eitaa logo
🦋ساز غزل در هوای بارانی🦋
36 دنبال‌کننده
75 عکس
56 ویدیو
2 فایل
دستم‌ به‌ قلم‌ آمد‌ و نام تو درخشید #حسین ✍️الهه نودهی @Anodeh
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تقدیر من این است که مهتاب نباشد شب باشد و اما خبر از خواب نباشد ┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄ @ghazalmakerinrainyweather
من همان احساس کارونم که گاهی آب نیست! یا شبی هستم که در آن تابشِ مهتاب نیست! من خودِ دردم که گاهی تا سحر بر دیدگان! بستری از اشک باشد مأمنی از خواب نیست... در میان خود شکستن روز و شب کار من است! مرهمِ دردی برای این دل بی‌تاب نیست... دستِ تقدیرم اگر روزی دهد مرگ مرا! من شهادت خواهم و جز این برایم ناب نیست... ┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄ @ghazalmakerinrainyweather
کاش می‌شد غرق یک "رؤیای زیبا" می‌شدم در میان دست تو یکباره پیدا می‌شدم می‌شدم احساس پاک قاصدک‌های سپید تا که شاید گوشه‌ای در قلب تو جا می‌شدم با غزل هرگز نمی‌خواهم بسازم زندگی! کاش در هر بیت شعرم با تو معنا می‌شدم 💔 ┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄ @ghazalmakerinrainyweather
11.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چون ندیدم از "نگاه عشق" جز افروختن! پس بزن خاکسترم کن در مسیر سوختن... ┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄ @ghazalmakerinrainyweather
فرشته زندگی ... - @mer30tv.mp3
5.46M
🌿🌻امــــــ🌸ــــــروز۱۷دیماه 👌 🤲 ┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄ @ghazalmakerinrainyweather
🔵داستان کوتاه🔵 وعده‌ی لباس گرم پادشاهی، در یک شب سرد زمستان، از قصر خارج شد. هنگام بازگشت، نگهبان پیری را دید که با لباسی اندک در سرما نگهبانی می‌داد. از او پرسید: آیا سردت نیست؟ نگهبان پیر گفت: چرا ای پادشاه؛ اما لباس گرم ندارم و مجبورم تحمل کنم. پادشاه گفت: من الآن داخل قصر می‌روم و می‌گویم یکی از لباس‌های گرم مرا برایت بیاورند. نگهبان، ذوق‌زده شد و از پادشاه تشکر کرد؛ اما پادشاه به محض ورود به داخل قصر، وعده‌اش را فراموش کرد. صبح روز بعد، جسد سرمازده‌ی پیرمرد را در حوالی قصر پیدا کردند؛ در حالی که در کنارش با خطی ناخوانا نوشته بود: ای پادشاه، من هر شب با همین لباس کم، سرما را تحمل می‌کردم؛ اما وعده‌ی لباس گرم تو، مرا از پا درآورد. 🟣🔵🟣🔵🟣🔵 هزار داستان، امیر فضلی اصانلو، ج ۲، ص ۲۸۴. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
در آتش یک آه... اگر سوخته‌ام! چون چشم به داغ غم تو دوخته‌ام از عشق چه گویم که تمام شب و روز از داغ غمش همیشه افروخته‌ام.. ┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄ @ghazalmakerinrainyweather
هدایت شده از گلچین شعر
عمریست بی‌تو در پیِ یک تکیه‌گاهم دست نجاتت نیست اینجا بی‌پناهم بعد از نگاهت در دلم طوفان به پا شد ویرانه‌ام کردی درونم کودتا شد همچون کبوتر در قفس جا مانده‌ام من در خلوتِ چشم تو تنها مانده‌ام من بعد از تو گاهی من شبیه بغض و آهم هر شب میان حسرتی دنبال ماهم بعد از تو در من زندگی جریان ندارد! چون پیکری هستم که دیگر جان ندارد با هر خزانی تکه‌ای از من جدا شد تفریق در من بعد تو پایان ندارد باید بیایی تا دلم آرام گیرد.. این درد سرکش غیر تو درمان ندارد چون کشتی‌ای هستم که با امواج دریا دل را به دریا می‌زند سُکّان ندارد @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا