eitaa logo
قطره ها
23 دنبال‌کننده
19 عکس
5 ویدیو
0 فایل
جایی برای ذخیره و شاید اشتراک گذاری یادداشت‌ برداری ها و نوشته هایم. مطالبی که از کانال های دیگه نوشتم و منبعش ذکر شده به معنی تایید اونها نیست، اقتضای یادداشت برداریه! ارتباط: @Davody
مشاهده در ایتا
دانلود
جعفر جهروتی، معاون اطلاعات عملیات لشکر ۲۷ در زمان عملیات والفجر مقدماتی_ روایتگری در مقتل شهدای فکه اسفند۱۴۰۰: ۱. در کانال ارتباط بی سیمی با حاج همت یک طرفه بود، صدای حاجی را می‌شنیدیم ولی او صدای ما را نداشت. ۲. در محل مقتل بودم که بی سیم را آوردند، حاج همت سراغ گرفت و گفتم دور تا دور مقتل مجروحین دارند در دامن حضرت زهرا جان می‌دهند. ۳. قبل از عملیات ۹ نفر از اعضای انجمن حجتیه که در بین رزمنده ها نفوذ کرده بودند را دستگیر کردیم و دو نفر را نتوانستیم پیدا کنیم که همان دو نفر آغاز عملیات آرپی‌جی شلیک کردند و آغاز عملیات را لو دادند. https://eitaa.com/joinchat/1862074522C94e86b5727
حاج رضا علیجانی، مسئول گروه تفحص شهدا. اسفند ۱۴۰۰: ۱.موارد باور نکردنی در تفحص وجود دارد: الف. به بومی ها بسته خوراکی و ... می‌دادیم تا شهید پیدا کنند، یک بار شخصی از عشایر به نام شرفعلی اطلاع داد شهید پیدا کرده. کمی آرد و ... برایش بردیم. در مرز ایلام گفت بیایید آن طرف، چند کیلومتر داخل خاک عراق رفتیم و یک شهید نشانمان داد، به واسطه جمجمه او که پیدا بود سه شهید دیگر هم پیدا کردیم، وقتی پرسیدیم: چطور اینجا را یافتی؟ گفت: گوسفندانم را می چراندم، یکی از گوسفند ها اینطرف ایستاد، هر کار کردم یکی دو بار آمد و دوباره برگشت، رفتم سراغش که بیاورمش، اما دیدم سرش را بالا آورد و یک قطره اشک از چشمش آمد، نگاه کردم دیدم به زمین اشاره کرد و سفیدی جمجمه را دیدم. این درحالی بود که شرفعلی انگیزه ای برای دروغ نداشت. ب.یک بار هم شهیدی پیدا کردیم ولی پلاکش نبود، در حالی که جای پلاک روی لباسش مانده بود، هر چقدر گشتیم پلاک را نیافتیم. حدود یک کامیون خاک را هر چقدر الک کردیم پلاک را پیدا نکردیم، روز بعد بچه ها خواستند مثل پاک کردن برنج خاک را بگردند، یکی از عراقی ها گفت عقرب! یک عقرب سیاه آنجا بود، با بیل عقرب را پرت کردیم آن طرف، مامور عراقی رفت سراغ عقرب و ناگهان گفت پلاک اینجاست، پلاک زیر عقرب افتاده بود. ۲.جریان کبوتر که م.ا نقل میکند از آنجا ریشه گرفت که یک بار موقع تفحص کبوتری پرید و رفت سر یک تپه نشست. م.ا رفت و برگشت، گفتیم کجا، گفت فکر کردم یک نشانه است ولی شهیدی آنجا نبود. همانجا من ( علیجانی) گفتم بعدها از این شهید در می‌آید و چند وقت بعد دیدیم در مسجدی این جریان را تعریف کرد و گفت آنجا شهید پیدا کردیم. https://eitaa.com/joinchat/1862074522C94e86b5727
حسنعلی نوری، از بازماندگان عملیات تروریستی تاسوکی و رزمنده دفاع مقدس: محسن عبادی ( فرزند آیت الله عبادی و شهید دوم خانواده عبادی) روحیه شوخی داشت. یکبار وی را در حسینیه در حال گریه دیدم. جویای علت شدم گفت داشتم برای خودم روضه می خواندم دیدم بین همه روضه ها، این که نوه رسول خدا را سه روز زیر آفتاب رها کردند را نمیتوانم هضم کنم. در عملیات والفجر ۱۰, پایش روی مین رفت گرچه پیکر بقیه شهدا را آوردیم اما پیکر او را نیافتند. سه روز بعد پیکرش را در شیاری کنار میدان مین یافتیم و آوردیم. https://eitaa.com/joinchat/1862074522C94e86b5727
عاقددوباره گفت:«وکیلم ؟» پدرنبود ای کاش درجهان ره و رسم ، سفرنبود گفتند: عروس رفته گل...نه...گلی گم... دلش گرفت یعنی که ازاجازه باباخبرنبود هجده بهارمنتظرش بودوبرنگشت آن فصلهای سرد،بی دردسرنبود ای کاش نامه یاخبری،عطر،چفیه ای رؤیای دخترانه اوبیشترنبود عکس پدرمقابل آیینه شمعدان آن روز دورسفره جزچشم ترنبود عاقد دوباره گفت: «وکیلم ؟» دلش شکست یعنی به قاب عکس امیدی دگر نبود او گفت : بااجازه بابا...بله ...بله ... مردی که غیرآینه ای شعله ور نبود ! https://eitaa.com/joinchat/1862074522C94e86b5727
از قافله‌های شهــدا جا مانـدیم رفتند رفیقان و چـه تنها ماندیم افسوس که در زمانـه‌ی دلتنگی مجروح شدیم اسیر دنیا ماندیم https://eitaa.com/joinchat/1862074522C94e86b5727
جنگ غزه بود. ایمیل کلی از استادهای دانشگاه های خارج از کشور را پیدا کرده‎ بود خبر کشتار فلسطینی ها را می گرفت به زبان انگلیسی برایشان میفرستاد بلکه کاری بکنند. دنبال این بود که برای شهدای ترور فلسطین و لبنان سایت راه بیندازد... https://eitaa.com/joinchat/1862074522C94e86b5727
چقــدر از مَــنش این شهدا دور شـدیم آنقدر خیره به دنیا شده و کــور شدیم معذرت از همه خوبان و همه همرزمان ما برای شهدا وصـــــله ی ناجور شدیم https://eitaa.com/joinchat/1862074522C94e86b5727
ای دوست به حنجر شهیدان صلوات بر قامت بی سر شهیدان صلوات از دامن زن مرد به معراج رود بر دامن مادر شهیدان صلوات https://eitaa.com/joinchat/1862074522C94e86b5727
یکی از فرماندهان روسی به حاج قاسم خیلی علاقه‌مند شده بود و اصرار داشت حاجی را ببیند. وقتی رسیدیم به مقرشان، حاجی گفت:برایش سوغاتی نیاوردم، نمی‌شود دست خالی برویم. او چند فرزند دارد؟ یک گردن‌بند برای خانمش خرید و مقداری طلا برای دخترش. قرار شد بعد از جلسه، ما هدیه ها را به فرمانده روسی بدهیم. هدیه ها رو که دید خیلی تعجب کرده بود، یک فرمانده نظامی و مقتدر و چنین هدیه‌هایی؟ افسر روسی با اصرار سراغ گرفته بود که چه هدیه ای حاجی را خوشحال می‌کند؟ حاضرم هر چه بخواهد بدهیم. اصرارش که به گوش حاج قاسم رسید، گفته بود: بگویید ۱۰۰۰ موشک کروز لازم داریم! اجازه خریدش را به ما بدهید. افسر روسی گفته بود ما کلا ۱۴۰ تا موشک کروز داریم که ۱۰۰ تا را به شما می‌دهیم و ۴۰ تا را برای خودمان نگه می‌داریم. هر کدام از این موشکها ۷۰ هزار دلار قیمت داشت، موشکهایی که اون افسر به حاجی هدیه داد و هرگز ۷ میلیون دلار پولش را نگرفت. https://eitaa.com/joinchat/1862074522C94e86b5727
بچه های ارتش را به سنگرهای شان راهنمایی کردیم و رفتیم تا همانند روز اول که کسی به ما منطقه را نشان داد، ما هم به فرمانده ارتش منطقه را نشان دهیم. وقتی دست هایت را برای نشان دادن مواضع عراقی بلند می کردی و مواضع را به آنان نشان می دادی باید خیلی مواظب می بودی که غرور در وجودت نفوذ نکند؛آخر شیطان خیلی وارد است. ، دست نوشته های ، صفحه ۷۵. https://eitaa.com/joinchat/1862074522C94e86b5727
باید با دو جبهه همواره رو به رو باشی: یکی زندگی عادی که باید فعال ترین شخص باشی، و دیگری «تنهایی»؛ که این یکی کمرت را می شکند. ، دست نوشته های ، ص ۱۵۴ https://eitaa.com/joinchat/1862074522C94e86b5727
تقدیم به در خیالم شد مجسم عالم شیرین تو روزگار ساده ی تو ،حجره ی رنگین تو چشم بستم تا هجوم اشک را مخفی کنم چشم وا کردم بیاموزم کمی از دین تو درد دین داری و عمری خون دل قوتت شده داغ ها جاریست بر پیشانی پرچین تو بی تعلق بی ریا ، در خاک و خون افتاده ای ساده گی ، آزاده گی ، افتاده گی آیین تو با خودم می گویم از این دو چه چیزی برتر است ؟ خون بر عمامه یا عمامه ی خونین تو می رود از سینه ات رنج تمام سالها آن زمانی که میاید عشق بر بالین تو سیده فرشته حسینی https://eitaa.com/joinchat/1862074522C94e86b5727