eitaa logo
قصه کودکانه
4.4هزار دنبال‌کننده
582 عکس
1.3هزار ویدیو
217 فایل
یه کانال پر از داستانهای صوتی کودکانه🧑‍🎄
مشاهده در ایتا
دانلود
4_6044213755179435050.mp3
5.22M
شعر و اهنگ امیر عرب ۰۹۱۵۵۱۳۹۵۰۶ @ghesehayekoodakaneeh
357K
ایجاد انگیزه و آموزش قرآن انس و اشتیاق به یادگیری قرآن برای کودکان استان اصفهان شهرستان شهرضا ،مدرسه کوثر ، مربی :خانم قاسمپور🌹 @ghesehayekoodakaneeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چجوری با میوه درخت کاج کاردستی آناناس درست کنیم!؟🤔🍍 ویدیو رو حتما ببینید❤️ کاردستی آسان آناناس 🍍🍍🍍 @ghesehayekoodakaneeh
💥بازی نخ کردن چینه رنگی 💥 🌷مونته سوری ۱) تمرکز ۲) خلاقیت ۳) مهارتهای اولیه ریاضی ۴) هماهنگی دست و چشم ۵) تقویت مهارتهای حرکتی ظریف ۶)مهارتهای هماهنگی دو طرفه کودکستان نورا مربی: خانم امینی استان اصفهان شهرستان نطنز @ghesehayekoodakaneeh
VideoToMp31669135622509.m4a
6.98M
داستان حضرت زینب س و روز پرستار مربی : خانم نرگس بیگی از قم بع صدای زیبای خاله نرگس @ghesehayekoodakaneeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک کلیپ موزیکال وشاد برای آشنایی کوچولوهای دلبندم با مشاغل☺️ آشنایی با مشاغل کلیپ مشاغل واحد کار مشاغل @ghesehayekoodakaneeh
هدایت شده از تدریس یار پایه ششم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 کلیپ نماز 🌺جشنواره فجر تا فجر🌺 ♦️ مناسب دوره های ابتدایی ۲ 🎤 گوینده: 🌺 ابتدایی دوره اول دبستان ولایت فقیه ✅جهت سفارش ؛ https://eitaa.com/teacherschool ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @tadriis_yar
👑 پادشاه ميداس و طلا 👑 🌍سالها پيش درسرزميني دور، يك پادشاه بسيار ثروتمند زندگي مي‌كرد كه طلا و ثروت زيادي داشت. او درتمام دنيا، طلا را بيشترازهمه‌چيز دوست داشت و حاضرنبود آن را با چيزي عوض كند. 🌍پادشاه ميداس، يك دختر داشته كه نام او را هم طلا گذاشته بود. او آن‌قدر غرق در جمع كردن طلا و نگهداري از آنها بود كه از يكدانه دخترش هم غافل شده بود و كمتر به او توجه مي‌كرد. 🌍روزي درحالي‌كه مشغول نگاه كردن به سكه‌هاي طلايش بود، پسري زيبا و نوراني او را به نام صدا كرد. پادشاه ابتدا ترسيده بود. پسر، بسيار زيبا و نوراني با بالهايي در پشتش مقابل او ايستاده بود: - خب پادشاه ميداس، طبق محاسبات ما، تو ثروتمندترين پادشاه در تمام دنيا هستي. بنابراين بزرگترين آرزويت را بگو تا آن را برآورده كنم. پادشاه بسيار خوشحال شد. كمي فكر كرد و بعد گفت: - آرزو مي‌كنم به هرچيزي كه دست مي‌زنم تبديل به طلا شود. 🌍پسر به او قول داد، فردا صبح كه از خواب بيدار شود، به آرزويش خواهد رسيد. صبح كه پادشاه از خواب بيدار شد، خواست تا صبحانه‌ي كاملي بخورد. پشت ميز نشست. دست برد و نان تازه‌اي برداشت، ولي همين‌كه خواست آن را در دهان بگذارد، نان تبديل به يك تكه طلا شد. پادشاه متعجب و حيران دست برد تا ليوان شيري بخورد، ولي آن هم تبديل به طلا شد. پادشاه از داشتن آن همه طلا خوشحال شده بود، ولي ازطرفي گرسنگي آزارش مي‌داد. به باغ رفت تا از ميوه‌ي درختان بخورد. درهمان‌حال دخترش «طلا» كه مشغول بازي در باغ بود به سمت او دويد: - پدر، پدر، سلام، صبح بخير. 🌍قبل از اينكه پادشاه بتواند كاري بكند، دخترك در آغوش پدر پريد و بعد از لحظه يي تبديل به يك مجسمه‌ي طلا شد. پادشاه بسيار ناراحت شد. او ديگر طلا نمي‌خواست. حتي غذا و آب هم نمي‌خواست. او فقط دختر كوچولويش را مي‌خواست. گريه‌اش گرفت. درهمان‌حال پسر بالدار به او نزديك شد: - خب پادشاه، چرا گريه مي‌كني؟ مگر به آرزويت نرسيدي؟ - چرا رسيدم، ولي اشتباه مي‌كردم. من چيزهاي باارزش‌تر از طلا داشتم و بي‌خبر بودم، من دخترم را مي‌خواهم. 🌍پسر بالدار براي پادشاه توضيح داد كه اودرتمام اين مدّت طلاهاي باارزش ديگر در اطرافش داشته و به آنها بي‌توجه بوده. سلامتي، غذا، فرزند و... حال پادشاه به اشتباه خود پي برده و پسر بالدار هم تصميم گرفت دختر كوچولوي او را به همان شكل به او برگرداند. پادشاه، حالا آدم خوب و مهرباني شده بود. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ✅جهت سفارش ؛ https://eitaa.com/teacherschool ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @naghashi_ghese
🌈 ماجرای دندان 🐇خرگوش/ 💚 یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود در یک جنگل زیبا یک خرگوش بازیگوش بود که خیلی هویج دوست داشت .خرگوش کوچولو هویجاشو زیر بالشش می گذاشت . صبح که می شد یک هویج بر می داشت و می خورد .یک روز یک هویج بزرگ برداشت تا اومد گاز بزند دندونش لق شد. خرگوش کوچولو خیلی ترسید دویدو رفت پیشه آقا بزه آخه آقا بزه دکتر جنگل بود. آقا بزه گفت بشین تا دندونتو برات بکشم تا اومد وسایلش و بیار خرگوش کوچولو ترسید و سریع بلند شد و رفت. خرگوش رفت پیشه آقا فیل و داستان و برای فیل تعریف کرد. آقا فیل گفت من یک راهی بلدم تا دندونتو بکشم آقا فیل یک نخ آوردو وصل کرد به دندان خرگوش یک سردیگر نخ هم که می خواست به در خونه وصل کنه خر گوش ترسید و نگذاشت و دوید و رفت. خرگوش خیلی ناراحت بود. رفت و روی سنگی نشست به هویج تو دستش نگاهی کرد و یه گاز زد وقتی هویج و درآورد دندونش و روی هویج دید. خرگوش کوچولو خیلی خوشحال شد که راحت شده بودو با خوشحالی رفت و با بقیه شروع به بازی کرد. 👈لطفا این پست رو برای بقیه هم فوروارد کنید .🙏🌸 🦋کانال قصه و شعر و بازی👇👇👇 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ✅جهت سفارش ؛ https://eitaa.com/teacherschool ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @naghashi_ghese
هدایت شده از تدریس یار پایه ششم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨✨✨✨هرشب یک قصه✨✨✨✨ ✨✨هرشب یک ماجرا✨✨✨✨ ✨ 🗳نوع فایل ::# وقتی مریم باغچه را آب داد 👩‍🏫تهیه کننده: 🏫 منطقه/ناحیه: ۳ اصفهان ⏰زمان :۱۱:۵۹ 📆 تاریخ: ۳ آذر ۱۴۰۱ ┄┅┅✶🍃🌻🍃✶┅┅┄ ✅جهت سفارش ؛ https://eitaa.com/teacherschool ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @tadriis_yar6
هدایت شده از تدریس یار پایه ششم
وقتی مریم باغچه را آب داد .mp3
11.52M
✨✨✨✨هرشب یک قصه✨✨✨✨ ✨✨هرشب یک ماجرا✨✨✨✨ ✨ 🗳نوع فایل ::# وقتی مریم باغچه را آب داد 👩‍🏫تهیه کننده: 🏫 منطقه/ناحیه: ۳ اصفهان ⏰زمان :۱۱:۵۹ 📆 تاریخ: ۳ آذر ۱۴۰۱ ┄┅┅✶🍃🌻🍃✶┅┅┄ ✅جهت سفارش ؛ https://eitaa.com/teacherschool ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @tadriis_yar6
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌈 خرگوش 🐇متحرک ابزار مورد نیاز :لیوان یکبار مصرف ،کاغذ،ماژیک،چسب، دربطری ،کش پول،قیچی 👈لطفا این پست رو برای بقیه هم فوروارد کنید .🙏🌸 ✅جهت سفارش در مجموعه کانالهای تدریس یار ؛ https://eitaa.com/teacherschool ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @naghashi_ghese
🌈 ماجرای دندان 🐇خرگوش/ 💚 یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود در یک جنگل زیبا یک خرگوش بازیگوش بود که خیلی هویج دوست داشت .خرگوش کوچولو هویجاشو زیر بالشش می گذاشت . صبح که می شد یک هویج بر می داشت و می خورد .یک روز یک هویج بزرگ برداشت تا اومد گاز بزند دندونش لق شد. خرگوش کوچولو خیلی ترسید دویدو رفت پیشه آقا بزه آخه آقا بزه دکتر جنگل بود. آقا بزه گفت بشین تا دندونتو برات بکشم تا اومد وسایلش و بیار خرگوش کوچولو ترسید و سریع بلند شد و رفت. خرگوش رفت پیشه آقا فیل و داستان و برای فیل تعریف کرد. آقا فیل گفت من یک راهی بلدم تا دندونتو بکشم آقا فیل یک نخ آوردو وصل کرد به دندان خرگوش یک سردیگر نخ هم که می خواست به در خونه وصل کنه خر گوش ترسید و نگذاشت و دوید و رفت. خرگوش خیلی ناراحت بود. رفت و روی سنگی نشست به هویج تو دستش نگاهی کرد و یه گاز زد وقتی هویج و درآورد دندونش و روی هویج دید. خرگوش کوچولو خیلی خوشحال شد که راحت شده بودو با خوشحالی رفت و با بقیه شروع به بازی کرد. ✅جهت سفارش در مجموعه کانالهای تدریس یار ؛ https://eitaa.com/teacherschool ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @naghashi_ghese