✂️برشی از مصاحبه شهید حاج قاسم سلیمانی پیرامون شهید مهدی زین الدین:
اولین باری که با آن چهره زیبا و دلاور رو به رو شدم واقعا معنویت از سیمایش می بارید. شاید نیم ساعتی بیشتر از آشنایی مان نگذشته بود که احساس کردم سالها با او دوست هستم. برخورد خوبی که داشت و جذابیتی که در وجودش بود مرا شیفته خودش کرد. این عشق و علاقه ام به او تا زمان شهادتش باقی بود و به همین خاطر در جلساتی که داشتیم بیشتر کنار آقامهدی می نشستم.
✅ فاتح خیبر (شهید مهدی زین الدین)
12.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥بیینید
🔖کارنامه پُربار #شهید_سلیمانی رحمةاللّهعلیه به روایت رهبر معظّم انقلاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢ماجرای دیدار اعتراضی حاج #قاسم_سلیمانی با یک مقام دولتی، ۲۰ روز قبل از #شهادت
#خاطرات_شهدا
ماه رمضان بود و ما در سوریه بودیم که یکی از افسرهای ارشد سوری ما را به ضیافت افطار دعوت کرد 🍃
با تعدادی از رزمندگان از جمله ، بیضائی به میهمانی رفتیم و خیلی هم تشنه بودیم ؛
دو سه دقیقه بیشتر تا افطار نمانده بود و می خواستیم وارد سالن غذا خوری شویم اما محمود رضا منصرف شد و گفت من بر می گردم❗️
رزمندگان لبنانی اصرار داشتند که با آنها به افطاری برود و من نیز مصر بودم که دلیل برگشتنش را بدانم ، بیضائی به من گفت شما ماشین را به من بده که برگردم و شما بروید و افطارتان را بخورید ، من هم بعد از افطار که بر گشتید دلیلش را برایتان می گویم .
بعد از افطار علت انصرافش از میهمانی را پرسیدم و او در جوابم گفت👇:
اگر خاطرت باشد این افسر
قبلا نیز یکبار ما را به میهمانی ناهار دعوت کرده بود ؛ آن روز بعد از ناهار دیدم که ته مانده ی غذای ما را به سربازانشان داده اند و آنها نیز از فرط گرسنگی با ولع غذای ته مانده را می خورند😓 ، امروز که داشتم وارد سالن می شدم فکر کردم اگر قرار است ته مانده ی غذای افطاری مرا به این سربازها بدهند ، من آن افطار را نمی خورم...☝️
نقل از سرهنگ پاسدار محمدی جانشین تیپ امام زمان (عج) سپاه عاشورا
شهید مدافع حرم
محمودرضا بیضایی🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢ناگفتههایی از لحظه تدفین و تلقین «حاج قاسم»
8.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 ببینید | گلایه سپهبد قاسم سلیمانی به جایگاه امام و آیتالله خامنهای در سیستم آموزشی کشور به مناسبت روز معلم
🏷 تدوین: محمد ایمان تنها
❣داییهای مجید همه نانوایی داشتند؛ مجید میرفت دم در نانوایی بربری داییاش میایستاد به کسانی که توانایی خرید نان نداشتند از جیب خودش نان میخرید ودستشان میداد
❣بعضی وقت ها هم با مناسبت و بی مناسبت هزینه یک روز پخت نان را به شاطر میداد و میگفت نان رایگان به مردم بدهد.
❣آنقدر در این نانوایی ایستاد تا به مجید بربری🥖 معروف شد؛ از بس به این اسم معروف شده بود؛ وقتی هم که ثبت نام کرد برای اعزام به سوریه حاج جواد از مسئولین گردان امام علی(علیه السلام) فکر میکرد فامیلش بربری است.
راوی: مادر شهید
#شهید_مجید_قربانخانی🌷
#خاطره
🌹جانبازی حاج قاسم قبل از تشکیل تیپ
✍سردار قاسم سلیمانی : شب عملیات طریقالقدس، ما وارد کانالی شدیم که از ابتدای خط خودی تا پشت خط، زیر خمپاره ۱۲۰ و ۱۶۰ بود. تیر مستقیم تانکها روی کانال میریخت. نخستین آتش سنگین دشمن بعد از شروع جنگ و در جبههها، همان جا بود. یک ساعت از لو رفتن تک گذشته بود که خط خودی تا خط خودشان را تمام زیر آتش گرفته بودند. معابر هم لو رفته بود. حمید در گروهان اول بود.
ما منتظر بچههای اهواز بودیم که قرار بود خط را بشکنند تا ما پشت سر آنها به خط دوم و به سمت پل سابله برویم. ۱۰۰ متری از خاکریز فاصله گرفته بودیم. آتش دشمن بود که روی سرمان میریخت. حمید آمد پیش من و گفت: «اینطوری همه بچهها شهید میشوند. بگذار من گروهانم را ببرم نزدیک سیمخاردار عراقیها و از کار بیندازمشان». من موافقت کردم و او گروهانش را تا نزدیک سیمهای خاردار برد.
همینجا بود که من زخمی شدم. اکبر محمدحسینی با ۲ گروهان عقب بود. بچههای اهواز موفق نشده بودند خط را بشکنند. خون زیادی از من رفته بود و دیگر رمق نداشتم. نمیخواستم بگویم زخمی شدهام و روحیه بچهها را تضعیف کنم. حمید خودش را به من رساند و اصرار کرد سریع خودم را نزدیک معبر برسانم و بر کار آنها نظارت کنم اما من گفتم: «نمیتوانم بیایم، خودت برو هر کاری میتوانی بکن.» فکر کنم فهمید حالم مناسب نیست. سری تکان داد و خداحافظی کرد و رفت به خط.
مکالمه من و حمید ۱۰ ثانیه هم طول نکشید. حمید در کمتر از ربع ساعت خط اول عراقیها را گرفت. شلیک کالیبرها و خمپارههایشان قطع شد و بچهها شروع کردند به پاکسازی. فریاد اللهاکبر در خط پیچید. اکبر تماس گرفت و هدایت ۲ گروهان بعدی را به عهده گرفت که به سرعت رفتند روی خاکریز و رو به جلو حرکت کردند.
همین موقع بود که من از حال رفتم و به پشت جبهه منتقل شدم. بعدها شنیدم حمید با یک کمر نارنجک جلوی همه حرکت میکرده و داخل سنگرها که ۵ تا ۲۰ متر از هم فاصله داشتهاند، نارنجک میانداخته و آنها را منهدم میکرده است.
در یکی از این سنگرها، عراقیها متوجه نارنجک میشوند و آن را به بیرون پرت میکنند که خوشبختانه حمید فورا روی زمین میخوابد اما ترکشهای خمپاره پیشانیاش را زخمی میکنند. با این وجود، از پا نمینشیند و به پیشروی ادامه میدهد. مرا به بیمارستان منتقل کردند و پس از بهبودی و بازگشت، قرار شد «تیپ ثارالله» را تشکیل بدهم.
آنچه خواندید، بخشی از کتاب «ذوالفقار»؛ برشهایـــی از خاطرات شفاهـی سپهبد شهید قاسم سلیمانی به همت علی اکبری مزدآبادی در انتشارات یازهرا بود.
✨🌟#کانال_سردار_دلها🌟✨
9.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥تصاویر فوقالعاده احساسی
تصاویر منتشر نشده از حضور حاج قاسم سلیمانی در جمع مدافعان حرم خوزستانی
🔺 هرکی با سردار عکس گرفته شهید شده حواستون باشه...
•°💓🌟🌈•°
گـذرزمــان ،
همهچیزࢪاباخودمیبرد
جزࢪدّنـگاھتــورا . . .♡
#دلتنگی💔
#ماه_رمضان_بدون_حاج_قاسم🌙