eitaa logo
🦋ساز غزل در هوای بارانی🦋
45 دنبال‌کننده
164 عکس
165 ویدیو
4 فایل
دستم‌ به‌ قلم‌ آمد‌ و نام تو درخشید #حسین ✍️الهه نودهی @Anodeh
مشاهده در ایتا
دانلود
شکایت می‌کنم هر روز از این دنیای تنهایی جهان را غرق تزویر و سراسر درد می‌بینم! شبیه پازلی زخمی که هر بخشی جدا دارد وَ در هر تکه‌اش دستان یک نامرد می‌بینم زمانه درد می‌بافد کجای این جهان زیباست! چرا خاکستری می‌بینم این دنیای رنگی را؟! چگونه با زمستان سر کنم این فصل تنهایی که مدفون می‌کند در خود، هر احساس قشنگی را زمین هم در درون سینه‌اش آهی فغان دارد! وَ می‌سوزد تمام پیکرش از آتش این غم که آغوشی نباشد خالی از احساس تنهایی چون این احساس تنهایی شود تکثیر در عالم نمانده حس پروازی درون شعرهای من کسی باید بیاید این قفس را بشکند درهم! کسی که راه و رسم روشنایی را بلد باشد وَ دنیا را کِشد بیرون از این تاریکی مبهم.... 🥀 🍁 ┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄ @ghazalmakerinrainyweather
من اهل این زمینم، با اشک همنشینم تو اهلِ آسمانی مانند ماهِ تابان هر روز و شب به یادت با عشق می‌نویسم! گاهی شبیهِ آهم، گاهی شبیهِ باران مدیون چشم‌هایت من تا همیشه هستم چشمانِ روشن تو آیینه‌ی بهشت است! از پلکهای خیسم هرگز شکایتی نیست این اشک‌های جاری بازیِ سرنوشت است جز سوختن نباشد آیینِ عشق‌بازی ای کاش من بسوزم خاکسترم بماند!! مانند تو که رفتی عطرت همیشه باقی‌ست عطری شبیه عطرت از پیکرم بماند.... با دست‌های خالی با این دلِ شکسته من می‌نویسم از تو تا لحظه‌ای که جان هست! حتی قفس برایم یک جای امن باشد وقتی کنارم از تو دستانِ مهربان هست... 🍂 ┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄ @ghazalmakerinrainyweather
از بس "دلم" را زیرو رو کردم!! با یاد تو بس روبرو کردم.. در خلوت چشمان تو ماندم! هر گوشه‌ای را جستجو کردم... سر می‌رود از تو خیال من! ای آرزوی بی مثال من... بی تو همش با غم گلاویزم! یک قهوه‌ی تلخ است فال من... درد تو در این سینه‌ام جاری ست! هر روز من یک روز تکراری ست.. زخمی که از تو در درونم هست! آخر زمینم می‌زند کاری ست... در بستری از دردِ تنهایی با حسرت چشمان دریایی بعد از تو حک شد روی پلک من تنها همین اشک است دارایی وقتی که رفتی آسمان بارید گلهای خشکِ باغ را چیدم آهی درون سینه آتش شد! من مرگ را با چشم خود دیدم پرسیدم از باران مسیرت را شب‌بوی عاشق را نشانم داد عطر تو را در سینه‌اش دیدم از تو به من رنگین کمانم داد من بی‌تو آوازی نخواهم خواند پشت حصار یک قفس تنها! می‌بینم اینجا ساحلی غمگین در حسرت و رویای یک دریا اینجا هوای شهر سنگین است بغضی میان آه... می‌گِرید! یک آسمان دلتنگِ مهتاب است هر شب برای ماه... می‌گِرید چون من طناب دارِ خود بودم در خود شکستم بی‌صدا اما بازم کنار...توست زیبایی! من ساحل و چشمان تو دریا ┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄ @ghazalmakerinrainyweather
می‌دهد گل روز و شب در حسرت چشمان تو بذر آهی را که در این سینه‌ی من کاشتی از سکوت آینه‌‌‌... هر بار می‌گیرد دلم! دیر فهمیدم هوای عشق در سر داشتی ناگهان بغضم شکست و فکر باریدن گرفت پنجره با خاطراتت شعر باران را سرود تازه فهمیدم که در چشمان هر آیینه‌ای نقش ایوان دلم تصویر زیبای تو بود ای سلامِ آبیِ تسبیحِ هر ذکر و دعا شانه‌هایت وسعت اندوه را کم می‌کند بستر امنی برای پر کشیدن تا خداست! باور اندیشه‌ات هر کوه را خم می‌کند در میان هر سکوتی ردِ فریاد تو هست می‌شود پیدا کنم در چشم تو مهتاب را با خیالت روز و شب این زندگی را ساختم! در تو دیدم من طلوع لحظه‌های ناب را ┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄ @ghazalmakerinrainyweather