eitaa logo
قرارگاه حاج قاسم سلیمانی
12.3هزار دنبال‌کننده
21.3هزار عکس
17.3هزار ویدیو
63 فایل
«بِسْمِ اللَّهِ القٰاصِمِ الجَبّٰاریٖنْ» خط خون نقطه‌ی پایان سلیمانـی نیست... بِھ‌َراسـ💪ـید که این اولِ بسم الله است...🌷 کانون تبلیغاتی پربازده قاصدک ❄️👇 https://eitaa.com/joinchat/3340238882Ca4b5329bfc
مشاهده در ایتا
دانلود
"من، «مصطفی» پسرت هستم" 🔹روزی یکی از همراهان با من تماس گرفت واطلاع داد که ایشان قصد دیدار با مادرم را دارند. وقتی جلوی خانه مادرم رسیدیم، متوجه شدم ایشان نیمساعت در کوچه روی پا ایستاده و منتظر ما بوده اند؛ به سرعت درِ خانه را باز کردم، به محض آن که سربرگرداندم، دیدم سردار پشت فرمان ماشین نشستند!!!...🚘 و ماشینی را که مادرم در آن بود، به داخل خانه هدایت کرده و در پاسخ به سوال مادرم، گفته بودند: "من، مصطفی پسرت هستم!"☺️ خودِ سردار ، مادر را به داخل خانه بردند و کنار صندلی مادر روی زمین نشستند. وقتی که عزم رفتن کردند، به همه گفتند که ایشان را با مادرم تنها بگذاریم؛ سردار مقابل مادر روی زمین نشست، چادر اورا بوسید و گفت: "شما مادر شهید هستید؛ دعا کنید تا من هم بشوم.🙏🏻" {به روایتِ:برادر شهید}
به حاج قاسم گفتم: تو ماشاالله رشیدی، کنار قبر یوسف‌الهی یک ذره است، خب جایت نمی‌شود! گفت: از من گفتن بود. وقتی شهید شد و دستی ازش ماند، فهمیدم چه می‌گوید. 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داشتن یک فرزند پسر پس از چهار فرزند دختر، آرزوی خانواده بود👌. مادر بزرگ نذر کرده بود که اگر خداوند دعایش را اجابت کند و یک نوه پسر به او عطا کند، برای خانم زینب (س) قربانی کند؛ خیلی زود هم دعایش مستجاب شد.😍 شبِ به دنیا آمدنش کولاک برف روستای‌شان را در بر گرفته بود و مسیرهای منتهی به سمت روستا قطع شده بود🙁. زنان با پای پیاده شروع به جستجوی قابله کردند تا مادر بتواند پسری که زندگی خانواده را حتی پیش از به دنیا آمدن دگرگون کرده بود، به دنیا بیاورد.. به دنیا آمد و اسم او را «رضا» گذاشتند🌹. رضانسبت به پدر و مادرش رفتار نیکویی داشت و به آنها عشق می‌ورزید اما به اندازه عشق او نسبت به پروردگارش نبود☝️. او عاشق بود؛ عاشق اطاعت و بندگی خداوند. نور درونش او را با تمام وجود به سمت خداوند متعال سوق می‌داد. هر یک از اعمالش دری از طاعت و بندگی را به رویش باز می‌کرد❤️. نسبت به غیبت بسیار حساس بود؛ کسی که زبان به غیبت می‌گشود را به سکوت دعوت و با نرمخویی او را نکوهش می‌کرد. ✅نظری نمی‌داد مگر اینکه قبلاً آن را با مقیاس شرع سنجیده باشد. نسبت به حریم خصوصی دیگران به شدت حساس بود.🌹 در حالی که پدرش را از دست داده بود و تنها پشت و پناه مادرش بود، اشتیاق درونی او را به سمت و سویی دگر می‌کشاند؛ اومشتاقِ جهاد بود.✌️ زندگی «رضا» همانطور که از ابتدا به با نگاه و مدد عقیله بنی هاشم اغاز شد، به پایان خوش شهادت رسید💔 شهید مدافع حرم رضا علی قانصوه🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رفتن تو ‎ مهیبی بود که هنوز زیر آوار نبودنس هستیم مرد با اخلاص خدا ما را هم دعا کن از این حصار و زندان در آییم *علی چاهخوزاده*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عکس معروف حاج قاسم و ابومهدی چطور گرفته شد؟ عکس معروفی وجود دارد که بعد از شهادت حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس خیلی‌ها آن را دیدند ولی کمتر کسی است که بداند ماجرای این عکس چیست!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قرائت دعای زیبای کمیل توسط شهید سپهبد حاج با سردار هم نوا شو... دل به دل او بده... با او به اوج آسمان ها برو... تا راز عروجش را دریابی...
✍سپهبد سلیمانی: یک زلزله ۵ ریشتری در یک شب تهران را به هم میریزد؛ خب تصور کنید داعش وارد کشور ما می‌شد... ۹۶/۱۰/۲۳
🔹آهسته پشت دیوار موضع گرفتیم و از صدای پا احساس کردیم دشمن پشت دیوار اتاق است. 🔹فاصله ما تنها یک دیوار 30، 40 سانتی متری بود. تکفیری ها هم متوجه ما شده بودند و با صدایی وحشت زده و خشن گفتند: «مین؟ مین؟» به زبان عربی یعنی (تو کی هستی؟) می خواستند بفهمند که بالاخره خودی هستیم یا غریبه؟ 🔹حسن ضامن نارنجک را کشید و آن را داخل حفره دیوار پرت کرد و گفت: «شیعه علی بن أبی طالب امیرالمؤمنین (ع)» نارنجک با صدایی بلند منفجر شد. ناله تکفیری ها به گوش می رسید. 🌷
قرارگاه حاج قاسم سلیمانی
🔹آهسته پشت دیوار موضع گرفتیم و از صدای پا احساس کردیم دشمن پشت دیوار اتاق است. 🔹فاصله ما تنها یک د
💠یک روز ظهر وارد خانه شد، سلام کرد، خیلی خسته و گرفته بود، یک ساک دستش بود، آن روز از صبح به مراسم تشییع شهدای گمنام رفته بود، آرام و بی‌صدا به اتاقش رفت. 💠صدا کرد:  مادر، برایم چای می‌آوری؟ برایش چای ریختم و بردم. وارد اتاقش شدم، روی تخت دراز کشیده بود، من که رفتم بلند شد و نشست. 💠پرسیدم: چه خبر؟ در جواب من از داخل ساکش یک پرچم سه‌ رنگ با آرم «الله» بیرون آورد.  پرچم خاکی و پاره بود. اول آن را به سر و صورتش کشید و بعد به من گفت: «این را یک جایی بگذار که فراموش نکنی. هروقت من مُردم آن را روی جنازه‌ام بکش». 💠خیلی ناراحت شدم، گفتم:«خدا نکند که تو قبل از من بری». اجازه نداد حرفم را تمام کنم، خندید و گفت: «این پرچم روی تابوت یک شهید گمنام تبرک شده است» 💠وقتی من مُردم آن را روی جنازه من بکشید و اگر شد با من دفنش کنید تا خداوند به‌ خاطر آبروی شهید به من رحم کند و از گناهانم بگذرد و شهدا مرا شفاعت کنند». 💠نمی‌دانست که پرچم روی تابوت خودش هم یک روزی تکه تکه برای شفاعت دست همه پخش می‌شود.... ✍به روایت مادربزرگوارشهید 🌷 ولادت : ۱۳۶۳/۶/۲ مشهد شهادت : ۱۳۹۳/۲/۱۹ حلب ، سوریه
🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت در فیلم 🎞مستند، حیدر تعریف می‌نمود : ما در بودیم، حافظ اسد(پدر بشار اسد) احوالش بد شد و راهی بیمارستانش🏩 نمودند، 🚨اخبار بدی از احوالات ایشان دریافت می‌نمودیم... من و و چند‌ سردار دیگر با مشورت به این نتیجه رسیدیم که به حضرت آقا زنگی📞 بزنیم و از ایشان التماس دعای🙏🏻 مخصوصی برای حافظ اسد بنماییم،  زیرا فکر 🤔می‌کردیم اگر حافظ اسد از بین برود، ما دیگر جایی در سوریه که سپر دفاعی ایران در برابر اسرائیل❌ بود نخواهیم داشت. به حضرت آقا زنگ زدیم و آقا فرمودند :  باشد حتماً دعا می‌کنیم.🤲🏻 چند روز بعد حال حافظ اسد بدتر شد،  ما نگرانتر 😥شدیم و باز به حضرت آقا زنگ زدیم. حضرت آقا فرمودند :  ایشان باید برود، ولی شخص دلسوزتر و بهتری را برای خدمت به دین، به جای ایشان می‌گذارد... ما متحیر شدیم😳... دو نفر جایگزین حافظ بودند، برادرش و نخست وزیرش... 🔻خب برادرش که اصلاً همیشه در حال گردش و عشق و تفریح بود و اهل این حرف‌ ها نبود... 🔻نخست وزیر هم که یک فرد تقریباً مخالف بود... ما متحیر شدیم... تا این‌ که حافظ اسد فوت نمود و بشار اسد، پسرش سر برداشت... ما با خود بشار، در یک کاخ زندگی می‌کردیم... چون اوضاع سوریه به هم ریخته بود... یک روز سر نهار، خدمتگذارش را خواند و گفت : نامه✉️ را بیاورید... نامه را آوردند و ایشان نامه را به سردار همدانی دادند... سردار یکدفعه خودش را جابجا کرد و نامه را دوباره خواند📃 به همه ما یک نگاه عجیبی کرد و نامه را داد به نفر پهلوئیش.. نامه به دست من رسید، دیدم نامه از طرف ملک عبدالله است و گفته : 📃ای اسد...  یا دست از پشت سر ایرانی‌ها بردار و ایشان را از کشورت بیرون بینداز و یا کشورت را با خاک یکسان و تو و خانواده ات را نابود می‌کنیم... امضاء ملک عبدالله (پادشاه عربستان) ما متحیرانه به همدیگر نگاه می‌کردیم...  آخر تهدید بزرگی بود و اگر خود حافظ هم بود، حتماً یک کاری بر علیه ما ایرانی ها می‌کرد... یکدفعه دیدیم بشار که متوجه اخم‌😠های توی هم ما شده بود با لبخند🙂 نامه را از ما خواست... ما نامه را با احترام تقدیمش نمودیم... یکدفعه و متعجبانه دیدیم، بشار نامه را پاره کرد و خودش بلند شد و پاره های نامه را در میان شعله های آتش🔥  شومینه پرتاب نمود و با لبخند گفت : ما تا آقای و شما سربازانش را داشته باشیم هیچ غم و غصه ای نداریم. آنگاه بود که فهمیدیم حضرت آقا چه فرموده بودند و از کجا این خبر را چند سال پیش دریافت نموده بودند...
🚨 افطاری مورد علاقه‌ی 💠 رهبر انقلاب نقل می‌کنند ۱۳۹۰(قمــری) در زندان از راه رسید. با فرا رسیدن این ماه، دلم غرق شادی شــد؛ چون از کودکی این ماه را دوست می‌داشتم. هنگام افطار فرا رسید، اما چیزی برای من نیاوردند. نماز را خواندم. لحظات شادی‌آور سر سفره افطار در کنار خانواده، با که در برابر ما می‌جوشید، در خاطرم گذشت. خوردنی‌های سبک مخصوص افطار را به یاد آوردم؛ بویژه مختص خود را(غذای معروف مشهدی‌ها که ظاهراً مختص خود آنها است) به یاد آوردم؛ که از هر غذایی برای افطار، آن را بیشتر دوست می‌داشتم. این «ماقوت» از آب و نشاسته و شکر تهیه می‌شود و به شیوه خاصی آن را می‌پزند. من نیز در پختن آن، همانند پختن سایر غذاها، بخوبی وارد است. ناگهان به خود آمدم و از خداوند مغفرت طلبیدم. شاید این گرسنگی بود که خاطرات یاد شــده را در ذهنم برانگیخت. شاید تنهایی بود. به هر حال باید صبر کرد. نیم ساعت پس از مغرب، یک فنجان چای به دست آوردم. مدتی بعد شــام آوردند، که به خاطر نامرغوبی، دل بدان رغبت نمی کرد. اما قدری از آن را خوردم و بقیه را برای سحری گذاشتم. در سحر هم مابقی آن را با اکراه خوردم، زیرا این غذا از اصل نامطبوع بود و بعد از مانده شدن نیز نامطبوع‌تر شده بود. نخستین روز بر این منوال گذشت. ، نگهبــان اطلاع داد که چیزی برای شــما فرستاده شــده. آن را گرفتم و باز کردم، دیدم انواع غذاهایی که در افطار به آنها میل دارم، در چند بشقاب برایم فرستاده شده اســت. این غذاها برای چند نفر کافی بود. همسرم آن را آماده ساخته بود و توانسته بود به برساند. همچنین در همان روز، از منزل برایم وســایل تهیه و صرف چای آوردند. لذا افطاری خوشــمزه و مطبوعی بود که به قــدر کفایت از آن برداشتم و باقی را برای زندانیان فرستادم. این کار هر روز تکرار شد.  📙 کتاب خون دلی که لعل شد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ شنیدن صدای مناجاتت دوباره قلبمان را آتش میزند و یادمان می‌اندازد چه گوهری را از دست داده‌ایم 💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
|🍂➿| •دشت خشکید و زمین سوخت و باران نگرفت ... •زندگی بعد تـــو بر هیچکس ، آسان نگرفت......! رفیق_خوشبخت_ما حاج_قاسم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نماهنگ «دستم را بگیر» تقدیم به سپهبد سرافراز حاج قاسم سلیمانی
سردار شهیدم ؛ این روزها ، نبودنت بر شانهٔ بغض تنهایی‌مان خیراتِ اشڪ می ڪنـد . . . 📜
🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت از عکس‌📸هایی که از حاج قاسم گرفتم، سه سال قبل در مراسم دانش‌آموختگی افسران در دانشگاه (ع) بود✨ آن عکس، را در موقعیتی نشان می‌دهد که ایشان درمقابل اسلامی، یک دستشان را به‌نشانه احترام نظامی👌، کنار سر گرفته و دست دیگرشان را به نشانه ارادت و احترام قلبی♥️، روی سینه گذاشته‌اند. شاید این، خلاف عرف و ادب نظامی بود، اما نشان‌دهنده ادب و ارادت قلبی ویژه و تواضع خاص نسبت به فرمانده ‌کل‌قوا بود🌹 آن عکس، خیلی دیده‌شد و دست‌به‌دست چرخید و مشهور شد.»
♨️ حضورِ ناگهانی در مراسم پسر مدافع حرم
قامتِ راست خواهد ماند ✌️ تا وقتی که سـروهـا🌲 روبرویِ یکه‌تازی تبر ...
✍۵ ویژگی برجسته از شخصیت «حاج قاسم سلیمانی» ❣️اول اینکه سردار سلیمانی، انسانی از دنیا بریده و آخرت گرا بود. حضور پیوسته و مداوم او در میدان جهاد و شهادت حاکی از این است که وی از دنیا دل کنده بود و تعلقی به دنیا و آنچه در آن وجود دارد، نداشت و خود را برای حضور در محضر پروردگار از طریق شهادت آماده کرده بود. ❣️دوم اینکه فردی خدامحور و مخلص بود. اخلاص و صداقت از جمله اکسیرهای این عالم است که هرکس هر مقداری بدست آورد به همان اندازه در این عالم بزرگ می‌شود. ❣️سوم اینکه حاج قاسم سلیمانی روحیه فداکاری، ایثار و گذشت داشت و مجاهدی فداکار بود که قلبش مالامال از عشق و محبت به مؤمنان و مستضعفان بود. او همه زندگی خود را وقف عیال الله یعنی مردم کرده بود. ❣️چهارم اینکه شجاعت و بی باکی سردار سلیمانی در برابر قدرت‌های عالم و هوس بازان عالم یکی دیگر از علت‌های علاقه مردم به وی است. حاج قاسم وقتی وارد میدان نبرد با استکبار و دشمن می‌شد، ذره‌ای ترس به خود راه نمی‌داد. ❣️پنجم اینکه شخصیتی بود که در جایگاه بالای مدیریتی در مسائل نظامی کشور قرار گرفته بود، بدون اینکه کوچک‌ترین فکری برای بهره‌برداری خود و خانواده‌اش داشته باشد. کمتر مدیر ارشدی پیدا می‌شود که در عرصه مدیریتی با همه مردم همانگونه رفتار کند که با نزدیکان و خویشاوندان خود رفتار می‌کند. حاج قاسم چنین انسانی بود. او هرگز از موقعیت اجتماعی خود برای منفعت شخصی استفاده نکرد و زندگی ساده را بر اشرافی‌گری و رانت‌خواری ترجیح داد.