#داستان
یکی از دوستانی که مطّلع بود و میدانست که در طول سال، قربانیهای زیادی به واسطۀ این حقیر انجام میگیرد و به فقرا رَسانده میشود، بهشوخی به بنده گفت: «آخِر، آه این گوسفندهایی که قربانی میکنی، تو را خواهد گرفت!»
این مطلب را در همان بیمارستان خدمت استاد عزیزتر از جانم، مرحوم آیتاللّه سیّد عبداللّه جعفری تهرانی، نقل کردم.
ایشان، در حالی که روی تخت نشسته بودند، با چهرهای کاملاًجدّی فرمودند: «این گوسفندهایی که قربانی میکنید، شفعای قیامتِ شما میباشند!»
📖 کتاب بالاترین نذر، ص ۱۲۹؛ برگرفته از: یک کانال.
#حیوانات، #شفاعت، #قربانی
@ghatreghatre
🌷
#داستان بسیارخواندنی
هنگامى كه دشمنان، سر مطهّر حضرت امام حسين ـ سلام الله تعالی علیه. ـ را وارد اقامتگاه «قِنَّسرين» كردند، یک راهِب (عابد مسیحی) از عبادتگاهش متوجّه سر مطهّر شد و نوری درخشان را دید که از دهان آن بیرون میآمد و به سوی آسمان، بالا میرفت.
پس با دههزار درهم پیش آنان رفت و سر مطهّر را گرفت و به عبادتگاهش برد.
سپس صدایى که او گویندهاش را نمیدید، گفت: «خوشا به حال تو و خوشا به حال كسى كه احترام و عظمت این (سر مطهّر) را پاس دارد!»
راهب سرش را بلند كرد و عرض کرد: «ای پروردگار من! به حقّ عيسى به اين سر دستور بده که با من سخن بگوید.» سر مطهّر پرسید: «اى راهب! چه میخواهی؟»
راهب عرض کرد: «تو كيستى؟» سر مطهّر فرمود: «من پسر محمّد مصطفی هستم و من پسر علیّ مرتضی هستم و من پسر فاطمۀ زهرا هستم. من کشتهشدۀ کربلا هستم. من مظلومم. من تشنهام.»
راهب، صورتش را روی صورت مطهّر گذاشت و عرض کرد: «صورتم را از صورت تو برنمیدارم تا اين كه بگویى: "در روز قيامت، من شَفاعتکنندۀ تو خواهم بود." سر مطهّر فرمود: «به دين جدّم، محمّد، ـ صلّی الله علیه و آله. ـ برگرد (و مسلمان شو).»
راهب عرض کرد: «شهادت میدهم که هیچ معبودی، جز الله نیست و شهادت میدهم که محمّد رسول خدا است.» سر مطهّر، شَفاعتکردن برای او را پذیرفت.
صبح که شد، دشمنان، سر مطهّر و پولها را از راهب گرفتند و هنگامی که به بیابان رَسیدند، به پولها نگاه کردند و دیدند که آنها به سنگ تبدیل شدهاند!
📖 المناقب، ج ۴، ص ۶۰ ؛ برگرفته از: یک کانال معتبر.
#امام_حسین (علیه السّلام): #کرامت، #شفاعت
@ghatreghatre
🌷