#شعر
نه جای دارد در غزلها پیچش مویم
نه کافِری شد بندۀ محراب ابرویم
معمولیام، آنقدرکه پشتسرم هرگز
شهری نیفتد از نفس با عِطر گیسویم
گاهی نماز صبح را با چرت میخوانم
گاهی کَنار میز چرخم ذکر میگویم
گاهی «دو دو تا چار تا»ی انتهای ماه
وامی سبک میگیرد از دست النگویم
گاهی غزل در گوش بند رَخت میخوانم
گاهی میان تشت، دست از شعر میشُویم
از کودکانم سادگی را یاد میگیرم
هر شب که میخوابند روی هر دو زانویم
این قصر نُقلی، آسمانی بیکران دارد
من هم کَنار همسرم یک شاهبانویم
حس میکنم دنیا بهشت کوچکی دارد
نوزاد خود را صبحدمْ وقتی که میبویم
از: سعیده کرمانی.
#خاصنبودن، #خانواده، #دل، #سادگی، #کودک
🔗 عضویّت کانال
🌷