و در مجالس و جلسات درس خویش چه بسا این عبارت کوتاه ، سنگین و وزین را به شاگردانش القا می فرمود . تأکید علامه بر این بود که : «هستیم که هستیم» إنّما تَنتَقِلُونَ مِن دار اِلی دار، انسان از بین رفتنی نیست، باقی و برقرار است، منتها به یک معنا لباس عوض می کند!
📘منبع : آن مرد آسمانی ، ص 105
@ghasedak40
🏞 #نکات_تربیتی_خانواده ۱۴
"برخی عواقب هواپرستی"
💢 اگه شما چشمت رو باز بذاری تا هرچی خواست ببینه و دلت رو رها کنی تا هر لحظه از هر چیزی خوشش اومد به سمتش متمایل بشه؛👀
📛 چند وقت دیگه این بیماری ها رو دچار میشی:
🔺دیگه از لذت بخش ترین اموری که توی زندگی هست لذت نمی بری، زود بی حوصله، خسته و افسرده میشی!😫
🔺باید کلی پول خرج کنی برای چند لحظه شادی و بعدش در طول روز دیگه لذت نبری.😓
🔺به جای عشق و محبت، دشمنی ها دلت رو پر میکنه.😠
🔺به سرعت اهل کینه توزی میشی و خیلی زود با دیگران دشمنی پیدا میکنی.😡
🔺علاوه بر اینا، بیماری های جسمی، عصبی میگیری و مجبوری که هزار تا درد بی درمان دیگه رو هم تحمل کنی.💉
🔺و بدترین و وحشتناک ترین اثری که این طرز زندگی داره اینه که "از خدا دور میشی".💔
⭕️ میدونید که روز قیامت هم بدترین عذاب بین همۀ عذاب ها اینه که «خدا به یه نفر نگاه نکنه...»
❌ و طبق روایات، کسی که هر کاری که دلش بخواد انجام بده، خدا به اون آدم نگاه نمیکنه.
@ghasedak40
قدیم ها اگر عاشق می شدی و دلت هوای
دیدن داشت ، تلگرام که نبود بروی
عکس های پروفایلش را ببینی .
باید یادت می آمد فلان مهمانی یا فلان
سیزده به در با کدام جمله تو خندیده ؟
در کدام کنج خانه یا سر کدام کوچه اتفاقی
نگاه تان با هم تصادف کرده ، بعد لبخند
زده اید و صورت تان گل انداخته از خجالت ؟
نمی شد بروی ببینی لست سین تلگرامش
کی بوده. باید آرزو می کردی شاید یک
عروسی یا عزا پیش بیاید که بشود دم در
، بین مهمان ها، چند لحظه ای دوباره
تماشایش کنی .
عکسی اگر بود مقدس بود و جایش در
امن ترین خلوت خانه. باید سر حوصله
دور از چشم اغیار، یواشکی، شاید چند
دقیقه ای نگاهش کنی و قربان و
صدقه اش بروی .
اینستاگرام نبود که عکس های سلفی
در رنگ بندی های مختلف و عکس های
دسته جمعی و سفر و مهمانی رفتن هایش
را بشود ببینی .
ما که توی کافه و سینما قرار
نمیگذاشتیم قرارمان این بود که
فلان ساعت توی صف نانوایی با هم باشیم .
یکی توی مردانه بایستد و دیگری زنانه
شاید شانس یاری کند و هم زمان نوبت مان
شد و پیش چشم شاطرجلوی دخل، چند
ثانیه ای کنار هم بایستیم .همین .
تلفن های خانه که سایلنت نمی شدند .
قرارمان این بود که فلان ساعت که همه
خواب هستند یواشکی طوری که کسی
نفهمد گوشی دستش باشد و آن یکی
دستش روی قطع کن و به محض این
که زنگ زدی ، زنگ نخورده دستش را
بردارد ، مبادا کسی بو ببرد .
تو آرام بگویی : دوستت دارم
و او آرام تر بگوید : منم همین طور
و بعد در سکوت، صدای نفس های
همدیگر را بشنوید .
ما شاید آخرین نسلی بودیم که کمتر می دید
و بیشتر تخیل می کرد. نسلی که صدا و
لبخند را به تیپ و هیکل ترجیح می داد.
آخرین نسلی که زود دل می بست،
و دیر دل می کند.
•✾📚 @ghasedak40 📚✾•
📥 سوال:
اگر در حین وضو گرفتن دست به محلی که خیس است برخورد کند از آنجایی که با آب غیر وضو قاطی میشود وضو باطل میشود؟
📤 پاسخ:
✍ آ یت الله خامنه ای:
اگر هنگام شستن دست و صورت باشد اشکالى ندارد ولى اگر بعد از شستن دست چپ باشد و بخواهد با همان دست مسح سر يا پا را انجام دهد اشکال دارد.
✍ آیت الله فاضل لنکرانی:
اگر دست قبل از مسح به جای خیس بخورد و رطوبتی غیر از اب وضو به دست برسد مسح با آن باطل است و اگر با قسمت دیگری کف دست که آب غیر وضو به ان نرسیده مسح بکشد صحیح است.
✍ آیت الله مکارم شیرازی:
در فرض سوال آن را نیز از آب وضو حساب می کند.
✍ آیت الله وحید خراسانی:
مسح سر و پا باید با آب وضو که در کف دست است انجام شود و اگر آب کف دست با آب دیگری ممزوج و قاطی شود مسح با آن صحیح نیست.
📚 منبع:
استفاءاز دفتر مراجع عظام
@ghasedak40
#حکایت #وزیر_دانا
پادشـاهی را وزیـری دانا بـود که از وزارت دست برداشت . پادشاه از دگر وزیران پرسید وزیر دانا کجاسـت؟ گفتنـد از وزات دسـت برداشـتـه و بـه #عبادت خدا مشغول شده است
پادشاه نزد وزیـر رفت و از او پـرسید از مـن چه خطا دیـده ای که وزارت را تـرک کرده ای؟ گفت پنج سبب دارد
اول آنکه تـو نشستـه بـودی و مـن در حضـور تـو ایستاده می مانـدم اکنون بندگی خدایی میکنم که مرا در وقت #نماز حکم به نشستن میکند
دوم آنکه طعام می خـوردی و من نگاه می کردم
اکنون رزاقی پیدا کرده ام که او نمیخورد و مرا می خوارند
سوم آنکه تو خـواب بـودی و من #پاسبان بـودم اکنـون خـدای چنان است که هـرگز نمی خوابد و مرا پاسبانی می کند
چهـارم آنکه می ترسـیـدم اگـر تـو بمـیـری مـرا از دشمنان آسیب برسـد امـا اکنون خدای مـن چنان است کـه هـرگـز نخـواهد مـرد و مـرا از دشمـنـان آسیب نخواهد رسید
پنجم آنکه می ترسیدم اگـر گناهی از مـن سـرزند #عفو نکنی ، اکنـون خدای من چنان رحیم است که هر روز صـد گناه میکنم و او می بخشاید
@ghasedak40
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعر طنز «دوران مجردی» در محضر رهبر انقلاب که موجب تحسین ایشان شد
همه را شکل یار میبینم
پیرزن را نگار میبینم!
عالیه شعرش 👌😂
@ghasedak40